eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
59 ویدیو
232 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
"بهار در خانه" نوشته غاده ( مرضیه قاسمی) ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ به تنها درخت در باغچه نگاه کردم، در کمال تنهایی چقدر جسورانه سبز بود؛ درست مثل مادرم. او هم تنها بود ولی سبزِ سبز ... هر روز صبح خیلی زود از خوابهای پر از گریه اش بیدار می‌شد. روسری گلدارش را دور سرش می‌بست و به سردردهای همیشگی‌اش صبح به خیر می‌گفت. حیاط کوچک خانه مان را می‌شست. غبارها را از روی آینه و شیشه ها پاک می کرد؛ گل های گلدان ها را آب می‌داد و به بلبلی که در قفس می‌خواند، لبخند می زد. مادرم چراغ بود مادرم بهار بود و من نمی دانستم که چراغ هم شبی خاموش می‌شود و بهار فصلیست که می گذرد ... زندگی مادرم مثل زنبیلی کهنه بود که به جز روزمرگی های زنانگی اش چیزی در آن نداشت. و گاهی پدر با دست‌های پر از زور و ظلم ، همان زنبیل را هم از مادرم می‌گرفت و او دیگر هیچ چیز نداشت به جز آرزوی زنده به گور شدن. زیبایی مادر در نگاهِ آینه جامانده بود و چشم های پدرم هرگز آن را ندید و این حسرت، مادر زیبای مرا کشت وقتی بلبل از خواب بیدار شد اما مادر نه... بیچاره مادر! زنی بود که در روزمرگی هایش، دلش کمی زندگی میخواست‌... اما به جای زندگی، زنده به گوری در آشپزخانه نصیب او شد ... باد آمد و شاخه ها را تکان داد؛ برگ سبزی از درخت افتاد. به آسمان نگاه کردم و گریه ی مادرم را در دل ابرها دیدم. قدم هایم را تند کردم. باید قبل از اینکه باران بیاید، از این خانه می‌رفتم ... : ندیده گرفت مرا دیدنت پرم از تماشای نادیدنت!💔 :کلمه ی باران ایهام دارد😉 @shahrzade_dastan