eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 از : فرماندهی کل قوا به: تمامی نیروهای فرهنگی میخواهند یاد شهدا احیا نشود، نگذارید☝️... دشمنان میخواهند یاد شهدا احیا نشود برای اینکه #جاده_شهادت کور بشود.💢 تجربه کرده‌اند که وقتی نام شهدا با عظمت برده میشود، #جوان امروز که نه دوره جنگ را دیده و نه دوره امام را وقتی میفهمد که یکجایی در آنطرف منطقه دارند با دشمنان میجنگند، پا میشود میرود حلب، بوکمال، زینبیه، بنا میکند جنگیدن و به شهادت هم میرسد. ۹۷/۱۲/۶ #یادشهدا #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 از همان وقتی که خدا در تعریف اصحال کہف اینگونه فرمود: إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ "آمَنُوا بِرَبِّهِم"ْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ...(کهف/۱۳) فهمیده ام که جوانی به سن و سال نیست به #ایمـان است ... و تو چه زیبا با تکمیل ایمانت #شھـادت را به دست آوردی... #شھیدجوادمحمدی #آھ_اےشھادت... #جوان 💕 @aah3noghte💕
💔 🌹 امام علی علیه السلام: ياران امام مهدى(ع) هستند و پيران در ميانشان نيستند مگر همانند سرمه چشم و (يا) نمک در طعام ، که كمترين چيز در طعام نمڪ است . 📚 بحارالانوار، ج ۶۰،ص ۳۱۶ ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #بےتوهرگز ❤️ قسمت سوم این داستان واقعی است🚫 #آتش🔥 چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه پدرم ه
💔 ❤️ قسمت چهارم این داستان واقعےاست🚫 به توسل کردم و روز نذر کردم ... التماس می کردم ... خدایا! تو رو به عزیزترین هات ... من رو از این شرایط و بدبختی نجات بده😫 هر که زنگ می زد، مادرم قبول می کرد ... صاف و ساده ای بود علی الخصوص که پدرم قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خلاص بشه😒 تا اینکه مادر زنگ زد و قرار خواستگاری رو گذاشت شب که به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد😡 است؟ چرا باهاشون قرار گذاشتی؟ ترجیح میدم آتیشش بزنم اما به این جماعت ندم عین همیشه داد می زد و اینها رو می گفت مادرم هم بهانه های مختلف می آورد آخر سر قرار شد بیان که آبرومون نره اما همون اول، جواب نه بشنون ولی به همین راحتی ها نبود من یه ایده داشتم!😏 ای که تا شب خواستگاری روش کار کردم😌 به خودم گفتم : خودشه ... این همون فرصتیه که از خدا خواسته بودی ... از دستش نده👌 علی، گندم گون، و بلندقامتی بود چهره اش همون روز اول چشمم رو گرفت کمی دلم براش می سوخت اما قرار بود قربانی نقشه من بشه😞 ... یک ساعت و نیم با هم صحبت کردیم ... وقتی از اتاق اومدیم بیرون ... مادرش با اشتیاق خاصی گفت ... به به ... چه عجب ... هر چند انتظارِ بود😊 اما دهن مون رو هم می تونیم شیرین کنیم یا ... مادرم پرید وسط حرفش ... ، چه عجله ایه... اینها جلسه اوله همدیگه رو دیدن... شما اجازه بدید ما با هم یه صحبت کنیم بعد☺️ ولی من تصمیمم رو توی همین یه جلسه گرفتم گفتم: اگر نظر علی آقا هم مثبت باشه، جواب من مثبته!!😌 این رو که گفتم برق همه رو گرفت⚡️ ... برق خانواده رو ... برق تعجب پدر و مادر من رو ... پدرم با چشم های گرد، متعجب و عصبانی زل زده بودتوی چشم های من و من در حالی که خنده ی پیروزمندانه ای روی هام بود بهش نگاه می کردم می دونستم حاضره هر کاری بکنه ولی دخترش رو به یه طلبه نده... 🙃😬 .... 💕 @aah3noghte💕
💔 " #دولت‌جوان و #حزب‌اللهی به دست #جوانان‌"💪... خوشا چشمى ؛ كه خوانَد حرفِ #دل را... #آسیدعلی‌آقا‌خامنه‌ای: "زمینه را برای روی کارآمدن دولت #جوان و #حزب‌اللهی فراهم کنید" #امام_خامنه_ای #فداےسیدعلےجانم❤️ #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 معمار انقلاب، بی شک این روزها را پیش بینی میکرده است که عده ای ناخلف، شوند و بعد... اعتراض کنند و آشوب و اغتشاش بپا کنند... و برای همین را به و و سفارش میکرد... ها کورخوانده اند! بنا به خواست دولت و مجلس آینده، و خواهد بود... ان شالله 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 اینکه جوونیمون تو چه راهی و خرج کی بشه، خیلی مهمه... مثلا اقتدا کنیم به امام حسین علیهماالسلام، پای و برای دفاع از شهید بشیم یا اینکه بگذاریم بهار عمر، به بگذرد و در ، جز حسرت چیزی نداشته باشیم... . . نکته ای که در زندگی بسیار به چشم می آید در های زندگےشان است... و شان را پای کسی گذاشتند که دنیا و آخرت نصیبشان شد... . . . ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_بیست_و_دوم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے وقتی خندیدم، نخست اخم کرد سپس با صد
💔 ✨ نویســـنده: گفتم: "برای لعن و نفرين على، وضو واجب است، اما برای نماز، تو بهتر می دانی..." گفت: "حالا خبری از من بشنو؛ عبيدالله از مدینه به شام آمده است. او اینک در نزد ماست." با تعجب پرسیدم: "عبیدالله بن عمر؟" گفت: "بله؛ عبيدالله بن عمر که در زمان عثمان سه نفر را به قتل رسانده بود. او از ترس على که گفته بود باید شود، فرار را بر قرار ترجیح داده است." گفتم: "بهتر از این نمی شودا عبیدالله پسر خلیفه ی دوم است. نقشه هایمان با وجود او به خوبی پیش خواهد رفت. مردم خواهند دید که علی حتی قصد جان فرزند خلیفه ی متوفی را دارد." دقایقی بعد، با هم به طرف مسجد به راه افتادیم. نماز عصر به امامت او خوانده شد. بعد از نماز، به منبر رفت. فکر نمی کردم بتواند سخن به نکویی بگوید، اما الحق که بر اریکه ی سخن سوار بود. ای از علی ساخت که من هم باورم شده بود علی، کافر شده است! بعد از سخنرانی، دوش به دوش هم از مسجد بیرون آمدیم و در حالی که در محاصره ی مأموران حفاظتی بودیم، به طرف کاخش که فاصله ی زیادی با مسجد نداشت به راه افتادیم. در بین راه، جوانی مقابلمان ایستاد و با صدای بلند گفت: "عرضی دارم یا امیرا" مأموران خواستند او را از سر راهمان کنار بزنند، من مانع شدم و گفتم: "بگو ! چه میخواهی بگویی؟" جوان جلوتر آمد و گستاخانه گفت: "یا امیرا این دروغ ها و تهمت هایی که به على روا داشتی چه بود؟ از خدا نمیترسی که پاک ترین مرد خدا در روی زمین را دشنام می دهی و او را قاتل و کافر می نامی؟!" نگاهی به معاویه انداختم؛ چهره اش سرخ شده بود و زود هنگام او را در بر گرفته بود. فرمانده‌ی محافظان جلو آمد و شمشیر از غلاف بیرون کشید. مانع انجام کاری از سوی او شدم و گفتم: "عقب بروید! بگذارید این جوان حرفش را بزند." معاویه گفت: "چگونه اجازه بدهم او به من کند؟! دستور می دهم سرش را از بدنش کنند!" گفتم: "صبور باشید قربان، بگذارید حرفهایش را بزند." جوان گفت: "على قاتل عثمان نیست؛ اگر چنین بود، بسیاری از صحابه و همه ی مردم حجاز و عراق با علی بیعت نمی کردند. علی خلیفه ی مسلمین و جانشین رسول خداست و سر پیچی از او یعنی پشت و نمودن به دین خدا و سنت رسول الله !" جوان همچنان داشت یاوه سرایی می کرد که نفهمیدم چگونه معاویه به فرمانده‌ی محافظان اشاره کرد و او با شمشیر چنان ضربتی بر گردن جوان زد که سرش مقابل پاهای معاویه بر زمین افتاد. هنوز لب های جوان تكان می خورد. ترجیح دادم سکوت کنم. معاویه چنان به خشم آمده بود که نمی توانست نگاه‌های خشم آلود مردمی را که در اطراف ما ایستاده بودند و نظاره مان می کردند حس کند. ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے  چرا معاویــه خوشحــال نباشد وقتے ڪه علــے را
💔 ✨ نویســـنده: معاویـــه محاسن بلندش را به دست مےگیرد، سرش را مےجنباند و مےگوید: "با طـــرح تو موافقــم عمــروعــاص، اما فرماندهے لشگر را به تــو و مےسپــارم. نخست بیندیش و اطراف محمد بن ابوبڪر را از افــرادش خالے ڪن. او اســت و ڪم تجربــه، مےتوان با ڪمتریــن تلفــات او را از بیــن برد و مصـــر را به چنـگ آورد. ما در مصــر، یــاران وفــادار زیــادے داریم؛ به ویــژه یـــاران تو ڪه خود روزگارے نه چندان دور فرماندار مصر بودے. به آن ها نامه بنویـــس تا در سرنگونــے محمد بن ابوبڪر یاریمـــان ڪنند. و چنیــن مےشود ڪه مصـــر در معــرض خطـــــر قرار مےگیرد." محمــد بن ابوبڪر فرزنــد خلیفه ے اول و بــرادر همســر پیامبــر، جوانے است ڪه علــے او را فرزنــد خوانده ے خود مےخواند و به غایــت دوستش مےدارد. اما خبــرهاے ناخوشایند زیادے از مصــر و شــام به گوش علــے مےرسد؛ معاویـــه آماده ے حملــه به مصر است و اوضــاع آنجا نیز بر وفـــق مراد نیست و مخالفان سر به شورش برداشته اند و ناآرامے ها در حال اوج گرفتن است. علـــے در فڪر چــاره است. چه بایــد مےڪـرد تا مصــر به دست نیفتد و این سرزمین بزرگ، به تملڪ معاویــه در نیایـــد؟ چاره را در این مےبیند ڪه محمد بن ابوبڪر را عـــزل ڪند و شخصـــے قدرتمند و ڪار ڪشته و با تجربــه به جاے او بفرستد. مالڪ اشتـــر، یــار باوفــا و قدرتمنــد خود را فرا مےخواند و به او گوید: "اے مالــڪ! تو از ڪسانــے هستــے ڪه براے بر پا داشتن دین، از آنــان یـارے مےجویـم و سرڪشان و گناهڪاران را به وسیله ے آنان مےڪوبم و شڪاف هاے هولناڪ را مسدود مےڪنم. محمــد بن ابوبڪـر را فرمانــدار چون جوان امیــن و خوش فڪـرے است. اما مخالفــان عليـــه او قیـــام ڪرده اند و معاویــه نیز قصــد لشڪرڪشــے به آن جا را دارد." ♦️رمان قدیس 👈 شرح اتفاقات حکومت علی (ع) با رویکرد کشیش مسیحے♦️ ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi این رمانی‌ست که هر شیعه ای باید بخواند‼️
💔 ✅ برکت بی نظیر جوانی 🏷خاطره‌ی رهبر انقلاب از روایت مرحوم آیت‌الله خوشوقت درباره مکاشفه‌ی یکی از علما خدا رحمت کند، مرحوم آقای خوشوقت می‌گفت یک عارفی در دید که آنجا یک سکوی بلندی است، این جوانها همین طور می‌آیند و با یک جست می‌پرند روی آن سکو. این عارف مکرر پرید و هر کار کرد نتوانست و افتاد زمین. بعد ملتفت شد که آنها هستند و این پیر است. در عالم معنویت هم همین است، در سلوک هم همین است، در مشاهده‌ی رؤیت الهی و جمال الهی هم همین است؛ آنجا هم آمادگی جوان بیشتر است، بهتر میتواند پرواز کند و میتواند راههای بلند را بپرد. پیرها تا بیایند به خودشان بجنبند وقت گذشته و بعد هم توانشان اجازه نمی‌دهد. الحمدلله این مفاهیم در دل شما جوانها روییده. ۹۵/۸/۱۹ 🏴سالگرد رحلت سالک الی‌الله مرحوم آیت‌الله خوشوقت گرامی باد ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 بعد از شهادتش، سردار حاجی زاده، فرمانده هوافضای سپاه گفت: "جواد موتور محرّک فرماندهان ما بود. هر
💔 امر به معروفش فقط برای کوچه و خیابان نبود و حواسش به داخل خانه هم بود. درباره حجاب یا انتخاب دوست هایشان تذکر می داد. نه اینکه با بداخلاقی بگوید، حالتش بود. مثل یک برادر صحبت می کرد. همه جوانب کاری که میکردند را می گفت تا حرفش اثر کند. البته روی ها بیشتر حساس بود. ... 💞 @aah3noghte💞