eitaa logo
انجمن ادبی شاخ نبات 🍭
864 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
349 ویدیو
209 فایل
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد اجر صبریست کزان شاخ نباتم دادند✨ شاخ نبات، لذت بودن با ادبیات❤️📖 حرفاتون رو می‌شنویم😌: @shakh_nabaat
مشاهده در ایتا
دانلود
« ☔️ » کوه با دیدن چشمان تو وا خواهد رفت رود چون ریخت به دریا به فنا خواهد رفت هرکه رقصیده به ساز تو خرابت شده است به سر ما که خرابیم چه‌ها خواهد رفت؟ دل از این خلق مسوزان که به فریاد آیند داد، دودی‌ست که روزی به هوا خواهد رفت این‌چنینی که به گیسوی تو سرگرم شدم شک ندارم که نمازم به قضا خواهد رفت در پی پرسش بی‌پاسخ این خلق مباش گَله هر روز به دنبال چرا خواهد رفت! به هدف نیست، هر اندازه که ماهر باشی عشق تیری‌ست که آخر به خطا خواهد رفت 🍭 @shakhee_nabat
« ☔️» همیشه در خیال من ز شعله گرم‌تر تویی چه گرم دوست دارمت اجاق سرد اگر تویی نه آتشی که بی‌هنر به تاب شعله بیندت زبانه‌ی هنر بلی زبان شعله‌ور تویی نه شاخسار گلبنی که زینت سرا شوی چو نارون به سایه‌ها امید رهگذر تویی مرا که با چراغ دل به جست و جو دویده‌ام از آن که یافت می‌نشد، نشان تویی اثر تویی کسی که بار دیگرم شگفتی بلوغ را چو طعم کال میوه‌ای چشانده بی‌خبر، تویی دو سوری سپیدگون به سینه‌سار دیده‌ام مرا سبب که ساعتی به خود کنم نظر تویی ترنج دل ز سینه‌ام برون کن و دو نیمه کن که آن که سنجدم هنر به کفه‌های زر تویی مسافری که می‌رسد ز دور تا دیار من سپید جامه سبز جان نشسته بر کهر تویی که می‌زند در سرا که قلب تازه سال من ز سینه می‌دود به در؟ مگر تویی مگر تویی؟ خیال دست دوستی فشرده دست گرم من چه رشک می‌بری بر او؟ نگین او نگر... تویی! 💎 🍭@shakhee_nabat
« ☔️ » تا ابد بغضِ منِ تب زدهِ کال است عزیز دیدن گریه‌ی تمساح محال است عزیز تا شما خانه‌تان سمت شمال ده ماست قبله‌ی دهکده‌مان سمت شمال است عزیز پنجره بین من و توست، مرا بوسه بزن بوسه از آن طرف شیشه حلال است عزیز ما دو ریلیم به امید به هم وصل شدن فصل گل دادن نی، فصل وصال است عزیز ماه من! عکس تو در چشمه گل آلود شده عیب از توست! ببین! چشمه زلال است عزیز دام گیسوی تو بی‌دانه شده، می‌فهمی؟ امپراطوری تو رو به زوال است عزیز عشق این نیست که بر گردن من حلقه زده اینکه بر گردنم افتاده وبال است عزیز چار فصل است دلم، منتظر پاسخ توست لعن و نفرین به تو و هرچه سوال است عزیز 🍭 @shakhee_nabat
« ☔️» گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پر می‌زند دلم به هوای غزل، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدم آن برگهای سبز سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بی‌جواب ماند حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟ 🍭 @shakhee_nabat
« ☔️» هراس و دلهره خواهد رفت همان شبی که تو می‌آیی همان شب آمنه می‌بیند درون چشم تو دنیایی همین که آمده‌ای از راه، قریش محو تو شد ای ماه! یتیم کوچک عبدالله! ببین نیامده، آقایی! گل قشنگ بنی هاشم، سلام بر تو ابوالقاسم دلم کنار تو شد مُحرم، ندیده خوش‌تر از این جایی چنان کنار ابوطالب، ستوده حُسن تو را یثرب که وحی شد به دل راهب همان ستوده عیسایی به هیچ آینه جز حیدر، نه پادشاه و نه پیغمبر شکوه و حُسن تو را دیگر، خدا نداده به تنهایی به دختران نهان درگل، ببار ساقی نازک دل ببار تا بشود نازل به قلب پاک تو زهرایی به آرزوی نگین تو درآمده‌ست به دین تو مسیح من! به کمین تو نشسته است یهودایی قسم به «لیل» و به گیسویت، به ذکر «یاحق» و «یاهو»یت به آیه‌، آیه‌ی ابرویت به آن دو چشم تماشایی در این هزاره ظلمانی از آن ستاره که می‌دانی برای این شب توفانی کمی بخوان دل دریایی! بخوان که در عرفاتم من، کنار آب حیاتم من طنین یک صلواتم من به شوق این همه زیبایی 🍭@shakhee_nabat
« ☔️» پدرم را خدا بیامرزد، مردِ سنگ و زغال و آهن بود سا‌ل‌های دراز عمرش را کارگر بود، اهل معدن بود از میان زغال‌ها در کوه، عصرها رو سفید برمی‌گشت سربلند از نبرد با صخره، او که خود قله‌ای فروتن بود پا‌به‌پای زغال‌ها می‌سوخت! سرخ می‌شد، دوباره کُک می‌شد کوره‌ای بود شعله‌ور در خود‌، کوره‌ای که همیشه روشن بود بارهایی که نانش آجر شد، از زمین و زمان گلایه نکرد دردهایش، یکی دوتا که نبود! دردهایش هزار خرمن بود از دل کوه‌های پابرجا، از درون مخوف تونل‌ها هفت خوان را گذشت و نان آورد، پدرم که خودش تهمتن بود پدرم مثل واگنی خسته، از سرازیر ریل خارج شد بی خبر رفت او که چندی بود، در هوای غریب رفتن بود مردِ دشت و پرنده و باران، مردِ آوازهای کوهستان پدرم را خدا بیامرزد، کارگر بود، اهل معدن بود 🪨🪨🪨 🍭@shakhee_nabat
« ☔️ » شاخه را محکم گرفتن این زمان بی‌فایده است برگ می‌ریزد، ستیزش با خزان بی‌فایده است باز می‌پرسی چه شد که عاشق جبرت شدم در دل طوفان که باشی بادبان بی‌فایده است بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت دست و پا وقتی نباشد نردبان بی‌فایده است تا تو بوی زلف‌ها را می‌فرستی با نسیم سعی من در سربه‌زیری بی‌گمان بی‌فایده است تیر از جایی که فکرش را نمی‌کردم رسید دوری از آن دلبر ابروکمان بی‌فایده است در منِ عاشق توانِ ذره‌ای پرهیز نیست پرت کن ما را به دوزخ، امتحان بی‌فایده است از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته‌اند حرف موسی را نمی‌فهمد، شبان، بی‌فایده است من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا هم‌چنان می‌گردم اما هم‌چنان بی‌فایده است 🍭 @shakhee_nabat
« ☔️ » نیمی از جان مرا بردی، محبت داشتی نیم باقی‌مانده هم هروقت فرصت داشتی   بر زمین افتادم و دیدم به سویم می‌دوی دست یاری چیست؟ سودای غنیمت داشتی   خانه‌ای از جنس دلتنگی بنا کردم ولی چون پرستوها به ترک خانه عادت داشتی   ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته است کاش اندکی در مهربانی نیز همّت داشتی   من که خاکستر شدم اما تو هنگام وداع کاش قدری بر لبانت آه حسرت داشتی   🍭 @shakhee_nabat
« ☔️» چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله! خبر، از انفجار قلب‌ها و خانه‌ها دادند خبر، بمب است و ویران کرده ما را نیز، نصرالله! پسِ آن دودها ما «جاءَ نصرالله» می‌گفتیم که ما را جز قنوتی نیست دست‌آویز، نصرالله! لبی واکن جهان مانده‌ست دلتنگ رجزهایت مپرس از کاسه‌ی صبری که شد لبریز، نصرالله! بگو از مرکز فرماندهی -از آسمان- با ما چه خواهی کرد با اهریمن خونریز، نصرالله حسین آمد به بالین تو این ساعت گوارایت تو و دیدار یار و گریه‌ی یکریز، نصرالله خودت را سال‌ها مجبور قید زیستن کردی! چه شد یکسو نهادی جامه‌ی پرهیز، نصرالله! از این پس، ضاحیه در حاشیه هرگز نخواهد ماند که قلب ماست بیروتِ شهادت‌خیز، نصرالله! 🥀🥀🥀 🍭@shakhee_nabat
« ☔️» ای چشم خمارین که کشد سرمه خوابت وی جام بلورین که خورد باده نابت خواهم همه شب خلق به نالیدن شبگیر از خواب برآرم که نبینند به خوابت ای شمع که با شعله دل غرقه به اشکی یارب تو چه آتش که بشویند به آبت ای کاخ همایون که در اقلیم عقابی یارب نفتد ولوله وای غرابت در پیچ و خم و تابم از آن زلف خدا را ای زلف که داد این همه پیچ و خم و تابت عکسی به خلایق فکن ای نقش حقایق تا چند بخوانیم به اوراق کتابت ای پیر خرابات چه افتاده که دیریست در کنج خرابات نبینند خرابت دیدی که چه غافل گذرد قافله عمر بگذاشت به شب خوابت و بگذشت شبابت آهسته که اشکی به وداعت بفشانیم ای عمر که سیلت ببرد چیست شتابت ای مطرب عشاق که در کون و مکان نیست شوری به جز از غلغله چنگ و ربابت در دیر و حرم زخمه سنتور عبادت حاجی به حجازت زد و راهب به رهابت ای آه پر افشان به سوی عرش الهی خواهم که به گردی نرسد تیر شهابت شهریست بهم یار و من یک تنه تنها ای دل به تو باکی نه که پاکست حسابت شهریار 🍭@shakhee_nabat
« ☔️ » غمخوار من! به خانه‌ی غم‌ها خوش آمدی با من به «جمع» مردم تنها خوش آمدی بین جماعتی که مرا سنگ می‌زنند می‌بینمت برای تماشا خوش آمدی راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیست ای من به آخرین شب دنیا خوش آمدی پایان ماجرای دل و عشق، روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی با برف پیری ام سخنی غیر از این نبود منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی 🍭 @shakhee_nabat
« ☔️ » گفتم فراق را به صبوری دوا کنم صبرم زیاد نیست، چرا ادعا کنم؟ بوسیدمش ز دور و چنین مستم از غرور گر بوسه بر لبش بگذارم چه‌ها کنم گفتم به قول خویش وفا کن، جواب داد کی قول داده‌ام که بخواهم وفا کنم؟ بیم فراق دارم و باید به شوق وصل شب تا سحر نماز بخوانم، دعا کنم... اشکی نمانده‌است که جاری کنم ز چشم جانی نمانده‌است که دیگر فدا کنم ای عشق، من که عقل خود از دست داده‌ام، دیوانه‌ام مگر که تو را هم رها کنم؟ زاهد به ذوق آمده از شعر من ولی ننگا به من که ذوقی از این مرحبا کنم... ‌ 🍭 @shakhee_nabat