...پس یاد کردم از عطش او؛ برادرم
آن دم که چشم داشت به این سو، برادرم
- این سو که بود؟
- تشنگی من کنار شط
- آن سو؟
- دریغ، تشنهتر از او، برادرم
آمد -کمرشکسته چنان مادر- و نشست
امّا گرفته دست به پهلو، برادرم
نالید، بین خون دو دست بریدهاش
بیمشک و بیعلم زده زانو برادرم
فرق عمودخورده، کمرگاه تاشده
آبآور شکافتهابرو، برادرم
شیرآهن، آبدیدهتن، آهونگاه من
بازوبریده، ببر بلاجو، برادرم
شطّ شهید، خیمۀ خونین، درفش درد
اینها تویی تمام ولی کو برادرم؟
تذهیبی از مکرّر زخمی به دست تیغ
بر پشت و پای و پاشنه و رو برادرم
بعداز تو برکُنند بگو خیمههای من
سر با کدام تکیه و بازو؟ برادرم!
داغ تو را زمانه مگر داوری کند
با سنجۀ کدام ترازو؟ برادرم!
داغ همیشهایست به جان برادرت
ای یادکرده از عطش او برادرم
□
میگفت و میگریست سرم را به دامنش
از خون خضابکردۀ گیسو برادرم...
#علیرضا_رجبعلیزاده_کاشانی
#محرم
#امام_حسین
#حضرت_عباس
@shahrestanadab