#یا_عزیز
#چهره_سال_هنر_انقلاب_اسلامی
#محمد_مهدی_سیار
سالهاست که محمدمهدی سیار را میشناسم.درباره او بارها نوشتهام و گفتهام و اگر عمر و توفیقی باشد باز هم خواهم نوشت و خواهم گفت. هنر چهره زمانه است و بدا به حال روزگاری که هنرمند نداشته باشد، چهره عزیز سیار در شعر و ترانه و نوحه و تفکر و در نفسهایی که در کنار جمعی از خوبان خرج ساختن بنای شهرستان ادب کرده است درخشان و متمایز است. خداش در همه حال از بلا نگهدارد
برادر عزیز من
محمدمهدی جان!
حُسن تو همیشه در فزون باد
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
#یا_عزیز
«کوهستانی از آسمان فرود آمد
با پرندههای بسیار
با چشمهها و آهوانی شگفت
و شیرهایی که شبها میگریستند
کوهستانی از آسمان فرود آمد
و میهنم از نو بنا شد
بر زمینهای از ابر
نزدیکتر به خورشید
نزدیکتر به ماه
نزدیکتر به شاخههای بهشت
کوهستانی از آسمان فرود آمد
و لالههایی غریب بر دامنههایش رستند
باران که میآمد
چلچلهها صلوات میفرستادند
کوهستانی از آسمان فرود آمد
که نیهایش شبانیهای پیامبران را تلاوت می کردند
حالا ما تا همیشه چشمهها و قلههای آن کوهستانیم
درختان آن کوهستان و شبانان آن کوهستان
اگر باور ندارید از پروانهها و شقایقها بپرسید»
#علیمحمد_مودب
#امام_خمینی
@alimohammadmoaddab
@shahrestanadab
هدایت شده از انتشارات شهرستان ادب
بنگر به کوهها
که جاودان غماند
و عابران کوه
با کولههای کوچک شادی
از آنها گذشتهاند
#کهکشان_چهرهها
#علی_محمد_مودب
#انتشارات_شهرستان_ادب
www.adabbook.com
#شعر #شعر_معاصر #شاعر #شاعر_معاصر #نیمایی #شعر_نیمایی #علیمحمد_مودب #انتشارات_شهرستان_ادب #ادب_بوک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یا_عزیز
خدایا به بیتابی کودکان
به شبهای بیخوابی کودکان
به دلهای لرزان به چشمان داغ
به سوسوی لرزیدن هر چراغ
به زخم بدنهای رنجورشان
به چشمان مجروح و بینورشان
به اندوهشان گاه رگبارها
به فریادشان زیر آوارها
به آندم که آرامش خوابشان
شد آشفته با بمبهای گران
پر از ترس از خواب برخاستند
چو شمعی دمادم به جان کاستند
خدایا به این بیگناهان قسم
به این رنج بیحد انسان قسم
خدایا به دلهای این کودکان
کزین دشمن دیومان وارهان
از این خواب ما را تو بیدار کن
جهان را مهیای دیدار کن
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
30-harf (1).mp3
1.2M
شعر #علیمحمد_مودب
خواننده #امیر_حقیقت
سواری بر زمین افتاد و اسبی در غبار آمد
بیا ای دل که وقت گریۀ بیاختیار آمد
به جز جان دادن و دل باختن راهی نمیماند
سواران را بگو جز تاختن راهی نمیماند
جراحتها به تنها جامه دیدار میدوزد
بکش ما را ز خون ما چراغ لاله میسوزد
بکش ما را که با خون زنده است این باغ بارآور
خوشا در خون طپیدن، الأمان از مرگ در بستر
خضابی خوشتر از خون نیست مردان خدایی را
ببین در قتلگه سیمای عقل کربلایی را
کفن خون باد مردان را و تقدیر معین باد
چراغ عقل ابراهیمها در شعله روشن باد
خوشا عقلی که در صفین با کرّار همراه است
خوشا عقلی که میماند خوشا عقلی که جانکاه است
ز جان تن میزند تا خون دهد بستان ایمان را
که تا روشن نگهدارد چراغ عقل انسان را
خدایا یال اسبان مدتی شد خون نمیبیند
بیابانها خیابانهای ما مجنون نمیبیند
خوشا با سر اشارات شهیدان بر سر نیزه
کلام این است و فقه این است خون بر منبر نیزه
ببین در کربلا در جوش، بحر خون خوبان را
چه فخری برتر از خون، چهرۀگلگون خوبان را
چرا تن میزنی از عقل ای جان تشنه خون باش
اگر لیلی شناسی رو به صحرا آر! مجنون باش
به شور این رودها تا ساحل موعود خواهد رفت
نترس از سد و صخره عاقبت این رود خواهد رفت
یکی بر ره نشسته صخرهواری تا که ره بندد
شهیدی غرقه در خون بر خیال صخره میخندد