eitaa logo
شرح حالی از حوزه
113 دنبال‌کننده
43 عکس
48 ویدیو
37 فایل
بنده حمیدرضا باقری @hamidreza_baghery کانال‌های دیگر بنده👇 https://eitaa.com/sharhe_hal https://eitaa.com/ayat_va_revayat
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ قیاس (قسمت اول: موارد قیاس حجت) ✅ قیاس از نظر لغت یعنی «تقدير الشي‏ء بشي‏ء» به معنای سنجش یک چیز با چیز دیگر و معانی دیگری هم که برای آن گفته شده است، به همین معنا بر می‌گردد. ✅ از نظر اصطلاح فقهی، قیاس اقسام مختلفی دارد: قیاس منصوص العلة – قیاس اولویت – تنقیح مناط (طبق نظر شیعه و سنی همگی حجت هستند) – قیاس مستنبط العلة – قیاس الخفی - قیاس الدلالة – قیاس الشبه (در مبنای شیعه باطل و فی الجمله بر مبنای برخی از اهل سنت حجت است.) ✅ در مبنای شیعه ما هیچ وقت نمی‌توانیم علت احکام را خودمان استنباط کنیم، فقط جایی که علت توسط شارع گفته شده باشد، ما می‌توانیم این علت را در هر موضوع دیگری بود، حکم که معلول آن علت است را برای آن موضوع ثابت کنیم. به این کار می‌گویند قیاس منصوص العلة. مثلا در روایت گفته شده است: «الْخَمْرُ حَرَامٌ بِعَيْنِهِ وَ الْمُسْكِرُ مِنْ كُلِّ شَرَاب‏» تصریح شده است که موضوع برای حرمت اسکار(مست کنندگی) است پس در هر آشامیدنی دیگری که این ویژگی بود حکم حرمت هم می‌آید مثل آب‌جو یا الکل‌های خوردنی. حکم: حرمت علت: اسکار موضوع: شرب نبیذ، الکل، شراب و... ✅ شیعه تنقیح مناط به معنای کشف موضوع حکم را هم قبول دارد. مثلا در روایت بالا گفته شده است «من کل شراب» ولی ممکن است کسی بگوید آشامیدنی بودن، برای حکم حرمت موضوعیت ندارد و خوردن هم باشد همان حکم را دارد مثلا اگر قرص جامد مست کننده هم بود، همین حکم حرمت را دارد. و یا حتی خوردن هم موضوعیت ندارد ممکن است شما آمپولی تزریق کنی و مست شوی و این هم موضوع حکم است. حکم: حرمت علت: اسکار موضوع: هرگونه استفاده از وسیله مست کننده چه زدن آمپول مست کننده، چه خوردن قرص مست کننده، آشامیدن مایع مست کننده و... نکته ۱: این القاء خصوصیت در موضوع باید قطعی باشد نه احتمالی وگرنه حجیت ندارد. نکته ۲: فرض کنید اهل لغت گفتند اسکار یعنی جنون همراه با طرب انگیزی، حال اگر مثلا گفتیم علت حالت طرب انگیزی نیست و فقط جنون در اسکار است این می‌شود استنباط ظنی و قیاس مستنبط العلة که حجت نیست. اما اگر کاری به علت نداشتیم و در مورد موضوع صحبت کردیم که مثلا اسکار به عنوان علت با همه ویژگی‌هایش که شرع یا عرف مشخص کرده‌اند حتما باید باشد اما موضوع که محل تحقق علت است فقط شرب نیست، آشامیدن موضوعیت ندارد و اکل و تزریق هم موضوع تحقق اسکار است و حرام، می‌شود تنقیح مناط. ✅ نوع سوم از قیاس صحیح و حجت، قیاس اولویت است: اگر ملاک حکم در موضوع دوم شدیدتر باشد به آن می گوییم قیاس اولویت. مثلا در آیه گفته شده است: «فَلا تَقُلْ لَهُما أُف‏» به پدر و مادر نباید اف گفت، تنقیح مناط می‌گوید: گفتن کلمه اف موضوعیت ندارد، بلکه آزردن با گفتن این کلمه مد نظر است و قیاس اولویت می‌گوید: اموری که آزردن در آنها شدیدتر از گفتن کلمه اف است، به طریق اولی ملاک حرمت را دارند. حکم: حرمت علت: آزردن موضوع معلوم الحکم: آزردن با کلام. موضوع مجهول الحکم که حکم به قیاس اولویت به آن تسری می‌یابد: آزردن با زدن. نکته: قیاس اولویت حکم قطعی عقل است و اگر اشکالی بخواهد باشد، در تنقیح مناط است. مثلا در مثال معروف «لاتفل لهما اف» که برای قیاس اولویت می‌زنند ممکن است کسی اشکال کند اینکه آزردن پدر و مادر حرام است از دلیل خارجی فهمیده می‌شود و اینکه شما در حکم استنباط شده از آیه علت حرمت را اف گفتن نمی‌گیرید و می‌گویید علت حرمت، آزردن است، اگر از همین دلیل باشد، خودش قیاس مستنبط العلة است! مثال دیگری که برای قیاس اولویت می‌زنند مانعیت خون استحاضه قلیله برای نماز است و می‌گویند وقتی این خون مانع باشد به طریق اولی خون استحاضه متوسطه و کثیرة به علت اقوی بودن ملاک مانعیت دارد. حکم: مانعیت برای نماز علت: نامعلوم (خباثت خون یا هرچه باشد.) موضوع معلوم الحکم: خون اسحاضه قلیقه. موضوع مجهول الحکم که حکم موضوع معلوم الحکم به آن تسری پیدا می‌کند: خون استحاضه متوسطه و کثیرة. وجه اولویت: خون استحاضه متوسطه و کثیره هر آنچه در خون استحاضه قلیقه است را قطعا بیشتر با خود دارد. https://eitaa.com/joinchat/133890353Cd3c93c899d
✍ قیاس (قسمت دوم: موارد قیاس باطل) ✅ مواردی از قیاس هم هست که از نظر شیعه باطل است، دو مورد از آن در زمان اهل بیت(علیهم السلام) شایع بوده است و مورد نهی حضرات قرار گرفته است و دو مورد آن هم روش مستحدث برخی از اهل سنت است و از باب نداشتن ملاکات حجیت باطل هستند. ✅ مورد اولی که در روایات ذکر شده است، «قیاس مستنبط العلة» است و حتی گاهی شیعیان هم به آن دچار می‌شدند: اگر ما خواستیم بر اساس فکر و حساب علت را کشف کنیم، این می‌شود «قیاس مستنبط العلة» و دو مثال معروف دارد: 👈 یکی قیاس شیطان است که وقتی خداوند به او گفت بر انسان سجده کن، گفت: «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ، خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين‏» من از آتش هستم و انسان از گل و آتش از گل برتر است. استنباط کرد علت سجده کردن برتری عنصری است پس چون من برتر از انسان هستم نباید بر او سجده کنم، درحالی که علت در سجده کردن می‌توانست برتری روحی یا امتحان الهی باشد. 👈 مثال دیگرش حدیث معروف ابان است که امام صادق (علیه السلام) به او گفت: دیه یک انگشت زن مثل مرد ۱۰ شتر است و دیه دو انگشت زن مثل مرد ۲۰ شتر است و دیه ۳ انگشت او هم مثل مرد ۳۰ شتر است اما دیه ۴ انگشت او می‌شود ۲۰ شتر و نصف دیه مرد است! ابان تعجب کرد و گفت: «سبحان الله، نحن بالعراق فنبرأ ممّن قاله و نقول: الذى جاء به شيطان.» امام به او گفت آرام باش دین اگر بخواهد قیاس بشود نابود می‌شود و قانون خداوند چنین است که دیه زن تا یک سوم دیه مرد (۳۰ شتر) با او برابری می‌کند از آن به بعد دیه زن نصف دیه مرد می‌شود. ✅ فرق قیاس «مستنبط العله» با «تنقیح مناط» این است که آنجا کشف موضوع حکم می‌شود ولی اینجا کشف علت حکم می‌‌شود و اهل بیت از این علت‌تراشی نهی کرده‌اند برخلاف کشف موضوع. ✅ مورد دومی که در روایات آمده است «قیاس الشبه» است که برخی از اهل سنت چون دستشان از منبع شرع کوتاه بود و پاسخی برای مسائل مبتلی به خود نداشتند، مکرر به آن تمسک می‌کردند و عمده روایات نهی شده از قیاس مربوط به این مورد است. در قیاس شبه، بدون کشف موضوع حکم، به صرف شباهت یک موضوع با موضوع دیگر، حکم آن موضوع را به این موضوع مجهول الحکم تسری می‌دهند و سر رشته فقهای اهل سنت که از این روش استفاده می‌کرد «ابوحنیفه» است و به پیروان او حنفی می‌گویند. ✅ در مذهب فقهی حنفیه به شکل افراطی به استدلال ظنی عقلی تکیه شده است و چندان به اخبار و احادیث استناد نمی‌شود چرا که تعداد احادیثی که در نظر آنها حجیت دارد بسیار بسیار اندک است. ابوحنیفه و مالک بن انس در زمان امام صادق(ع) بودند و هردو هم مدتی نزد حضرت شاگردی کردند، با این تفاوت که مالک، فقیه مالکی‌ها در مدینه نزدیک به امام صادق (علیه السلام) ماند و برای حضرت احترام زیادی قائل بود و خدمت ایشان می‌رسید و چندان به قیاس اعتقاد نداشت ولی ابوحنیفه به کوفه مرکز شیعیان رفت و برای خود دکانی باز کرد و می‌گفت: علی چنین گفت و من هم چنین می‌گویم! ابن ادریس شافعی فقیه دیگر اهل سنت و امام شافعی‌ها، شاگرد ابوحنیفه و مالک است و حد وسط تمسک به قیاس را دارد. احمد بن حنبل هم که متاخر از ابن ادریس و امام حنبلی‌ها (وهابی‌ها پیرو او هستند)، چندان اعتقادی به قیاس ندارد و از مالک، در تمسک به روایات و ظواهر متعصب‌تر است. ✅ اما مواردی از قیاس مصطلح که در روایات به آن اشاره نشده است ولی ملاک حجیت را از نظر شیعه ندارند و البته در اهل سنت هم در حجیت تمسک به آن اختلافی است، قیاس الخفی و قیاس الدلالة است. ✅ قیاس خفی، یعنی چیزی که علت بودنش محتمل است اما نص هم نیست، را به عنوان دلیل بگیرید، یک مثال آن همان موارد قیاس مستنبط العلة است که محتمل بودن به خاطر تفکر در نسبت‌ها و علت‌های دیگر احکام است و یک مثال آن جایی است که محتمل بودن به خاطر مبهم بودن لغت است، مثلا روایت گفته باشد «لاتبیعوا الطعام بالطعام» و اگر منظور از طعام خوردنی باشد، یک ملاک حرمت ربای معاوضی می‌شود خوردنی بودن و مثلا به برنج هم تسری پیدا می‌کند اما اگر منظور از طعام گندم باشد، حکم در خصوص گندم آمده است و نمی‌شود حکم آن را به دیگر خوردنی‌ها تسری داد. و خلاصه در اینجا اجمال وجود دارد که منظور کدام است. ✅ مورد دوم از روش قیاسی مستحدث یعنی «قیاس دلالت» وقتی است که می‌دانی علت چیست، اما در موضوع مجهول الحکم خود علت نیست بلکه جزء یا لوازم آن است مثلا علت برای جواز سجده نکردن، نماز مستحب در حال حرکت است و شما بخشی از آن که نماز مستحب بودن است را کنار بگذاری و در حرکت بودن را بگیری و بگویی جایی که در حرکت هستی اگر آیه سجده‌دار خوانده شد، مثل نماز مستحب در حال حرکت، جایز است سجده نکنی! ✅ هر دو این موارد نیز چون صرفا ظن و گمانی است و در آیات و روایات از پیروی از ظن و گمان به ویژه در استنباط احکام نهی شده است، این موارد از حجیت ساقط هستند. https://eitaa.com/joinchat/133890353Cd3c93c899d
اگر نیازمند یک لغت‌نامه عربی به عربی و عربی به فارسی، سریع و جامع در کارهایتان هستید لغت نامه آن‌لاین قاموس نور خیلی خوب است. البته نسخه آف‌لاین نرم افزار ویندوزی آن خیلی کارآمدتر است ولی مزیت در دسترس بودن این موتور جستجو برای لغت کارآمدی خود را دارد.👇 لغت نامه قاموس نور https://qamus.inoor.ir/fa/search ...... https://eitaa.com/sharhehal_hoze
✍️ اصل عدم قرینه (قسمت سوم: ثمره هر مبنا) ... ✅ بعد از بیان اهمیت پرداختن به اصالة الظهور یا اصل عدم قرینه و مهم‌ترین مبانی اصولی در مورد آن، حال به ثمره هر مبنا می‌رسیم. ✅ فرض کنید کلام یا نوشته‌ای به شما رسیده است که احتمال وجود قرینه‌ای بر خلاف معنای ظاهر برخی مطالب آن وجود دارد: اگر این احتمال قوی نباشد بر همه مبانی، ظهور کلام قابل استناد و تمسک است و حجیت دارد. اما اگر این احتمال وجود قرینه‌ای بر خلاف معنای ظاهر، قوی باشد، آنگاه دقت در اختلاف مبنا ثمره خود را نشان می‌دهد. ✅ فرض کنید وصیت‌نامه‌ای، چند برگ آن گم شده است یا نیمی از آن سوخته است، یا کلامی تقطیع شده است و احتمال دارد در ادامه متکلم قرائنی آورده باشد که نشان دهد معنای ظاهر اولیه در کلام مد نظر او نبوده است؛ مثلا کلام عامی که در ابتدای نوشته است را در انتها تخصیص زده است و یا اطلاق کلامش را تقید زده است و یا قرینه‌ای آورده است که معلوم می‌کند معنای مجازی از فلان کلمه ابتدای کلام مد نظرش بوده است. 👈 در مبنای مرحوم شیخ که اصالة الظهور به اصل عدم قرینه بازمی‌گردد در چنین مواردی که احتمال وجود قرینه بر خلاف زیاد است، شما نمی‌توانید اصل عدم قرینه را جاری کنید و کلام ظهوری ندارد و مبهم (مجمل) است. 👈 بر مبنای مرحوم آخوند که اصالة الظهور را اصل و اساس قرار می‌دهند، اخذ به ظاهر کلام می‌شود مادامی که قرینه‌ای متعینه بر خلاف ظاهر ثابت نشود، پس کلام مبهم نیست بلکه به ظاهر آن تمسک می‌شود. (ر.ب: حائرى يزدى، عبدالكريم، دررالفوائد (طبع جديد) - قم، چ: ششم، ص ۳۶۰) 👈 در مبنای مرحوم مظفر با توجه به توضیحی که ایشان در قضاوت بین مرحوم شیخ و آخوند دارند، باید همان حکم مرحوم آخوند را کرد اما وقتی به نظرات ایشان در موضوعاتی مثل حجیت ظواهر وقتی ظن نوعی بر خلاف آن باشد یا تمسک به عام وقتی احتمال تخصیص قوی باشد و... توجه شود، می‌توان گفت: بنا بر نظر ایشان در چنین مواردی ظهور وجود دارد ولی این ظهور دیگر حجیتی ندارد یا اینکه بگوییم اصلا ظهوری وجود ندارد. (ر.ب: مظفر، محمدرضا، أصول الفقه (انتشارات اسلامى) - قم، چ: پنجم، ج‏ ۳، ص ۱۵۶) ✅ نکته قابل توجه در این بحث مبنای حجیت ظواهر است که مهم‌ترین مبنای ذکر شده بر آن موارد زیر است: ۱. بنای عقلاء بر عمل به ظواهر که مورد ردع شارع قرار نگرفته است. ۲. نقض غرض در صورت عدم حجیت ظواهر، چون اگر بشر در تفهیم و تفهم مراد خود فقط از کلام نص استفاده کند بخش عمده‌ای از مطالب قابلیت انتقال نخواهد داشت. 📌 وقتی این دو دلیل عقلی مبنای حجیت ظواهر است، در هرجا که شک کنیم که ظواهر در این حالت نیز حجیت دارد یا خیر؟ یعنی سیره عقلاء در این حالت نیز بر اخذ به ظاهر است یا خیر؟ یا بدون آن نقض غرض واضع همچنان برقرار است یا خیر؟ بایست به قدر متیقن از موارد دارای حجیت تمسک کرد. ✅ بنابراین در جایی که ما احتمال قوی بر وجود قرینه‌ای بر خلاف معنای ظاهر داریم، شک داریم که ادله لبی (عقلی) گفته شده، این مورد را هم پوشش می‌دهد یا خیر؟ و بنابراین دیگر این چنین جایی یا اصلا ظهوری نیست یا هست ولی حجت نیست. ✅ دلیل نقض غرض توان چندانی برای اثبات حجیت ندارد چون بالاخره کمی که دایره ابزار بشر از نصوص افزوده شود بالاخره کار او راه می‌افتد. اما عمده نتیجه در دلیل سیره عقلاء ردع نشده از سوی شارع است که می‌تواند موارد بیشتری را حجت قرار دهد. اگر مرحوم آخوند می‌گویند در چنین مواردی ظاهر حجت است یعنی مدعی هستند عقلاء در چنین مواردی بر اساس ظواهر عمل می‌کنند، اگر مرحوم شیخ می‌گویند کلام مبهم است یعنی عقلاء در چنین مواردی کلام را مبهم قرار می‌دهند. اینکه این اصل به اصل عدم قرینه بازمی‌گردد یا خیر فقط تحلیل عمل عقلاء است. ✅ برای کشف سیره عقلاء که محدود به یک زمان و مکان هم نیست می‌شود مثلا به قوانین حقوقی کشورهای مختلف نگاه کرد که در چنین مواردی چطور حکم می‌کنند؟! 📌 بر اساس آنچه گفته شد و بررسی سیره عقلاء، به نظر می‌رسد همانطور که مرحوم شیخ می‌فرمایند و نتیجه مطالب مرحوم مظفر است، در چنین مواردی که احتمال وجود قرینه بر خلاف ظاهر اولیه قوی است، کلام مبهم است و ظاهر اولیه آن قابلیت استناد ندارد. البته قوت این احتمال وجود قرینه بر خلاف بایست بر اساس ظن نوعی باشد و نه ظن شخصی که قابلیت استدلال برای غیر را ندارد. https://eitaa.com/sharhehal_hoze/18
✍ سرونشت عبرت آموز «احمد بن هلال»... 🔰 در میان راویان احادیث، شخصی به نام «احمد بن هلال» با سرونشت درس آموزی وجود دارد. 🔻 از احمد بن هلال بیش از دویست و اندی حدیث در منابع مهم روایی شیعه در موضوعات مختلف به ویژه مهدویت وجود دارد و برخی از جریان‌های سلفی اهل سنت برای اینکه عقاید مهدویت در شیعه را زیر سوال ببرند، در وثاقت احمد بن هلال و روایات او تشکیک می‌کنند. و البته وثاقت احمد بن هلال در میان فقهای متقدم و متاخر شیعه نیز محل اختلاف بوده و هست. 🔻 او در سال ۱۸۰ه.ق به دنیا آمده و از اصحاب امام هادی و امام حسن عسکری (علیهما السلام) و نیز از بزرگان شیعه در زمان غیبت صغری بوده است و سرانجام در سال ۲۶۷ه.ق در زمان وکالت محمد بن عثمان عمری نائب دوم حضرت از دنیا رفته است. 🔻 در شرح حال وی آمده است: او انسان ظاهر الصلاحی بوده و در طول عمر ۸۷ ساله‌اش، ۵۴ بار به حج رفته است و ۲۰ مرتبه آن هم پیاده بوده است. (یعنی عملا از وقتی که توان داشته و توانش برای تحمل چنین سفر سختی برقرار بوده است هر سال چند ماه از عمرش را در سفر حج گذرانده است.) 🔻 احمد بن هلال با این چنین شخصیتی بر ایمان و اعتقاد خود باقی می‌ماند تا زمانی که «عثمان بن سعید» نائب اول حضرت، اعلام می‌کند زمان مرگ من فرا رسیده و بنا به حکم حضرت، فرزندش «محمد بن عثمان» بعد از او نائب خواهد بود. 🔻شاید احمد بن هلال خود را شایسته وکیل حضرت شدن می‌دانسته است و به هر حال اعلام می‌کند من وکالت محمد بن عثمان را نمی‌پذیرم. جماعتی از شیعه نزد او می‌روند و می‌پرسند چطور وکالت محمد بن عثمان را قبول نمی‌کنی؟ درحالی که نص مسلم از امام مفترض الطاعة بر وکالت او وجود دارد؟! اما احمد بن هلال بهانه می‌آورد که: «من از خود حضرت نشنیده‌ام البته پدر او را انکار نمی‌کنم!» 👈 «لم أسمعه ينصّ عليه بالوكالة، و ليس أنكر أباه يعني عثمان بن سعيد» 🔻 به واسطه همین انحراف احمد بن هلال، توقیع شریفی خطاب به «قاسم بن علاء» که از بزرگان شیعه بوده است، در مورد احمد بن هلال وارد می‌شود و حضرت حجت در آن توقیع احمد بن هلال را لعنت می‌کنند و می‌گویند: 👈 «احْذَرُوا الصُّوفِيَ‏ الْمُتَصَنِّعَ» از این صوفی مسلک ظاهرساز دوری کنید. 🔻با وجود این توقیع اما همچنان به واسطه جایگاه احمد بن هلال، برخی در توقیعی که در مورد او آمده بود شک داشتند و نزد او می‌رفتند و از او اخذ حدیث می‌کردند: 👈 «وَ كَانَ رُوَاةُ أَصْحَابِنَا بِالْعِرَاقِ لَقُوهُ وَ كَتَبُوا مِنْهُ فَأَنْكَرُوا مَا وَرَدَ فِي مَذَمَّتِهِ» 🔻 به همین جهت از قاسم بن علاء خواستند تا دوباره در مورد احمد بن هلال از حضرت نظرخواهی کند و در نتیجه توقیع دومی در لعن احمد بن هلال با مضامین زیر آمد: 👈 «دستور ما در مورد ظاهر ساز فرزند هلال، رحمت خدا از او دور باد به تو رسید و دانستی پیوسته خداوند او را نبخشد و از لغزش‌هایش نگذرد، «دَخَلَ فِي أَمْرِنَا بِلَا إِذْنٍ مِنَّا وَ لَا رِضًى يَسْتَبِدُّ بِرَأْيِهِ» در امر ما داخل شد بدون اذن و رضایت ما و به نظر خودش استبداد رای نشان داد...» سپس حضرت او را لعن می‌کنند و از او برائت می‌جویند و می‌گویند ما از خدا خواسته‌ایم عمر او کوتاه شود... 🔻 به واسطه دعای حضرت نیز عمر او کوتاه می‌شود و حداکثر یک سال یا دوسال بعد از وکالت محمد بن عثمان (۲۶۵ یا ۲۶۶ه.ق) او نیز عمرش به پایان می‌رسد. (۲۶۷ه.ق) 🔻 اما شاید هنوز هم باور انحراف او برای برخی سخت بود (ظاهرا بعد از مردنش) باز در توقیع سومی که از حضرت حجت(عج) به دست شیعیان می‌رسد، به انحراف و ملعون بودن او تصریح می‌شود. 👈 «عَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ خِدْمَتِهِ وَ طُولِ صُحْبَتِهِ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ بِالْإِيمَانِ كُفْراً حِينَ فَعَلَ مَا فَعَلَ» ✅ احمد بن هلال نه حضرت حجت و نه نائب اول حضرت را بلکه فقط نائب دوم حضرت را رد کرد و این موجب شد به چنان سوء عاقبتی دچار شود. حکایت او الگویی است برای انسان که بداند هرچقدر هم به حضرات نزدیک باشی و حتی از مهم‌ترین روایت کننده‌های روایات مهدویت و ۵۴ بار هم حج رفته باشی! ولی به نواب حضرات متصل نشوی و اهل اطاعت نباشی، عاقبت به خیر نخواهی شد و باید تا آخرین لحظه عمر در عین نگرانی برای ایمانمان، امیدوارانه از خداوند اتصال به حضرت و عاقبت به خیری بخواهیم. ................. 📝 پی‌نوشت: با توجه به آنچه از احوال احمد هلال گذشت و اینکه زمان مشخص شدن انحراف و مرگ او بعد از آن، کوتاه بوده است و بعد از رسیدن توقیعات در لعن او اخذ حدیث از او توسط شیعیان بسیار بعید است و به قولی مانند واقفیه، کسانی که چنین می‌شدند، مانند «کلاب ممطوره» سگ باران خورده، شیعیان از آنها دوری می‌کردند، در عین اینکه انحراف و ملعون بودن او را می‌پذیریم اما می‌توانیم به روایاتی که احمد بن هلال در سند آن است، عمل کنیم. https://eitaa.com/joinchat/133890353Cd3c93c899d
ممکن است برخی بگویند با توجه به نصی که در همین متن اشاره شد بعد از توقیع اول و اثبات انحراف او همچنان: «وَ كَانَ رُوَاةُ أَصْحَابِنَا بِالْعِرَاقِ لَقُوهُ وَ كَتَبُوا مِنْهُ فَأَنْكَرُوا مَا وَرَدَ فِي مَذَمَّتِهِ» همچنان از او اخذ حدیث می‌شده است پس معلوم نیست احادیث او در حال استقامتش بوده یا انحرافش و نمی‌توان به آنها اعتماد کرد. گفته می‌شود: از این جهت که اولا انحراف او اگر می‌خواست مخل وثاقت باشد در احادیثی است که نمی‌دانیم یا شک داریم در حال استقامت وی یا انحرافش بوده و اینکه انحراف عقیدتی همیشه در همه احادیث مخل وثاقت باشد محل تردید است. ثانیا این زمان خیلی کوتاه بوده است و غالب روایات او در زمان استقامت وی بوده است و ثالثا با توقیع دوم و سوم برای همین افرادی که در آن بازه کوتاه همچنان به او مراجعه می‌کرده‌اند انحراف او معلوم شد پس اگر مطلبی در آن بازه انحراف از او اخذ شده بوده است قاعدتا در آن بازنگری شده است. پس می‌توان بر اینکه آنچه روایت از او در منابع نقل شده است در حال استقامتش بوده است، به اطمینان رسید و بنابراین خدشه‌ای در اسناد از جهت او وارد نخواهد بود.