eitaa logo
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
73 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2هزار ویدیو
2 فایل
@Yazinb69armaghan اینجامحفل آسمانی شهیدیست که در سالروز تولدخودوهمزمان با ایام فاطمیه در۳فروردین۱۳۹۴درعراق به شهادت رسید. 👇🌹👇 #جهت_تبادل @ahmadmakiyan14 #یازهرا‌...🌹 #کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
❏یـَآمَوْلآنـٰایـَاصـآحـِبَ‌الـزَّمـٰآنِ•💚• {چہ‌شَوَد‌گَر‌تو‌بیائے‌و‌بَری‌غَم‌زِدِل‌ِما ڪه‌به‌هَر‌خَستہ‌دَوائے‌و‌به‌هَر‌بَستہ‌ڪِليدے.} •اَلسَّلامُ‌عَلَیڪَ‌یابَقیَّه‌اللھ🌴 ‌‌‌ أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌱 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
1_838240515.mp3
21.06M
💠 دعای عهد با عج 🌸 🎧 علی فانی ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
‍ پشټ هر اڪانت مجازے، یڪ قلب واقعۍ در حال تپیـدن اسٺ مواظب رفتار و حرف‌هامـون باشیــم....️ ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_حوض_خون🌹🍃 #خاطرات : بانوان اندیمشکی از رختشویی در دفاع مقدس 🌷🕊 #نویسنده :..#بانو_سادات_میرغا
🌹🍃 : بانوان اندیمشکی از رختشویی در دفاع مقدس 🌷🕊 :.. فصل سوم ..( قسمت سوم )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 قطار از سمت جبهه می آمد. ایستگاه غلغله بود از افرادی که برای استقبال آمده بودند. یکی گل می داد. یکی شیرینی و یکی با شعارهایشان ازشان استقبال می کرد. چشمم رفت سمت پنجره یکی از واگن ها. مردی ایستاده بود سرپا. قیافه اش شبیه رزمنده ها نبود. سبیل گنده ای داشت عراقی ها را توی تلویزیون دیده بودم. شبیه آن ها بود. چند قدم رفتم سمت پنجره. چیزی گفت صدایش ضعیف بود. نفهمیدم به چه زبانی حرف زد. سرم را تکان دادم و گفتم چی؟ دو تا انگشتش را گذاشت روی لبش و برداشت بعد فوت کرد. فهمیدم سیگار می خواهد. نمی دانم چرا دلم برایش سوخت. دویدم سمت خانه. رفتم توی اتاق مقداری پول تو جیبی داشتم آن را برداشتم و زدم بیرون. نفهمیدم مامانم چی بهم گفت نزدیک ایستگاه آقایی روی گاری چهارچرخ خوارکی وسیگار می فروخت. پول را دادم بهش. آنقدر دویده بودم نتوانستم حرف بزنم نفس زنان بهش گفتن سی ...سیگار می خوام. با اخم نگاهی بهم کرد بچه جون سیگار می خوای چی کار پگفتم: زود بده الان می رن. چند نخ توی پاکت بهم داد. از دستش گرفتم و دویدم سمت ایستگاه. رفتم پای پنجره. هنوز سرپا بود. سیگار را پرت کردم توی کوپه. بعد از آن روز، پول های تو جبی ام را جمع می کردم با آن ها خوارکی و سیگار می خریدم و از پنجره های کوپه ها پرت می کردم داخل. یک سال، کار هر روز مامان خدیجه شستن پتو و ملافه های رزمنده ها بود. پاییز ۶۰ بیمارستان شهید کلانتری راه افتاد. به خانه ما نزدیک بود. خاله آمنه امدادگر و مسئول بخش ارتوپدی بیمارستان بود. فهمیدم آنجا رخت شویی دارد. با این حال همچنان پتو و ملافه می آوردند خانه ها. خاله از مامان خواست هر وقت توی خانه پتو نمی شوید برود رخت شویی من هم هر وقت مدرسه نبودم با مامان می رفتم. بیمارستان همیشه پر از مجروح بود. تندتند ملافه و پتوهای خونی را می آوردند و تمیزها را می بردند. روی ملافه ها وایکتس می ریختیم و چنگ می زدیم تا سریع شسته شوند. فضا بسته بود و پر از بوی وایکتس. اکسیژن کافی نداشت. شادابی توی حوض حیاط خودمان را نداشتم. از ان بوهای تیز آزار دهنده همیشه سردرد و حالت تهوع داشتم و کلافه بودم. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📎⃟🎉 •❍امشب‌سخن‌ازجان‌جهان‌بایدگفت ❍•توصیف‌رسول‌انس‌وجان‌بایدگفت •❍درشام‌ولادت‌امام‌صادق ❍‌•تبریڪ‌بہ‌صاحب‌الزمان‌بایدگفت😍 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~