💔
#دلشڪستھ_ادمین 💔
بگذار برف بـبارد...
بگذار مردم شہر را ساعتی به خودش مشغولـ ڪند...
دلخوشی ما
یاد توست...
در این کویــر آتشین غفلت!!!
#مزارشهیدجوادمحمدی
#برف
#امنیت
#یادشهدا
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
💔
در #کارشناسی ارشد یکی از دانشگاه های تهران در #رشته_حقوق قبول شد و در هلال احمر هم مشغول به کار بود.
بابک جوان امروزی بود اما #غیرت_دینی داشت همین غیرت دینی بود که او را به #زینب وکربلای امام حسین رساند.
میگفت:
خانم حضرت زینب مرا #طلبیده باید بروم😊 تاب ماندن ندارم.
همیشه میخندید خوش تیپ بود👌 و زیبا بابک پراز #شادی بود اما بخاطر اعتقادش و برای پیوستن به خدا💞 از همه اینها گذشت.
بابک فرزند سوم و چهارم این انقلاب بود
دلبستگی های زیادی داشت
امروزی بود و تمامی اینهارا به خاطر دفاع از #حریم آل الله و خانم حضرت زینب رها کرد.🤗
برادرش برای اینکه از فکر دفاع👊 بیرون بیاید به او پیشنهاد داد تا به #آلمان برود اما او قبول نکرد❌
و میگفت: من باید بروم اگر نروم کی برود باید بروم تا شما در #امنیت باشید خواب هایی از بانو #حضرت_زینب دیده بود اما هیچگاه برایمان تعریف نکرد...
خواب هایی که با شــ🌷ـــهادتش تعبیر شد فقط میگفت: من باید حضرت زینب
(س) را #زیارت کنم.
#شهید_بابک_نوری
#شهید_مدافع_حرم
#سهید_دهه_هفتادی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
🔴 تفکرات یک #بسیجی
#بسیجی ها با همین تفکر بقول برخی عصر حجری شون #زیردریایی ساختن، #کشتی ساختن ، #پهباد ساختن ، #تانک ساختن ، #ماشین_زرهی ساختن ، #ماهواره فرستادن فضا ، #شهر زیرزمینی زدن ، #پالایشگاه زدن ، #اورانیوم غنی کردن ، #منطقه رو دست گرفتن ، #امنیت ایجاد کردن...
#روشنفکرها با تفکرات رو شنفکرانشون چکار کردن جز بفنا دادن و آتش زدن مملکت؟
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
اصل شعار اجتماع دیروز تهران در دست مردم👌
#امنیت
#مردم_پای_کار_انقلاب
#یهود
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
آخرین #بسیجی...
عمری شعار دادیم«ما اهل #کوفه نیستیم #علی تنها بماند»اما در وقت معرکه ۸۸از ترس شکستن سرمان به دست سنگهای عده ای جاهل در خانه هایمان پناه گرفتیم آن گاهی که شما مقابل ظلم ایستاده بودید ما فقط شعار میدادیم...
#شهدا_شرمنده_ایم، وقتی شما #جانتان را پای #ولایت دادید اما ما ترسیدیم سرمان بشکند...
#شهدا_شرمنده_ایم، وقتی شما برای #امنیت و #آسایش ما رفتید اما جلوی #چشمان ما #امنیت و #آسایش کل کشور را بهم ریختند و ما ساکت ماندیم...
#شهدا_شرمنده_ایم، که #علی را تنها گذاشتیم...
#شهدا_شرمنده_ایم، که پشت سر تان هزار حرف زدند ولی ما از ترسمان دم نزدیم...
#شهدا_شرمنده_ایم، که عده ای جاهل از #خدا بی خبر قصد براندازی نظام را داشتند...
#شهدا_شرمنده_ایم، که #حجاب خواهرانمان آنطور که شما میخواستید نشد...
#شهدا_شرمنده_ایم ...
*تصویر
#مدافع_حرم
#دانشجوی_مجاهد
#شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی
با پیراهن #جانم_فدای_رهبر در حماسه مقابله با فتنه ۸۸
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#بسيجى_شهیدمحمدحسین_حدادیان، بامداد روز یکم اسفند ماه سال ۱۳۹۶ ، در حالی که عده ای از دراویش منحرف در خیابان پاسداران تهران با آتش کشیدن ماشین ها و خانه های مردم و اقداماتی از این دست، #امنیت را از مردم سلب کرده بودند به عنوان بسیجی بدون هیچ گونه سلاح سرد و یا گرمی جهت حفظ امنیت و آرامش در محل حادثه حضور پیدا کرد بعد از اینکه شهید متوجه شد که این جمعیت با انداختن کپسول گاز در آتش قصد جان مردم کرده اند، برای نجات جان هموطنانش طی اقدامی ایثارگونه کپسول گاز را برداشته و محل حادثه را ترک کرد و بعد از آن بود که تعدادی از این انسان نماها به دنبال وی راه افتاده و پس از اینکه او را در کوچه ای تنها و بدون هیچ همراه و سلاحی یافتند، به طور وحشیانه ای قصد جان وی را کردند و با هرگونه سلاحی از جمله قمه، تفنگ ساچمه ای و... او را مورد حمله قرار دادند و در آخر یزیدیان زمان دوبار با ماشین به روی بدن او تاختند...
امام خامنه ای حفظه الله:
"بسیجـی اصلا احتیاج به محافظه کاری ندارد و به دنبال از دست دادن چیزی نیست یڪ کارت عضویت بسیــج دارد و آن هم #سند_شهادتش است."
به لطف بالهای غرق خونت
دگر آتش به شهرم شعله ور نیست
بمیرم زخمهایت تازه هستند
میان صورتت جایی دگر نیست
#شهید_محمد_حسین_حدادیان
#شهید_مدافع_وطن
#بسیجی_شهید
#سالروزشهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#jihad
#martyr
💔
زخم زبان ها شروع میشود
عده ای در #ماه_رمضان با دهان روزه و وجود #کرونا، حین انجام تمرین رزمایش برای ایجاد #امنیت در این مرز و بوم تلاش میکنند ولی به اشتباه، سانحه ای رخ میدهد
که در این موقعیت، عده ای کفتار صفت شروع به زخم زبان و تمسخر کردن نیروی ارتش میکنند...
〰〰〰〰〰
اینکه از حادثه ناوچه کنارک و شهادت چند نفر از پرسنل آن، این اکانتهای فیک تروریستهای منافقین آلبانی نشین و سلطنت طلبها خوشحالی میکنن تعجب نکنید!!!!
چون #شرط_اقامت اینها در اروپا و آمریکا این است که اینها باید همیشه عیله وطن و هموطنان خود درحد یک داعشی نفرت پراکنی و لاشخوری سیاسی بکنند.
✍️ مرتضی جلیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
طرفداران و علاقمندان سریال گاندو
گاندو 2 👈 (لوتی) را از دست ندهید
🔰 از ۳۰ اسفند
شبکه ۳ سیما
هر شب ساعت ۲۰:۴۵
👈 #گاندو
👈 #نفوذ
#جاسوس #امنیت #سربازان #گمنام #ملت #ایران #وطن #نفوذ #انگلیس
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
سریال #گاندو بهمون نشون داد
بعضی آدما محض #دیده_نشدن کار می کنند
همونایی که خودِ خودِ #حضرت_زهرا خریدارشون میشه
یه آدمایی هستند که #گمنام زندگی می کنند و تو گمنامی، جون میدن
تا #نفس بکشیم در هوای لبریز از #امنیت کشور
#روحشون_شاد
#شهید_حسن_عشوری یک نفر از خیل سربازان گمنام امام زمان که تا زمان شهادت حتی خانواده هم از شغلشون خبر نداشتند...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت39 چشمانم را هم میبندم و از لای پلکهایم نگاهشان میکنم؛ اما کاش چشمانم را نمیبستم. هرچه آن شب دیده بودم، آمد جلوی چشمم. * گذاشته بودندش روی برانکارد؛ مثل خانم صابری. سرش به یک طرف افتاده بود؛ به سمت من؛ اما چشمانش بسته بود و نگاهم نمیکرد. اولش باور نکردم. گفتم شاید یک نفر دیگر باشد. دقت کردم، لبهایش کبود و صورتش رنگپریده بود. مقنعهاش دور سرش کج شده بود و سرش همزمان با تکانهای برانکارد روی دستاندازهای زمین لق میخورد. دلم در هم پیچید. میخواستم بروم سر امدادگر داد بزنم بگویم گردنش شکست، آرام حرکتش بده. گلویم خشک بود. نمیفهمیدم چه شده. جانم درآمد تا از یکی از همکارهایش بپرسم: - چی شده؟ همکارش با اخم نگاهم کرد. معلوم بود اعصاب ندارد. صدایش را کمی بالا برد: - شما کی هستین آقا؟ * چشمانم را باز میکنم که ادامهاش یادم نیاید. دو سرنشین پراید هنوز نشستهاند روی صندلیها. خانم صابری را میبرند آی.سی.یو. مرصاد میرسد داخل بیمارستان و مرا هم میبیند؛ اما نمیآید به سمت من. مینشیند یک سمت دیگر. دوتا سرنشین پراید، نمیتوانند وارد قسمت آی.سی.یو بشوند؛ ما هم همینطور. به مرصاد پیام میدهم: - دوتا مرد توی صندلیهای ردیف من نشستند، یکیشون قدبلند، با تیشرت طوسی و شلوار جین، کیف کمری مشکی. اون یکی هم قد متوسط، تیشرت و شلوار مشکی. پیام را میفرستم. مرصاد سرش توی گوشی ست؛ شبیه جوانهایی که دارند با نامزدشان چت میکنند.😐 سرش را هم بلند نمیکند. بعد از چند ثانیه پیام میدهد: - دیدمشون. مینویسم: حواست به اینا باشه. از در خونه تا اینجا دنبال آمبولانس بودن. و دوباره مینویسم: یه ساعت همینجا بخواب، من بیدارم. بعدش نوبت توئه. مرصاد لبخند میزند و سرش را تکیه میدهد به دیوار. بنده خدا الان بهجای این که با خانمش پیامکبازی کند و از دوران عقد لذت ببرد، باید با یک آدم نچسب مثل من در ماموریت باشد و پیامکبازی کند و روی صندلیهای راهروی بیمارستان بخوابد؛ آن هم در بخش اورژانس بیمارستانی که بوی تند الکل همه جای آن پیچیده و دائم مریض تصادفی و آش و لاش میآورند و میبرند. تا صبح شیفتی مواظب خانم صابری و دوتا مرد مشکوک هستیم. هیچ کاری نمیکنند. همانطور که حدس میزدیم، منتظر ابوالفضل هستند. به حاج رسول که گزارش میدهم، میگوید: عباس، اینجا بیمارستانه، نمیخوام درگیری و کثیفکاری اتفاق بیفته. بیسر و صدا جمعش کن. متوجهی که؟ یک نفس عمیق میکشم و میگویم: باشه. میدانم شاید این احمقانهترین حرفی بود که تا حالا زدهام؛ اما باید بشود. باید همه چیز بدون درگیری تمام شود، طوری که آب از آب تکان نخورد. چطورش را نمیدانم. فقط میدانم که #امنیت، هوایی ست که مردم این کشور سالهاست در آن نفس میکشند و ناامنی ندیدهاند؛ نباید هم ببینند. مرصاد زیرچشمی نگاهم میکند و چند لحظه بعد پیامش میآید: حالا چه خاکی به سرمون بریزیم؟🙄 این سوال من هم هست! برای مرصاد مینویسم: توکل به خدا. صدای حاج رسول را دوباره میشنوم: ابوالفضل اومد. حواستون باشه! مرد قدبلند از لحظه ورود ابوالفضل، با دقت نگاهش میکند. ابوالفضل بیچاره انقدر بهم ریخته و پریشان است که اطرافش را نمیبیند. دوست دارم بروم بغلش کنم. من الان حالش را بهتر از هر کسی میفهمم. تازه ابوالفضل دنبال برانکاردی که عزیزش روی آن خوابیده باشد ندویده است. امیدوارانه به تلاش دکترها و پرستارها نگاه نکرده است. زیر لب همه زندگیاش را برای ماندن عزیزش نذر نکرده است. با چشم خودش، کشیدن ملافه سپید روی سر عشقش را ندیده است.... #ادامه_دارد... #به_قلم_فاطمه_شکیبا #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی #کانال_آه...
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت49 بعد از این که از اصفهان خارج شدیم، دیگر نتوانستم با موتور دنبالشان بروم؛ چون ممکن است مشکوک شوند. حاج رسول در بیسیم میگوید: - کجایید؟ نگاهی به تابلوهای اطراف جاده و نقشهی روی صفحه تبلت میاندازم و میگویم: - آزادراه معلم. خورزوق رو رد کردیم. الان نزدیک شاهینشهریم. - احتمالا میخوان از یکی از مرزهای شمال کشور خارج بشن. هر وقت حس کردی قراره با مامور تخلیهشون دست بدن به من خبر بده. «چشم»ی میگویم و به رانندگی ادامه میدهم. هوا بیرحمانه گرم است. انگار از خاک بیابان هم گرما بلند میشود و فشارم میدهد. شیشه را میدهم بالا و کولر را روشن میکنم. باد سرد که میخورد به صورتم، کمی بهتر میشوم. مرصاد هم باد خنک را حس میکند و بیدار میشود. چشمانش را باز میکند و دست میکشد روی صورتش. با صدای گرفته از من میپرسد: کجاییم عباس؟ - نزدیک شاهینشهر. صافتر مینشیند و با دست چشمانش را میمالد. زیر لب غر میزند: اینا تا کجا میخوان ما رو بکشونن دنبال خودشون؟ میگویم: نمیدونم. فعلاً که وضع همینه. دعا کن قرارشون با مامور تخلیه دم مرز نباشه. نفس عمیقی میکشد و میگوید: آب داری عباس؟ با چشم به داشبورد اشاره میکنم: توی داشبورده. داشبورد را باز میکند و بطری آب را برمیدارد. یک جرعه از آن مینوشد و درش را میبندد: این داغه که! شانه بالا میاندازم: فعلاً همینو داریم. بطری را برمیگرداند سر جایش. صدای هشدار پیامکش بلند میشود. از هول شدنش برای پیدا کردن گوشی و دیدن پیامک خندهام میگیرد. پیامک را که میخواند، خنده روی لبش پهن میشود و دست میاندازد میان موهایش. شروع میکند به تایپ کردن پیامک. یاد روزهایی میافتم که با مطهره #پیامکبازی میکردیم؛ هرچند خیلی طولانی نشد. دو ماه و بیست و سه روز، آن هم وقتی سر جمع، نصفش را در ##ماموریت و مشغول #حفاظت از #امنیت مردم باشی، چیز زیادی نمیشود. مطهره درکم میکرد، به رویم نمیآورد که از همان اول، بنا را گذاشتهام بر نبودن. گوشی مرصاد زنگ میخورد. با تردید پاسخ میدهد. کمی قرمز میشود و من را نگاه میکند؛ میفهمم معذب است جلوی من صحبت کند. نگاهم را میبرم به سمت دیگر؛ همین از دستم برمیآید. مرصاد صدایش را میآورد پایین و میگوید: عزیزم الان توی ماموریتم. نمیتونم صحبت کنم. چند جمله دیگر هم میگوید که من نمیشنوم. فکرم رفته است به چهار سال پیش و مطهرهای که تازه داشت باعث جوانه زدن یک حس تازه در من میشد. احساسی که باعث میشد دنیا را رنگیتر و زیباتر ببینم. با این وجود، خاطراتی که از مطهره دارم از انگشتان دست هم کمتر است و من چهار سال است که تلاش میکنم با فکر کردن به همان چندتا خاطره، آنها را در ذهنم پررنگ نگه دارم. دوماه و بیست و سه روز فرصت خیلی کمی بود برای ساختن خاطرات عاشقانه؛ آن هم برای یک مامور امنیتی. - ای بابا...فکر نمیکردم انقدر طول بکشه! صدای مرصاد است. میگویم: چی؟ - همین ماموریت دیگه! حاج رسول گفته بود زود تموم میشه میره. میخندم: اخیراً کمصبر شدی آقا مرصاد! دوباره گوشهایش سرخ میشوند. به حالش غبطه میخورم. او تکلیفش روشن است. یک نفر را دوست دارد و خلاص. مثل من نیست که هنوز هیچ توجیهی برای احساسش نداشته باشد. مثل من نیست که درگیر باشد میان یک عشق قدیمی و یک احساس جدید که معلوم نیست #عشق است یا نه؟ #ادامه_دارد... #به_قلم_فاطمه_شکیبا #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی #کانال_آه...
💔
دنیا محل گذر است. شاید برای خیلی ها این جمله عذاب آور باشد که لذت و دلبستگی ها را رها کنند و بروند اما برای محمد مهدی های این روزها که مصداق آیه "والسابقون السابقون" هستند،فانوس #هدایت است برای رسیدن به نهایت آرامش.
آرزوی دفاع از حرم، گوشه دلش نشسته و مدتی بود که صاحبخانه شده بود.هرچه تقلا کرد و زمزمه کرد منم باید برم، پدرش مخالفت کرد آخر طاقت دوری از تنها فرزندش را نداشت.اما گاهی #شهادت، نتیجه اشک و ناله ی فراق برای #وصال به حضرت حق است.و اگر خدا بخواهد #شهادت روزی بنده اش می شود.
دلش را برداشته و رفته بود #جمکران.نمی دانم در قنوت نمازش شهادت خواسته بود یا در میان درد و دل هایش با امامش از آرزویش گفته بود. هرچه بود، #امام_زمان شهادت نامه اش را امضا کرد و ساعاتی بعد بی قرار و بیتاب برگشته بود تهران.آنقدر بی تاب که #داغ خداحافظی آخر بر دل پدرش برای همیشه ماند.
محمد مهدی ۱۹ ساله را ناجوانمردانه زدند. #فرقش شکافته شد و پدرش به یاد #علی_اکبر ارباب روضه خواند و اشک ریخت و کمرش شکست از داغ جوانش...
محمد مهدی به آرزویش رسید و فدای #امنیت شد.خوب ها گلچین می شوند و یکی یکی می روند و ما هنوز در غل و زنجیر #گناه در انفرادی دنیا #اسیر شدهایم.
✍طاهره بنائی منتظر
سالروزشهادت
#شهید_محمدمهدی_رضوان
تولد:٢۶تیر۱٣٧٩
شهادت:۱٩ آبان ۱٣٩٨
محل شهادت :منطقه شوش تهران
مزار: قطعه ۵۰ بهشت زهرا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
شاید #گاندو تموم شده باشه ولی مجاهدت #محمد ها برای #امنیت وطن تمامی ندارد
#سربازان_گمنام
#گاندو2
#گاندو1
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت208 جواد چندبار سرفه میکند؛ انگار لقمه در گلویش گیر کرده. با دهان پر میگوید: - نه... یعنی بله... یکمش مونده... - خب، بقیهش رو برو توی همین هیئت محسن شهید بخور. سریع از جا میجهد و به سختی، لقمه آخرش را قورت میدهد. دستی به سر و صورتش میکشد و میخواهد برود که میگویم: - مثل یه پسر خوب برو بشین پای منبر. هرچی دیدی و شنیدی رو دقیق میخوام. - چشم چشم... - جلب توجه نمیکنیا! - بله آقا... چشم. سوئیشرتش را از روی چوبلباسی برمیدارد، دستی برای محسن تکان میدهد و از اتاق بیرون میزند. صفحات بعدی پرونده را میخوانم. سخنرانان جلسه، غالبا روحانیونی هستند که مخالف نظاماند یا اصلا موضع سیاسی خود را مشخص نکردهاند. اکثرا سید هستند و در میانگین سنی سی تا پنجاه سال. از برآیند صحبتهایشان میتوان فهمید دو محور اصلی را به طور مستقیم و غیرمستقیم دنبال میکنند: ادعای جدایی دین از سیاست و دوم، تشویق شیعیان برای لعن علنی و توهین به مقدسات اهل سنت و پررنگ کردن نقاط اختلاف بین شیعه و سنی. که البته در هردوی این محورها، نوعی مخالفت با اصل نظام هم هست که حتی علنی هم نشود، اثر خود را خواهد گذاشت. وقتی در یک هیئت چنین حرفهایی زده میشود، معمولا دو حالت دارد: یا از آن قشر مذهبیهای سنتی هستند که کاری به جایی ندارند و نسل اندر نسل هم روحانی و مذهبیِ بدون سیاست بودهاند. به جایی هم وابسته نیستند و مخاطب زیادی ندارند؛ مخاطبشان افرادی مثل خودشانند و اکثرا از نسلهای مسنتر. خب در چنین حالتی، نه میشود و نه لازم است با این هیئتها برخورد کرد. وقتی سرشان در لاک خودشان است و خطری برای #امنیت جامعه ندارند، قانون هم این اجازه را میدهد که حرفشان را بزنند. حالت دوم اما، این است که هیئتها نوظهورند و اصالت سنتی ندارند. جهتگیریهایشان مطابق شبکههای شیعی لندنی ست، محتوا و قالبشان را از این شبکهها و صاحبانشان میگیرند، از مجالسشان فیلم و عکس میفرستند برای این رسانهها و حتی از سوی سرویسهای اطلاعاتی خارجی، تامین مالی میشوند. در یک کلام: همکاری با گروههای معاند نظام دارند و این همکاری در هر سطحی که باشد، یک خطر امنیتی محسوب میشود. - این هیئت چند ساله سابقه داره؟ این را درحالی میپرسم که دارم یک دور دیگر، مشخصات صالح قاضیزاده را به عنوان اولین بانی هیئت و صاحب خانه، مرور میکنم. مسعود میگوید: - طبق گزارش بچههای بسیج و تحقیقی که خودم کردم، تازه دو ساله که تاسیس شده. پارسال یه هیئت خونگی جمع و جور بوده، امسال بیشتر کارشون رو توسعه دادن. از جا بلند میشود تا سفره صبحانه را جمع کند. همزمان میپرسد: - چایی یا قهوه؟ مگر اینجا کافیشاپ است؟ محسن نگاه کوتاهی به مسعود میاندازد و جواب نمیدهد. من اما زیر لب میگویم: - چایی. صالح قاضیزاده دو پسر دارد. یکی دبیرستانی ست و دیگری دانشجو. میخواهم به محسن بگویم آمار پسرهایش را دربیاورد که مسعود، یک سینی با سه فنجان میگذارد مقابلم. بوی تلخ قهوه میزند زیر بینیام. با خودم فکر میکنم شاید فقط برای خودش قهوه ریخته؛ اما فنجان قهوهای مقابلم میگذارد و با همان لحن خشک و خشن میگوید: - چایی نداریم! یکی نیست بگوید برادر من! تو که میخواستی قهوه بیاوری چرا نظر من را پرسیدی؟ میخواستی ضایعم کنی مثلا؟🙄 حالا میفهمم محسن چرا جوابش را نداد. با بیمیلی نگاه میکنم به قهوه که بخارش به هوا میرود. محسن خیره به مانیتورش آه میکشد فقط و مسعود که میبیند من حتی دستم را به سمت فنجان دراز نکردهام، نیشخند میزند. فنجان را برمیدارد و کمی از آن مینوشد: - خیالت راحت. مسموم نیست.😏 #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞قسمت اول
💔
🇮🇷بهای سنگینی برای #امنیت پرداختهایم.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب #ایران
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
روز قیامت...
گفته میشود
در پرونده ات خون است (تو قاتلی!)
سلسله تصویر مرتبط با #امنیت #شاهچراغ
#پروفایل
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که "زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از شهادت نیست"
💔
سلسله تصویر مرتبط با #امنیت
#شاهچراغ
#پروفایل
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که "زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از شهادت نیست"
💔
بنا به دلایلی، دیدارهای مختلفی با طلاب خارجی دارم؛
این روزهای زودگذر #اغتشاشات، وقتی با این بزرگواران صحبت میکردم دو چیز در صحبتهایشان بسیار برجسته بود:
👈 دعا برای سلامتی رهبر ایران که همچون ناخدایی بصیر این کشتی متلاطم را به ساحل آرامش رسانده
👈 دوم، #امنیت کشورمان
میگفتند شما مثل ماهی در اب هستید و قدر امنیتی که دارید نمیدانید! شما ترس ناامنی نچشیده اید و کشته شدن عزیزانتان زیر آوار بمب ها، یادتان رفته...
#حق
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
#طلاب
#طلبه
#جامعه_المصطفی
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
💔
این بازی فوتبال دارد با شما حرف میزند.
می گوید: #نظارت صددرصد، #عدالت صددرصد، #آزادی صددرصد، نتیجه اش #امنیت صددرصد است.
اگر بخواهید در جامعه امنیت باشد، باید کارت زرد و سرخ باشد.
البته کارت زرد و سرخِ جامعه، به تناسب خودش است.
اگر کارت زردش زندان باشد، کارت سرخش اعدام است. اگر این نباشد، جامعه اداره نمیشود. اگر نباشد، امنیت برقرار نمیشود.
دارد به شما میگوید اینجوری امنیت برقرار کنید. در فوتبال آنقدر امنیت هست که طرف میداند کسی حق ندارد گوشۀ لباس او را بگیرد یا یک ذره به او اشاره کند. کارت زرد میگیرد. وقتی تکرار شد، کارت سرخ میگیرد و او را بیرون میکنند.
آیت الله حائری شیرازی
#جام_جهانی
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
💔
وقتی میگیم خدارو شکر #امنیت هست،
باید برای سلامتی این عزیزان هم دعا کنیم
#حافظان_امنیت
#برف #زمستان
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که
"زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از #شهادت نیست"
💔
حرف آخر...
مرزبان که باشی
باید از جان و مال و ناموس مردم دفاع کنی
و عاقبت...
شاید تنها پیام تسلیتی برای شهادتت منتشر شود
شاید!
#شهید_محمدمهدی_احمدی از شهدای درگیری امروز ایران و طالبان
#امنیت
مرزبان کشور #امام_زمان
💞 @shahiidsho💞
💔
"دهه فجر، فرصت بازنگری در
ارزشها و آرمان آرمانهاست.
اینکه چه بودیم و چه میکردیم
و چه میخواستیم،
و اکنون کجاییم و چه میکنیم...
کمترین ثمره این انقلاب،
گشودن فصلی نو در تاریخ معاصر است
و این اتفاق بزرگی است،
اتفاقی که باعث سربلندی ملت بزرگ ایران شد…
به یاد شهدا مخصوصا شهدای #امنیت کشور #امام_زمان
#دهه_فجر
☆ــــــــــــــــــــ
زلزلـه کانال تحلیل سیاسی و نظامی
ــــــــــــــــــــــ☆
🇮🇷@zelzeleh313🇮🇷