«#شاعرانه📖🍃»
📒نام کتاب: سرمهای
👤شاعر: حامد عسکری
🗒تعداد صفحه: ۸۴
🔮سبک: غزل
🌀نشر: نیماژ
حامد عسکری در ذهن عاشقان شعر و ادبیات یه شخصیت شناخته شدهست. و اتفاقا معروف ترین کتابش هم همین مجموعه شعره، هرچند یک کتاب شعر دیگه و چند کتاب نثر معروف هم داره. اما برای اهل شعر، این کتاب میتونه یه سفر متفاوت باشه، به دشتهای سرسبز، به روزگار قاجار، جنگل های بلوط، همقدم با یوسف به سفر کنعان و مصر و با هر غزل در گوشه گوشهی جغرافیای عشق قدم میزنید.
پیشنهاد میکنم بلیط یه سفر جذاب رو با خرید این کتاب تهیه کنید و هرچه زودتر شروع به قدم برداشتن در دنیای عشق و شاعرانگی کنید
یه تکه از یک غزل این کتاب تقدیم به شما:
هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد
میتواند خبر از مصر به کنعان ببرد
آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت:
یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد
وای بر تلخی فرجام رعیتپسری
که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد
ماهرویی دل من برده و ترسم این است
سرمه بر چشم کشد، زیره به کرمان ببرد
📌علی بابائی
🍭@shakhee_nabat
اولین قسمت از «#شاعرانه 📖🍃» تقدیم حضور پر مهر شما
پنجشنبه هر هفته در این بخش، با همراهی جناب بابایی که خودشان از شاعران خوب ما هستند، به معرفی یک اثر در حوزه شعر خواهیم پرداخت.
این هفته معرفی کتاب سرمه ای از حامد عسکری را برایتان آماده کرده ایم.❤️
«#شعر_آیینی 🔅»
شهر ما شهر چشمه جوش است
کوچه ها ، تکیه ها ، سیه پوش است
در عزای شهید سامراء
خانه در خانه ناله درگوش است
...............
ما همه سوگوار آن یاریم
که غریب زمان خود بوده
بر سر بارگاه او جبریل
بارها سر به خاک می سوده
................
تو امام زمان خود بودی
پس چرا اینهمه تو مظلومی
یادگار امام جود و کرم
از حقوقت چقدر محرومی؟
...............
همچو جدت حسن که مظلوم است
خانه ات قتلگاه تو گشته
معتمد کرده ظلم و جور بسی
جگرت را به زهر آغشته
................
با همه گفته ها به محضرتان
تسلیت بر تو باد مهدی جان
پدرت را که داده زهر جفا
ای تو روح وداد مهدی جان
................
تو کجا بودی ای پسر ، پدرت
خورده زهر و چو بید می لرزید
چه شرر کرده بود در این جام
کین چنین دور خویش می چرخید
.............
آمدی دیدن پدر اما
آبش از دیدگان تر دادی
روی دامن سرش گرفته و بعد
خبر از غربت پسر دادی
..............
ذکر بابا چوگفت آخر کار
یاد جدش حسین بود و تمام
که عزیزان هر آنچه گریه کنید
کم بود ، بر شهید عشق سلام
..............
آمدی با وجود غیبت خود
خواندی آخر نماز بابا را
جان به قربان آن شهیدی که
کربلا برد راز بابا را
..............
جای آنکه نماز بگزارند
و تسلی دهند مهمان را
جلو چشم زینب و کلثوم
نعل تازه زدند اسبان را
...............
بی جهت سر نداد بابایت
گریه بر جد خویش ثارالله
بخدا بس غریب و تنها بود
آن امام عزیز جان آگاه
...............
ای غلام تو عیسی عمران
ای امام زمان در اعصار
دست ما را بگیر آقا جان
خاصه(یوسف) بپاس این اشعار
عباس علی نیکوکار (یوسف کاشانی)
#مخاطب_کانال
🍭@shakhee_nabat
«#نجوا🦋»
الهی تا یگانگی بشناختم، در آرزوی بگداختم، کی باشد که گویم پیمانه بینداختم و از علایق وا پرداختم و بود خویش جمله در باختم.
کی باشد کین قفس بپروازم
در باغ الهی آشیان سازم
#خواجه_عبدالله_انصاری ✨▓⃟
🍭@shakhee_nabat
«#نظم_پریشان 🍷»
هر لحظه بی تو
باران میگیردم در آغوش
یادم تو را همیشه
یادت مرا فراموش ...
🌧
#معصومه_صابر
🍭@shakhee_nabat
Homayoun Shajarian- A Life and Hunderes of Alas Tasnif on Hafez Sonnet[SevilMusic] .mp3
2.83M
🎼🎼🎼
#مهمان_موسیقی 🎵
«#غزل_ترانه 📝🎶»
جانا چه گویم شرح فراقت
چشمی و صد نم جانی و صد آه
ای بخت سرکش تنگش به بر کش
گه جام زرکش گه کام دلخواه
آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
مهرِ تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه رویا آه از دلت آه
ای دل تا کسی وصلش نخواهد
خون بایدش خورد در گاه و بیگاه
آیینِ تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بختِ گمراه
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
تصنیف «جانی و صد آه»
خواننده: همایون شجریان
شعر: حافظ
از آلبوم «خداوندان اسرار»
🦋
🎼🎼🎼
🍭 @shakhee_nabat
🌱صبحمون رو با یه آیه از قرآن شروع کنیم
« #نور ✨ »
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ ۚ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ ۚ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ
و چون او را (به نصیحت) گویند: از خدا بترس، خود پسندی او را به بدکاری برانگیزد (و پند نشنود). جهنّم او را کفایت کند که آرامگاه بدی است.
( آیه ۲۰۶ سوره بقره)
🍭@shakhee_nabat
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
کوه با دیدن چشمان تو وا خواهد رفت
رود چون ریخت به دریا به فنا خواهد رفت
هرکه رقصیده به ساز تو خرابت شده است
به سر ما که خرابیم چهها خواهد رفت؟
دل از این خلق مسوزان که به فریاد آیند
داد، دودیست که روزی به هوا خواهد رفت
اینچنینی که به گیسوی تو سرگرم شدم
شک ندارم که نمازم به قضا خواهد رفت
در پی پرسش بیپاسخ این خلق مباش
گَله هر روز به دنبال چرا خواهد رفت!
به هدف نیست، هر اندازه که ماهر باشی
عشق تیریست که آخر به خطا خواهد رفت
#حسین_زحمتکش
🍭 @shakhee_nabat
«#سفر_با_کتاب✈️»
📒نام کتاب: فصل توت های سفید
👤نویسنده: سیده عذرا موسوی
🌀نشر: شهرستان ادب
🗒تعداد صفحه:۱۷۵
فصل توتهای سفید» داستان زندگی «فروغ» را در دهۀ پنجاه روایت میکند، اما گاه گذری نیز بر وقایع تاریخی دارد. شخصیت اصلی در بازه زمانی داستان، بر سر یک دو راهی قرار میگیرد؛ نمیداند به سمتی حرکت کند که جامعه او را به آن سمت میکشاند یا به مسیری حرکت کند که برخلاف آن است...
فصل توتهای سفید، یکی از بهترین داستانهای بلند فارسی است که تاکنون خواندهام.
کتاب، نثر غنی، صمیمی و صریحی داشت و از جهانش دور نبودم. کلمات آنقدر به جا نشسته بودند که میتوانستند تصاویر کاملی از مکانها و شخصیتها را برایم متجلّی سازند.
داستان انسجام خوبی داشت و مرا به دنبال خود میکشاند و اطلاعات تاریخی خوبی را نیز به من اضافه کرد.
فصل توتهای سفید برای عاشقان ادبیات داستانی، کتاب دلنشینی خواهد بود و برای من که میخواهم بنویسم حکم یک کارگاه عملی را داشت دربارهی؛ سبک شروع گفتوگوها، جملهبندیها، توصیفها، صحنهها، اصطلاحات جدید، فصلبندیها، زاویه نگاه به وقایع و...
در یک کلام، فصل توتهای سفید یک کتاب داستان درست و حسابی و قابل احترام بود که حرفهای زیادی برای گفتن داشت.
من کتاب فصل توتهای سفید را به عنوان کتاب موردعلاقهام بهویژه از نظر نوع نثر فوقالعاده تکنیکی و جذابش به شما معرفی میکنم.
📌محمدجواد حسین زاده
🍭@shakhee_nabat
«#برش_کتاب🍰»
به قصاب گفتند استخوانهات مانده گفت هنوز آشناها نیامده اند. چیزی هم که تو برای من تو آب نمک بگذاری، معلوم است که چیست. چشم ریز کرد و نگاه از زری برنداشت نگاهش زهر داشت. قلبم به تاپ تاپ افتاده بود و دست و پایم یخ کرده بود. بهروز گوشه سبیلش را جوید و گفت: «خیلی هارت و پورت میکنی آرقه خانم بلند میشوم حسابت را میگذارم کف دستتها. زری کیف بدون بندش را زیر بغل جابه جا کرد و بدون اینکه برگردد گفت: «زر مفت نزن! من اگر مثل تو را حریف ،نباشم، جام گوشه قبرستان است.»
🍭@shakhee_nabat
«#برش_کتاب🍰»
پایم نمیرفت. نمیدانستم چه کنم. محبوبه راست میگفت: حرف مردم مثل نیش عقرب بود دردناک و کاری. جای زخمش خوب نمیشد. مثل یک زخم بدشکل، هم نمیآمد، بد جوش میخورد و گوشت اضافه میآورد.
🍭@shakhee_nabat
«#برش_کتاب🍰»
تصور اینکه امیر این وسایل را لمس کرده، توی دست گرفته و همراهش داشته، دلم را می لرزاند.
🍭@shakhee_nabat
«#نمکدون🧂»
باید که شیوهی سخنم را عوض کنم
شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم
گاهی برای خواندن یک شعر لازم است
روزی سه بار انجمنم را عوض کنم
از هر سه انجمن که در آن شعر خواندهام
آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم
در راه اگر به خانهی یک دوست سر زدم
اینبار شکل در زدنم را عوض کنم
وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من
وقت است قیچی چمنم را عوض کنم
باید پس از شکستن یک شاخ دیگرش
جای دو شاخ کرگدنم را عوض کنم
وقتی چراغ مه شکنم را شکستهاند
باید چراغ مهشکنم را عوض کنم
عمری به راه نوبت ماشین نشستهام
امروز میروم لگنم را عوض کنم
با من برادران زنم خوب نیستند
باید برادران زنم را عوض کنم
دارد قطار عمر کجا میبرد مرا؟
یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم
ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار
مجبور میشوم کفنم را عوض کنم
دستی به جام باده و دستی به زلف یار
پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟
#ناصر_فیض
🍭@shakhee_nabat
اولین قسمت بخش نمکدون تقدیم شما مخاطبای عزیز دوس داشتنی مون 😁💛
امیدوارم با محتوایی که تو این بخش براتون آماده می کنیم یه لبخند قشنگ رو لبتون بیاریم😉💛
«#شعر_شما ⛱»
آرایش بزم هر شبت ما را کشت
آن شیره ی شهد رطبت ما را کشت
با قهوه ی تلخ اخم تو می سازم
شیرینی آن قند لبت ما را کشت
☕️~~~
حسین جعفری
#مخاطب_کانال
🍭@shakhee_nabat
@Hamtarane111-.mp3
4.9M
🎼🎼🎼
#مهمان_موسیقی 🎵
«#موسیقی_بی_کلام 💬»
آنجا یک قهوه خانه بود ...
اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای، چرا؟
دنیا خراب میشد اگر دقایقی آنجا مینشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟ عجله، همیشه عجله...
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانهی رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشتهام...
محمود دولت آبادی
About Elly
Khaled Khaled
🦋
🎼🎼🎼
🍭 @shakhee_nabat
🌱صبحمون رو با یه آیه از قرآن شروع کنیم
«#نور ✨»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ
و بعضی از مردم از جان خود در راه رضای خدا درگذرند؛ و خدا با چنین بندگان رئوف و مهربان است.
(آیه ۲۰۷ سوره بقره)
🍭@shakhee_nabat