💔
دلم تنگ و #اشک با چشمانم غریبه است.
تقویم، تولدشهیدی را نشانم میدهد که روزی #رفیق_شهیدم شد و عهد بستم دلش را خون نکنم با کارهایم
اما #عهدها شکسته شد و #دلم را زخمی کرد
میدانی رفیق؟
من نتوانستم چون تو، روی دنیا را کم کنم. خودم کم آورده ام!
دست به زانو گرفته،
با نفَسهای بریده در جاده #انتظار ایستاده ام و به آرزوهایی که زیر پای سنگین از #گناه، له شده با حسرت می نگرم.
سرزمین قلبم، مدتی است اشغال شده و یاد خدا را گم کرده است.
#فرمانده_حلب! بیا و فرمانده قلبم باش.
این نیروی خسته از خود را جان دوباره ببخش.
برایم خط و نشان بکش.
لکه های گناه و نفرت و کینه را با یک عملیات، پاکسازی کن. یاریام کن پیروز شوم در این جنگ که تا به حال مغلوب این #نفس_سرکش شده ام.
تو را قسم به #بین_الطلوعین که در آن شهد #شهادت نصیبت شد دعا کن برای طلوع ایمان در دلم. مدتی است فقط غروبش را نظارهگر هستم.
حاج عمار نتوانسم خودم را خرج #امام_حسین کنم. روز به روز دورتر می شوم از ارباب. فقط اگر گاهی کسی از #تل_زینبیه و #چشم_مضطر_خواهر و #گلوی_بریده_برادر بگوید،دلم می لرزد.
کاش تو بودی و اتاق #اشک مشهدالرضا با وسعتی بی پایان.
تو #زیارت_عاشورا بخوانی و من برای عاشورای دلم گریه کنم.
تو مداحی کنی و من بر سر بزنم و گریه کنم برای خودم که بندگی را گم کرده ام.
شاید اشک های روضه روح خسته ام را شفا دهد.
رفیق شهید، #رفیق_نیمه_راه بودم اما میدانم تو بر سر همان راه منتظری تا بازهم دست گیری کنی و فانوس #امید را نشانم دهی. بندگی کنم برای خدا و زیارت آل یاسین هدیه کنم به تو
راستی #تولدت_مبارک_فرمانده
#شهید_محمدحسین_محمدخانی