💔
اینجا کربلاست...
نه!
بگذار بهتر بگویم
اینجا هنوز... بعد از هزار و چندصد سال که از شھادت برادر گذشته
صدای #وازینباه ِ عباس به گوش مےرسد
هنوز مےشود غیرت ابالفضل را در بین الحرمینش به نظاره نشست
من چه گویم
اینجا روضه مجسم است
اینجا نیاز نیست مداح بخواند برایت
تو خودت نگاه میکنی به حرم سقا
آتش مےگیری
مےسوزی
و باز...
شرمنده مےشوی که چرا زنده ای اما نمےتوانی همچو عباس،
امام زمانت را یاری کنی...
اینجا کربلاست
اینجا بین الحرمین است
اینجا عباس، هنوز علمداری مےکند...
#وازینباه
#علمدار
#عباس
#یاحسین
#یا_حسین
#غیرت
#برادر
#آھ_ارباب
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 #معرفی_کتاب📚 وقتی هور العظیم بودیم ،خواب دیده بودم محمد حسین شهید می شود. از آن زمان به بعد هر
💔
#رفيق بودند
از #برادر هم نزديكتر
قرار #مدارشان را گذاشته بودند
يكي اما #زودتر رفت...
#رفيق جامانده يك شبِ
به قاعده ي #ده سال پير شد
كسي چه داند كه بر #حال زار ما چه بگذرد
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_سی_ام نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ...در این میان گروه اندڪے باقے مانده اند
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_سی_و_یکم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
هر سہ مردانے میانسال بودند و شباهت چندانے با پدرانشان نداشتند. آن پدران، #قرص و محڪم و #استوار و این پسران، #متزلزل و آشفتہ، شہر و دیار خود را ترڪ ڪرده و بہ #دامــان معاویــہ آویختہ بودند.
معاویہ بساط #شراب را برچیده بود و نمے خواست پیش جوانانــے ڪہ اندڪ #اعتقاداتے داشتند، شراب بنوشد.
مےخواستم از زیر زبانشان، دلیل آمدنشان را بہ شام بدانم و این ڪہ از آن ها چہ سودے بہ ما خواهد رسید.
عبیدالله بن عمر بزرگتر از آن دو بود و موقعیتش بہ عنوان پسر خلیفہ ے دوم، بالاتر. معاویہ از او خواست حال ڪہ از دست علــے ڪہ قصد جانش را داشته گریختہ در #مسجــد جامع ڪبیر بہ منبر برود و از جنایات علــے پرده بردارد اما عبیدالله تردید داشت، گفت:
"هنوز شـڪ دارم ڪہ علــے در قتل عثمان دست داشتہ باشد. اگر او بہ قصاص قتل «هرمزان» و آن دو تن قصد جان مرا نمےڪرد مدینہ را ترڪ نمےڪردم.
یادم مےآید آن روزها من در مدینه بودم؛ وقتے ”ابولؤلؤه“ عمر را بہ قتل رساند، همین عبیدالله بہ #انتقــام خون پدر، دختر خردسال ابولؤلؤ را شقہ شقہ ڪرد.
هرمزان را نیز ڪہ غلام مسلمان بود، بہ جرم دوستے با ابولؤلؤ ڪشت. یڪ نفر دیگر هم بہ دست او بہ قتل رسید.
اگر جلویش را نمےگرفتند، بسیارے از مردم بے گناه را بہ قتل مےرساند. همہ فڪر مےڪردند عبیدالله بہ جرم قتل افراد بےگناه، قصاص خواهد شد اما عثمان او را بخشید.
این ڪار عثمان براے علے گران آمد. او خواهان قصاص عبیدالله بود، اما عثمان بہ این دلیل ڪہ او فرزند خلیفہ ے مقتول است رهایش ڪرده و آن روز علــے خشمگین از اجرا نشدن حڪم الہـے، تہدید ڪرد که اگر روزے بہ قدرت برسد، حڪم خدا را درباره ے عبیدالله اجرا خواهد ڪرد.
و چنین شد ڪہ او بہ دامان معاویہ آویخت و معاویہ ڪوشید از او #ابزارے براے اهدافش بسازد.
هرچند عبیدالله مقاومت مےڪرد، اما این مقاومت، پایدار نبود.
از عبیدالله پرسیدم:
"چرا بہ درخواست معاویہ گوش نمےسپارے؟
اگر دست علــے بہ تـو برسد، در ڪشتنت درنگ نخواهد ڪرد. پس ڪمڪ ڪن تا علــے ڪشتہ شود و خود از مـرگ #نجات یابــے."
عبیدالله بہ فڪر فرو رفت. معاویہ براے این ڪہ او را تحت فشار نگذارد و مجال اندیشیدن بہ او بدهد رو به عمر بن سعد گفت:
"عمر! تو بگو چرا بہ نزد من آمدے؟"
عمر بن سعد به من نگاه کرد و گفت:
"با به حڪومت رسیدن علــے، انتظار داشتم ڪہ بہ نان و نوایے برسم اما نہ تنہا چنین نشد، بلڪہ بخشے از اموال خود را نیز از دست دادم.
دیدم با آن ڪارے ڪہ علــے با برادرش ڪرد، پس ما نمےتوانیم نزد او جایے داشتہ باشیم."
پرسیدم:
"مگر علے با برادرش چہ ڪرد؟"
گفت:
"مےگویند عقیــل #بــرادر نابیناے علــے ڪہ مردے فقیـر است، روزے به نزد برادرش رفت.
علــے او را بہ گرمے در آغوش گرفت و از دیدن برادر نابینایش خوشحال شد.
عقيل از او خواست تا از پول بیت المال مقدار بیشترے بہ او بدهد. گفت ڪہ پیر و ناتوان است و در فقر دست و پا می زند. دل علــے بہ حال او سوخت، اما گفت:
بــرادرم نمےتوانم از پول حڪومت آن چہ بیشتر از حق توست بہ تو بدهم. خودم نیز فعلا پس اندازے ندارم. مدتے پیش من باش، شاید #گشایشے در روزے من پیش بیاید و بتوانم از پول #خــــود بہ تو ڪمڪ ڪنم.
عقیل نالید ڪہ:
تو خلیفہ ے مسلمینے، همہ ے ثروت سرزمین هاے حجاز و ایران و مصر در #دســت هاے توست، آن وقت نمےخواهے اندڪے از آن را بہ من بدهے؟!
علــے باز تڪرار ڪرد:
آنچہ نزد #مــن است، از آن #مـــن نیست، پــول #مــردم است.
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_سی_و_دوم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے اما عقیــل اصرار می کرد تا این که علـ
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_سی_و_سوم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
عبدالله پرسید:
"پدرجــان! پس #حــق و #حقیقـت چہ مےشود؟"
گفتم:
"این خود عیــن حــق و حقیقــت است.
هر چیــزے غیــر از این گفتــہ شود #دور از عقـــل اسـت و هر چہ دور از عقـــل باشد، #دروغ و #باطــل اسـت."
عبــدالله گفت:
"مــن با این ڪہ حرفــت را #قبــول نـدارم اما با تــو موافقـــم پــدر."
گفتم:
"بہ همیـن دلیــل اسـت ڪہ مےگویم بایــد معاویــہ را همراهــے ڪنید؛ تـا از #نعمـت هاے دنیــا ڪہ یڪــے از آن ها قـــدرت و حکــومت است بہرمند شوید.
بہ علــے بنگریــد ڪہ با آن همہ سابقــہ اش در اســلام و خویشاونـــدے با محمــد و آن همہ شجاعـــت و تدبیـــر و اندیشـــہ، پس از ۲۰ سال برڪنـــارے از خلافـــت، حــالا ڪہ بہ قدرت رسیده قــادر نیســت معاویــہ را ڪہ از زیر دستــان حڪـومت اوســت از ڪــار برڪنـار ڪنـد."
محمــد گفت:
"هم تو میدانے و هم علــے ڪہ معاویــہ دست از حڪومت شــام نخواهــد برداشت و از سوے دیگر، علــے براے جنگ با معاویــہ مــردم را بہ زور و حتــے بہ تزویــر وارد ڪـارزار نخواهد ڪرد."
سپس براے این ڪہ بہ این بحث خاتمہ بدهـم گفتم:
"برویم نزدیڪتـــر تا بشنویــم مـــردمے ڪہ در ڪنار پیراهــن عثمـــان جمع شده اند چہ مے گویند."
هنـوز چنــد قدمــے جلوتــر نرفتہ بودیم ڪــہ #پیرمــردے خمیــده قــامـــت و لاغـــر عبــا و عمامــہ ے سبــزے پوشیــده بود جلویمــان ایستاد و گفت:
"آهــــــــــــــای!
تـــو عمــروعــــاص نیستــے؟"
ما بہ ناچــار ایستادیـــم.
گفتم:
"بلــہ، مــن عمــروعــاص هستــم."
با دقــت نگاهــش ڪردم؛ او را نشناختــم، پرسیدم:
"تو ڪیستـــے؟"
#نگاهـــش آشنـــا و صدایــش #دوستانـــہ نبود.
گفت:
"تـــو مــرا بـــہ خاطـــر نخواهے آورد عمــروعــاص،
اما مــن تــو را خــوب مےشناســم؛
از وقتــے ڪــہ #ادعــاے مسلمانــے ڪردے تا وقتے ڪہ امیر سرزمین مصــر شدے خبرت را داشتم."
گفتم:
"نمےفہمم چہ مےگویــے #بـــرادر اگر بایــد بشناسمتــان نشانے بدهید تا بہ خاطــر بیـاورم."
گفت:
"ما آن روزها هر دو در مڪہ مےزیستیم.
دیــن محمـــد هنــوز نوپــا بــود و ڪسانــے ڪہ بــا پیامبــر خــدا بیعت ڪرده بودند، توسط سران بت پرست مڪہ در فشــار و آزار بودنــد.
من یڪے از آن هایــے بــودم ڪہ بہ دستــور پیامبــر خـدا، بہ سرزمیــن #حبشـــہ هجــرت ڪردیم.
تــو را خـــوب بــہ خاطــر دارم ڪہ بہ اتفــاق خالــد بن ولیــد، بــہ حبشــہ آمدید تا مــا را باز گردانید."
پیرمــرد پوزخندے زد؛ سرش را تڪـــان داد و گفت:
" نمے خواهے آن وقایـــع را ڪــذب بدانـــے؟
نمےخواهے ڪہ بگویــے رو در روے پیامبــر اســلام نایستـــاده اے و بـا او مقاتلــہ و جنــگ نڪرده اے؟"
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_هفتاد_و_یکم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے جــــرج لبخندے زد و پاســخ داد: "م
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_هفتاد_و_دوم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
جــرج گفت:
"جنــگ صفیــن یڪے از عجیــب تریـن #محاربــه های تاریــخ است.
حتما وقایعــش را خوانده اے؛ میدانــے علــے اگر همان روز اول حملــه را آغاز مےڪرد، پیروزی اش قطعــے بود، اما علــے پیروزے واقعــے را نــه حفـــظ قــدرت و برترے، بلڪــه در نجــات مردم از گمراهــے و ضلالــت مے دانست.
حتـے وقتــے در دو قدمــے پیروزے قرار گرفت، در مقابــل آن دسته از یارانـش ڪه اصرار به قبــول حڪمیت دروغین داشتنـد، با شدت عمـل نڪرد.
او مے توانست تعدادے از فتنه گران داخل سپاهـش را بڪشد و غائله را ختـــم ڪند.
چیزے ڪه علــے را از سایــر رهبــران دینــے و سیاســے جدا مےڪند، همین خصلت اوست ڪه اهل بگیـــر و ببند و ڪشت و ڪشتار نیست؛
که همه ے حاڪمان دیروز و امروز، اقتــدار و دوام حڪومت خود را در ڪشتن و زندانــے ڪردن مخالفان خـود مےدانند."
بعـد بدون ایـن ڪه از جا بلند شـود، دست دراز ڪرد و ڪتاب هایــے ڪه در ڪنارش چیده شده بود، ڪتابی برداشت و در حالے ڪ آن را ورق مے زد، گفت:
"این ڪتاب نهـج البلاغـه اسـت.
من آنقـدر خوانده ام ڪه بیشتر مطالبش را از حفظـم.
من این ڪتاب را به تو هدیــه مے دهم تا تحقیق درباره ے علــے را با مطالعـه ے این ڪتاب شروع ڪنے...
بلــه این جاست؛ او در نامـه اے به یڪے از یارانــش ڪه او را به فرماندارے مصــر منسوب ڪرده، مطالبــے مے نویسد ڪه در واقع منشور حڪومت اوسـت این جا را بشنو....."
سرش را بلنــد ڪرد، عینڪش را به چشم زد و از بالاے عینڪ به ڪشیش نگاه ڪرد و گفت:
"این نامــه زمانــے نوشته شده ڪه دنیاے مسیحیــت و یهودیــت، در بربریــت ڪامل بودند."
سپـس سـرش را روے ڪتاب خم کرد و گفت:
"نامه اش بسیــار طولانــي است، من فقط چند فرازش را مے خوانم:
”اے مالڪ!
مهربانــے با مردم را پوشش دل خویـش قرار ده و با همـه دوست و مهـربان بـاش.
مبادا همچون حیــوان شڪارے باشــے ڪه خوردن آنان را غنیمـت دانــے؛ زیرا مــردم دو دستــه اند؛ دسته اے #بـــرادر دینــے تو و دستــه یےدیگر همانند تو در #آفرینــش یڪسانند.
اگر گناهــے از آنــان سر مےزند و یا علــت هایـے بر آنـان عـارض مےشود یا خواستـه و ناخواسته، اشتباهــے مرتڪب مے گردند، آنــان را ببخشـاے و بر آنـان #آسـان گیـر، آن گونه ڪه دوست دارے خـــدا تورا ببخشاید و بر تو آســان گیــرد.
بر بخشش دیگــران پشیمــان مباش و از ڪیفر ڪردن متخلفان شادے مڪن و از خشمــے ڪه مے توانــے از آن رها گردے شتاب نداشتـه باش.
به مردم نگــو به من #فرمـان داده اند و من نیز فرمــان مےدهم ڪه این گونه خودبزرگ بینــے، دل را #فاســــد و دیـن را پژمرده و موجــب زوال نعمت هاست
و اگر با مقــام و قدرتــے ڪه دارے، دچــار تڪبر یا خود بزرگ بینــے شدے به بزرگے حڪومـت پروردگارت ڪه برتر از توست بنگر ڪه تو را از سرڪشے نجــات مے دهد و تند روے تو را فرو مے نشاند و عقل و اندیشــه ات را به جایگــاه اصلــے باز مےگرداند."
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
💔
گفتم بدَوَم تا #تو، همه فاصله ها را...
مےدانی چیست #برادر؟
دست تقدیر الهی
آنگونه رقم خورد
که یادت شد #همدم روز و شامم
فقط خواستم بگویمت
من اگر با گناه، رشته #رفاقت بینمان را قطع میکنم
تو مردانگی کن
مَشتیوار، گره بزن
و بگذار این فاصله بینمان کمتر شود...
#شهید_جواد_محمدی
#دلشڪسته_ادمین💔
#گناه
#رفاقت
#شهادت
#شفاعت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#کپےبدونتغییردرعکس
جهت کپی، هشتک دلشکسته ادمین را پاک کنید
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_پنجاه_و_سوم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے علـــے رو به ابن عبــاس گفت:
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_چهارم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
به خــدا سوگنــد تو نیــز مےدانــے ڪه علــے ڪســے است ڪه از هیــچ شمشیرے هــراس ندارد...."
سپــس به نـزد عایشــه رفتــم و #پیغــام علـــے را به او رساندم.
به او گفتــم براے علــے فضیلت و سوابقے در اسلام است و تو نیــز خـوب مےدانــے علــے ڪیست.
از تو بعیـــد است ڪه دم از #جنگ با علــے بزنــے!
چگونه مےخواهــے با مردے بجنگــے ڪه پیامبر آن همه سفارشش را نموده است؟
ولــے او بر ادامه ے جنگ #اصــرار داشت.
از نزد او بــدون اتخــاذ نتیجــه اے بیرون آمدم و به نزد زبیــر رفتم.
علــے به من سفارش ڪرده بود ڪه با زبیــر به تنهایــے ملاقات ڪنم و فرزندش عبدالله در آنجا نباشد.
من از او خواستم در طول ملاقات ڪســے به ما نزدیڪ نشود و او به غلامش گفت ڪه احدے اجازه ندارد وارد اتاق شود.
من رشته ے سخنــے را به دست گرفتم.
او داشت به تدریج متقاعــد مےشد و مےفهمید ڪه اشتباه ڪرده است و نباید از مڪه خارج مےشد و به سوے بصــره مے آمد، اما ناگهان پســرش عبدالله وارد شد و بناے ناسازگارے را با من گذاشت.
زبیــر در مقابل او سڪوت ڪرد.
عبدالله را جوانــے پرخاشگــر و عصبــے دیدم و به ناچار از منزل زبیــــر خارج شدم؛ در حالــے ڪه مےدانستم صبــر و بردبارے علــے براے توقف جنگ نتیجــه نخواهد داد.
دو سپاه روے در روی هم ایستادند.
علــے صبــر و بردبارے را بر آغاز جنگ ترجیــح داد.
او سوار بر اسبــش به سوے طلحــه و زبیــر حرڪت ڪرد ڪه پیشاپیــش سپاه خود بر اسب هایشان نشسته بودند.
به آن ها نزدیڪ شد، به زبیر نگاه ڪرد و گفت:
آیا من #بـــرادر شما نبودم؟
آیا آن روزها در ڪنار پیامبر اسلام با ڪفار مےجنگیدیم و در یڪ صف بودیــم او را فرامــوش ڪرده ایـد؟
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
@chaharrah_majazi
رمانی که هر بچه شیعهای باید بخواند‼️
💔
به تو که میرسم ؛ قلمم قاصر میشود از وصف تو و دریای موج انگیز وجودت
به تو که میرسم تنها نگاهت میکنم.
گویا میتوانم #رشادت را از عمق چشمانت بخوانم؛ میتوانم لبخندهایت را قاب کنم و به دیوار دلم بزنم تا از تو بیاموزم که مبادا کسی جز #خالق را میان آن راه دهم.
تو همان آیینه ی احسن الخالقین خدایی که میان #طبیعت بکر پروردگار دست نخورده باقی ماندی و جاودانه شدی. گویا خدا بر سر خلقت تو شبانهروز تلاش کرد تا در نهایت این تو بودی که از خون عمادِ حزب الله جوشیدی و نام #اسلام و پدرت را بر فراز آسمان ها حکاکی کردی.
برای از تو گفتن باید از #خداوند بی نهایت روز، عمر طلب کنم تا مبادا ذره ی از وجود پر عزتت جا بیندازم. نامت نیز برازنده ات است؛ برازنده ی ابهت همیشگی ات در میدان های #جنگ، برازنده ی چشم های پر جاذبه ات در زمان هایی که دشمن را هدف گرفته بودی.
آری تو آمدی که بمانی، آمدی تا ما را به خود بیاوری تا نامت را بر روی ما بگذاری و طریقه ی #جهاد را به ما بیاموزی و اینکه در نهایت دست ما را در دستان سقای #کربلا بگذاری؛ حال با تمام وجودم سر به سوی آسمان روانه میکنم و میگویم خوش آمدی #برادر جانم🌹
✍نویسنده: #اسماء_همت
به مناسبت سالروز ولادت
#شهید_جهاد_مغنیه
تاریخ تولد : ۱٢ اردیبهشت ۱٣٧۰
تاریخ شهادت : ٢٨ دی ۱٣٩٣
🕊محل شهادت : قنطریه_سوریه
🥀مزار شهید : روضه الشهیدین ضاحیه جنوبی بیروت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 جوادِ ۳۰ ساله با نوجوان ۱۶ ـ۱۷ ساله رفیق میشد تا بیاوردش توی راه برایش وقت میگذاشت ... ✍ تا وق
💔
فهمیده بود با #رفاقت میتواند روی خیلی ها اثر بگذارد.
احساس مسئولیتی که #جواد در مقابل بقیه داشت، خیلی عجیب بود
انگار همه این آدم های به ظاهر #غریبه، از نزدیکانش بودند.
”مثل یک #برادر برایشان #دل_میسوزاند...“
✍ برای همین هم بود که تا #شهید شد خیلی ها حس کردند #بی_برادر شده اند...🥀
قسمت هایی از کتاب زیبای #دخترها_بابایی_اند
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
شهید شو 🌷
💔 فهمیده بود با #رفاقت میتواند روی خیلی ها اثر بگذارد. احساس مسئولیتی که #جواد در مقابل بقیه داشت
💔
ته دلمان قرص بود
که #جواد هوای بچه هایمان را دارد...
✍ میشود هوای ما را هم داشته باشی؟
#برادر همانجور که میدیدی رفقایت با حرف، سر براه نمیشوند یک چَک شان میزدی، بیا ما را هم سربراه کن
حتی با سیلی
هر چند که میدانم با نگاهی از طرف تو
این دست و پا بسته به زنجیر گناه
رها خواهد شد 🕊
قسمت هایی از کتاب زیبای #دخترها_بابایی_اند
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
شهید شو 🌷
💔 #داستان_صبا #قسمت_1⃣1⃣ بعداز ده روز ازسفربرگشتم.... پام به تهران نرسیده بود که فهمیدم به خاطر م
💔
#داستان_صبا
#قسمت_2⃣1⃣
یک روز بعد از زیارت و دعا (به سبک خودم البته) رفتم یه گوشه دنج نشستم، نزدیک بست طبرسی ... چند طلبه هم نشسته بودند دیدم که دارن بحث میکنن... از شیعه و سنی... 😒
من چیزی درباره شیعه و سنی نمی دونستم و فقط اسمشونو شنیده بودم❕😕
البته می دونستم امام علی و امام صادق و امام رضا و امام حسین (علیهم السلام)💖 همه از امامان #شیعه هستن اما هیچ وقت حاج آقا علوی، هیچ نکته ناب علمی یا دینی یا هر چیز دیگری از #علمای_تسنن بهم نگفته بود... یعنی نمیدونم کلاً نبود یا حاج بابا نگفت...😏😟
در رفتار طلاب سنی خشونت غیر تعمدی حس میشد ولی از برخورد طلاب شیعی ☺️آرامش و حس شیرینی و منطق کاملاً دریافت میشد...🏳
در گفتگوی طلاب شیعه، آرامشی منطقی حکم فرما بود عموماً همه با احادیث و منطق سعی بر اثبات خودشون داشتن.🙃
اولین مسأله ای که بحث شد (یعنی من از اونجا وارد بحث ها شدم) مسأله ی✨ #غدیر✨ بود؛
در مسأله غدیر، منطق طلبه شیعه نسبت به سنی برتری داشت. 😏
چون 300تَن از علمای اهل سنت این مسأله رو رسماً مکتوب و تایید کرده اند.📜
یکی از طلاب شیعی حرفی زد که باعث به فکر فرو رفتنم شد....🤔
💠 حدیثی از یکی از علما رو نقل کرد که این چنین بود:
"در روز قیامت اگر مردمی که سنی بودند در اعتراض خداوند به این جهت که چرا تشیع رو قبول نکردند، اگر بتوانند بگویند که نمی دانستیم، (البته در روز جزا زبان ها همه به حق سخن خواهند گفت) اگر سخنی از مردم قبول شود از علما و بزرگان اهل سنت هیچ توجیهی پذیرفته نخواهد شد....❌ چون آنها به حق واقف بودند.
از طرفی پیامبر در میان هزاران نفر از مسلمانان فرمود: "هر که من مولای اویم این علی مولای اوست....💚 علی (بخوانید ولایت)💚 اتمام نعمت خداوندی بر انسان و مسلمانان است."
از لحاظ جامعه شناسی اگر جامعه ای مدیریت و رهبری نشود رو به زوال و فنا خواهد رفت؛ چون رهبری محل تعدیل افراط و تفریط هاست.
پس جامعه مسلمان چون تا ابد درگیر افراط و تفریط است (تا زمان ظهور) پس تا آن زمان هم به رهبری و ولایت نیاز دارد؛
لذا رهبری ولایت از نسل فاطمه زهرا(س )💛 ادامه یافت و تاکنون باقیست....✨
اما از دیدگاه طلبه اهل تسنن هیچ رهبر یا ولی برتری، برای نسل حاضر باقی نمانده و همه به برتری رهبر شیعی اذعان دارند، از طرفی در تشیع علم 📚 و عمل ⚙ درهم آمیخته که راه سلوکی انسان توسط آن ادامه پیدا میکند، به همین دلیل علمای شیعی به مقام عرفانی ✨رسیدند👌 اما... در دیگر مذاهب اسلامی اینگونه نیست❗️
هنگامی که وحی نازل شد که (انذرعشیرتک الاقربین)....
شبی همه پیامبر اکرم ص مامور شد #قریش را جمع کند....
و گفت که چه کسی حاضر است در راه اسلام به من کمک کند.....?!?!??!
هرکس به من کمک کند بعد از من #ولی و#جانشین من خواهدبود....
همه به یک دیگر نگاه کردند......👀
ان ها باید همه #قوم و #قبیله و #ابرو و #خاندان و #مال و #مکنت و #ثروت را فدای #محمدی میکردند که هیچ نداشت????😒
از میان جمعیت یکی گفت....
"#عم_اوغلی...من یاریت خواهم کرد....."☺️☝️
#محمد با لبخندی ارام سری به پایین انداخت...😌
دوباره از عشیره پرسید....
"ایا به من کمک خواهیدکرد? اگرکسی به من کمک کند.... بعد از من #جانشین من و #ولی_امت من خواهدبود"...
دوباره صدایی نوجوان گفت:
"من یاریت خواهم کرد #عم_اوغلی".....☺️☝️
محمد نگاهی به او کرد و ارام لبخند زد 🙂.....
دوباره پرسید ولی هیچکس نبود که یاری کند....بار سوم #علی گفت:
"#عم_اوغلی؛ من یاریت خواهم کرد".....
و#محمد پیروزمندانه دست #علی را بالا گرفت و گفت:
" این #علی که #برادر و #عم_اوغلی من است بعد از من ولی امت من و جانشین من خواهدبود."....😊
این از داستان اما ان چه در مباحثات آن طلاب بود این بود که چرا اقوام #سنی نص صریح و مطمئنه قران را زیر سوال میبرند و قبول ندارند.....?😒
دلیل شما برای رد این ایه چیه??😏
شرکت توی این مباحثات زیباترین و صد البته خطرناک ترین اشتباه من بود....❌
گاهی فکر میکنم که اگر پایه های دینی من (ولایت) درست چیده نشده بود الان من کجا بودم??
کلا حاج بابا ولیّ من به حساب میاد درسته????
#ادامه دارد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞