eitaa logo
شهید علی پیرونظر
348 دنبال‌کننده
961 عکس
355 ویدیو
0 فایل
دلاور مرد گردان زهیر .گروهان عاشورا . لشگر ۱۰ سیدالشهدا. عملیات بیت المقدس ۲ هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید @shahede_shayan ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق یعنی .بنویسی غزلی از چشمش در همان مصرع اول قلمت گریه کند @sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به وقت روز دانشجو . شانزدهم آذر علی آقا وقتی به خواستگاری من آمدند که دانشگاه شرکت کرده بودند و بعد از نتایج و آمدن خبر قبولی مرخصی تحصیلی به مدت یکسال گرفتند و همراه برادرم دوباره راهی منطقه شدند . بعد از آمدن من خیلی تاکید کردم که حتما باید به دانشگاه بروید ودرس خود را ادامه دهید . خوب اگر ایشان به دانشگاه می رفتند من باید از درسم می گذشتم و کار می کردم که مخارج خانه را تامین کنم . علی آقا کمی نگران این قضیه بودند و می گفتند خدا را خوش نمی آید که من درس بخوانم و شما کار کنید. خلاصه آخرش گفتم اصلا قضیه چیز دیگری است و شما حتما باید به دانشگاه بروید و این حرف را با بغض گفتم . علی آقا با تعجب پرسید چه قضیه ای ؟ ( با توجه به خواب شهادت علی آقا که دیده بودم ) گفتم حتما باید بروی دانشگاه . اگر دانشگاه نروی باید سربازی بروی . اگر سربازی بروی شهید می شوی. میان اشگ های من علی آقا هاج و واج من را نگاه می کردند و خبر از دل من نداشتند. یکماه از رفتن به دانشگاه گذشت که عزم رفتن به منطقه را کردند و در دی ماه همان سال به شهادت رسیدند . و من غافل از آنکه خداوند متاع وجود هر کس را خریدنی ببیند هر کجا باشد می خرد . روزت مبارک علی آقای مهربان من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلٺ ڪہ گرفٺ دیگر منت زمین را نڪش راه آسمان باز اسٺ اگر هیچ ڪس نیسٺ خدا ڪہ هسٺــــ ... 🌷
و باز بی وقفه ای که دست از سر برنمیدارند سلام ای غریبانه ی باز آئینہ، آب، سینے و چاے و نباٺ باز ‌‌‌و یاد با
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو می‌روی و باز سفر می‌کنی از مُلک دوچشمم من تا به قیامت نگران غم چشمان تو هستم @sharikerah
30.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بال های خسته‌ای که از پرواز جامانده..... هوای پرکشیدن دارد..... نیازمند نیم نگاهی است..... نگاهی از شهدا دریغا که محروم است...... @sharikerah
چقدر ارزش دارد اسیر چهره‌ پاڪ تو شدن در میانِ اسـارت های دنیایـی ... بهشت را در سیمایت میتوان دید ما را به خلدبرین چهره‌ات دعوت کن ...
بال های خسته‌ای که از پرواز جامانده..... هوای پرکشیدن دارد..... نیازمند نیم نگاهی است..... نگاهی از شهدا دریغا که محروم است...... https://eitaa.com/sharikerah
آماده عملیات بودیم به خط شدیم به طرف خط مقدم . زمین پوشیده از برف بود . سوز سردی می وزید . سکوت همه جا را فرا گرفته بو د . نفس ها در سینه ها حبس بود . علی جلوتر از من بود و من پشت سرش . نگاهی به چهره اش کردم در دل شب مانند نور می درخشید . یک آن با خودم گفتم نکند علی شهید بشود . او هنوز یکماه نشده که پدر شده است . یازده ماه از زندگی مشترکش می گذرد و تازه داماد است . آهسته سرم را کنار گوشش آوردم و گفتم علی جان ان شاءالله صحیح و سالم به آغوش خانواده . خصوصا دختر نازنینت برگردی . برگشت و با لبخندی ملیح گفت . ان شاءالله همه رزمندگان صحیح و سالم به آغوش خانواده باز گردند . و بعد گفت آیه الکرسی را بخوان و همه تکرار کنیم ......... پ . ن . عملیات بیت المقدس دو . راوی یکی از همرزمان شهید علی پیرونظر @sharikerah
در من کسی بهانه‌ات را می‌گیرد... @sharikerah
در آخرین نامه اش خطاب به دخترکش نوشته بود بعد از من سختی های زیادی را متحمل می شوید که علت و باعث آن نبودن من است . اما چون راهم راه حق است بر خود تکلیف می دانم که بروم و چاره ای جز این ندارم . چون چاره نیست می روم می گذارمت ای پاره . پاره تن من به خدا می سپارمت
در تمام دوران عقد . هر وقت به خانه ما می آمد شاخه ای گل میخک می خرید . وقتی از راه می رسید چه کسی خانه بود یا نبود داخل حیاط که می شد بلند می گفت یا الله .زنگ خانه را یک بار بیشتر نمی زد و این باعث شده بود که من صدای زنگ علی آقا را بشناسم . اول که می رسید به آشپزخانه سراغ مادرم می رفت وبعد از سلام و احوال پرسی یه ناخنک به غذا می زد و مادرم هم از ته دل می گفت نوش جانت . و عجیب علی آقا را دوست داشت . آنقدر آرام بود که هر کس در کنارش احساس امنیت و آرامش می کرد . خوش برخورد و خوش اخلاق . بسیار با ادب بود و در پوشیدن لباس خیلی مرتب و اتو شده . با زبانش کسی را نمی رنجاند . گله و شکایتی از روزگار نمی کرد و همیشه شکر گزار بود . روزهای خوش با او بودن کوتاه بود . الان با دیدن این عکس و دیدن گل میخک یادش افتادم . سالهاست که من برایش گل می برم اما من کجا و علی آقا کجا ؟؟
عملیات بیت المقدس ۲ با رمز یا زهرا شد . یاز هرا . یا زهرا . یا زهرا ما را نیز چون شهدا عاقبت بخیر بگردان @sharikerah
راه گم کرده ام می شود برایم مادری کنید ؟ https://eitaa.com/sharikerah
باز پنجشنبه ها و دلتنگی هایش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا خوش دارم و تنها باشم تا در غوغای کشمکش های پوچ ، مدفون نشوم. 🏴🏴🏴🏴🏴
عطــــر ِ شما پیچیده میــان ِ خاطراتـــــم! پس عمیق تـــــر نَفَس میکــشم ! به امید وصال @sharikerah
🇮🇷🇵🇸 🎥 شهدا، قهرمان های کشور ما هستند 🍃🌹🍃 🔻شهدا قهرمان کشورند؛ قهرمانهای کشور ما شهدا هستند؛ بالاتر از شهدا ما هیچ قهرمانی نداریم؛ اینها هستند که در دشوارترین میدانها مبارزه کردند و توانستند به عالی‌ترین درجات برسند و توانستند دشمن را شکست بدهند؛ 🔺جوان احتیاج به الگو دارد و اینها الگوهای زنده‌ی کشور ما و جوانهای ما محسوب میشوند؛ یاد اینها باید زنده بماند. (بیانات در دیدار خانواده‌های شهدا ۱۴۰۲/۴/۴) @sharikerah
هر شهید مثل یڪ فانوس است مےسوزد و نور مےدهد✨ و از کنار او بودن تو هم نورانی مےشوی با که رفیق شدی مےشوی وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
هر آمدنی رفتنی دارد جز شهادت! شهید که شدی، می‌مانی یعنی خدا نگهت می دارد برای همیشه...
شب یلدا بود . ریحانه نوزده روز بود که به دنیا آمده بود . ولی از علی آقا هیچ خبری نبود . او که موقع رفتن به منطقه قول داده بود موقع به دنیا آمدن فرزندمان در کنارم باشد . ولی هیچ خبری ازش نبود . گوسفندی که برای قربانی گرفته بودند گوشه حیاط مانده بود و من اصرار داشتم که تا علی آقا نیاید نمی گذارم برایم چیزی قربانی کنید . پدر و مادرم با دیدن اشک های من غصه می خوردن . با هر زنگ تلفن همه از جا می پریدیم . شیری که به ریحانه می دادم بیقرارش می کرد . مدام بی تابی می کرد . اشتهایی به غذا نداشتم . هر چند دقیقه لای درب حیاط را باز می کردم و انتهای کوچه را نگاه می کردم و آرزو می کردم علی آقا را با کوله پشتی اش ببینم . اما بی فایده بود . شب همه بچه ها خانه پدرم بودن . همه با دیدن حال و روز من و اشک های بی صدایم شب یلدا را از یاد بردن . هر کس چیزی می گفت . اما من فقط به قول علی آقا فکر می کردم که با اطمینان گفت قول می دهم برگردم ........ آن شب خیلی طولانی تر از شب یلدا بود . مهمان ها که رفتند . ریحانه را خواباندم . گوشه ای نشستم و دست به دامان خدا شدم . و از ته دل التماس کردم که خدایا من را به نبود علی امتحان نکن . هوا سرد بود . نم نم برف می بارید . از پنجره به حیاط نگاه می کردم . و با خودم می گفتم . خدایا علی کجاست ؟ چه می کند ؟ در هوای سرد بیابان های میاندوآب نکند سرما بخورد . نکند پایش دوباره درد بگیرد ......... آن شب صبح نمی شد و انتظار تمام وجود من را تکه تکه می کرد . ادامه دارد ....... @sharikerah
صبح که از خواب بیدار شدم . دندان عقلم درد گرفته بود و حال و روز خوشی نداشتم . ریحانه را خواباندم و داخل گهواره گذاشتم . هوا خیلی سرد بود و کسی جرات بیرون رفتن نداشت . تکیه دادم به پشتی و زانوهایم را بغل کردم و همچنان درد می کشیدم . صدای یاالله که آمد از پنجره به داخل حیاط نگاه کردم علی آقا بود به طرف حیاط دویدم .داشتم پر در می آوردم . پدرم گفت بروم زنگ بزنم به مادر علی آقا خبر بدهم . گویی خدا تمام دنیا را به من داده . از دیدنش سیر نمی شدم . وقتی دید پا برهنه هستم . گفت دختر مراقب خودت باش . کوله اش را زمین گذاشت و به طرف اتاق رفت و گفت دختر قشنگم کجاست ؟ صبر نکرده بود که بند پوتین اش را باز کند . دو زانو زد و با زانوهایش وارد اتاق شد و به طرف گهواره ریحانه رفت . و دخترکش را برای اولین و آخرین بار در بغل گرفت . و قربان صدقه اش می رفت . من دندان دردم یادم رفته بود . شوق دیدار علی چنان سراپای وجودم را گرفته بود که نمی دانستم چه کنم . علی حتی موقع غذا خوردن هم دخترکش را زمین نمی گذاشت. گویی خیلی انتظار دیدار کشیده است . چه روز قشنگی بود . اولین روز از دی ماه ۱۳۶۶. اما پایان خوشی نداشت. علی آقا به منطقه برگشت . و بیست روز بعد در عملیات بیت المقدس ۲ آسمانی شد . @sharikerah
پنجشنبه و شب یلدا به یاد همه کسانی که سالهای گذشته در جمع ما بودند ولی الان جاشون در کنار ما خالیه به یاد پدران. مادران آسمانی و شهدا یادشون کنیم با صلوات و فاتحه🌺 @sharikerah
یلدا در کنار شهیدان چیز دیگریست @sharikerah
نوشته بود بر روی قبرم این مطلب نوشته شود: ای برادر، به کجا میروی؟ کمی درنگ کن. آیا با کمی گریه و یک فاتحه خواندن بر مزار من و امثال من، مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ایم از یاد خواهی برد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز وقتی خواستم به دیدن علی آقا بروم . دخترکم زنگ زد و گفت خیابان ها خیلی شلوغ است ماشین بیرون نزن . گفتم باشه و چادر را سر کردم و ماشین را بیرون زدم . مثل هر روز نبودم . بغض عجیبی گلویم را می فشرد . پاهایم نایی برای رفتن نداشت ولی تمام وجودم عشق به دیدار داشت . دخترکم راست می گفت خیابان ها خیلی شلوغ بود خصوصا جلو شیرینی فروشی ها و ... خدا کند همه دلشان خوش باشد اما دل من داشت می ترکید . نه پدری . نه مادری . ... ونه علی آقای مهربون . به سر مزار نرسیده بودم که پهنای صورتم خیس شده بود . گفتم برسم به سر مزار با علی آقا درد و دل می کنم کمی آرام می،شوم. به چند قدمی مزار که رسیدم دیدم علی آقای عزیزمان مهمان دارد . یک گنجشک پایین قبرش بود . شاید یک ربعی ایستادم . گفتم نکند بترسد . تکان نمی خورد گفتم نکند یخ زده . چاره نبود . جلوتر که رفتم . پر کشید و رفت ... کاش می دانستم چه در گوش علی آقا می گوید . آخه علی آقا خیلی هوای گنجشک ها را داشت . ..... یادت بخیر یار فراموش کار من @sharikerah
مثل یلدا آخرین دیدار طولانی تر است آنکه یارش رفته ... داند حال آذر ماه را ..... https://eitaa.com/sharikerah
🌸🌸🌸🌸 لازم نیست سر در بیاورید که خدا چطور می‌خواهد مشکلاتِ شما را حل کند. این مسئولیتِ اوست. کارِ شما نیست. کارِ شما این است که به خدا ایمان و اعتماد داشته باشید. کارِ شما این است که با ایمان و انتظار زندگی کنید. آن موقعیت را به خدا بسپارید و به او اعتماد کنید. خدای ما، خدای مافوقِ طبیعی است. خدا می‌تواند آنچه را که بشر نمی‌تواند انجام دهد، به انجام برساند. او محدود به قوانینِ طبیعت نیست. در زندگی دفعتاً متوجه می‌شویم که خداوند کارهایی در زندگی‌مان کرده است که خود به تنهایی قادر به انجامش نبوده‌ایم. ‌🌸🍃