شهید شو 🌷
💔 #میخوای_شهید_بشی⁉️ خدانکند که... حرف زدن و نگاه کردن به نامحرم برایتان عادی شود.☝️ پناه میب
💔
#میخوای_شهید_بشی⁉️
هیچ موقع و هیچ زمان از خط امام منحرف نشوید که این جمله، #وصیت_تمام_شهدا بوده و هست
و سعی کنید بیشتر در
دعاها،
نماز جماعت ها،
نمازجمعه ها شرکت کنید
تا بتوانیم برای #آزادسازی_قدس، وحدت بیشتری داشته باشیم.
#شهید_اصغر_داری
📚گزیده موضوعی وصیتنامه شهدا، ج۴، ص78
وصیتنامه
💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا مهندس #شھیدعلی_محمد_مجیدی: در سال 1
💔
#معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا
جوانی، فراتر از زمان
#شھیدعبدالحمید_دیالمه:
در سال 1332 در تهران متولد شد. فلسفه و منطق را نزد استاد شهید مطهری و تحصیلات جدید را در رشته #پزشکی دانشگاه مشهد ادامه داد.
در دوران دانشجویی، #کتابخانه_اسلامی_خوابگاه دانشگاه مشهد را راهاندازی کرد
و برای نخستین بار جلسات #دعای_کمیل را در کنار مبارزات سیاسی رایج ساخت.
او جلسات سخنرانی پر باری با عنوان « #صراط_مستقیم» داشت که دانشجویان و مردم عادی با اشتیاق از آن استقبال میکردند.
بعد از اخذ دکتری، «مجمع تفکرات شیعی» را در تهران پایهگذاری کرد
و مبارزات مؤثری را در برابر خطوط و تفکرات انحرافی پیگرفت.
فعالیتهای سیاسیاش در مشهد، او را به عنوان یک چهره #مبارز و #محبوب در میان مردم مشهور کرد
و در حالی که تنها 29 سال داشت با اکثریت قاطع آراء مردم مشهد به مجلس شورای اسلامی راه یافت.
او در شامگاه هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.
#خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت
#شھیدترور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_ڪانال_آھ...
#ڪپےباذڪرصلوات🌼
شهید شو 🌷
💔 در مزارشریف چه اتفاقی افتاد؟؟ چرا ۱۷مرداد روز خبرنگار نامیده شد؟؟ #شهید_محمود_صارمی #شهید_خبر
💔
چرا نمیشناسند تو را؟؟؟
از رزمندگی در لشکر25 کربلا تا شهادت در سرکنسولگری....
دیپلمات #شھید_حاج_رشید_پاریاو_فلاح یکی از مظلوم ترین شهدای مزارشریف... .
.
17 #مرداد ماه 1377 حادثه #شهادت 8 دیپلمات و 1 خبرنگار در #سرکنسولگری مزارشریف #افغانستان رقم خورد.
تا یک ماه از سرنوشت اين 9 نفر گزارشی منتشر نشد، تا اين كه اجساد آنان در يک گور دسته جمعی در خرابههای پشت كنسولگری پیدا شد
و در روز 21 شهریور77 شهادت آنان از رسانه ها اعلام شد .
امام خامنه ای 3روز عزای عمومی در کشور اعلام کردند
و پيكر آنان 24 شهريور 77 یعنی چهل روز بعد از روز حادثه
به تهران منتقل شد و بعد از نماز جمعه با حضور مبارک امام خامنه ای تشییع با شکوه و بی نظیری شد
و سرانجام پس از 40 روز بی قراری پیکر پاکشان به وطن بازگشت.
ای کاش روز #دیپلمات هم داشتیم
شاید سرنوشت حاج احمد متوسلیان و دیپلماتهای همراه او نیز با جدیت بیشتری، پیگیری مےشد
🔘 اسامی #شهدای سرکنسولگری ایران در مزارشریف در 17 مرداد سال 1377:
⚘1ـ شهید ناصر ریگی(سرپرست)
⚘2ـ شهید مجید نوری نیاركی(مسوول امور مالی)
.
⚘3ـ شهید محمدناصر ناصری(كارشناس امور فرهنگی)
⚘4ـ شهید كریم حیدریان(كارشناس امور كنسولی)
.
⚘ 5ـ شهید محمدعلی قیاسی(كارشناس امور كنسولی)
⚘6ـ شهید رشید پاریاوفلاح(كارشناس امور كنسولی)
.
⚘7ـ شهید نورالله نوروزی(كارشناس امور كنسولی)
⚘8ـ شهید حیدرعلی باقری(كارمند فنی)
⚘9ـ شهید محمودصارمی(خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی) .
.
.
#مرداد
#مزار_شریف
#دیپلمات
#شهدا
#طالبان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
برادر «عبدالملک الحوثی» به شهادت رسید
وزارت کشور یمن
از ترور و شهادت «ابراهیم بدرالدین الحوثی»
برادر رهبر جنبش أنصارالله توسط مزدوران سعودی و آمریکایی خبر داد.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
افاضه فرمودن که اراذل شیعه
حق ندارن محرم عزاداری کنن😏
سربازان گمنام امام زمان!
دست مریزاد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
نحن صامدون💪
خدمت کنیم... تو هر لباسی که هستیم
#پروفایل
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
مرا به خاطر این عشق، سرزنش کردند
بگو فراق ببینم،
کنایه هم بخورم!؟
#ارباب_جان❤️
حاشا که چنین بپسندی
آنکه تو را دوست دارد
به بلای هجر، گرفتار شود
و به خاطر گریه های فراقش
#شماتت شود...
ارباب!
درست است که من، آن نیستم که تو مےخواهی
اما به شش ماهه ات سوگند!
دوستت دارم
این بےقراری را دوست دارم
اما هجران
دیگر قلب را نشانه گرفته
بطلب ارباب
بیام پیشت و بمونم...
برای همیشه....
#ارباب_جان_بطلب
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
رفیقم #جواد!
تو این دنیا، با #تُ شناختن منو...😔
....ای خدا
ینی میشه اون دنیا هم
به آبروی جواد
به حق صورت زخمیش
به حق پهلوی خونیش
از من بگذری
و منو به #جواد بشناسی نه گناهام؟؟!!!😭😭
#شھیدجوادمحمدی
#آبروی_دنیامی_رفیق
#شھادت
#شفاعت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
#استوری
استوریای متفاوتی هست تو پیج #ایستگاه_دل
https://www.instagram.com/Istgahedel
شهید شو 🌷
💔 رمان #رهائےازشبــ☄ #قسمت_سی_و_هشتم سرُمم رو از دستم جدا ڪردم و از روے تخت پایین آمدم. پاهایم س
💔
رمان #رهائےازشبــ☄
#قسمت_چهل_و_یکم
تلفنم📲 زنگ خورد.
ڪاش میشد جواب نداد.
ڪاش میشد تمام پلهاے ارتباطیم با سایہ هاے شوم زندگیم ویران میشد..
خیلے دلم میخواست بدونم اگر فاطمہ میدانست چہ دردسرهایے پشت خط انتظارم رو میڪشند باز هم بهم تذڪر میداد گوشیم رو جواب بدم؟؟
از زیر چادرم با دستان عرق ڪرده گوشے رو نگاه ڪردم.
نسیم بود.
مےدانستم چرا زنگ زده و اینجا بین این دونفر واقعا نمیشد با او بحث ڪرد.
گوشیم رو در حالت بے صدا گذاشتم. نگاه معنے دارے بین من وفاطمہ رد وبدل شد.
دیگہ غذا از گلوم پایین نمیرفت. گوشیم لرزش ڪوتاهے ڪرد. قاشقم رو روے بشقابم انداختم و پیامڪ نسیم رو از لاے چادرم باز ڪردم. نوشته بود:
*گوشے رو جواب بده..دارے چہ غلطے میڪنے؟ *
نمیدانم چرا اینقدر میترسیدم.
اصلا تمرڪز حواس نداشتم. قلبم طبق معمول محڪم بہ قفسہ ے سینہ ام میڪوبید و تنفسم رو مختل ڪرده بود.
حاج مهدوے ڪاملا مشخص بود ڪہ فهمیده مشڪلے هست. فاطمہ هم با نگرانے نگاهم میڪرد.
حاج مهدوے در حالیڪہ سالادش رو چنگال میزد با لحنے خاص پرسید:
– ببخشید مشڪلے پیش اومده؟
من سرم رو بالا گرفتم ونگاهی کوتاه بہ صورت محجوب و مغرور او انداختم و مثل نجوا گفتم:
_نہ…
صداے ویبره گوشیم ڪلافه ام ڪرد با عصبانیت گوشے رو در دستم فشار دادم و خواستم خاموشش ڪنم ڪہ حاج مهدوے دوباره با حالتے خاص گفت: _گوشیتون رو جواب نمیدید!!! این یعنے مشڪلے هست!!
در یڪ لحظہ فڪر ڪردم وتصمیم نهاییم رو گرفتم.
صندلیم رو عقب ڪشیدم وبا حرڪتے سریع بلندشدم
-عذر میخوام. اگر اجازه بدید من جواب تلفنم رو بدم و برگردم.
حاج مهدوے با نگاهے خاص و سوال برانگیز گفت:
_اختیار دارید. راحت باشید.
و من در حالیڪہ گوشی رو ڪنار گوشم مےگذاشتم بہ سمت بیرون رفتم و با نفسے عمیق سعے ڪردم عادے صحبت ڪنم.
_بلہ
نسیم بدون سلام احوالپرسے با عصبانیت بهم😡 حملہ ڪرد:
_حالا دیگہ گوشے رو جواب نمیدے؟؟ معنے این ڪارها چیہ؟!
چیشده؟ نمیگے ما نگرانت میشیم؟ !
هہ!! فڪر ڪن منم باور شہ ڪہ تو نگرانمے!!😏
#قسمت_چهل_و_دوم
با لحنے سرد و ناراحت گفتم:
_چیشده حالا یڪ دفعہ دلتنگ من شدے؟! تو هیچ وقت اینقدر پشت هم زنگ نمیزدے!
_خیلے بے انصافے! ! من تا حالا بهت زنگ نمیزدم؟!
_نگفتم زنگ نمیزدے.!!! گفتم پشت هم میس نمینداختے. حتما اتفاق مهمے افتاده ڪہ اینقدر مصّر بودے باهام حرف بزنے!
او نفس عمیقے ڪشید و گفت:
_اول بگو الان ڪجایے؟ !
_مسافرت!!! سوال بعدے؟؟
او با تعجب سوالم رو تڪرار ڪرد.
_مسافرت؟؟؟؟ تو ڪہ جایے نداشتے برے؟! ڪس وڪارے نداشتے!! ڪجا رفتے؟؟
دروغ گفتم:
_اومدم قشم!! و فردا صبح برمیگردم
_تو درقشم چیڪار میڪنے؟ چرا تنها رفتے؟!چرا بے خبر.؟
_توقع داشتے با ڪے برم؟ با ڪامران ڪہ ڪار دستم بده؟؟ یا با تو ڪہ همش تو اون شرڪت لعنتیت هستے!!! خستہ بودم ..
احتیاج داشتم آب وهوایے عوض ڪنم. این ڪجاش اشڪال داره؟
او ڪہ لحنش آرومتر ومهربانتر شده بود با نگرانے پرسید:
_ببینم چیشده عزیزم؟ ڪسے اذیتت ڪرده؟ نکنہ ڪامران حرڪتے ڪرده؟
حدسم درست بود.
زنگ زده بود تا از زیر زبانم حرف بڪشد چرا ڪامران را دڪ ڪردم. پس ڪامران با مسعود تماس گرفتہ بود.
حالا چہ حرفهایے بینشون رد وبدل شده بود خدا میدانست. هرچند پیش بینے آن حرفها زیاد هم سخت نبود.
گفتم:
_نہ ڪامران تا حالا ڪہ یڪ جنتلمن ڪامل و بوده و از ناحیہ ے او خطرے تهدیدم نڪرده!
او با ڪلافگے پرسید:
_پس دیگہ چہ مرگتہ؟
حوصلہ ے سین جین شدن نداشتم .با بے حوصلگے گفتم:
_نسیم من واقعا حوصلہ ے حرف زدن ندارم. وقتے برگردم همہ چیز رو توضیح میدم.. فقط الان ڪارے بہ ڪارم نداشتہ باشید.
نسیم آهے ڪشید و با لحن دوستانہ اے تهدیدم ڪرد:
_والا من ڪہ نفهمیدم تو دقیقا چہ مرگتہ وحتے نفهمیدم تو چطورے تڪ وتنها رفتے قشم!
فقط امیدوارم این تنهایے ڪمڪت ڪنہ تصمیم درستے بگیرے و ڪارے نڪنے ڪہ بعدها پشیمون شے.
بے اعتنا به تهدیدش گفتم:
_بسیارخوب ممنون ڪہ درڪ میڪنے…فعلا ..
و گوشے رو قطع ڪردم.
رفتم سمت میزمون.
حاج مهدوے اونجا نبود. فاطمہ تا منو دید در حالیڪہ باقے مونده ے غذاها رو داخل ظرف یڪبار مصرف میریخت گفت:
_دیرڪردے چقدر!!! غذات از دهن افتاد!
پرسیدم :
_حاج آقا ڪجاست؟
گفت:
_نمیدونم. غذاشو سریع خورد و پاشد رفت. بنده خدا معذب بود. نباید اصرارش میڪردے اینجا بشینہ.
#قسمت_چهل_و_سوم
من ڪہ تحت تاثیر حرفهاے نسیم هنوز عصبانے بودم، 😠گفتم:
_چہ ربطے داره؟! مگہ ما لولوییم؟!! یڪ لقمه غذا بود دیگہ.. با ڪنار ما غذا خوردن حلال خدا حرام میشد؟ !!!
از طرفے شما در این رستوران جاے خالے میبینے ڪہ این حرفو میزنے؟ مطمین باش اگر اینجا نشستنشون مشڪل داشت خودشون نمی نشستند!!
فاطمہ متعجب از لحن تندم گفت:😟
_چیزے شده؟ انگار سر جنگ دارے!
بہ خودم اومدم.
حق با او بود. خیلے در رفتارم و حرف زدنم تنش وجود داشت.
معذرت خواستم و بہ باقے مونده ے غذام نگاهے انداختم ولے دیگر میل بہ خوردن
شهید شو 🌷
💔 رمان #رهائےازشبــ☄ #قسمت_سی_و_هشتم سرُمم رو از دستم جدا ڪردم و از روے تخت پایین آمدم. پاهایم س
نداشتم.
فاطمہ دستش را روے دستم گذاشت وگفت:
_من اینا رونپرسیدم تا ازم معذرت بخواے..پرسیدم چون نگرانتم.
لبخند قدرشناسانہ اے زدم:
-خوبم….
#واسہ_تغییر_باید_از_خیلے_چیزها_گذشت.. دارم میگذرم…
مهم نیست چقدر سختہ..مهم اینہ ڪہ دارم میگذرم.
فاطمہ بانگرانے پرسید:
_ڪمڪے از دست من برمیاد؟
_آره..شاید دعا!
ڪیفم رو از روے میز برداشتم.
گفت:غذات هنوز تموم نشده…
نگاهے دوباره به بشقابم🍽 انداختم ونجوا ڪردم:
-بس بود! تا همینجاش هم طعمش برام خاطره شد..
#ادامه_دارد...
نویسنده؛
#ف_مقیمی
💕 @aah3noghte💕
#ڪپےباصلوات🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
"تفنگ دارم که نگو"
شیرین زبانی های علی آقا پسر شهید حججی 😍 🌹
#شھیدمحسن_حججی
#فرزند_شهید
#فرزند_شهید_مدافع_حرم
#شھید
#شھادت
#حجت_خدا
#علی_حججی #آیت_الله_کاظم_صدیقی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#فروارد_کن_مومن
شهید شو 🌷
💔 #معرفی_کتاب📚 کتاب «دختری کنار شط» با موضوع زندگینامه شهیده مریم فرهانیان، نوشته عبدالرضا سالمی
💔
📚 #معرفی_کتاب
کتاب دعای عرفه
📝 کتاب دعای عرفه با مقدمه و شرح نویسنده معروف #سیدمهدی_شجاعی است.
این اثر ترجمه ای ادبی از دعای عرفه امام حسین (ع) همراه با متن عربی آن می باشد که به قلم شیوا و شیرین شجاعی نوشته شده است. با مطالعه این کتاب می توانید، به آگاهی و شناخت بهتری در جهت ابعاد مختلف روز عرفه و دعای عرفه برسید.
همچنین متن دعای عرفه (ترجمه و متن عربی) نیز در این کتاب امده است.
📗بخشی از کتاب
...امام صادق علیه السلام که فرمودند:
«اگر کسی در شب قدر آمرزیده نشد، تا شب قدر سال بعد، چشم امید تنها به روز عرفه می تواند داشته باشد.»... .
اینکه امام حسین علیه السلام در چنین روز ارجمندی با خدای خود چه گفته و از خدای خود چه خواسته، قطعا خواندنی و شنیدنی است.
🔸موضوع کتاب: روز عرفه
🔸نویسنده: سید مهدی شجاعی
🔸ناشر: انتشارات نیستان
🔸قیمت: 3500 تومان
🔸شماره جهت سفارش نسخه چاپی: 02166408640/داخلی فروشگاه
🔸خرید نسخه الکترونیک کتاب
https://fidibo.com/book/3841
#دعا_نیایش
#امام_حسین_علیه_السلام
#سید_مهدی_شجاعی
#عرفه
#مطالعه
#کتابخوانی
#محصول_فرهنگی
#کتاب_خوب_بخوانیم
💕 @aah3noghte💕
4_5825790268468626725.mp3
12.17M
💔
بی بی صدام زده! میرم و تو به جام بمون...
#سیدرضانریمانی
#میلادهارونی
#استدیویی
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا جوانی، فراتر از زمان #شھیدعبدالحمید_د
💔
#معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا
#شھیدحبیبالله_مهدیزاده_طالعی:
در سال 1330 در یک خانواده متوسط مذهبی در تبریز به دنیا آمد.
دوران ابتدایی خود را در مدرسه ایرانشهر و دوره دبیرستان را در دبیرستانهای ثقة الاسلام و فردوسی تبریز به پایان رساند و در سال 1350 در رشته مدیریت اقتصاد از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد.
پس از فاجعه 17 شهریور تنفرش نسبت به رژیم پهلوی بیشتر شد و با دوستانش شروع به فعالیتهایی علیه رژیم کرد.
پس از پیروزی انقلاب، مدتی در کمیته جمشیدآباد فعالیت کرد
و سپس به #جهاد_سازندگی رفت و سرانجام در هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.❣
#خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت
#شھیدترور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_ڪانال_آھ...
#ڪپےباذڪرصلوات🌼
💔
هر چه گشتیم...
در این شهر نبود اهل دلی
که بداند... غم دلتنگی و تنهاییِ ما
باشد که ناگهان
نگهی سوی ما کند
#ارباب_جان_بطلب
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
💕 @aah3noghte💕
💔
آدم ها دو دسته اند:
آسمانی...
زمینی...
از آسمانےها هر چه بگوییم کم گفته ایم
آنان که خدا عاشقشان است
و دل در گِـرو مِھـر خداوند دارند...
دستشان را برای رفاقت باز کرده اند
و وقتی با کسی دست دوستی دادند، #محال است پس بکشند...
دعایت مےکنند و تو شڪ نداری به استجابت دعایشان...
و هر جا که باشی، مطمئن هستی #تنھایت نخواهند گذاشت...
و زمینےها تفاوتشان با آسمانےها در همین خصوصیات است... و خود حدیث مفصّل بخوان ازین مجمل...
سخت بود!!!
خیلی سخت...
که یاد گرفتم
زمینےها زمینے هستند و نباید انتظار داشت
چون آسمانےها بےدریغ #محبت کنند
دل بسپاریم به #آسمانےھا🕊
و به امید روزی باشیم که ما هم مثل آنھا شویم...
که گفته اند با هر که بِگـردی مثل او مےشوی...
فکر کن!
تو هم
یک روز بشوی #آسمانی...
#امروز_در_آسمانها_باز_است
کبوتر دلت را پرواز بده
#شھیدجوادمحمدی
#آسمان
#پرواز
#عرفه
#شھادت
#شفاعت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 رمان #رهائےازشبــ☄ #قسمت_چهل_و_یکم تلفنم📲 زنگ خورد. ڪاش میشد جواب نداد. ڪاش میشد تمام پلهاے ار
💔
رمان #رهائےازشبــ☄
#قسمت_چهل_و_چهارم
فاطمہ گیج و منگ از حرفهام فقط نگاهم ڪرد.
حاج مهدوے از آنسوے سالن بہ طرفمون مے اومد
تصور ڪردم
اگر او بجاے این لباس ڪت وشلوارے شیڪ میپوشید چقدر جذابتر و جنتلمن تر از مردهاے دورو برم بود!
او با اینهمہ جذابیت چرا حاضر بہ پوشیدن این لباس شده بود؟!
او هم میتوانست مثل باقے مردهاے هم سن وسال خودش لباس بپوشد و جوانے ڪند ولے این راه واین لباس رو انتخاب ڪرده بود.
هرچند من عاشق این لباس بودم. لباسے ڪہ خوشبختانہ تن هر مردے در اطرافم دیدم مهربان و شریف بود!
حالا یا این از خوش اقبالے من بود یا بخاطر خاطرات خوب ڪودڪیم…
نزدیڪمون شد..
باز با همان نگاه محجوب! گفت:
_ببخشید معطل شدید..
من او رو معطل ڪرده بودم..
من او را از ڪار و زندگے انداختہ بودم اونوقت او از ما بابت معطلے عذر میخواست!
از من پرسید :
_بهترید؟
وقتے مستقیم مرا خطاب قرار میداد غرق شادی میشدم.
با نگاهے مستقیم زل زدم بہ چشمانے ڪہ فقط گوشہ ے چادرم رو میدید وگفتم:
_خیلے خوبم.. مگر میشہ بنده هاے خوب خدا منو مورد لطف وعنایت خودشون قرار بدن و من خوب نباشم!
چقدر شبیہ خودش حرف زدم!
حتے لحن حرف زدنم همانند خودش بود..
ڪاش حیاے نگاه او هم یاد بگیرم.!! فڪر میڪنم از زمانیڪہ خودم رو شناختم چشمانم حیا نداشت.!!😞
فاطمہ بے خبر از همہ جا پلاستیڪ غذاها رو از روے میز برداشت و درحالیڪہ بازوے منو میگرفت گفت:
_زود باش فڪ ڪنم خیلے دیره. حاج مهدوے عجله داره
#قسمت_چهل_و_پنجم
صداے ضربان قلبم 💓رو از گوشهاے ملتهبم میشنیدم و داشتم ڪر میشدم.
چرا او اینطورے نگاهم ڪرد؟
نڪنہ منو شناخت؟
یا مبادا نگاه بےحیام موجب شد ڪہ او فڪر ڪنہ من با نیت نگاهش ڪردم؟!
اے لعنت بہ این چشمها!
اے لعنت بہ این نگاه!
حاج مهدوے حتے در خیابان هم با ما هم قدم نشد.
انگار ما با او نبودیم.
انگار ما وجود نداشتیم.
فاطمہ بے توجہ بہ حال و روز من با غرولند در حالیڪہ نفس نفس میزد و میخواست زودتر بہ حاج مهدوے برسیم گفت:
_اے بابا…این بنده ے خدا چرا داره تختہ گاز میره. ڪلیه ام درد گرفت. مگہ تو غذا چیزے بوده؟
من ڪہ میدانستم عامل این رفتار منم با گلویے ورم ڪرده از بغض، فقط راه میرفتم.
نہ با قدمهاے تند بلڪہ با گامهایے سنگین.
بالاخره حاج مهدوے ایستاد.
و باز قلب من هم ایستاد!
از دور میدیدم ڪہ تسبحیش رو در مشتش فشار میدهد.
انگار داشت گلوے مرا میفشرد..
یڪ قدم بہ عقب برداشت و ما رو دید ڪہ مثل لشڪر شڪست خورده بہ سمتش میریم.
فاطمہ جلوتر از من بود و حالا دستے بہ پهلو داشت.
حاج مهدوے بہ آرومے بہ سمتمون اومد. در دلم غوغایے بود.
تصاویر ڪابوسم جلوے چشمانم رژه میرفت و هر آن احساس میڪردم همه چیز خراب میشہ. وقتے بہ ما رسید هنوز چهره اش درهم بود.
فاطمہ از روے حیا، دستش رو از پهلویش برداشت.
حالا اگر من جاے او بودم آه ونالہ هم چاشنے ڪارم میڪردم تا توجہ حاج مهدوے رو بہ خودم جلب ڪنم!
ولے دنیاے من وفاطمہ خیلے با هم فرق داشت.
حاج مهدوے با نگاهے سنگین خطاب بہ فاطمہ گفت:
-من تند میرم یا شما آروم راه میاین؟!
فاطمہ هن هن ڪنان گفت.:
-حاج آقا نمیدونم. فقط میدونم واقعا من یڪے از نفس افتادم...
#ادامه_دارد...
نویسنده؛
#ف_مقیمی
💕 @aah3noghte💕
#ڪپےباصلوات🌼
💔
روز عرفه را قدر بدانید‼️
امام خامنه ای:
از ظهر عرفه تا غروب عرفه،
ساعات مهمی است؛
لحظه لحظه ی این ساعات مثل #اکسیر، مثل #کیمیا، حائز اهمیت است.
اینها را با #غفلت نگذرانیم...
#فداےسیدعلےجانم❤️
#عرفه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #میخوای_شهید_بشی⁉️ هیچ موقع و هیچ زمان از خط امام منحرف نشوید که این جمله، #وصیت_تمام_شهدا بوده
💔
#میخوای_شهید_بشی⁉️
شاگردانش می گفتند:
استاد بهمون می گفت: کتاب و دفترها روجمع کنید و این چند توصیه رو گوش کنید:
👈 نماز اول وقت
👈 احترام به والدین
👈 گریه برای اهل بیت💔 مخصوصا #امام_حسین علیه السلام
👈 پهلوان باشیم💪
و استاد، سوخت هنگام دفاع از حرم اهلبیت
و #مرام_پهلوانی را با پیکر سوخته اش در این راه به اثبات رسوند😔👌
و تو بگو
وقتی پلاکی، چنین سوخته باشد
صاحبش چگونه به شهادت رسیده
#شھیدمهدی_طهماسبی
#شهید_مدافع_حرم
#دلشڪستھ_ادمین
💞 @shahiidsho💞