یافتن ایده برای رمان و داستان
قسمت اول
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
🔷 همه جا به دنبال ایده بودن
کدام یک اول قرار می گیرد، پیرنگ [ طرح داستان یا شخصیتها؟؟ پاسخ این سؤال که اغلب پرسیده میشود این است که هر یک از آنها می تواند اول باشد و یا هیچ یک از آنها نباشد! شما برای آغاز به یک ایده نیاز دارید و این ایده می تواند یک پیرنگ یک شخصیت، یک صحنه یک حادثه، یک تم، یک عنوان و یا چند کلمه باشد.
🔷ایده ها را از کجا به دست می آورید؟
«همیشه ایده هایی وجود دارند مسئله این است که کدامیک؟» (سوزان سالیس)
«من به خیلی چیزها فکر کرده و آنها را امتحان میکنم و بر روی مفاهیمی متمرکز میشوم که احمقانه به نظر نمیرسند.» (متیو نیل)
_هر نقطه و هر کجا. من از چند کلمه ای که به طور اتفاقی در یک صف اتوبوس شنیدم، یک داستان کارآگاهی کامل خلق کردم.» (آن هولم)
_مطمئن نیستم، آنها همین طور می آیند برخی خوب و برخی نه چندان خوب این شما هستید که قضاوت می کنید، آنها را دور میاندازید، امتحان کنید،میآموزید.»
(فردریک نولان)
_یک مکان یک شخص، یک موقعیت چیزی که ایده های دیگر از آن می آیند و می توانم به آن ایده های بیشتری را پیوند بزنم.»(مارینا اولیور)
_از زندگی با مردم و مشاهده آنها» (اندرو پاکت)
_«اغلب به وسیله خبرها یا برخی پیشامدهای شخصی شروع میشود.» (سارا بنرجی)
_پاراگرافهای سه سطری در روزنامه ها ... هر چیزی که یک موقعیت جالب را مهیا کرده و این سؤال را بر می انگیزد که: آنها چطور در این آشفتگی گرفتار شده و چگونه قرار است از آن رهایی یابند؟» (آنه ملويل)
_سردبیر من به من پیشنهاد کرد رمانهایی بنویسم که به نوعی با باغبانی مرتبط باشد و این مفیدترین چیزی بود که کسی به من گفته است .... من ایده های زیادی دارم اما همه این ایده ها خوب نیستند ... من یک مکان را انتخاب میکنم و این مکان زمانی را به ذهن متبادر میسازد و این زمان نیز به نوبه خود طرح داستانی را تداعی میکند.» (جونهسایون)
همه نویسندگان ایده های بسیار زیادی دارند اما مسئله این است که کدام یک از آنها به خلق داستانهای مناسب و ماندنی منتهی میشوند. گرچه شما برای کار خود تنها به یک ایده نیاز دارید اما این روش استفاده شما از ایده هاست که اهمیت دارد. ممکن است شما ایده های کمی داشته باشید؛ به این دلیل که هنوز به تشخیص آنها برای آنچه که هستند یا ممکن است باشند، عادت نکردهاید.
من فکر میکنم وقتی شما مدتی به نوشتن مشغول بوده باشید، می توانید افکاری را به عنوان ایده های داستانی تشخیص دهید که افراد عادی و غیر نویسنده نیز احتمالاً به همان اندازه دارای آن افکار هستند، اما آنها را تشخیص نمی دهند؛ چراکه از آنها استفاده نمی کنند.» (فیلیپ پولمن)
ادامه دارد
📚چگونه اولین رمان خود را بنویسیم
✍مارینا اولیور
#ایده
@shahrzade_dastan
یافتن ایده برای رمان و داستان
قسمت دوم
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
ایده ها را از این طریق جستجو کنید:
_افرادی که می شناسید، میبینید و یا در مورد آنها می خوانید؛
_مکان هایی که می شناسید، به آنجا میروید و یا در مورد آنها می خوانید؛
_حوادث مهمی مانند جنگ، تروریسم، زمین لرزه ها؛رویدادهای تاریخی؛ موفقیت ها و تراژدیهای فردی؛
_عباراتی که به طور اتفاقی شنیده می شوند.
گزارشهای روزنامه ها و مجلات از کارهای تازه یا عجیب و غریبی که افراد انجام میدهند؛
خاطرات یا یادداشتهای روزانه؛
. آگهی های تبلیغاتی؛
ستون مشکلات شخصی در روزنامه ها یا مجلات؛
. ستون نامه ها در روزنامه ها یا مجلات؛
کتابهای راهنما؛
. اسطوره ها افسانه ها و قصه های عامه؛
عناوین، سطرهای اول و نقل قولها.
ایده ها از ناخودآگاه پدیدار میشوند؛ بر اساس چیزهایی که با آنها روبه رو می شویم؛ اما پس از آن ما با اشباع آنها با ،اطلاعات، بازی با احتمالات، طرح ریزی چگونگی استفاده از آنها و اینکه برای تحقیق درباره آنها به چه چیز نیاز داریم، به طور آگاهانه با آنها برخورد می کنیم.
نکاتی برای اقدام: پرسیدن سؤالات
هر زمانی که چیزی را دیدید شنیدید یا خواندید که میتواند به طور بالقوه منشأ یک ایده باشد سؤالات زیر را در مورد آن بپرسید:
۱.چه کسی؟ آنها چه کسانی هستند یا میتوانند باشند و یا چه کسانی
آنجا زندگی میکنند؟)
۲. چه چیزی؟ آنها چه چیزی هستند، چه کاری انجام میدهند و ماهیت آنها چیست؟)
🌸یافتن داستان مناسب
چگونه؟ چگونه این اتفاق افتاده است چگونه به آنجا رسیده است و
چگونه میتوان آن را تغییر داد؟
۴ _چه موقع؟ چه موقع این اتفاق افتاده است، چه موقع آنها برخورد کردند و یا چه موقع از هم جدا شدند؟)
۵_چرا؟ (چرا این اتفاق افتاده است و چرا آن موقع، آنجا و برای آنها؟) کجا؟ (کجا این اتفاق افتاده است و چرا آنجا و چگونه؟) چطور میشد اگر ...؟ اگر انواعی از احتمالات به وقوع می پیوست؟)
ادامه دارد
📚چگونه نخستین رمان خود را بنویسیم
✍مارینا اولیور
#ایده
@shahrzade_dastan
شیوههایی برای یافتن ایده
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
شیوه هایی برای یافتن فکر اولیه
بعد از این سه اصل اساسی که سایه خود را بر کل مطالب این درس ،انداخته به بیان تدابیری میپردازیم که کم و بیش زمینه لازم را برای یافتن فکر اولیه فراهم میکند
الف) شناخت زندگی
هنرمند برای شناخت زندگی باید زندگی کند. آشکار است که در اینجا مقصود از زندگی کردن نمیتواند معنای متداول آن باشد زیرا ما خواه ناخواه حیات داریم و نفس میکشیم و چنین عملی البته به توجه و تمرین نیاز ندارد. اما واقعیت این است که عده ای به ظاهر در میان مردم به شیوه معمول زیست میکنند ولی زندگی را آن گونه که باید و شاید حس و درک نمیکنند دست مایۀ هر نویسنده برای نوشتن «آدمهای زنده هستند حتی اگر داستانی به شرح حال مرده ای نیز بپردازد، باز زندگی او را در دنیای دیگر یا خاطرات «زندگی» او را در این دنیا به تصویر می.کشد هیچ داستانی از عناصر و تعلقات انسانی خالی نیست و بر این اساس، واضح است که نویسنده باید زندگی را بشناسد و راهی برای شناخت واقعی زندگی به جز زندگی کردن وجود ندارد.
حتی نویسندگانی که در آثار خود تصویری پوچ و هولناک از زندگی ترسیم کرده،اند باز زندگی را - گرچه به شیوه خود - ابتدا تجربه کرده و شناخته اند.
نویسنده باید به زندگی «دل» ،بدهد، بی اینکه این دل دادن به معنای دل «باختن باشد؛ مثلاً یکی از راه های شناخت ،زندگی پرهیز از سرعت و شتابزدگی است. هنرمندان واقعی بیشتر «کیفی» زندگی میکنند تا «کمّی» در «عمق» سیر میکنند تا در «سطح»، به جزئیات نامکشوف زندگی میپردازند تا کلیات مکشوف»، و بهتر بگوییم کلیات را بیشتر از دل جزئیات برداشت و انتزاع میکنند.
نویسنده شبیه راننده ای نیست که جاده تهران - چالوس را پنجاه بار با سرعت زیاد و بدون توقف و توجه به طبیعت اطراف طی می.کند او مسافری است که این مسافت را نه پنجاه ،بار بلکه به دفعاتی که بتواند طبیعت خانهها و مردم را ببیند و بشناسد طی میکند. راه او جاده ای هموار و مرکبش اتومبیلی رهوار نیست.
او حتی ممکن است همۀ راه را نیز نپیماید، اما مسلماً در هزار توی جنگلها و روستاها صحنه هایی خواهد دید که از نگاه راننده ای که پنجاه بار این مسیر را رفته و آمده پوشیده مانده است؛ و کیفی زیستن معنایی جز این .ندارد آشکار است که کیفی» زیستن و پرهیز از کمیت و سرعت و شتاب هرگز به معنای «مرفه زیستن»، «پرهیز از اجتماع»، دوری از حادثه» یا «بازماندن از قافله تمدن نیست بلکه به این معناست که هنرمند به بهانه هایی - مثلاً - همچون مطالعه و کمبود وقت نباید از زندگی و مردم فاصله بگیرد.
زندگی برای نویسنده ای که از مردم مینویسد و در جست وجوی معنای زندگی است بی تردید میتواند منبع الهامات و اطلاعات بسیاری باشد ،البته منبع الهامات و اطلاعات بودن یا نبودن چنین موقعیتی به نوع برخورد نویسنده بستگی دارد اگر حضور او در صف با تشویش و دلشوره و کم حوصلگی همراه باشد، ناچار باید زمان صرف شده را هدر رفته و ضایع تلقی کرد.
اما اگر او علاوه بر تن دادن به چنین کاری «دل» نیز بدهد، آنگاه میتواند ترشرویی و اضطراب را به کناری بگذارد و به گفت وگوی عابران و مردمی که در صف ایستاده اند گوش فرادهد و از دردها و درددلها از غمها و شادیها از آرزوها و توهمات و از شایعات و اخبار آنان باخبر شود. میتواند با زبانشان خو بگیرد و لغات ،اصطلاحات، تکیه کلامها، و ضرب المثل هایشان را به ذهن بسپارد و حتی یادداشت کند. با نحوه ،معامله ،چاق سلامتی، و کلاً بزرگواریها و کژرفتاری هایشان آشنا شود و راستی غیر از این چگونه میتوان زندگی - این دستمایه کار ـ را از نزدیک
شناخت؟
📚پیک قصه نویسی
✍ مهدی حجوانی
#ایده
@shahrzade_dastan
☘☘☘دوستان آموزشهای مورد نیاز و مورد علاقه خود را از کانال با هشتک دنبال کنید.
#استعاره
#سوژه
#ایده
#تعلیق
#کشمکش
#توصیف
#شخصیتپردازی و....
@shahrzade_dastan