🔸به اردوغان
(شعری از #افشین_علا)
🔹نه شام، لقمۀ چربی برای شام تو شد
نه در عراق، قضا و قدر به کام تو شد
نه در سيادت اعراب، نقشۀ تو گرفت
نه افتخار اروپا شدن به نام تو شد
نه با ریا و دغل، سنگ دین به سینه زدن
دلیل رونق بازار و احترام تو شد
كنون هم از هوس ساحل ارس بگذر
گمان مبر دل ايران زمين كنام تو شد
دوام عزت اين خطه از ولای علی است
اگر كه كافه و می، پایۀ دوام تو شد
ارس ز هر دو طرف زير گام شيران است
ترشحی اگر از آن نصيب جام تو شد
رفیق قافلهای و شریک دزد اما
گمان مدار كه تُرک غيور خام تو شد
فقط به حرمت همسایگی است صبر يلان
گمان مبر وجبی هم نصيب گام تو شد
نه تُرک گنجه و باكو نه تُرک ايرانی
نه قوم كُرد هماهنگ با مرام تو شد
سكوت شير برادر! ز ترس روبه نيست
ز خوان اوست اگر لقمهای طعام تو شد
به خود، قيافۀ فاتح گرفتهای با شعر
چه غم؟ كه قافيه اسباب التيام تو شد
فسانه گشت و کهن شد حديث عثمانی
به خود بیا كه همای ظفر ز بام تو شد
نه غرب با تو وفا میکند نه اسراییل
نه داعشی که به دستور او غلام تو شد
خود آگهم كه روا نيست هجو همسايه
حلال کن اگر اين بیتها حرام تو شد!
☑️ @ShahrestanAdab
🔹پیام تسلیت #علی_محمد_مودب مدیر عامل موسسۀ شهرستان ادب در پی درگذشت #محمداعظم_رهنورد_زریاب
🔸بسمالله الرحمن الرحیم
خبر درگذشت نویسندهی ارجمند محمداعظم رهنورد زریاب باعث اندوه و غم فراوان شد. از دست دادن بزرگانی نظیر رهنورد زریاب که عمر خود را برای روایت زندگی مردمانشان صرف میکنند، و روشن نگاه داشتن آتش فروزان زبان فارسی را وجههی همت خویش قرار میدهند، مصیبتی جبرانناشدنی است. رهنورد زریاب برای مردم افغانستان و برای زبان فارسی یک سرمایهی بزرگ و قابل اتکا بود. داستانهایش همه از مردم بود و برای مردم. نثر فارسی با رهنورد زریاب بخشی از ظرفیتهای خود را بهروز کرد، و رخت تازه پوشید. داستانهای کوتاه و بلند این نویسندهی فقید آیینهای است از آنچه که بر مردم افغانستان رفته است از غم و شادی. امیدوارم فارسیزبانان سراسر جهان ، گنجینهی آثار مرحوم استاد زریاب را قدر بدانند و ارج بنهند. از خداوند بزرگ برای ایشان رحمت میطلبم، و فقدانش را به اهالی قلم و فرهنگ در پهنهی زبان فارسی، بخصوص نویسندگان و شاعران افغانستانی، تسلیت میگویم.
علیمحمد مودب
مدیرعامل موسسهی فرهنگی هنری شهرستان ادب
☑️ @ShahrestanAdab
🔹حکیمان زمانه
(یادداشت #علی_اصغر_عزتیپاک در پی درگذشتِ #محمداعظم_رهنورد_زریاب)
🔸دیروز، پنجشنبه ۲۰ آذرماه ۱۳۹۹، خبر آمد که «رهنورد زریاب»، نویسندهی مهم و تاثیرگذار افغانستانی درگذشت. خدایش بیامرزد.
رهنورد زریاب را من با دوست عزیزم محمدحسین محمدی، نویسنده خوب افغانستانی، شناختم. محمدحسین که علاوه بر نوشتن آنهمه داستان خوب، پژوهشگری جدی در تاریخ داستاننویسی کشورش است، داستانهای خوب زریاب را از میان نشریات و کتابها میجست و گاه برای ما هم میخواند. و حاصل آن همه تلاش مجدانهی او برای شناساندن زریاب به خوانندهی ایرانی، منجر شد به همین مجموعهی زیبای زیر خاک خفته که در سال ۱۳۸۸ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. در این مجموعه چند داستان فوقالعاده هست که همان یکبار خواندنشان کفایت میکند برای یک عمر در خاطر داشتنشان. رهنورد نویسندهی عمیقی است؛ از سنخ نویسندگان سرشناس کلاسیک. موضوعات داستانهایش ربط وثیق دارند با زندگی...»
💠 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11768
☑️ @ShahrestanAdab
🔸جنون امر کلی
(نگاهی به رمان #مادام_بوواری اثر #گوستاو_فلوبر، به قلم #محمدقائم_خانی)
🔹«ما امر کلی را در فلسفه پی گرفتهایم و معمولاً از منظر عقل و منطق، به آن نگریستهایم. چه در جریان ترجمه قرن دوم هجری به بعد که با یونان آشنا شدیم، و چه در دوره معاصر، تنها از همین زاویه به آن خیره شدهایم و نمودهای محدودی از آن را دیدهایم. ما حتی دریچه علم را هم برای نگریستن به امر کلی چندان معتبر ندانستهایم و هنگام رفتن سراغ آن، بیشتر به دنبال قدرت و کارآمدی بودهایم. در حالی که پس از مواجهه ما با دنیای جدید و به ویژه پس از تشکیل حکومت پهلوی، ما در همه شئون زندگی با امر کلی روبهرو هستیم؛ البته بدون آن که ببینیمش. ما توانِ باز کردن دریچههای مختلف به آن را نداریم درحالی که متأثر از آن زندگی میکنیم. "رمان" یکی از مهمترین نمودهای امر کلی در دنیای حاضر، بوده و هست اما ما رد پای "کلی" را در آثار نویسندگان خارجی ندیدهایم. این ندیدنها باعث شده دچار تحلیلهای اشتباه شویم و در فهم مقولات مدرن دچار توهم بشویم. به خصوص در جایی که با مفاهیم سابقهدار روبهرو بودهایم، بسیار به بیراهه رفتهایم. یکی از مهمترین این مفاهیم گمراهکننده در رمان؛ "عشق" بوده و هست...»
💠 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11769
☑️ @ShahrestanAdab
🔹جای شکرش باقیست که هنوز چیزی برای آرزو کردن دارم.
اگر همه چیز مطابق خواستههایم بود، حتماً افسردهتر میشدم. اما حالا میفهمم که چقدر میشود آرزو داشت و با امید رسیدن به آنها، از زندگی لذت برد.
برنامهای که همه چیزش مطابق میل آدم باشد، هیچ وقت عملی نمیشود.
🔸#غرور_و_تعصب، #جین_آستین
#گفتاورد
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی #محمدحسین_نجفی در نخستین شب از #شب_های_شعر_عاشقانه، آذر ۱۳۹۶
💠 #بهارخواب را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/بهار-خواب
☑️ @ShahrestanAdab
🔸اینطوری بنویس
(نامۀ #جان_اشتاین_بک به دوستش #جورج_آلبی، با ترجمۀ #سونیا_محسنی)
🔹«نامهات امروز صبح به دستم رسید و مرا به بحث و جدل با خودم واداشت، این نشان میدهد افسردگی شدیدم رو به بهبود است. به نظرم جهان حتی ذرهای به اندازه تو خصمانه نیست. جورج تو با جهان میجنگی و اینکه دنیا چندان توجهی به تو نشان نمیدهد خشمگینت میکند. به نظر میرسد آثار هنری ارزشمند همیشه در مواجهه با سختی خلق میشوند. ظاهراً احساس تحقیر همان خاک سختی است که بهترین گلها در دل آن ریشه میدوانند. جورج خودت را فریب نده. تعریف و تمجید نه تنها هنرمند نمیآفرینند بلکه هنرمند را زایل میکنند. بهترین اثر هنگامی خلق میشود که هنرمند برای دیده شدن میجنگد نه زمانیکه مخاطبان با شور و اشتیاق در انتظار جملات او هستند.
یک قطار هوایی شهری بیشتر به یک کتاب خوب مربوط میشود تا ناشر جوان و مشتاقی که با حق نشر در سالن به انتظار ایستاده است...»
💠 ادامۀ این نامه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11770
☑️ @ShahrestanAdab
🔹شهرستان ادب را در اینستاگرام دنبال کنید
💠 instagram.com/shahrestanadab
☑️ @ShahrestanAdab
🔸برای #فرهاد_خسروی
(شعری از #محمدحسین_نجفی)
🔹گم کردهام در برفها از گل سری را
از گل سری، از برگ گل نازکتری را
بیچاره من، بیچاره من، از دست دادم
سیمینبری گلپیکری افسونگری را
تلخ است تا از کوههای قصر شیرین
پیدا کنم فرهاد نام دیگری را
ای مرگ بیانصاف! آیا با چه حقی
بر صخرههای سخت کوبیدی سری را؟!
آیا نگفتی با خودت - ای مرگ بر تو -
کز سفرهای کم میکنی نانآوری را
در سفرههای بیانار سرخ یلدا
در خون نشاندی چشمهای مادری را
در کربلایی تازه، لیلاهای این شهر
تشییع میکردند نعش اکبری را
💠 #بهارخواب را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/بهار-خواب
☑️ @ShahrestanAdab
🔹روشنایی درخشان لازم نیست، برای اینکه آدم در بیگانگی زندگی کند فقط یک فتیله کافی است، به شرط اینکه صادقانه بسوزد.
🔸 #مالون_میمیرد، #ساموئل_بکت
#گفتاورد
☑️ @ShahrestanAdab
🔸روایت خاص برای مخاطب خاص
(یادداشتی بر رمان نوجوان #موهای_تو_خانه_ماهی_هاست اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشان، به قلم #علی_ششتمدی)
🔹«روی کتاب نوشته شده: "رمان نوجوان"، اما پیچیدگی قصه و عمق شخصیتها، همچنین کیفیت تصاویر قصه به شکلی است که با درک ما از "نوجوان" اندکی تفاوت دارد. این نوجوان از آنها است که "بازی تاجوتخت" میبیند و "سرنوشت" بازی میکند و ترسهای پدر و مادرش برایش خندهدار است و معادلات پیچیده ذهن آنها، برایش بسیار ساده!
"موهای تو خانه ماهیهاست" قصهای متفاوت با آنچه بهعنوان ادبیات نوجوان میشناسیم ارائه میدهد. نوجوانِ داستان از همان ابتدا، حسابی زخمی شده و در نیزاری پر از خشونت، چشم باز میکند! دختری اثیری میبیند و تصاویر خیال و واقعیت چنان در هم میآمیزند که تفکیک آنها، کار ذهنهای ساده نیست! حتی شاید نوجوان امروز، فهم بهتری از بزرگترهای نسل قبلی، در مورد این داستان به دست آورد!...»
💠 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11775
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/موهای-تو-خانه-ی-ماهی-هاست
☑️ @ShahrestanAdab
🔸فروغ و افشای سیاهی خانه
(یادداشتی از #علیرضا_سمیعی به مناسبت زادروز #فروغ_فرخزاد)
🔹«سال ۱۳۴۴ چندی از چاپ مجموعه تولدی دیگر، شاملو و اخوان و آزاد و سپهری و... به همراه گیردهاردی تیکو، یک بار در منزل فروغ فرخزاد و فردای همان روز در خانه شاملو جمع میشوند و به بحث از شعر مینشینند. همانجاست که شاملو از فروغ سوال میکند که "فرق شاعر و فیلسوف چیست؟" و او در میآید "فرقش این است که وقتی آن یکی شروع میکند به شعر گفتن آن یکی شروع میکند به فلسفه نوشتن."
فروغ در اصل شاعر بود. هر چند به اینسو و آنسو میرفت و مثلا فیلم "این خانه سیاه است" را میساخت. شاید آن فیلم به لحاظ سینمایی، مستند مهمی نباشد اما موضوعی دلخراشی چون انزوای بیماران برابر میرسید کسانی که مثل موجوداتی خطرناک دور از چشم شهرنشینان نگاه داری میشدند. سیاهی را باید طوری پنهان کرد که رفاه دیدگان را نیالاید. این همه زرق و برق کافی نیست. باید عملاً زشتیها و رنجها را قایم کرد. این کار آن طور که ادعا میکنیم رفع و رجوع کردن سیاهی نیست، بلکه سرکوب دیدن آن است...»
💠 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11776
☑️ @ShahrestanAdab
40.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعرخوانی #محمدرضا_طهماسبی در شب شعر #سبز_و_سپید_و_سرخ، دیماه ۱۳۹۶
💠 کتاب #واژگان_واژگون اثر «محمدرضا طهماسبی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/واژگان-واژگون
☑️ @ShahrestanAdab
🔹تفاوت میان یک انسان بیتجربه و انسانی مجرب در این است که اولی به هر بهانه خواهان مرگی شرافتمندانه است، در حالیکه دومی به خاطر هر چیزی به فروتنی زندگی را دوست دارد.
🔸 #ناطور_دشت، #جروم_دیوید_سلینجر
#گفتاورد
☑️ @ShahrestanAdab
🔸ای پارسای پارسی
(شعری از غلامرضا کافی برای سپهبد #قاسم_سلیمانی)
🔹نامت بلند باد که هستیم سر بلند
نامی که نیست جز همه با کَرّ و فَرّ بلند
از نام توست رایحهگردان نسیمِ مَجد
این عطرِ خوش که هست به هر بام و در بلند
دستت اگر به صندلیِ جاه نارسا،
گامت ولی به هِیمنهگاهِ خطر بلند
سالی گذشت، بیتو جهان رویِ خوش ندید
هیهایِ مرگ بود به هر بوم و بَر بلند
سالی گذشت و باز جهان در خَم ِ بلاست
یعنی نکرده از غم داغت، کمر بلند
طوفان دَمید بر تنِ خاک، آن سِتُرگداغ
آشوب شد ز خاوَر و از باختَر بلند
هان هان! که در نشست به چشمِ تمامِ خَلق
دودی که شد ز مشهدِ آن نخلِ تَر بلند
تُو خالیَ است طبلِ ستم، عجزِ بارز است:
آن جا که هست نعرۀ توپ و تَشَر بلند
سبزیم و جاودانه، اگر چند بشکنیم
نه گفتهایم ما به تَبارِ تَبَر بلند
ای رود رود، جاریِ اشکت به نیمه شب
ای های های، گریۀ تو هر سَحر بلند
چشمِ عقاب با همۀ اوج، سر به زیر
طبعِ پلنگ با همه زیر و زَبَر بلند
افسانه شد شکوهِ سلحشوریِ عرب
ای پارسایِ پارسیِ قومِ سر بلند
فتحالفتوح کردهای از شام تا عراق
نامت مباد جز همه با کَرّ و فَرّ بلند
«نَفسِ زَکیّه» در خبرِ مُعتبَر تویی
عطر ظهور هست هم اَز آن خبر بلند
دیگر شد از تو رسمِ سلیمانیِ شُکوه
بَستی به گردباد، رکابِ ظَفَر بلند
قَد میکشد به ذوقِ تو اَندامِ واژهها
زان رو شد این چَکامِهغزل مختصر بلند
نه نه که شعر نیست چُنین پاره ی لَهیب
شَرشورِ نالهای است که شد از جگر بلند
مُشکوی توست رشکِ سلیمان، به باغِ خُلد
طاقِ سَرا مُشَعشَع و درگاهِ دَر بلند!
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معرفی کتاب #قرار_مهنا اثر #مهدی_کفاش
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی ادب بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/قرار-مهنا
#معرفی_کتاب
#انتشارات_شهرستان_ادب
☑️ @ShahrestanAdab
🔸فرار به واقعیت
(یادداشتی از #محسن_خیابانی به مناسبت زادروز #جی_آر_آر_تالکین)
🔹«یک کاتولیک متعصب، استاد خستگیناپذیر آکسفورد، خالق دنیای ادبی سرزمین میانه، کسی که فیلمهای ارباب حلقهها را بر اساس کتابهایش ساختهاند، لغتشناسی قهار، مخترع زبانهای گوناگون و... اینها عناوینی هستند که با یادآوری نام تالکین به ذهنمان خطور میکنند. کم و زیادش بستگی به کم و زیاد شناخت خودمان از او دارد. تالکین را در ایران، قبل از فیلمهای ارباب حلقهها، جز طرفداران دو آتشه فانتزی، کمتر کسی میشناخت. در سال ۱۳۷۷ برای اولین بار کتابی از تالکین به فارسی ترجمه شد (درخت و برگ)، تقریباً سه سال قبل از اکران اولین فیلم ارباب حلقهها و چهار سال قبل از موج ترجمه آثار تالکین...»
💠 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11779
☑️ @ShahrestanAdab
🔸عقده سلینجر و دنیای مدرن
(دربارۀ #جروم_دیوید_سلینجر و مهمترین اثر او #ناطور_دشت، یادداشتی از #فاطمه_عسکری)
🔹«...در دنیای امروز که آدمها حاضرند هر کاری بکنند برای بیشتر دیده شدن حتی در شرایطی که استعداد هنر یا دستاورد خاصی ندارند، عقده سلینجر بیشتر به چشم میآید. او به جای مرکز توجه بودن، تصمیم گرفت در کلبه دورافتادهای در نیوهمشیر زندگی کند. اگر او امروز کسانی را میدید که از روابط عاشقانه، فرزندان، بدنشان، سفر و یا حتی وعدههای غذاییشان مایه میگذارند تا از جهان اطرافشان دور نشوند چه واکنشی داشت؟
آیا این جهان او را بیگانهتر میکرد یا او را مجبور میکرد که هر روز دستنوشته جدیدش و یا عکسهای سلفی با آدمهای معروف آمریکایی را در صفحات مجازیاش بگذارد؟ آیا برای خودش پیج طرفداری داشت و از اینکه نقل قولها یا جملات قصارش دست به دست شوند، لذت نمیبرد؟
آیا با تمام اینها، خواندن آثار سلینجر در این زمانه به ما کمک میکند تا از این تله توجه طلبی مفرط نجات پیدا کنیم؟...»
💠 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11781
☑️ @ShahrestanAdab
🔸عرض تسلیت خدمت جناب آقای «مجید نانیزاد» و سرکار خانم «فاطمه نانیزاد»
🔹آقای #مجید_نانی_زاد و خانم #فاطمه_نانی_زاد، همکاران و دوستان شما در موسسه شهرستان ادب مصیبت وارده را تسلیت میگویند. انشاءالله خداوند آن عزیز از دست رفته را در جوار رحمت خود پناه دهد و به بازماندگان صبر جزیل عطا فرماید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸جنگ و رستگاری
(نگاهی به کتاب #قرار_مهنا اثر #مهدی_کفاش، به قلم #آزاده_جهان_احمدی)
🔹«خاورمیانه قلب تپنده زمین است. علاوهبر منابع انرژی متمرکز در این منطقه از زمین این بخش از جهان ما خاستگاه ادیان ابراهیمی است. یک عمر تاریخ عقبه این منطقه است. تاریخی به قدمت هبوط آدم علیهالسلام...
در گفتمان آیندهپژوهی هم خاورمیانه مهمترین بخش از بستر حوادث آخرالزمانی است. تاریخ این منطقه را با خون نوشتهاند. با جنگ و کشتار و با بعثت و ایمان.
اکنونِ این منطقه هم با جنگ و گروههای متخاصم پیوند خورده است. جنگ میتواند درون مرزهای جغرافیایی خاصی محصور باشد لکن اثراتش محصور نخواهد بود. از حدود دهسال پیش تاکنون تعدادی از همسایگان و متحدان ایران در منطقه درگیر جنگ هستند. جنگی به غایت خونبار و پیچیده همراه با قساوتها و قتلهای عجیب و داعیههای غریب مسلمانی...»
💠 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11778
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/قرار-مهنا
☑️ @ShahrestanAdab
🔸پروازی سرخ
(چهار رباعی از #سیدیعقوب_کریمی برای شهیدان حادثه هواپیمایی اوکراین)
🔹از جان شما میشکفد جانی سرخ
دیریست که بستهاید پیمانی سرخ
در قالب قاموس شما میگنجد
آغازگری... برای پایانی سرخ
🔹پایان تویی و تویی که آغازی، تو!
از شب صبحی دوباره میسازی تو
صبح است و طلوع، امتدادی ابدی
پرواز در امتداد پروازی تو
🔹در حنجرهها دمیده آوازی سرخ
پر پر شدنی برای پروازی سرخ
هر آغازی، ختم به پایانی شد
پایان شما چه بود؟! آغازی سرخ
🔹برای دانش آموختگان شهید دانشگاه بوعلی سینا که برای تحصیل قصد مهاجرت داشتند: سیده زهرا نقیبی و همسرش محمد عباسپور
تقدیر که سرنوشت دیرینۀ توست
چون سنگ در انتظار آیینۀ توست
بر دوش تمام شهر سنگینی کرد
سنگینی حسرتی که در سینۀ توست
☑️ @ShahrestanAdab
🔸نجوا
(شعری از شهید #محسن_فخری_زاده)
🔹شبی با یار در ساحل غنودن
به طوفان ترنم موج بودن
سرشک از دیده با نجوا چکاندن
نیازی گفتن و رازی شنودن
سکون بحر دل را موج دادن
به موج سینه عقده وا نمودن
ز گریه شانه چون کشتی به طوفان
چو ساحل چهره با اشکی زدودن
به نجوای دلانگیز خوش یار
چو بویی سوی بالا پر گشودن
ز گرمی تن دلدار در وصل
به حسرت در شب ساحل خمودن
ازین افسردگی هیهات هیهات
رخ او دیدن و همت نبودن
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عاشقانۀ استاد «محمدکاظم کاظمی» برای همسرش
🔸به مناسبت زادروز شاعر و پژوهشگر فرهیخته استاد #محمدکاظم_کاظمی، به تماشای عاشقانهای از ایشان برای همسرشان مینشینیم. گفتنیست این فیلم بهطور اختصاصی از صفحۀ شهرستان ادب منتشر میشود. این شعرخوانی مربوط به جشن امضاء کتاب ایشان به نام #شعر_پارسی است که در آخرین اردوی دوره ششم #آفتابگردان_ها، اسفندماه ۱۳۹۶ ویژه بانوان برگزار شده بود. همسر استاد کاظمی خانم #زینب_بیات در این فیلم کنار ایشان نشستهاند.
🔹تو را از شیشه میسازد، مرا از چوب میسازد
خدا کارش درست است، این و آن را خوب میسازد
تو را از سنگ می آرد برون، از قلب کوهستان
مرا از بیدِ خشکی در کنار جوب میسازد
در آتش میگدازد تا تو را رنگی دگر بخشد
به سوهان میتراشد تا مرا مطلوب میسازد
تو را جامی که از شیر و عسل پُر کردهاش دهقان
مرا بر روی خرمن بسته، خرمنکوب میسازد
تو را گلدان رنگینی که با یک لمس میافتد
مرا، گرد سرت میچرخم و جاروب میسازد
تو از من میگریزی باز هم تا مصر رویاها
مرا گرگی کنار خانۀ یعقوب میسازد
مرا سر میدهد تا دشتهای آهن و آتش
و آخر در مصاف غمزهای مغلوب میسازد
خدا در کار و بارش حکمتی دارد که پی در پی
یکی را شیشه میسازد، یکی را چوب میسازد
💠 آثار استاد کاظمی را از فروشگاه اینترنتی ادب بوک تهیه نمایید:
adabbook.com//MultipleBuyProduct/Products
☑️ @ShahrestanAdab
🔸ملکۀ جنایت
(مصاحبهای خیالی با #آگاتا_کریستی به مناسبت سالروز درگذشتش)
🔹«...من در یک خانواده ثروتمند طبقه متوسط متولد شدم اما با این حال در زمان جنگ جهانی اول، مادرم، من و خواهر و برادرم به مصر نقل مکان کردیم. بعد از مرگ پدرم به علت سکته قلبی در سال ۱۹۱۰ آنها مصر را ترک کردند.
همانجا، در سال ۱۹۱۲ من همسر اولم را ملاقات کردم. «آرچی کریستی»، یک خلبان که به ارتش هوایی انگلستان پیوسته بود و همین مسئله کمی بعد ما را از هم جدا کرد. او در فرانسه و من در سرزمین مادریم زندگی میکردم. همان جا داوطلبانه در بیمارستان از سربازها پرستاری میکردم و در واقع آن سالها و بحبوحۀ جنگ به من کمک کرد اولین داستان جنایی خودم را بنویسم.
در همان بیمارستانی که من مشغول به کار بودم، داروشناس معروفی بود که او را آقای پی خطاب میکردیم. روزی یک ظرف کوچک از جیبش بیرون آورد و از من پرسید میدانی این چیست؟
مشخص بود میخواد مرا تحت تاثیر قرار دهد. پاسخ دادم خیر.
گفت این کورار است. میدانی کورار چیست؟
گفتم کمی دربارهاش مطالعه کردهام.
سری تکان داد و چند بار زیر لب تکرار کرد خیلی جالب است. سپس توضیح داد اگر آن را ببلعی هیچ ضرری ندارد. از آن برای سمی کردن نوک نیزه استفاده میکنند چرا که وقتی وارد رگ میشود اول طعمه را فلج میکند و سپس میکشد.
پرسید میدانی چرا با خودم حملش میکنم؟ و پاسخ داد چون حس قدرت را در من زنده میکند.
سالها بعد همین مکالمه باعث شد من کتاب "مرکب مرگ" را بنویسم...»
💠 متن کامل این مصاحبه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
/shahrestanadab.com/Content/ID/11785
☑️ @ShahrestanAdab