eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
59 ویدیو
232 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
شماره ۲ داستان خانم انصاری اسم زیبایی دارد. موضوع داستان درباره دختری است که با خواستگارش حرف می‌زند. اما یکدفعه خبر مرگش می‌رسد. داستان زیبایی نوشتند. اما حیف که محاوره نوشته بودند. کاش به شکل ادبی مینوشتند. انگار داستان سه تکه شده‌. دوست داشتم اون لحظه ای که خبر بد را می‌شنود کنش و واکنش دختر را ببینم. و بیشتر از احساسش بگوید. اما پایان زیبا ولی غم انگیزی دارد. ممنونم از خانم انصاری🙏 @shahrzade_dastan
نویسنده نباشید، به جایش خودِ نوشتن باشید. نویسنده بودن یعنی راکد و ایستا بودن. عمل نوشتن حرکت را نشان می‌دهد، فعالیت و زندگی را. وقتی از حرکت می‌ایستی در واقع مرده‌ای. هیچ‌وقت برای نوشتن زود نیست، از همان وقتی که می‌توانی بخوانی، می‌توانی بنویسی. ❄️مصاحبه ویلیام فاکنر با روزنامه‌ی پرینسی‌تونین ۱۹۵۸ @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکایت ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ گفت «پیلی را آوردند بر سرِ چشمه‌ای که آب خورد، خود را در آب می‌دید و می‌رمید او می‌پنداشت که از دیگری می‌رمد نمی‌دانست که از خود می‌رمد.» همه اخلاق بد از ظلم و کین و حسد و حرص و بی‌رحمی و کبر چون در توست نمی‌رنجی چون آن را در دیگری می‌بینی می‌رمی و می‌رنجی. آدمی را از گَر و دُنبل خود فِرخجی نیاید؛ دست مجروح در آش می‌کند و به انگشت خود می‌لیسد و هیچ از آن دلش برهم نمی‌رود چون بر دیگری اندکی دنبلی یا نیم‌ریشی ببیند آن آش او را نفارد و نگوارد.  📚فیه ما فیه_ مولانا @shahrzade_dastan
ابزارهای پرداخت داستان قسمت سوم ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ توصیف به عنوان یکی از ابزارهای روایت و پرداخت داستانی فی نفسه کار بدی نیست. به ویژه که گاهی به نویسنده کمک می‌کند که فضاسازی کند و زمینه‌های نمایش و نشان دادن ماجرا و رفتار شخصیت‌ها را فراهم آورد. بنابراین گاهی لازم هم هست. آنچه باید از آن دوری کرد توضیح است نه توصیف. وقتی می‌گوییم مردی قد بلند که کلاه بر سر داشت وارد شد و روی چهارپایه نشست. وزنش زیاد بود. این توصیف نیست و توضیح می‌دهد. توضیح مرحله ابتدایی توصیف است. در توضیح رد پای نویسنده به طرز آشکاری دیده می‌شود. در میان قالب‌های نگارشی بیش از همه خاطر قالبی است که در آن توصیف نقش بسیار مهمی بر عهده دارد. زیرا قالب نگارشی خاطره دو عنصر اساسی شخصیت پردازی و فضاسازی را ندارد. در یک داستان هم فضاسازی و هم شخصیت سازی و هم توصیف وجود دارد. توصیف نباید صرفاً تعریف و توضیحی ساده باشد. بلکه باید بکر و پر از لطافت باشد تا غم را نشان بدهد. برای همین است که می‌گویند برای چشم‌ها بنویسید نه برای گوش‌ها.‌ @shahrzade_dastan
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ اصطلاح صحنه و لحظه پردازی از واژگان کاربردی در ادبیات نمایشی و نمایشنامه نویسی و فیلمنامه نویسی است که در سال‌های اخیر بنا به رویکردی که در داستان نویسی نوین پدید آمده وارد متون آموزش داستان نویسی شد. واقع گرایی و نیاز به حقیقت مانندی به منظور باورپذیر کردن ماجرا و کنش‌های داستانی سبب می‌شود تا نویسنده با استفاده از ابزار لحظه پردازی و صحنه و توصیف‌های نزدیک به تصویر برای دیدن خواننده و نشان دادن ماجرا و کنش‌های داستانی بنویسد. نمونه‌های فراوانی از ابزارهای گفته شده یعنی توصیف و صحنه در داستان‌های کوتاه ایرانی و خارجی وجود دارد. ادامه دارد 📚 آموزش داستان نویسی ✍روح الله مهدی پورعمرانی @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان شماره ۳ مهره‌ی سوخته نوشته فاطمه سادات صفائی
مهره‌ی سوخته نوشته فاطمه سادات صفائی ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ دستانش میلرزید. چشمانش را بست و با انگشتانش شماره را گرفت. نیازی به دیدن نداشت ...اما دوباره افکار به مغزش یورش بردند...در کتابی خوانده بود: اگر می‌خواهید دوباره نمیرید دوباره نزد کسی که شما را ول کرد برنگردید...! دوباره تلفن را قطع کرد. با خودش گفت: ماهورا درسته یه سال بی‌خبر گذاشتت و رفت اما به خودت که نمیتونی دروغ بگی هنوز درگیرشی؟ تقه ای به شیشه خورد. ماهورا سرش را برگرداند. +خانم زودتر ما هم کارو زندگی داریم... _معذرت می‌خوام. خارج شدم. این بازهم نتوانستم... بار چندم بود؟! شاید بار بیستم بود. نمیدانستم. فقط این را میدانستم که هربارچیزی مانعم میشود.صدایی وحشتناک مرا به خود آورد. ناگهان او را دید.‌تنفس برایش سخت شد. ضربان قلبش کند شد... غرق در خون شده بود. صداها برایش گنگ شده بود. در بدنش احساس سرما می‌کرد. توان خود را از کف داد و نقش بر زمین شد. صدای شکستن استخوان ها در بدنش طنین انداز شد. چشمانش را به جهان تاریکی سپرد. & سه ماه خیلی کند اما گذشت... برخاستم خاک روی لباس های مشکی ام را تکاندم. نگاهی به آرامگاه ابدی‌اش انداختم. در وجودم چیزی غیر از حسرت وجود نداشت. تصمیم خود را گرفتم. خودم را به ان تلفن عمومی رساندم. اشک در چشم هایم هویدا بود. با دستانی لرزان وارد شدم نوشتم :بهش بگو دوسش داری... من نتوانستم اما اکنون لبریز از حسرتم ...تقدیر چنین شد که من آخر کار مهره ای سوخته در صفحه شطرنج شدم.🖤 @shahrzade_dastan
شماره ۳ داستانک خانم صفائی را خواندم. شخصیت عاشقی برای من مخاطب ملموس است و این صحنه خوب به تصویر کشیده شده است. شخصیت ماهورا در زنگ زدن به همسر سابقش تردید دارد. اما یک لحظه او را می‌بیند و بیهوش می‌شود. در ادامه می‌بینیم که همسرش فوت شده و او از نگفتن حرف دلش به او پشیمان است. راوی از دو زاویه دید برای روایت استفاده کرده است.‌به نظرم تنها استفاده از یک زاویه دید برای گفتن داستان کافی و بهتر بود. داستان به این روش دو تکه و نامنسجم شده‌ است‌. دیدن ناگهانی همسر قبلی شخصیت هم غیر منتظر و تصادفی است. باید حادثه ها برای خواننده باورپذیر باشد. این که یکباره چه اتفاقی برای همسرش افتاد معلوم نیست. در داستان باید همه چیز علت و معلول داشته باشد. اگر خواننده برای سوالهای درون ذهنش پاسخی پیدا نکند این ضعف پیرنگ داستان را نشان می‌دهد. ممنونم از خانم صفائی عزیز. 🙏 @shahrzade_dastan
شما دوستان نیز می‌توانید نقدهای خود درباره داستان‌های ارسالی را به آیدی زیر بفرستید. @Faran239 @shahrzade_dastan