eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 شڪر خدا ... ڪہ زیر لوای شہ ڪرببـلا ما را غلامِ حضرت زینب نوشتہ‌اند ... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند بی شک که خادمانِ بارگاهِ #زینب‌اند #میلاد_حضرت_زینب #شهید_جو
💔 هر که شد بیمار درد عشق، بهبودی نیافت🥀 امشب یه توسل بگیریم به درگاه بگیم خانوم جان! درسته ما بَدیم درسته اعمالمون با سازگاری نداره درسته اگه بشیم، شاید آبروی رو ببریم اما ما به شما خیلی امید بستیم آخه شما دختر دختر ... خواهر میشه ما هم پای رکاب شهید بشیم؟ ما خیلی به شما و آمین دعاتون اعتقاد داریم آخه هم روی دعای شما خیلی حساب کردند... همان جایی که فرمودند "برای در فرج رو به عمه جانم حضرت زینب قسم بدین" ... 💞 @aah3noghte💞 کپی بدون تغییر در عکس
شهید شو 🌷
💔 #آھ... خوف محشر از ڪسـے باشد ڪه او بۍ صاحب است . . . ✦صاحب مادرقیامت،عمه جانم زینب است 😍:)
💔 ... برسه‌ اون‌ روز که‌ خسته از گناهامون جلو زانو بزنیم؛ سرمونو پایین‌ بندازیم و فقط‌ یه چیز بشنویم "سرتو بالا کن من‌ خیلی‌ وقته‌ بخشیدمت..." عزیزترینم... امام‌ تنھای‌ من ببخش‌ اگه برات عباس و زینب نشدیم💔.. 🌿 🍃 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 -وَلَسَوْفَ‌يُعْطِيكَ‌رَبُّكَ‌فَتَرْضَىٰ- +وخدابه‌زودی‌به‌‌تو‌چیزی‌میبخشدکه‌ راضی‌‌میشوی..💚 - ضحی‌‌/‌۵ . ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🤲🏻 خدایا شکرت به خاطر مهربونیت که سزای ناشکریامونو نمیدی🥲♥️ ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۱۲۷) لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَ
✨﷽✨ (۱۲۸) لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‌ءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ‌ هيچ امرى (از هدايت يا كيفر مردم) در اختيار تو نيست. (تنها خداوند است كه) يا لطف خود را بر آنها برمى‌گرداند يا عذابشان مى‌كند، زيرا آنان ستمكارند. ✅ نکته ها وقتى رهبرى امّت صداقت كامل دارد، اين‌گونه عمل مى‌كند كه حتّى آياتى را كه از او سلب مسئوليّت مى‌كند، با كمال صداقت و شهامت براى مردم باز مى‌خواند، كه خداوند فرمود: تو كاره‌اى نيستى. در تفاسير شيعه و سنّى مى‌خوانيم هنگامى كه دندان پيامبر در جنگ احد شكست و خون جارى شد، حضرت فرمود: چگونه اين مردم رستگار خواهند شد؟ آيه نازل شد كه تو مسئول رستگارى مردم نيستى، ممكن است در آينده مورد عفو قرار بگيرند و ممكن است به حال خود رها شده و مجازات شوند. 🔊 پیام ها - عفو يا عذاب به دست خداوند است. شفاعتِ اوليا هم بدون اذن او صورت نمى‌گيرد و هرگز پيامبران از پيش خود در برابر خداوند استقلالى ندارند. «لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‌ءٌ» - راه توبه حتّى براى فراريان از جبهه حقّ و يا كفّارى كه بزرگ‌ترين صدمه را به مسلمانان زده‌اند، بسته نيست. «أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ» - عذاب مردم بخاطر ظلم و ستم خودشان است. «يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 اذان ظهر به افق آغوش مهربان خداوند.
💔 مقتل ما کجاست؟ گورمون کجاست؟ کفنمون کجاست؟ به اینا که فکر میکنی، گاهی زیر لب بگو "مےشود پیڪـر ما هم نرسَد دست ڪسی..."!!؟ آرزوئه خب، به زبون بیار تا یروز به برسه🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت81 حاج رسول
💔


🔰  🔰
📕رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم:  



خنکی لیوان از بندبند انگشت‌هایم رسید به تمام تنم. جمله‌اش را با خودم تکرار کردم:
آب نطلبیده مراده!

مراد من آن لحظه  بود و هنوز هم هست.

دوست دارم برگردم به حامد بگویم مگر نگفتی آب نطلبیده مراد است؟
پس چرا من هنوز به مرادم نرسیده‌ام؟


- خب چه خبر؟

صدای حامد من را از میان خاطرات، بیرون می‌کشد.

یادم می‌افتد که یک بی‌سیم غنیمتی دارم. بی‌سیم را از جیبم بیرون می‌کشم و در هوا تکان می‌دهم: ببین چی پیدا کردم!

حامد که دارد رانندگی می‌کند و حواسش به جلوست، نگاه کوتاهی به بی‌سیم می‌اندازد و می‌گوید: این چیه؟

- جنازه یکی از همین تکفیری‌ها رو پیدا کردم، خمپاره‌انداز بود. بی‌سیمش هم افتاده بود کنارش. شاید شنودش به دردمون بخوره.

حامد لبخند می‌زند و تندتر می‌راند. پشت بی‌سیم خطاب به کسی می‌گوید:
ما داریم میایم. هوامونو داشته باشین.
*

دستانم را گرفته‌اند که به زور من را بکشند داخل اتاقشان.
خسته‌ام؛ انقدر که حس می‌کنم الان است که تمام عضلاتم از هم بپاشند.

با این وجود لبخند را روی لبم نگه می‌دارم. بین بچه‌های سوری و بچه‌های فاطمیون دعواست؛ سر چی؟

سر من و حامد!😅

با این که بچه‌های ایرانی خوابگاه جدا دارند، حامد ترجیح می‌دهد بیشتر با نیروهای تحت امرش باشد.

چرا دروغ بگویم؟
ارتباط گرفتن با آدم‌هایی که در یک فرهنگ دیگر و با یک زبان دیگر زندگی می‌کنند خیلی سخت است؛ مخصوصاً وقتی قرار باشد به آن‌ها آموزش بدهی و فرماندهی‌شان کنی.

کار با بچه‌های افغانستانی ، آسان‌تر است چون هم زبانمان یکی ست و هم فرهنگمان بسیار به هم نزدیک است.

راستش من اصلاً با نیروهای افغانستانی احساس بیگانگی نمی‌کنم.
به حامد نگاه می‌کنم که نیروهایش دارند دستش را می‌کشند.
حامد هم با وجود این که خستگی از چهره‌اش می‌بارد، می‌خندد و هربار که دستش را محکم می‌کشند، بلندتر می‌خندد:
آخ! یواش!

آخرش هم بچه‌های فاطمیون و نیروهای سوری می‌نشینند پای میز مذاکره و من و حامد را بین خودشان تقسیم می‌کنند: من امشب در خدمت بچه‌های فاطمیون هستم و حامد با نیروهای دفاع‌الوطنی(دفاع ملی) به خوابگاهشان می‌رود.

بچه‌هایی که آن اوایل غرور عربی‌شان اجازه نمی‌داد زیر بار کسی بروند و حامد با همین بند محبت اسیرشان کرد، طوری که حالا برای آب خوردن هم از حامد اجازه می‌گیرند.

میان همهمه بچه‌های فاطمیون می‌روم به خوابگاهشان. یکی‌شان املت درست کرده است؛ یک املت مَشتی که بتواند ده نفر مرد جنگی را سیر کند. 

یک املت در یک ماهیتابه بزرگ آلومینیومیِ کج و کوله، با رب گوجه فرنگی فراوان و به ضمیمه پیاز.

آخ...دلم ضعف می‌رود از گرسنگی. بوی املت دارد با روح و روانم بازی می‌کند.
همان که املت درست کرده، املت را می‌گذارد وسط سفره و همه را دعوت می‌کند برای خوردن.

همان لحظه، دونفر از بچه‌های تیم شناسایی خودم می‌رسند. کسی نمی‌داند نیروهای من هستند.

تمام آموزش‌های تیم شناسایی  بود. اصلاً قرار نبود کسی بداند من نیروی اطلاعاتم. من فقط یک مربی معمولی‌ام؛ همین.

بشیر و رستم – همان دوتا نیرویی که گفتم – هم خسته‌اند و این را می‌شود از چهره‌ی وارفته‌شان فهمید. 

فقط من می‌دانم که آن‌ها کجا بوده‌اند و این دومین  بوده.

پیداست حال شوخی ندارند؛ ولی با یک لبخند بی‌رمق سعی می‌کنند با بچه‌ها همراهی کنند.

انقدر توی سر و کله هم می‌زنند که نمی‌فهمم چه خوردم، ولی بد نبود. بالاخره کمی سر و صدای معده‌ی بیچاره‌ام خوابید و کمی بعدش هم بچه‌ها یکی‌یکی می‌خوابند.

تمام وقت چشمم به بشیر و رستم است که خسته‌اند و نای حرف زدن ندارند. یک گوشه نشسته‌اند و هربار چشمانشان روی هم می‌رود.

بشیر بی‌صدا جورابش را از پا درمی‌آورد و به تاول درشت پایش نگاه می‌کند؛ محصول یک پیاده‌روی طولانی در عملیات شناسایی.

همه خوابند. رستم همان‌جا با تکیه به کوله‌پشتی‌اش خوابش برده، اما بشیر بیدار است و با صورتی که از درد جمع شده، به تاولش نگاه می‌کند.

جلو می‌روم و کنارش می‌نشینم.


...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...
💔 ✍ شهید آیت‌الله دستغیب : وای بر ملتی که از خود فاصله بگیرد! مواظب باشید گرگ ها شما را از رهبر الهی جدا نکنند! شما را گروه گروه نکنند! شما را طعمه خودشان قرار ندهند! وسیله پیشرفت دشمن نشوید! شما الان در جبهه جنگید؛ در جبهه جنگ دینی هستید. 🕊۲۰ آذرماه؛ سالروز شهادت 🦋‌ 🌹شادی روح مطهرش صلوات🌹 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 قُلْ يَا أَيُّهَـا الْكَافِـرُونَ؛ مـٰا تَرَكْتُكَ #آسید‌علی 💚... تمام✋🏻 #امام_خامنه_ای #حضر
💔 ‍ خیلی خجالت کشیدم وقتی فهمیدم ... خودتون بخونید... غلام شاه پسندی از محافظان رهبری در مورد برنامه روزانه آیت‌الله خامنه‌ای می‌گوید: ... هر زمانی که شما ایشان را ببینید، یا ذکر می‌گوید یا قرآن می‌خواند. ایشان به ما توصیه می‌کردند و می‌گفتند: «بچه‌ها قرآن را زیاد بخوانید؛ قرآن نور است، قرآن را خیلی مطالعه کنید. من در جوانی هر سه روز یک دور قرآن می‌خواندم. یعنی روزی ده جزء. الآن دیگر اصلاً حوصله‌اش نیست، پیر شده‌ام، از نظر سن‌وسال، وضعیت، شغل، گرفتاری‌های کاری، این‌ همه مسائل واقعاً نمی‌توانم قرآن بخوانم. خیلی از قرآن دور شدم. نُه روز، ده روز طول می‌کشد من یک دور قرآن را بخوانم.» الآن که دور شده، روزی سه جزء قرآن می‌خوانند. همه افراد خانواده آقا حافظ کل قرآن هستند. منزل حضرت آقا یک خانواده پرجمعیتی است، خودشان، خانمشان و شش تا فرزند با ایشان زندگی کرده‌اند که همه الآن ازدواج کرده‌اند و رفته‌اند؛ هر هشت نفر این خانواده حافظ کل قرآن هستند. مأنوس قرآن بودن یعنی این. کل افراد خانواده قاری و حافظ قرآن‌اند. (یک روز با رهبری،ماهنامه امتداد،شماره64،ص16) پ.ن: ایشون از قرآن دور شده، روزی ۳ جزء میخونن...با این حساب فاصله من با قرآن؟! ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #طنز_جبهه #گربه_هاي_امام_زمان(عج) از جمله آموزش هاي رزمي براي آمادگي عملياتي، عبور از لوله هاي س
💔 آبرسان گردان مداح ، تو حسینیه لشکر ، داشت وسط دعا با سوز و گداز تعریف میکرد : تو عملیات چند روز پیش ...زیر آتیش شدید دشمن ...تو گرمای 50 درجه ...آب تو خط نبود ...بچه ها داشتند از شدت گرما و تشنگی تلف میشدند یه مرتبه دیدند یه آقایی که چفیه عربی به سر داشت و روشو پوشونده بود ...با یک کلمن آب وارد خط شد و همه را سیراب کرد و رفت😫😭😭 حالا میدونی اون آقا کی بود؟😭 گریه جماعت بلند شد و مداح با سوز و فریاد :😭😭😭 ...بگم کی بود؟؟؟ ...آماده ای بگم ؟؟؟ بگم ؟؟؟؟ یه مرتبه یکی از تو جمعیت بلند شد گفت: من بودم🙋🏻‍♂️ من کمالی ام ، آب رسون گردان 🙋🏻‍♂️😅 😉 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 هر که شد بیمار درد عشق، بهبودی نیافت🥀 امشب یه توسل بگیریم به درگاه #حضرت_زینب بگیم خانوم جان! د
💔 رفتن یک فریضه برای آنهاست تا یادشان بماند که خون چه کسانی بر زمین ریخته شد تا اسلام خمینی، اسلام روح الله، اسلام ناب و نه اسلام آمریکایی یا نسخه‌های بدلی بر کشور مستقر شود. رفتن یک فریضه برای کسانی است که گاهی وجودشان را می‌گیرد و در میانه علم به حجاب علم می‌رسند و چشمان‌شان را پر از خالی می‌کند، آدمی با قدم زدن در میان احساس هیچی می‌کند. احساس نبودن در میان بودها، احساس صفر بودن در میان صدها می‌کند و این فاصله‌ها را با حیرت می‌نگرد. مانند یک درگوشی توی صورت خواب‌زده‌ای است که دنیا قلبش را ربوده و مادیات افسارشان را گرفته، همان که بیشتر از رسیدن به درون توجه به بیرون می‌کند و مارک‌باز شده. اگر اهل رفتن به هستی، زهی سعادت🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 خانه‌ی دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد ... #مولاعلی‌جانم اَللَّهُمَّ‌صَلّ
💔 دهان کنارِ ضریح تو آب می‌افتد... که سنگ و چوب و طلای تو باده‌اند همه اَللَّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ‌عَلِيِّ‌بْنِ‌أَبِي‌طَالِبٍ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 والله یعلم مافی قلوبکم حواسم هست چی تو دلت می‌گذره سوره احزاب، آیه ۵۱ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 خدا به داوود گفت: اى داوود! اگر اونایی که من رو نمی‌خوان، اونایی که جلوی من گناه میکنن، اونایی که من رو یادشــــــون رفته، بفهمن كه چقدر چشم‌انتظار برگشتن‌شـون هستم و چقدر دوست دارم دوباره برگردن، از دونستن اندازه ایـن شـــوق و انتـــظار من، قالب‌تهی میکردن و جون میدادن...❤ بهشون بگو برگردن... من چشم‌به‌راه‌شون‌ام (المحجّة البيضاء: ۸/۶۲) ... 💕 @aah3noghte💕