شهید شو 🌷
💔 رمان #رهائےازشبــ☄ #قسمت_چهل_و_یکم تلفنم📲 زنگ خورد. ڪاش میشد جواب نداد. ڪاش میشد تمام پلهاے ار
💔
رمان #رهائےازشبــ☄
#قسمت_چهل_و_چهارم
فاطمہ گیج و منگ از حرفهام فقط نگاهم ڪرد.
حاج مهدوے از آنسوے سالن بہ طرفمون مے اومد
تصور ڪردم
اگر او بجاے این لباس ڪت وشلوارے شیڪ میپوشید چقدر جذابتر و جنتلمن تر از مردهاے دورو برم بود!
او با اینهمہ جذابیت چرا حاضر بہ پوشیدن این لباس شده بود؟!
او هم میتوانست مثل باقے مردهاے هم سن وسال خودش لباس بپوشد و جوانے ڪند ولے این راه واین لباس رو انتخاب ڪرده بود.
هرچند من عاشق این لباس بودم. لباسے ڪہ خوشبختانہ تن هر مردے در اطرافم دیدم مهربان و شریف بود!
حالا یا این از خوش اقبالے من بود یا بخاطر خاطرات خوب ڪودڪیم…
نزدیڪمون شد..
باز با همان نگاه محجوب! گفت:
_ببخشید معطل شدید..
من او رو معطل ڪرده بودم..
من او را از ڪار و زندگے انداختہ بودم اونوقت او از ما بابت معطلے عذر میخواست!
از من پرسید :
_بهترید؟
وقتے مستقیم مرا خطاب قرار میداد غرق شادی میشدم.
با نگاهے مستقیم زل زدم بہ چشمانے ڪہ فقط گوشہ ے چادرم رو میدید وگفتم:
_خیلے خوبم.. مگر میشہ بنده هاے خوب خدا منو مورد لطف وعنایت خودشون قرار بدن و من خوب نباشم!
چقدر شبیہ خودش حرف زدم!
حتے لحن حرف زدنم همانند خودش بود..
ڪاش حیاے نگاه او هم یاد بگیرم.!! فڪر میڪنم از زمانیڪہ خودم رو شناختم چشمانم حیا نداشت.!!😞
فاطمہ بے خبر از همہ جا پلاستیڪ غذاها رو از روے میز برداشت و درحالیڪہ بازوے منو میگرفت گفت:
_زود باش فڪ ڪنم خیلے دیره. حاج مهدوے عجله داره
#قسمت_چهل_و_پنجم
صداے ضربان قلبم 💓رو از گوشهاے ملتهبم میشنیدم و داشتم ڪر میشدم.
چرا او اینطورے نگاهم ڪرد؟
نڪنہ منو شناخت؟
یا مبادا نگاه بےحیام موجب شد ڪہ او فڪر ڪنہ من با نیت نگاهش ڪردم؟!
اے لعنت بہ این چشمها!
اے لعنت بہ این نگاه!
حاج مهدوے حتے در خیابان هم با ما هم قدم نشد.
انگار ما با او نبودیم.
انگار ما وجود نداشتیم.
فاطمہ بے توجہ بہ حال و روز من با غرولند در حالیڪہ نفس نفس میزد و میخواست زودتر بہ حاج مهدوے برسیم گفت:
_اے بابا…این بنده ے خدا چرا داره تختہ گاز میره. ڪلیه ام درد گرفت. مگہ تو غذا چیزے بوده؟
من ڪہ میدانستم عامل این رفتار منم با گلویے ورم ڪرده از بغض، فقط راه میرفتم.
نہ با قدمهاے تند بلڪہ با گامهایے سنگین.
بالاخره حاج مهدوے ایستاد.
و باز قلب من هم ایستاد!
از دور میدیدم ڪہ تسبحیش رو در مشتش فشار میدهد.
انگار داشت گلوے مرا میفشرد..
یڪ قدم بہ عقب برداشت و ما رو دید ڪہ مثل لشڪر شڪست خورده بہ سمتش میریم.
فاطمہ جلوتر از من بود و حالا دستے بہ پهلو داشت.
حاج مهدوے بہ آرومے بہ سمتمون اومد. در دلم غوغایے بود.
تصاویر ڪابوسم جلوے چشمانم رژه میرفت و هر آن احساس میڪردم همه چیز خراب میشہ. وقتے بہ ما رسید هنوز چهره اش درهم بود.
فاطمہ از روے حیا، دستش رو از پهلویش برداشت.
حالا اگر من جاے او بودم آه ونالہ هم چاشنے ڪارم میڪردم تا توجہ حاج مهدوے رو بہ خودم جلب ڪنم!
ولے دنیاے من وفاطمہ خیلے با هم فرق داشت.
حاج مهدوے با نگاهے سنگین خطاب بہ فاطمہ گفت:
-من تند میرم یا شما آروم راه میاین؟!
فاطمہ هن هن ڪنان گفت.:
-حاج آقا نمیدونم. فقط میدونم واقعا من یڪے از نفس افتادم...
#ادامه_دارد...
نویسنده؛
#ف_مقیمی
💕 @aah3noghte💕
#ڪپےباصلوات🌼
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_چهل_و_چهارم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ساعت ۹ شب، پشت میز ڪارش نشست و ڪتاب
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_چهل_و_پنجم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
خبــر رسیــد ڪــہ معاویــه دستــور داده لشڪــر علــــے حــق نزدیــڪ شــدن بــه رود و برداشتــن و نوشیــدن از آب #فــرات را نــدارد.
دستـــہ هایـــے از سربــازان معاویـــہ چــون دیــواری مقابــل رود ایستــاده بودنــد. اما دستــور جنــگ نمـــے داد. ڪـم آبـــے و تشنــگـے سپاهیــان را مـے آرزد.
امــام پیڪے نــزد معاویــه فرستــاد تــا قبــل از آغــاز جنــگ بــه او فرصــت بدهــد با تــن دادن بـــہ بیعــت، مسلمانــان را به ڪشتــن ندهــد.
و نیــز از او خواســت تــا سربازانــش را از ساحــل فــرات دور ڪنــد تا لشڪریــان ڪوفـــہ از آب فــرات بنوشنــد اما معاویــه با هــر دو پیشنهــاد امام مخالفــت ڪـرد.
همــه منتظــر فرمــان حملــه بودیــم، امــا امــام رو بــه لشکریانــش گفــت:
"سپــاه معاویــه بــا بستــن آب بــر شمــا، شمــا را بــه #پیڪــار فــرا مــے خوانــد.
اڪنـون بر ســر دو راهــے هستیـــد؛
یا بـــہ #ذلــــت در جای خــود بنشینیـــد یا شمشیـــرها را از خــــون آنان سیــــراب نماییـــد تا خـــود از آب فـــرات سیـــراب شویـــــد."
ما شمشیـــرهایــمان را رو به آسمــان بلنــد ڪردیـم و خواستــار جنــگ با سپــاه معاویــه شدیــم.
علـــے مـــے دانســت ڪــہ ڪنــار زدن سربــازان معاویــہ از ساحــل فــرات، ڪــار چنــدان سختــے نیســت.
از مالـڪ اشتــر و اشعــث خــواست تـا با ســربازان تحــت امــر خود، محاصــره ے فــرات را پایان دهنـــد.
عقــب رانــدن سربـازان معاویــه با ڪمتــرین تلفــات صــورت پذیرفــت.
آن ها از ڪنــار فــرات رانــده شدنــد و در نقطـــہ ای مرتفــع و بــے آب و گیــاه قرار گرفتنــد.
ما مـے دانستیــم ڪـہ سربــازان معاویـــہ بــدون آب قــادر به ادامـــہ ی نبـــرد نخواهنـــد بود.
خوشحـــال بودیــم ڪہ جنــگ مــا با شامیــان، بدون نبــردی چنــدان به پایــان خواهــد رسیــد.
وقتــے مالـڪ اشتــر و اشعــث پیــروز از جنــگ به نــزد علـــے باز گشتنــد، اشعث رو به علــے گفــت:
"حال تو را #خشنــود ساختیــم اے امیــر المومنیــن؟
اینڪہ فرات در اختیار ماست و این دشمن است که باید از تشنگــــے هلاڪ شود یا بیعت با شما را بپذیـــرد.."
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 #شرح_خطبه_فدکیه #قسمت_چهل_و_چهارم (عِقار) به معنی ملک ثابت و ( طُعمِه) ، عبارت از آن چیزهای ا
💔
#شرح_خطبه_فدکیه
#قسمت_چهل_و_پنجم
🌿ادّعادی اجماع امّت بر ظلم به اهل بیت
در اینجا بدون اینکه صریحاََ بگوید: در واقع پشتوانه ی حکومت اهل بیت را از آن ها گرفته است، برای تطهیر خود ادّعای تازه ای مطرح می کند و می گوید:
🌿 وَقَد جَعَلنا ما حاوَلتِهِ في الکُراعِ وَ السّلاحِ یقاتِلُ بِهِ المُسلِمُونَ وَ یجاهِدُونَ الکُفّارَ وَ یجادَلُونَ المَرَدَةَ الفُجّارَ وَ ذلکَ بِاِجماع مِنَ المُسلِمین لَم أَتَفَرَّد بِهِ وَحدي وَ لَم أَستَبِدَّ بِما کانَ الرَّيُ فیه عِندي
ما فدک را برای تهیه ی اسلحه و اسب از شما گرفتیم تا مسلمین را برای جهاد با کفّار و سر جای خود نشاندن متجاوزین ، مجهّز کنیم و من این کار را هم سر خود نکردم بلکه به اجماع مسلمین عمل نمودم.
در این قسمت هم چند نکته واضح است اوّل ، اینکه برای (عوام فریبی ) می گوید ، ما فدک را پشتوانه ی جهاد اسلامی قرار دادیم . این را می گوید تا مردم دچار اشتباه شوند و به غاصبان ، حق بدهند . دوم ، اینکه می گوید : من این کار را بر اساس ( اجماع مسلمین) انجام دادم . جالب است حضرت زهرا سلام الله علیها به قرآن و احکام الهی استناد نمودند، اما ابوبکر در پاسخ قبل گفت : به حدیثی که از پیامبر شنیدم عمل کردم و در اینجا می گوید: به اجماع مسلمین عمل نمودم، در حالی که اوّلاََ حضرت زهرا سلام الله علیها گفت: مستند قرآنی عمل تو چیست؟ با اجماع مسلمین که نمی شود حکم قرآن را زیر پا گذاشت.ضمن آنکه در تاریخ اصلاََ نامی از یک اجماع و جلسه ای برای گرفتن فدک نیامده و رأیی هم از کسی گرفته نشده است. مگر اینکه منظور از اجماع همان اجماع از نوع سقیفه ای باشد. یله در سقیفه هم پنج نفر نشستند و رأی به او دادند ، بعد هم شمشیر کشیدند و از مردم و اصحاب خواستند که بیعت کنید و گرنه گردنتان را می زنیم. امروز حداقل زمامداران دنیا یک انتخاباتی ظاهری برگزار می کنند،بعد با تبلیغات مردم را می کشانند تا رأی بدهند ، امّا اسلحه به گیج گاه مردم نمی گذارند که بیاید رأی دهید و الّا شما را می کُشیم ! یعنی به هر حال نوعی اجماع عمومی حاصل می کنند ، اما سقیفه که این طور هم عمل نکردند، بلکه با زور شمشیر و سرنیزه از مردم بیعت گرفتند. البته برای غصب فدک حتّی همین پنج نفر هم رأی ندادند بلکه فقط ابوبکر بوده و یکی دو نفر از همکارانش ، آن وقت در این جلسه ادّعای اجماع مسلمین می کند! اگر این (عوام فریبی) نیست پس چیست!؟ آیا جز این است که دروغگو کم حافظه می شود!؟
🌿ظاهرسازی و فرار از اصل بحث
امّا به همین ها هم قناعت نمی کند و به حضرت زهرا سلام الله علیها می گوید:
🌿هَذِهِ حَالِي وَ مَالِي وَ بَینَ یَدیکِ لانَزوي عَنکَ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَکِ
این موجودی من و وضع من است و هر چه دارم پیشکش شما باشد. من مالم را از شما دریغ نمی کنم و نمی خواهم آن را برای غیر شما ذخیره کنم . با این نوع حرف ها مردم عوام همیشه گول و فریب ظاهر را می خورند، در حالی که آداب اسلامی و اخلاقی آنگاه پسندیده است که حقوق اسلامی رعایت شود ، یعنی حقّ شرعی دیگران ادا گردد، نه اینکه حقّ کسی به ظلم گرفته شود ، بعد مظلوم را با توصیه های اخلاقی و انسانی از پیگیری طلب حقّ مشروعش باز دارند . مثل این است که کسی واجباتش را ترک کند.نمازهای یومیه را نخواند ، بعد شب بلند شود بگوید: ( یا قُدّوس اِرحَم) ، این یعنی ( تضییع کردن احکام الزامی ، زیر پوشش احکام غیر الزامی). این همان عوام مالی است که قبلا توضیح داده شد. ابوبکر سپس می گوید:
🌿وَ أنتِ سَیدَةُ اُمَّةِ أَبیکِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّیبَةُ لِبَنیکِ لا یدفعُ ما لَک مِن فَضلِکِ وَ لا نُوضَعُ مِن فَرعِکِ وَ أَصلِکِ حُکمُکِ نافِذُُ فیما مَلَکَت یَداي تَرینَ أَن أَخالِفَ في ذلِکَ أَباکِ؟
و تو سرور امّت پدرت و درخت پاک فرزندانت هستی ، کسی منکر فضیلت شما نیست و من از اصل و فرع شما نمی گذرم، یعنی احترامت را نگه می دارم ، حکم شما نافذ است ، اما فقط نسبت به آنچه من در دست دارم.آیا شما می بینی که من در مورد فدک با پدر شما مخالفت کردم؟ دقت کنید !اولا، باز همان ظاهر سازی و احترام های بی پشتوانه ی دروغین تکرار می شود . ببینید چگونه با تعارفات تو خالی نسبت به اموال خودش می خواهد مسأله را ماست مالی کند!
ثانیا حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود:تو با خدا و کتاب خدا مخالفت کردی، اما باز هم ابوبکر پاسخ، مسأله را به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برمی گرداند و می گوید: آیا من با پدر تو مخالفت کرده ام؟
ادامه دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕