تهران_پادکست_علیرضا_قربانی_زندگی_خوب_است.mp3
2.94M
🎼🎼🎼
#مهمان_موسیقی 🎵
«#غزل_ترانه📝🎶»
زندگی خوب است که گیری دلبری نکو
تا فروشی هر دو جهان بر یک تار مو
خندهاش عشق است و روح است و جاناست
رویش آمیزه هر دو جهان است
چون نگاهش یک او، روی ماهش بر او
تاب سنبل،بوی گل دارد این گیسو
یک نگاه یار من،می برد صبر و قرار من
کند شکار دل و جان من،مثال شیر نر
دیدم چشم مست یار،روی مهوش نگار
با خود بُرده دل و دینم،نموده چنینم
"زندگی"
خواننده: علیرضا قربانی
موسیقی: فردین خلعتبری
شعر: افشین یداللهی
🎼🎼🎼
🍭@shakhee_nabat
🌱صبحمون رو با یه آیه از قرآن شروع کنیم
« #نور ✨ »
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ
به حقیقت خدا آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید.
( آیه ۳۳ سوره آل عمران )
🍭@shakhee_nabat
«#دو_بیتی🍒»
مرا آموختی آواره باشم
به درگاه جنون بیچاره باشم
تو خورشیدی مدار عشق با توست
مرا بگذار تا سیاره باشم
🪐🌆
#ناشناس
🍭@shakhee_nabat
«#کتاب_نوجوان🧑🏻👩🏻»
📕نام کتاب: خود دوست داشتنی من
✏️نویسنده: فنی بریت
👤مترجم: مهناز بهرامی
🌀نشر: پرتقال🍊
🔮سبک: واقعگرا_داستانی
📄تعداد صفحه: ۹۶
گروه سنی: ۷ تا ۱۲ سال
معرفی کتاب از: #رخساره_حبیبی
#عضو_انجمن
🍭@shakhee_nabat
خود دوست داشتنی❤️من.m4a
743.5K
«#پادکست_کتاب🎧»
خیلی وقتها شده زمانی خودمان را در آیینه میبینیم...
🍭@shakhee_nabat
«#نمکدون🧂»
👃
پیش از این بحث دماغ این همه مرسوم نبود
بینی هیچ کس اندازهی خرطوم نبود
هیچ کس با تو و با بینی تو کار نداشت
هیچ چشمی به سر بینی تو زوم نبود
بس که مردم دلشان بود بزرگ از این روی
وسط چهره، دماغ آن همه معلوم نبود
بود معلوم ولی منظرهی خوبی داشت
دیدن منظرهی خوب که مذموم نبود
بحث دربارهی اعضای دگر رایج بود
صحبت از بینی پر مسئله مرسوم نبود
باد اصلاح که آمد به دماغ آفت خورد
پیش از اصلاح چنین زخمی و مصدوم نبود
حیف شد! بینیِ بیچاره پس از اصلاحات
دیگر اندازهی آن بینیِ مرحوم نبود
#ناصر_فیض
🍭@shakhee_nabat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«#کلیپ🎥»
دیدنش خالی از لطف نیست...
تو کز مهنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی 🤍🫀
🍭@shakhee_nabat
ویدیو بالا، از شعر زیر گرفته شدهاست:
معلم چو آمد، به ناگه کلاس
چو شهری فروخفته خاموش شد
سخنهای ناگفتهی کودکان
به لب نارسیده فراموش شد
سکوت کلاس غمآلوده را
صدای درشت معلم شکست
ز جا احمدک جست و بند دلش
بدین بی خبر بانگ، ناگه گسست:
بیا احمدک، درس دیروز را
بخوان تا ببینم که سعدی چه گفت
ولی احمدک درس ناخوانده بود
به جز آنچه دیروز آنجا شنفت
عرق چون شتابان سرشک یتیم
خطوط خجالت به رویش نگاشت
لباس پر از وصله و ژندهاش
به روی تن لاغرش لرزه داشت
زبانش به لکنت بیفتاد و گفت:
بنیآدم اعضای یکدیگرند
وجودش به یکباره فریاد کرد:
که در آفرینش ز یک گوهرند
در اقلیم ما رنج بر مردمان
ــزبان دلش گفت بیاختیارــ
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز، کز، تو کز… وای! یادش نبود
جهان پیش چشمش سیهپوش شد
سرش را بهسنگینی از روی شرم
به پایین بیفکند و خاموش شد
ز چشم معلم شراری جهید
نمایندهی آتش خشم او
درونش پر از نفرت و کینه گشت
غضب میدرخشید در چشم او
چرا احمدِ کودنِ بیشعور،
معلم بگفتا به لحن گران
نخواندی چنین درس سهل و روان؟
مگر چیست فرق تو با دیگران؟
عرق از جبین، احمدک پاک کرد
«خدایا! چه میگوید آموزگار؟
نمیبیند آیا که در این میان
بوَد فرق مابین دار و ندار؟»
بهآهستگی، احمد بینوا
چنین زیر لب گفت با قلب چاک
که آنها به دامان مادر خوشاند
و من بیوجودش نهم سر به خاک
به آنها جز از روی مهر و خوشی
نگفته کسی تا کنون یک سخن
ندارند کاری بهجز خورد و خواب
به مال پدر تکیه دارند و من…
من از روی اجبار و از ترس مرگ
کشیدم از آن درس بگذشته دست
کنم با پدر پینهدوزی و کار
ببین! دست پرپینهام شاهد است
سخنهای او را معلم برید
هنوز او سخنهای بسیار داشت
دلی از ستمهای ظالم نژند
دلی بس ستمدیده و زار داشت
معلم بکوبید پا بر زمین
که این پیک قلبی پر از کینه است:
به من چه که مادر ز کف دادهای؟
به من چه که دستت پر از پینه است؟
یکی پیش ناظم رود با شتاب
به همراه خود یک فلک آورَد
نماید پر از پینه پاهای او
ز چوبی که بهر کتک آورَد
دل احمد آزرده و ریش گشت
چو او این سخن از معلم شنفت
ز چشمان او کورسویی جهید
به یاد آمدش شعر سعدی و گفت:
ببین! یادم آمد، دمی صبر کن
تأمل ــخدا راــ تأمل، دمی
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
#علی_اصغر_اصفهانی
🍭@shakhee_nabat
«#نظم_پریشان🍷»
دارا که هزاران خدم و خیل و حشم داشت
بگذاشت همه پاک و بشد خود تن تنها
#ناصر_خسرو
🍭@shakhee_nabat
«#نجوا🦋»
یا مَنْ یُعْطی مَنْ سَئَلَهُ
ای که عطا کنی به هرکه از تو خواهد.
#دعای_ماه_رجب💫▓⃟
آرزوهایتان همه رنگ و عطر هدایت و درخشانی باشد. 🤍
🍭@shakhee_nabat
Habib - KharchangHaye Mordabii - 128.mp3
9.15M
🎼🎼🎼
#مهمان_موسیقی 🎵
«#یادمانه📼»
«خرچنگ های مردابی»
از آلبومِ کویر باور
خواننده: حبیب
شاعر: محمدعلی بهمنی
در این زمانه بی هیاهوی لال پرســـت
خوشا بهحال کلاغان قیلوقال پرست
چگونه شرح دهم، لحظهلحظه خود را
برای این همه ناباور خیـــــال پرست...
🦋
🎼🎼🎼
🍭@shakhee_nabat
🌱صبحمون رو با یه آیه از قرآن شروع کنیم
« #نور ✨ »
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
فرزندانی هستند برخی از نسل برخی دیگر، و خدا (به اقوال و احوال همه) شنوا و داناست.
( آیه ۳۴ سوره آل عمران )
🍭@shakhee_nabat
« #گنج_سخن🏺»
ملایمت و مهربانی، کلید کامیابی است.
#امام_علی_علیهالسلام
ز جویبار محبت چشیدم آب حیات
که چون همیشه بهار ایمن از خزان مانم
#شهریار
🍭@shakhee_nabat
112.4K
«#صبح_بخیر🌻»
گلبرگ حریر باغبان صبح بخیر
آهنگ سفیر کاروان صبح بخیر
سرمست پیاله طلایی سحر
خورشید مسیر آسمان صبح بخیر
#حسین_جعفری
#عضو_انجمن
🍭@shakhee_nabat
«#نظم_پریشان🍷»
هر آن کَست که ببیند روا بود که بگوید
که من بهشت بدیدم به راستی و درستی
#سعدی
🍭@shakhee_nabat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«#فرزند_ایران🇮🇷»
... تا از آنها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار می کنند.
نه از آنها که پول دین می گیرند و برای دنیا کار می کنند.
#علی_شریعتی
🍭@shakhee_nabat
«#شعر_شما⛱»
تا آمدم یک خط بخوانم درس را هربار...
یاد تو افتادم من و شاعر شد این خودکار
گویا جهان مصرع به مصرع شعر بارید و...
یک بیت من میخواندم و یک بیت هم دیوار
گاهی شدم غرق خیالت، گاه آشفتم
من امتحان دارم، برو! دست از سرم بردار!
هی لابه لای جزوه هایم نقش میبندد...
غیر ارادی اسم تو، عاشق شدم انگار
𝓕𝓪𝓭𝓲𝓪
#عضو_انجمن
🍭@shakhee_nabat
«#پاکت_نامه💌»
ناتانائیل عزیزم
این روزها سخت ترین کار دنیا برایم گذر کردن است...
گذر کردن از هر آنچه که تلاش کردم آن ها را داشته باشم اما نتوانستم.
گذر کردن از تمام روزهایی که در آن خاطره هایی ساختم تا در روزهای آینده خوشی هایش را مرور کنم.
گذر کردن از احساسات نابی که تازگی و لطافتشان قلبم را دست و پا گیر خودش کرده بود.
گذر کردن از تمام اشک ها و لبخند ها...
گذر کردن از تمام حمایت ها و مراقبت ها...
گذر کردن از تمام خشم ها و آسیب ها...
ناتانائیل عزیزم
گمان می کنم آدم هایی که گذر کردن را یاد گرفته اند، تاوان زیادی هم برای آن پس داده اند :)
🦋
#زینب_رئوفی
#عضو_انجمن
🍭@shakhee_nabat
Now_We_Are_Free_from_Gladiator_Piano_Version_Jacob_s_Pia.mp3
3.16M
🎼🎼🎼
#مهمان_موسیقی 🎵
«#شباهنگ🌌»
وقتی میمانی و میبخشی فکر میکنند رفتن را بلد نیستی باید به آدمها از دست دادن را متذکر شد.
آدم ها همیشه نمی مانند، یک جا در را باز میکنند و برای همیشه می روند.
-شاملو.
☁️« Now we are free»
☁️ Jacob's piano
#موسیقی_بی_کلام
🎼🎼🎼
🍭@shakhee_nabat
🌱صبحمون رو با یه آیه از قرآن شروع کنیم
« #نور ✨ »
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي ۖ إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
آن گاه که زن عمران گفت: پروردگارا، من عهد کردم فرزندی که در رحم دارم از فرزندی خود در راه خدمت تو آزاد گردانم، این عهد من بپذیر که تویی شنوا و آگاه.
( آیه ۳۵ سوره آل عمران )
🍭@shakhee_nabat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«#حال_خوب 🤍🍃»
خیلی از چیزهایی که مرا مشوش کردند
هرگز رخ ندادند و من تنها آن لحظات از عمر را تلف و صرف آزردن خود کردم...
🍭@shakhee_nabat
« #قند_و_پند 🧁»
جک دو سیب داشت.
سیب کوچکتر را به برادر کوچکتر خود فارد داد.
فارد گفت: جک تو بیادبی!
جک پرسید: چرا؟
فارد پاسخ داد: چون تو سیب کوچکتر را به من دادی.
من مؤدب هستم، اگر من دو سیب داشته باشم، همیشه سیب بزرگتر را به تو میدهم و سیب کوچکتر را برای خودم برمیدارم.
جک جواب داد: پس چرا دلخوری؛ تو الآن سیب کوچکتر را داری، مگر نه؟
🍭 @shakhee_nabat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«#شعر_جهان🌍»
خندیدی
و باران آمد
بارانی رنگارنگ
که به گریه وا میداشت
انسان را
تو
صدایی داری
صمیمی و گرم
به سانِ چشمان آهویی زخمی
و پر احساس
به سانِ قلب آهویی زخمی.
#سزایی_کاراکوچ
🍭@shakhee_nabat
«#پاکت_نامه💌»
معشوق بیخبر
سالیان زیادی بود که قلبش را دو دستی تقدیمش کرده بود، تقدیم کسی که حتی از وجودش خبر ندارد چه بسی که بداند دلی به نامش سند خورده است، سندی منگولهدار که تا ابد به نامش خواهد ماند. به هر کجا که میرفت انتظار تمام وجودش را فرا میگرفت، منتظر بود که شاید گوشهای از شهر او را ببیند. گاهی آنقدر اطرافش را نگاه میکرد به امید اینکه شاید او در آن مکان بودهاست و او انعکاس به جا ماندهی نگاهش را بتواند ببیند.
نمیدانست چه چیزی دلبستهاش کردهاست. وقتی از دور به تماشای اوست و حتی هنوز طعم گرم آغوشش را نچشیدهاست، هزارانبار در فکر چشیدن لعل شیرین لبانش بودهاست، هزارانبار خودش را در مقابل او تصور میکند که به احساسش اعتراف میکند ولی همه اینها خیالی بیش نبود.
او از همه چیز آگاه بود و این آگاهی مانند پتکی برایش بود. ساعتها این آگاهی ذهن او را درگیر میکند که دیگر دلبسته عشق آتشینش نباشد ولی با این حال میدانست احساسها اجازه نمیگیرند. بارها با خودش عهد بسته بود و هر بار با دیدن دوبارهاش، عهدشکنی کردهاست.
او عاشق بود اما معشوق بیخبر در واقع معشوقی در کار نبود و همین او را عصبی
میکرد. او جسارت گفتن احساسش را نداشت و فقط امیدوار بود که با دیدنش ضربان قلبش به نوسان نیافتد و تمام وجودش خواستن او را فریاد نزند آرزو داشت یا احساسش از بین برود یا احساسش دو طرفه باشد؛ چون معتقد بود دو طرفه بودن احساسشان باعث میشود حتی اگر در جهان خارج به وصال هم نرسند، در جهان دیگری حتی اگر یکدیگر را نشناسند روحهای خسته و مشتاقشان یکدیگر را در آغوش میگیرند.
او بیطاقت ولی در عین حال با طمأنینه منتظر بود بفهمد این احساس دوطرفه است یا نه او در فراق یارش میسوخت و برای وصال شیرین مشتاق بود...
#مبینا_دوستی_زاده
#عضو_انجمن
🍭@shakhee_nabat