eitaa logo
شهرستان ادب
1.3هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
273 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻تنها گل همیشه بهار (همزمان با آغاز هفته وحدت و فرارسیدن ایام میلاد پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم، پرونده تخصصی را با شعری از در ستایش ایشان به‌روز می‌کنیم) ▪️«...ای روشنی تبار تو و نور تیره ات ای آسمانیان زمین هم عشیره ات ای لحظه لحظه زندگی ات آیه آیه صبح آئینه دار سوره ی شمس است سیره ات دارد دلت علاقه ی ذاتی به آسمان همواره سوی اوست اگر چشم خیره ات خورشید رفت و ماه… پدرت رفت و مادرت در غم گذشت روز و شب تار و تیره ات دُرّ یتیمی و صدف کعبه خانه ات لطف خدای عزّوجل پشتوانه ات ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر لبخندت از تبسّم گلها ملیح تر بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست یعنی ندیده از خَم زلفت ضریح تر ای با خدای عرش ز موسی کلیم تر با ساکنان فرش ز عیسی مسیح تر با دیدن تو عشق نمک گیر شد که دید روی تو را ز چهره ی یوسف ملیح تر...» متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9763 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻منبر داغ (ضمن تبریک به مناسبت فرارسیدن ایام ولادت صلی الله علیه وسلم، داستان کوتاهی می‌خوانیم از ) ▪️«...تعمیرکار آمد داخل مسجد. کمی با کولر ور رفت و پشت هم سؤال پرسید که چه شده و چه نشده. همه‌اش را جواب دادم و سپس رهایش کردم تا هر کاری دلش می‌خواهد با کولر بکند. کولر هم پشت دیوار بیرونی مسجد، بین دو تا پنجره بود و نیازی نبود تا پشت بام برود. نردبان آوردم پیش طاق زیر پنجره تا خودش هر کار دوست دارد با کولر بکند. بعدش خداحافظی کردم و رفتم به حیاط. قرار شد اگر کاری داشت زنگ بزند تا من هم بتوانم به کارم برسم. حوض و شبستان را رد کردم و رسیدم به کانون. قبل از اینکه کلید بیندازم توی قفل در کانون، فکر کردم که به سرایدار بگویم فردا حتما قفل را عوض کند. قفل توی جاقفلی چنان لق می‌زد که بدون کلید هم، مقداری می‌چرخید. چهار تا کامپیوتری که داشتیم کافی بود تا این قدر سرسری نگیریم ماجرا را. ولی سرایدار همیشه می‌گفت قفل‌های این مسجد را پدرش از اوس حمید بازار خریده و امکان ندارد بدون کلید مخصوصش، باز شود. کلید را انداختم توی قفل لق و چرخاندم. زبانه کنار کشیده شد، حتی در، تکانی هم خورد اما باز نشد. دوباره زبانه چرخاندم و در را هولش بدهم، ولی جابه‌جایی در، به قدِ نوک ناخن هم نرسید. آمدم عقب و نگاهی به کلید انداختم. با بقیه خیلی فرق داشت ولی بعید بود هیچ‌کدام از بقیه هم اصلاً داخل قفل بروند. کانون هم که تنها همین یک در را به حیاط مسجد داشت و راه دیگری برای رفتن به آن نبود. با همۀ این فکر و خیال‌ها، چسبیدم به در و تک‌تکِ کلیدها را امتحان کردم. باز هم فقط همان کلید اولی، داخل قفل رفت و زبانه را چرخاند، منتها در از جا تکان نخورد که نخورد...» ادامه‌ی این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9643 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻در حدیبیه (ضمن تبریک عید #مبعث پیامبر اسلام #حضرت_محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ستون داستان سایت شهرستان ادب را با یک داستان کوتاه برگزیده جشنواره خاتم از سرکار خانم #سوانا_مهرابیان نویسنده‌ی ارمنی‌تبار به‌روز می‌کنیم) ▪️«چشم‌هاش را باز کرد. لبخندی به پهنای صورت بر لبش نقش بسته بود. حس خوبی از دیدن آن رویا داشت. دیده بود با سری تراشیده و لباس سفید احرام بر تن، کلید کعبه را به دست گرفته و در مقابل آن ایستاده است. همان‌طور که دراز کشیده بود، دستی به ریش زبر و پرپشتش کشید و به فکر فرورفت. بر خلاف همیشه که برای انجام کارها با یارانش مشورت می‌کرد، محمد این بار خود تصمیم نهایی را گرفت. مطمئن بود این رویا از طرف پروردگار بر او نازل‌ شده تا بتواند شش سال پس از هجرتش با آرامش به زیارتِ خانه‌ی خدا برود. ام‌سلمه را صدا کرد و گفت: "بار سفر ببندید. می‌خواهم به زیارت کعبه بروم. قصد دارم از میان همسرانم شما را با خود ببرم. یارانم را صدا کنید تا از شرایط سفر برایشان بگویم." مسلمانان کم‌کم جمع شدند. محمد در کوچه داشت با پسربچه‌ای بازی می‌کرد. او را بر شانه‌اش سوار کرده بود و می‌دوید پسر می‌خندید و می‌گفت: "حالا شتر حالا شتر". یکی از یاران به محمد نزدیک شد و آرام در گوشش گفت: ای رسول، بچه را رها کنید. مسلمانان منتظرند...» متن کامل این داستان زیبا را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10400 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻پرواز روحانی (ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن سالروز رحلت نبی مکرم اسلام مصطفی صلى‌الله‌عليه‌وسلم، شعری می‎خوانید از زنده‌یاد استاد در رثای پیامبر اسلام) ▪️وقتی که زلفت فرو ریخت، حجم پریشانی‌ات را آیینه‌ها خواب دیدند، آغوش نورانی‌ات را اشکی که در بغض دل بود، جاری شد ای راهي کوچ وقتی که نی شعله سر داد، آهنگ هجرانی‌ات را شصت و سه دیوار شب را، با بال ماتم پریدی! جز روح چشمه نفهمید، پرواز روحانی‌ات را! ای چلّه نوش ریاضت، ما در نگاه وداعت دیدیم چون نبض دریا، چشمان بارانی‌ات را! نسلی که در عشق با تو، پیمان اندیشه بستند با جهل خود مُثله کردند، پیغام قرآنی‌ات را! آن تیره روزان شب‌پوش، مثل غباری در آفاق در قابِ هستی ندیدند، تصویر انسانی‌ات را! در نقطه‌ی کور تاریخ، هم خوابه‌ی خاک و گل شد آن کس که در خواب می‌دید، رؤیای ویرانی‌ات را ☑️ @ShahrestanAdab
🔻همزمان با آغاز هفته وحدت و فرارسیدن ایام میلاد پیامبر اسلام #حضرت_محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم پرونده تخصصی «عاشقان حضرت محمد در کوچه ادبیات»، پرونده‌ای برای بهترین شعرها و داستان‌ها برای پیامبر اسلام در سایت شهرستان ادب بازگشایی شد 🔸این پرونده در #هفته_وحدت، با شعرها و همچنین داستان‌هایی در ستایش و توصیف پیامبر اسلام به‌روز خواهد شد. 🔗 shahrestanadab.com/پرونده-عاشقان-محمد #عاشقان_محمد ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش به کنسول (ایام میلاد پیامبر اسلام #حضرت_محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و دوازدهم تا هفدهم ربیع‌الاول، به #هفته_وحدت نام‌گذاری شده است. در این هفته گرامی، سایت شهرستان ادب افتخار دارد داستانی اختصاصی را از #محمدرضا_شرفی_خبوشان نویسنده ارزشمند هم‌روزگارمان تقدیم شما مخاطبان عزیز این سایت کند) ▪️«از دهان یک تفنگ مارتینی زنگ‌زده‌ بیرون آمد؛ گلوله را می‌گویم. در آن روشنای روز، برق دهانه‌ی لوله را دیدم و آدمی را که یکباره از پشت علف‌های بلند کنار دجله بیرون جَست و به همان یکبارگی در علف‌ها محو شد. بر دماغه‌ی کشتی ایستاده بودم و ساحل را نگاه می‌کردم و گاهی کشتی وامانده‌ی ترک‌ها را که دیگر دودی از دودکشش بیرون نمی‌آمد و سربازان ترس‌خورده‌ی بر عرشه را که کنار توپ‌های بیکاره‌اشان تلاش می‌کردند با چوب‌های بلند و رقّت‌بار کشتی خاموش را بر دجله پیش ببرند و از ما فاصله بگیرند...» ادامه‌ی این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:‌ 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/11228 ☑️@ShahrestanAdab
🔻اقتباس (پیش از این در پرونده «عاشقان حضرت محمد در کوچه ادبیات»، قصیده‌ای از در ستایش پیامبر منتشر کرده بودیم. امروز اما زادروز این شاعر با سالروز میلاد با سعادت پیامبر اسلام مصطفی مصادف شده است. از همین جهت، خوب است که سراغ شعر دیگری از جامی با موضوع پیامبر اسلام برویم. شعری که برگزیدیم یک مثنوی زیباست از هفت اورنگ جامی که شاعر در آن شکایت تلخی‌ها و تباهی‌های روزگار را به آستان نبوی می‌برد. او در عنوان این ابیات خود نوشته است: «نعت چهارم در اقتباس نور و التماس حضور آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم») ▪️ای به سراپرده‌ی یثرب به خواب خیز که شد مشرق و مغرب خراب رفته ز دستیم برون کن ز برد دستی و بنمای یکی دستبرد توبه ده از سرکشی ایام را باز خر از ناخوشی اسلام را مهد مسیح از فلک آور به زیر رایت مهدی به فلک زن دلیر کاله دجال بنه بر خرش رو به بیابان عدم ده سرش افسر ملک از سر دونان بکش دامن دولت ز زبونان بکش باز پسان را فکن از پیشگاه داد ستم کش ز ستم کیش خواه خامه مفتی که چو انگشت آز شد ز پی لقمه ربایی دراز دست سیاست بکش و بشکنش همچو نی اندر بن ناخن زنش واعظ پر گو که به پستیست بند پایه خود کرده ز منبر بلند چون نه بزرگ است ز شرعش سخن منبر او بر سر او خرد کن صومعه را قاعده تازه نه رخت خرابات به دروازه نه بدعتیان را ره سنت نمای عزلتیان را در عزت گشای خرقه تزویر به صد پاره کن جان مزور ز تن آواره کن شعله فکن خرمن ابلیس را مهره شکن سبحه تلبیس را گنج تو در خاک نهان دیر ماند نور تو غایب ز جهان دیر ماند پرتو روی تو که هست آفتاب بود ازو کشور دین نور یاب برق فراقت چو جهانسوز شد مشعل یارانت شب افروز شد مشعلشان چرخ چو بی نور کرد صبح هدی را شب دیجور کرد ظلمت بدعت همه عالم گرفت بلکه جهان جامه ماتم گرفت کاش فتد ز اوج عروجت رجوع باز کند نور جمالت طلوع دیده عالم به تو روشن شود گلخن گیتی ز تو گلشن شود دولتیان از تو علم برکشند ظلمتیان رو به عدم در کشند جامی از آنجا که هوادار توست روی تو نادیده گرفتار توست گر لب جانبخش تو فرمان دهد بر قدمت سر نهد و جان دهد ☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیلۀ بهشت (شعری از زنده‌یاد #حسین_منزوی به مناسبت عید #مبعث پیامبر اکرم، #حضرت_محمد صَلَّی‌اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) ▪️ای برگزیدۀ همۀ انتخاب‌ها قرآنِ تو کتابِ تمام کتاب‌ها اندیشۀ تو تیشه به اصلِ بدی زده ای ریشۀ همیشه‌ترین انقلاب‌ها فخرِ فلک به توست که فانوس گشته بود در کوچه‌های آمدنت، آفتاب‌ها سرمشقِ آسمان و زمینی که نام توست بر لوح شب نوشته به خطِّ شهاب‌ها خُمخانه‌ام بهشتی و جانم محمدی من، مستِ مست از آن پُرِ پُر، نابِ ناب‌ها من تکیه کرده‌ام به تو و پایمردی‌ات در روزِ چون و چند و چه، روزِ حساب‌ها سرگشته در مضایق وصف تو مانده‌ام چندان که داده‌ام به سخن، آب و تاب‌ها خورشید مکه! ماه مدینه! رسول من! ای خاکسار مدحت تو، بوتراب‌ها شمع زبان بریده چه لافد ز آفتاب؟ گُنگم که در هوای تو دیده است خواب‌ها من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنت ای پیلۀ بهشت! نیارم تنیدنت ☑️ @ShahrestanAdab
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شعرخوانی سید (در ستایش پیامبر اسلام به مناسبت سالروز رحلت صلی‌الله‌علیه، حلقۀ شعر ، دی ۱۳۹۳) ☑️ @ShahrestanAdab
🔻خاتم (شعری از تقدیم به پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ▪️روی هر صدایی نام تو را می­نویسم به خاطر سنگریزه­های صدات وقتی كه قرن‌­هاست سخن می­گویی به خاطر هر تكه ماه كه روی نجوای شبانه‌­ات یافتم به هوای زیبایی كه در چشم‌­هات مرور می­شد برای كودكانی كه در نامت چشم گذاشتند به خاطر حسرت كه از جای خالیت برخاست گذشتی و گل‌­های از قدیم دوباره شدند رودخانه تعبیر چشم آدم شد ابراهیم شعله کشید موسی شنید عیسی کلام شد این ستاره‌بازی از روبه‌روی شما آغاز گشته است اكنون سلام كه در كنار هر جوابت تمدنی به راه می­افتد تنی كه بر تو نماز می­برد حرف‌به‌حرف شراب می­شود 🔗 را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/صدای-بهتر-زخم ☑️ @ShahrestanAdab
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعرخوانی در شب شعر ، بهمن ۱۳۹۱ (به مناسبت سالروز میلاد پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ☑️ @ShahrestanAdab