میدونید چرا ما خیلی آقا سعید رو دوست داشتیم؟ ...⬇️⬇️
@shalamchekojaboodi
میدونید چرا ما خیلی آقا سعید رو دوست داشتیم؟ خب توی شهرک صابرین خیلی از همسران شهدا ازدواج کردند ولی معمولا بعضی ابعاد وجودی این آقایون مشکل داشت.
ولی آقا سعید اینطوری نبود. یه جوری بود که همه وقتی او را میدیدند یاد شهدا میافتادن و دوستش داشتند. محبتش شامل حال همه می شد و رزمنده واقعی اسلام بود. رو این حساب واقعاً همه از شهادتش سوختن و در فقدانش آتش گرفتند.
بعد از شهادتش یک آقایی که با یکی از همسران شهدا ازدواج کرده بود گفتش که من می خوام یه مجلس یادبودی برای سعید بگیرم و همه کاری هم انجام میدهم، از این لشکر میرم اینو میگیرم از اون لشکر میرم اون امکانات رو میگیرم و ...
حقیقتش ما همهمون ناراحت بودیم که نکنه از یه جای اشتباهی امکانات بیاره یا مسئلهای باشه. چون سعید دوست نداشت که بیت المال رو به زحمت بندازه.
بهش گفتیم شما این کار را انجام نده، به هر حال کار باید حساب شده باشه و سعید اخلاقش اینجوریه و نمی تونیم از همه جا امکانات بگیریم و ... ولی ایشان قبول نکرد.
من شب خواب دیدم که یه محوطه چمن زیبا و خیلی بزرگی بود که همه دورتادورش ایستاده بودیم و یه دفعه وسطش به اندازهی یه استخر بزرگ از پایین فروریخت.
خیلی وحشت زده از خواب بیدار شدم و صبح به آقای رسولی گفتم من این خواب رو دیدم. ما باید مشکلات این یادبودی که توی شهرک قراره گرفته بشه رو حل کنیم. بیا انگشتر خودمو بفروشیم نذاریم اون بنده خدا از هر جایی هزینه شو تأمین کنه. گفت باشه اشکالی نداره.
به یه عالمی هم زنگ زدیم و گفتیم که قراره چنین کاری انجام شود و ما نیز چنین خوابی رو دیدیم. ایشون گفت ببینید اون چیزی که توی خواب دیدین؛ اینکه سرسبز بوده، چمن بوده و خیلی زیبا بوده و فروریخته، این یه کار بزرگ معنویه، جلوشو نگیرید ولی سعی کنید پوشش بدین، سعی کنید همکاری کنید و برخی هزینه ها رو تامین کنید.
دیگه ما با اون بنده خدا مطرح کردیم و قرار شد هزینهی پذیرایی رو ما بدیم. ایشان زحمت کشید یه سری ملزومات مثل چراغ های پایه دار و گلدان ها و ... را آورد و من هم انگشترم را فروختم و هزینهی پذیرایی مراسم رو تأمین کردیم و نگذاشتیم از بیت المال این هزینه ها آورده شود. البته خدا هم برامون جبران کرد.
می خوام بگم اینقدر آقا سعید برامون عزیز بود و اینقدر توی این چند وقتی که با هم بودیم، مهمان عزیزی در شهرک صابرین بود که همه جوره دوست داشتیم برایش فدا شویم. روحش شاد باشه انشاءالله
راوی؛ خانم #رسولی
#خاطرات_سعید
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
یه شب اومدم هیئت عشاقالخمینی(ره) و قبل از اینکه هیئت شروع بشه، دیدم آقا سعید با همون پیراهن سبزی که دکمهشو تا بالا میبست، توی پاگرد راه پله وایساده داره نمازشو میخونه، حالا من هم برای انجام کاری، هی تو راه پله رفت و آمد می کردم.
سعید رسیده بود به قسمت قنوت نمازش و همینطوری که دستشو به دعا بلند کرده بود، برگشت گفت خدایا مهدی حاج محمدی شهید بشه.😳
بعد ادامه داد و یه دعا دیگه هم کرد و گفت خدایا مهدی حاج محمدی رو شفا بده.😂🤲
خندیدم گفتم بابا نمازتو باطل کردی. اما سعید خیلی عادی نمازشو ادامه داد.
راوی: آقای مهدی #حاج_محمدی
#خاطرات_سعید
____________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
👆👆
سعید در عید سعید غدیر نزدیک اذان صبح به دنیا آمد و قابله مژدهی سرباز امام زمان بودنش را داد ...
سعید جان! تولدت مبارک♥️
ذکر حیدر حیدر گفتنهایی که سعید توی دستهها یا توی هیئتها میگفت به جهت اخلاص و عشقی که به امیرالمؤمنین علیه السلام داشت، این ذکر خیلی تاثیرگذار بود.
من احساسم این بود که این حیدر حیدر هایی که میگفت مو بر تن آدم سیخ میشد و آدم احساس میکرد که از عمق جانش این ذکر خارج میشه و در و دیوار هم با هم باهاش هماهنگ میخونند.
جمعیت هم جوابی که به او میدادند همه جا را میلرزاند. یعنی حس میکردی همه چیز با این ذکر داره میلرزه. این یه خاطرهای از سعید هست که در ذهن من ماندگار شده.
راوی: آقای سیدحسن #میرباقری
#خاطرات_سعید
______
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا علی مولا علی علی ♥️👏
#فیلم_سعید
@shalamchekojaboodi
📣📣📣
به نیابت از شهدا امشب #دعای_توسل بخوانیم که نامزد اصلح رأی بیاره و انتخابات به خیر بگذره 🤲
برادر همسایه ی ما مفقودالاثر بود، بعد از چند سال پیکرش پیدا شد و برای خاکسپاری بردند بهشت زهرا(س)...⬇️⬇️
@shalamchekojaboodi
برادر همسایه ی ما مفقودالاثر بود، بعد از چند سال پیکرش پیدا شد و برای خاکسپاری بردند بهشت زهرا(س). منم یه کلمن بزرگ آب یخ درست کردم و برداشتم رفتم.
اون موقع چند تا بچه کوچیک داشتم با این حال می ذاشتم خونه و خودم میرفتم،
بچههای خوب و آرومی بودند. آقا رضا میگفت تو برو من حواسم بهشون هست، شلوغ نمی کنند.
خلاصه رفتم و خاکسپاری که تموم شد دیدم عه! آقا سعید روی صندلی نشسته و رنگش زرده و بی حاله. انقد سرِ خاک خونده بود، از حال رفته بود. گفتم آقا سعيد! کلمن آب دستمه. میخوای آب بدم بهت؟
گفت نه یه ذره نون پیدا کنید بدین بذارم دهنم. صبحانه نخوردم حالم داره بهم میخوره.
با خودم گفتم؛ خدایا من اینجا نون از کجا پیداکنم برای این؟ حالا مردم هم دارن میرن سوار ماشین بشن برگردند. دویدم اینور اونور، تا اینکه همسایه مون رو دیدم.
گفتم فاطمه خانم نون داری؟ گفت آره بربری دارم اما پنیر اینا ندارم. گفتم عیبی نداره. همونو یه تیکه به من بده. نصفشو کَند داد به من.
رفتم دیدم درِ یه ماشین باز شده و داره صبحانه مییاره پایین.
گفتم آقا خدا خیرت بده، یکی هست حالش داره بهم میخوره. یه ذره از اون پنیرت بذار لای این نون بربری بده من ببرم. یه تکه پنیر گذاشت لای بربری.
بدو بدو نون پنیر رو بردم دادم به آقا سعید، گفتم بیا اینم لیوان آب، گذاشتم پهلوت. شما اینجا بشین بخور من باید برم به اتوبوس شرکت واحد برسم. سریع اومدم سوار ماشین شدم و برگشتم خونه.
فرداش آقا سعید اومده بود دم مغازه شوهرم گفته بود؛ آقا رضا قدر خانمتو بِدون. گفته بود چرا؟ آقا سعید گفته بود دیروز انقد حالم بد بود انگار فرشته نجات بود رسید بالا سر من. زود نون پیدا کرد زود پنیر گذاشت لای نون، یه لیوان آبم گذاشت. دویید رفت سوار ماشین شد.
گفتم نه بابا وظیفهمه. این حرفا چیه؟! شما هم برای ماها زحمت میکشید.
بعدها هم بارها از اون روز یاد می کرد و تشکر می کرد.
راوی؛ #خانم_رفیعی ( همسر آقای رضا رفیعی)
#خاطرات_سعید
________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
بحثهای انتخاباتی در همه گروه ها و کانال ها داغه و حضرت آقا هم دیروز باز بر نکات انتخاباتی تاکید کردند و فرمودند که به نامزد اصلح رأی بدین
نامزد اصلح کسی ست که ۱. مبانی انقلابی اش محکم و یقینیه و ۲. کارآمد و توانمند در عرصهی اجراست.
حالا هر کسی در این مدت به یه نتیجه ای رسیده، فقط ان شاء الله در جبهه انقلاب یه اجماع و وحدتی شکل بگیره که دولت سوم روحانی تکرار نشه... در این شرایط موجود فقط می شه گفت خدا رحم کنه که پزشکیان رأی نیاره
چون خدایی نکرده اگر روی کار بیاید جریان اصلاحات این بار موتور نابودسازی شان را چند برابر قبل به کار می اندازند و دنیا و آخرت مردم را تباه می کنند. 😔😔
این ساعات پایانی نزدیک به انتخابات توصیه به جهاد تبیین به خصوص برای قشر خاکستری جهت یادآوری خسارات دولت روحانی و عواقب رأی به پزشکیان شده است. هر کسی خودش را موظف بداند، حتی برای یک نفر هم شده این جهاد تبیین را انجام دهد.
و اینکه واقعا از دعا و استغفار و صلوات و ذکر غافل نشویم چرا که دلها دست خداست.🥹🤲
ان شاء الله به حق این شب عزیز که شب ولادت باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام؛ پدر امام رضا علیه السلام است، این مملکت امام زمان(عج) و این نظام جمهوری اسلامی به دست نااهلان نیفتد 🤲🤲🤲
#پزشکیان_دولت_سوم_روحانی
@shalamchekojaboodi