eitaa logo
اشعار ناب آیینی
26.8هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
975 ویدیو
43 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 چهار پاره ای در بحث نماز🔸 قال الصاق علیه السلام: «انّ شفاعتنا لا تنال مستخفّابالصلاة»«بدرستيكه شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد نمي رسد». (سفينة البحار جلد /2 ص/19) وقت عروج وقت رسیدن به آسمان وقتی که عشق جلوگه راز میشود فرصت غنیمت است هوا تازه تر شود وقت نماز پنجره ها باز میشود مانند قاصدک که سوار نسیم هاست خیلی سبک تر از همیشه رها میشوم رها خود را سپرده ام به دو دست قنوت عشق آرامشی عجیب مرا میکند صدا شکر خدا که چشمه ء پاکی آب هست باید وضو گرفت و مجذوب نور شد تا آسمان فقط دو سه پله ست راه دل باید از این تعلق خاکی بدور شد از روشن سحر گرفته و تا تیرگی شب هفده قیام بادهء مستی لبالب است در این وصال شاه و گدا بی تفاوتند تو حرف دل بگو که خدایت مخاطب است بیخود شو از خود و به خدا دست دل بده بی واسطه ترنم دل را شروع کن بر سقف نم گرفتهء سینه بیا بتاب از پشت قله های غریبی طلوع کن اینجا ضیافتی است که مهمان غذای روح از سفرهء بزرگ خدا سیر میخورد این حالتی بود که جدا میکنند تیر وقتی به جنگ پای علی(ع) تیر میخورد باید که شیعه پیروی از رهبری کند الگوی برتر همهء ماسوا علی ست در موقع نماز کند آیینه ظهور دریای بیکرانه و غرق خدا علی ست http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🌷 یا امام الرئوف ادرکنی ... 🍃 مرا «امام رضایی» شما حساب کنید غبارِ کاشیِ ایوانْ طلا حساب کنید میان این همه آوازهای روح‌نواز مرا «کلاغ» ، ولی خوش صدا حساب کنید اگر چه بال و پرم را سیاه کرده گناه مرا کبوترِ صحن و سرا حساب کنید به جای ذکر ، فقط لغو روی لب دارم کرم کنید و همین را دعا حساب کنید میان کاسه‌ی من دِرهمی بیندازید میان صحن ، مرا هم گدا حساب کنید به نسخه‌های طبیبان نیاز نیست ، اگر ... شما غبارِ حرم را دوا حساب کنید سلام‌های مرا روبروی گنبدتان سلام ، بر حرمِ کربلا حساب کنید به خوش حسابی‌ِتان بعدِ مرگ ، دل بستم که قرض‌های بدهکار را حساب کنید http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🌷 یا امیرالمومنین (ع) ... 🍃 فکری بحال مِی‌زده‌های خمار کن با جرعه‌ای شراب ، مرا تار و مار کن دیگر گذشته مستی‌ام از حدّ مست‌ها هشتاد ضربه بر بدن من نثار کن «قنبر» بساز ، از منِ آلوده و قبیح بعدش ؛ به خانه‌زادِ خودت افتخار کن اصلا که گفته وصله‌ی نعلین ، با شماست ؟! پس نوکرِ گماشته‌ای اختیار کن زحمت به شانه‌های پُر از زخم خود نده «اَنبانِ نان» به گُرده‌ی نوکر سوار کن «بابای خاک» هستی و من بچه‌ی توام پس زیر پای خویش ، مرا هم غبار کن بی قیمتم اگر چه ؛ مرا تا نجف ببر «مِس» را میان صحن خود «ایوان عیار» کن خونم حلال توست ، نکن دِل دِل ای دلیر ! پس زنده‌ام به لطفِ دَم ذوالفقار کن در بیشه‌ی نبرد اسداللهِ غالبی افتاده‌ام به پات ، مرا هم شکار کن «میثم» زیاد هست ؛ ولی دارها کم‌اند فکری بحال این همه مشتاقِ دار کن ! http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
کاش میشُد بگذارند مُهیا گردد شبِ او صبح به محرابِ مصلا گردد شبِ او صبح نشد ، نیمه شب او را بردند تا که با زخمِ زبان آن شبش احیا گردد شعله بر خانه‌اش انداخت حرامی تا زود درِ این خانه به یک ضربه‌یِ پا وا گردد درِ آتش زده کم بود بیاُفتد رویَش باز کم بود که میخی به تَنی جا گردد پیشِ طفلان پِیِ مَرکب پدر پیری رفت تا که این کوچه پُر از ناله‌ی بابا گردد دو قدم راه نرفته به زمین می‌اُفتاد که پُر از زخمِ تنِ خسته‌ی مولا گردد فرصتی هیچ ندادند و کشیدند تنش قبل از آنی که نفَس تازه کُنَد پا گردد گرچه می‌خورد زمین گرچه کشیدند به خاک روضه‌ای خواند غمش باز مُداوا گردد روضه‌ی غربتِ پیری که به زانو آمد به امیدی که گُلِ گُمشده پیدا گردد پیرمردی به سرِ نعشِ جوانش آمد شاهدِ کَم شدنش وقتِ تَقَلا گردد اِرباً اِربا بدنی دید به دستش فهمید... هرچه کردند نشد تیغِ دگر جا گردد دشنه و تیغ و تبر دست به دستِ هم داد بدنی باز شود  مثل معما گردد دست و پا زد پسری تا پدری جان بدهد دست و پا زد پسری تا کمری تا گردد دست انداخت به دورِ بدنش ریخت زمین دست انداخت دهانش نَفَسش وا گردد چشم را نیزه گرفته است اگر چشمی بود کاش میشُد نظرش قسمتِ بابا گردد چند عضو از بدنِ اکبرش آنجا کَم بود خواهرش بود ولی حلقه‌یِ نامحرم بود http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بگذارید از این خانه عبا بردارد لااقل رحم نمایید عصا بردارد بگذارید در این حلقه‌ی دود و آتش طفلِ ترسیده از این معرکه را بردارد پیرمرد است نبندید دو دستش نکشید وای اگر دستِ نحیفی به دعا بردارد کوچه‌ای تنگ و دلی سنگ و زمین خوردن‌ها استخوانی که تَرَک خورد صدا بردارد آی نامردِ سواره نَفَسَش بند آمد فرصتی دِه قدمی پشتِ شما بردارد رَمَقش نیست ولی میرود و میخواهد که قدم یادِ غمِ کرب و بلا بردارد آخرین روضه‌ی او روضه‌ی گودالش بود وقتِ آن است به لب بانگِ عزا بردارد تشنگی بود و لبی چاک و تَنی خون آلود لشکری حلقه زده رسمِ حیا بردارد خوب پیداست چرا این همه نیزه اینجاست هر کسی آمده یک سهمِ جُدا بردارد هر کسی آمده یک تکه بگیرد بکشد حق بده اینهمه زخم از همه جا بردارد کاش میشد که سنان تا که سنان را نزند دست از گیسویِ بر خاک رها بردارد زجرکُش میکند این قاتلِ خنجر در مُشت کاش میشد که از این حنجره پا بردارد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
زَهر اَشکی شد و چشمانِ تَرَش را سوزاند سینه‌یِ بی رمقِ مُحتضَرَش را سوزاند بارها حُرمتِ این شیخ در این شهر شکست ناله‌ی بی کسی‌اش هر سحرش را سوزاند سالها بود که با روضه‌ی مادر می‌سوخت آنقدر سوخت دلش دور و برش را سوزاند قاتلِ مادر او باز سراغش آمد هیزم آورده و دیوار و دَرَش را سوزاند باز هم شُکر که پهلویِ نَحیفَش نشکست گرچه لرزیدنِ طفلان جگرش را سوزاند پیرمرد است و زمین می‌خورد و می‌گِریَد یادِ داغی که دلِ شعله وَرَش را سوزاند یادِ آن شهر که لبخندِ یهودی‌هایش جگرِ دخترک رهگذرش را سوزاند دخترک زیر پَرِ چادر عمه می‌رفت ناگهان آتشِ بامی سپرش را سوزاند پنجه‌یِ پیرزنی گیسویِ او را وا کرد تَرکه‌ی چوبِ تَری بال و پرش را سوزاند دستِ در حلقه‌ی زنجیر به دادش نرسید شاخه‌ی سوخته‌ی نخل سرش را سوزاند http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
آتش گرفته بارِ دگر آشیانه‌ات چون شعله‌ها گرفته‌ام امشب بهانه‌ات هر گوشه‌ای كه می‌نگرم خاطراتِ توست اینجا پُر است گوشه به گوشه نشانه‌ات دیوار و دود و آتش و لبخندهای شوم حالا شده است خانه‌ی من روضه خانه‌ات امشب كه كودكان زِ پِی ام گریه می‌كنند اُفتاده‌ام به یادِ تو و نازدانه‌ات یک سو تویی و عمه‌ام و گریه‌های او یک سو كسی كه باز زند تازیانه‌ات آخر جدا شد از كفِ تو دامنِ علی ای وایِ من شكسته مگر دست و شانه‌ات http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
السلام علیک یامولا پیرمرد عشیره‌ی لیلا پدر و مادرم به قربانت ای غریب مدینه در هر جا من گدای تو هستم آقاجان نظری کن که مانده‌ام تنها ای امام غریب ادرکنی دست من را بگیر روز جزا هرچه دارم من از شما دارم ناله و اشک و روضه را حتی مددی کن که شیعه‌ات باشم شیعه‌ی حُب و معرفت آقا در صفاتِ خدا شریکی تو جز ربوبیت خدا یکتا خاک پای تو سرمه‌ی چشمم یابن الزهرا غریب آل الله خاک بوس درت همیشه ملک زنده‌ی یارب شما موسی حاتم طاعی از غلامانت هست شاگرد مکتبت عیسی زائر قبر خاکیَت هستم جان عالم فدای قبر شما در غریبی چه شهره‌ای داری ای به شهر مدینه بی‌ همتا روضه داریِ تو فراگیر است بهترین روضه خوانِ خون خدا اشک هم پای چشم تو خون شد داغدار امام عاشورا هر زمان روضه‌ای به پا کردی می‌شود چشم خیستان دریا سه کفن تا برات آوردند زنده شد خاطرات کرببلا روضه‌ام را اجازه می‌خواهم تا به یاریتان کنم بر پا یاد آن روز کآتش نمرود رفت از خانه‌ی شما بالا مردی از جنس سنگ آمد و زد تازیانه تو را میان دعا سجده‌ات را شکست با لگدی بی حیایی که داشت بغض تو را نیمه شب بود و بی عمامه، شدی راهیِ مجلسی که... واویلا پشت مرکب پیاده می‌رفتی بر لبت بود ذکر یازهرا ناگهان یاد کوفه افتادی یاد آن دختری که بی سقا عقب ناقه بسکه می‌افتاد نیمه شب یکّه در دل صحرا زجر هم تازیانه در دستش گاه و بی گاه می‌زدش او را یاد آن کودکی که از روی بام سنگ می‌زد به صورتش حتی چه بگویم که خیزران و، یزید چه به روزش رساند در آنجا داد می‌زد عمو کجا هستی لب و دندانِ خونیِ بابا.... http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هوای بال و پرم میل کربلا دارد دویدنم عقب ناقه ماجرا دارد دلیل اشک مرا اهل اشک می‌فهمد نمی‌شود بنویسم قلم حیا دارد حکایتی جگرم را به درد آورده حکایتی که اشاره به روضه‌ها دارد میان سجده لگد خورد غیرت سحرم کسی‌که می‌زندم بغض مرتضی دارد بریده شد نفسم بارها پیِ ناقه کجا سه ساله چنین طاقت مرا دارد دلم شکست و روی خاک با سر افتادم که پای خسته‌ی من آبله کجا دارد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
نفس نفس زدنم را حسین می بیند جراحت بدنم را حسین می بیند نحیف هستم و آتش به جانم افتاده و شعله های تنم را حسین می بیند دویدن از پیِ مرکب برای من سم است نحیف تر شدنم را حسین می بیند حریم شخصی من جای این اراذل نیست غریبی وطنم را حسین می بیند چقدر سخت بُوَد مادرت زمین بخورد ندای واحَسَنم را حسین می بیند شبیه دامن طفل سه ساله می سوزم عزای سوختنم را حسین می بیند تمام فکر من این است لحظه ی تدفین سفیدی کفنم را حسین می بیند فقط برای حسین سینه زن شوید امّا دو دست سینه زنم را حسین می بیند http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بر هم نزن نماز مرا، بی هوا نزن حالا که می زنی، جلوی آشنا نزن سجاده و عبای مرا می کِشی، بکش اما لگد به تربت کرب و بلا نزن آتش زدی به زندگی ام بس کن و برو دیگر نمک به زخم دل من، بیا نزن در خانه بس نبود غرورم شکسته شد؟ حداقل مقابل همسایه ها نزن با تازیانه ات به سر و صورتم بزن حرفی فقط به حضرت خیرالنساء نزن بالای مرکبی و خجالت نمی کشی پیچیده پای من... چه کنم؟! بی حیا نزن موی سپید دارم و شیخ الائمه ام هر طور می زنی بزنم، با عصا نزن وقت گریز من شده "نوحوا علی الحسین" زینب دوید و گفت: غریب مرا نزن ای شمر بس کن و به روی سینه اش نرو با چکمه ات قدم روی عرش خدا نزن با دست و پا زدن گره ای وا نمی شود تشنه لبم... عزیز دلم... دست و پا نزن http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
(ع) آنان كه شكوه در حقایق دیدند گل را ورقی ز حُسن خالق دیدند پُر نورترین ستاره ی دنیا را در آینه ی امام صادق دیدند _______________________________ جهل بشر از دانش تو كاسته شد آئینه ی علم از تو پیراسته شد از گلشن وحی بس كه گُل پاشیدی گلزار علوم از تو آراسته شد _______________________________ خواهی به حضور دوست لایق باشیم      باید که به راه عشق عاشق باشیم  با پیروی از راه امـام صــادق ای شیعـه بیا مُحب صادق باشیـم http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
صحبت از داغ مدینه به خدا سنگین است نه فقط محفل ما در همه جا سنگین است غصه ای هست که بر سینه ی ما سنگین است حرف پرپر شدن گل ز جفا سنگین است کاش می شد که نگوییم سخن از غم ها چه کنیم این دل ما پر شده از ماتم ها ابتدا حرف غدیر است که تا آخر مانْد وایِ من روی زمین گفته ی پیغمبر مانْد رَدّی از بند که بر دست یل خیبر مانْد مادری نقش زمین گشت که پشت در مانْد هر چه بود این همه اندوه و ستم سنّت شد بستن دست نشان و عَلَم غربت شد باز در شهر مدینه که غمی دیرین داشت پیرمردی به شبی خاطره ای غمگین داشت او که چون جد غریبش همه درد دین داشت داغ ها بر جگر از یاری این آیین داشت نیمه شب دشمنش آمد به حریم خانه وای بشکست نماز شب آن جانانه او به تعقیب نمازش به لبش یارب بود جانش از یاد غریبی علی بر لب بود روز بردند علی را و در این جا شب بود لحظه هایی که دوان در پیِ یک مرکب بود یادْ از درد اسیری یتیمان می کرد یا که یادی ز شب شام غریبان می کرد همچنان عمّه ی سادات به کاخش بردند دل آزرده اش از زخم زبان آزردند یاد آن جمع اسیری که همه افسردند بعضی از شدت این واقعه جان بسپردند یاس هایی که ز اندوه و بلا لاله شدند کنج ویرانه یکی رفت ، همه ناله شدند در مدینه به دلش کرببلا زنده شده خاطرات پدرش از اسرا زنده شده یاد مظلومی جمع شهدا زنده شده داغ باغی که خزان شد ز جفا زنده شده او که خود وارث مظلومیِ حیدر بوده چون علی غربتش این گونه مقدّر بوده رفت آن نیمه شب و خصم دگر بار آمد باز آن حادثه ی تلخ به تکرار آمد شعله ای جانب درب حرم یار آمد در که می سوخت به یادش در و دیوار آمد دل این زاده ی زهرا ز غم آیینه شده عاقبت کشته ی این غربت دیرینه شده http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هدایت شده از اشعار ناب آیینی
آن کیست که روز وعصر را نشناسد آیات بلند نصر را نشناسد برمرگ زمان جاهلیت مرده است هرکس که امام عصر را نشناسد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
غزل بقیع و حال و هوای غریبش-امام حسن علیه السلام من آرزو دارم حـرم آباد باشد سینه زدن در صحنِتان آزاد باشد پایین پایِ چارْ گنبد پیش چشمم ایوان طلا و پنجـره فـولاد باشد صحن تو باشد سنگفرش و نیمه شبها پُر نور مثل صحن گوهرشاد باشد یک ویژه برنامه برای هـر امامی روز شهادت... وَ شب میلاد باشد در صحن امُّ الفاطمه بی بی خدیجه هر فاطمیـّه گـریه و فریاد باشد کـُنج حریمِ مادر عبّاسْ مَشک و... یک حوض و تمثالِ عَلَم افتاد باشد تلفیقی از کرب و بلا و درب و دیوار در روضه های شاهـدِ بیداد باشد پیش دو چشم او زمین افتاد مادر تا آخر عمرش چگونه شاد باشد؟! لرزید اما شد عصای مادری که... در گریه هایش ندبه یِ اِمداد باشد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ای پیمبرِ منبر... خطبه های تو غـَرّاء یاعلی که می گویی می تپد دل زهرا کـمترین غلامان خانه یِ تو علّامه جـزءِ برترین های آسمانی ای مولا می شود ببینم در زندگی و رفتارت صـبر مجـتبایی و اقـتدارِ عاشورا سجده های سجّادی علم باقری داری سیـِّدی اَباَالکاظم جَـدِّ مهربانی ها می دهی به ما درس مهربانی و ایثار قلب مُرده خواهد شد درکلاس تو احیاء از شما شدن قلب صاف و ساده می خواهد صاف و ساده خواهم شد با شما در این دنیا صحن خاکی اَت را با آه و ناله می سازم ناله می زنم آنـجا پای ندبه با آقـا http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
پایان ندارد بی قـراری هایِ زهـرا تکرار خواهد شد غریبی های مولا کوچه... مدینه... تازیانه... بندِ کینه پایِ برهـنه... طعـنه و زخم زبانها هر قدر می خواهی بزن اما نَکن باز در محـضرم دیگـر زبان ناسزا را ای بی حیا من مادرم را دوست دارم حُرمت نگهدار و نکن توهین به طاها هر چنـد بالای سرم شمشیر دیدم هر چند افتاد از سرم عمّامه ... امّا... پیش دو چشم خواهران و دخترانم غارت نشد پیراهـن و انگـشترم یا... خنجـر نبرّیده سـرم را تا ببیند بر روی نیزه دخـترِ من رأس بابا پای برهنه پشت مَرکب می دویدم مثـل رقـیّه گـفته ام برگـرد آقا http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
باز هم نوبتِ مدینه شُدو در غَمَش باز کربلا می‌سوخت باز در کوچه‌یِ بنی هاشم خانه‌ای بینِ شعله‌ها می‌سوخت نیمه شب ریختند در خانه مو سپیدی به ریسمان بستند درِ آتش گرفته را اما... ناگهان رویِ کودکان بستند به پَرِ دامنی ولی اینبار آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت پدر از خانه رفت شُکرِ خدا پهلویِ او به میخِ در نگرفت نَفَسَش بند آمده نامرد در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش پیرمرد است میخورد به زمین بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش شرم از رنگِ این محاسن کُن رحم کُن حالِ کودکانش را این چنین رفتن و زمین خوردن درد آورده استخوانش را حق بده که به یادِ او انداخت گَرد و خاکی که بر محاسن داشت مادرش را که تا درِ مسجد داغِ بابا عزایِ محسن داشت حق بده که به یادِ او انداخت عرقِ سردِ رویِ پیشانیش خونِ رویِ جبینِ جدش را عمه و رنجِ کوچه گردانیش حق بده که به یادِ او انداخت عمه‌اش را گُذر گُذر بردند از مسیری که ازدحام آنجاست یعنی از راهِ تنگ‌تر بردند حق بده که به یادِ او انداخت گیسوانش که خاک آلود اند گیسویی را که در دلِ گودال غرقِ خون رویِ خاکها بودند رویِ این کوچه‌ای که از سنگ است همه جایش نشانیِ او بود یادِ یک حنجر است این دفعه نوبتِ روضه خوانی او بود هرچه او بیشتر نَفَس میزد بیشتر میزدند زینب را تیغشان مانده بود در گودال با سپر میزدند زینب را چادرش زیرِ پایِ او پیچید بین نامحرمان زمین اُفتاد از سَرِ تَلِّ خاک تا گودال با کَمَر میزدند زینب را سَرِ شب کودکان همه در خواب تا سحر می‌زدند زینب را یک نفر در میانِ گودال و صد نفر می‌زدند زینب را http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
کاش خاموش کُنَد اشک ، مُصلایش را کاش گیرند کمی زیرِ بغلهایش را به زمین خورده و خاکی است رَدایش رویش کاش میشُد بِتِکانَند سَر و پایَش را ک به زمین خورد ، زمین خورد ، زمین خورد مُدام ولی از دست ندادند تماشایش را درِ آتش زده کَم بود بیاُفتد ای کاش بِبَرد از دَمِ در دخترِ نوپایَش را کوچه سنگی است ، سرش درد گرفته نامرد بی هوا هول نده ، سنگ است...ببین جایش را او خودش خواسته تا روضه‌ی مادر گیرد جُراتِ خویش نبینید مُدارایش را او علی هست به کوچه نکشیدش اینبار زنده کردید دوباره غمِ غمهایش را قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد میزد میزند تا شکند بازویِ زهرایش را دست بگذاشت به زانو نفَسش تند شده عمه‌ی کوچک خود دید و نَفَس‌هایش را خیزران بود و سَر و طشتِ طلا و مشروب کاش میشُد که نبیند لبِ بابایش را http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
در هجره‌ام مقابل چشمان مادرم در سجده بودم و لگدی بر سرم نشست این غم کجا برم، به که گویم که بی حیا با ناسزا به فاطمه، بال و پرم شکست یک تازیانه سجده‌ی طولانیِ مرا عمداً مقابل پسر ارشدم شکست وقتی که خواند مادر من را به ناسزا دندان من ز بسکه خودم را زدم شکست آتش کشید بیت مرا، وای از دلم یاد مدینه کردم و آن کوچه‌های تنگ وقتی که بست دست مرا بینِ خانه‌ام خوردم به دربِ خانه و دیوارهای سنگ پای برهنه، با دلِ پر زخم، نیمه شب در بینِ سینه‌ام نفسم بارها برید اِبْنُ الرَّبیعْ بغضِ علی را بروز داد در پشت ناقه، شیره‌ی جان مرا کشید موی سفید من به دلش رحم جا نکرد جسم مرا به روی زمین می‌کشاند و رفت تنها به خاطر پسرِ فاطمه شدن چندین لگد به پهلو و کتفم نشاند و رفت وقتی نگاه من به کفِ پایم اوفتاد انگار چشم من هوسِ قیل و قال داشت با تازیانه‌ها بدن من کبود شد ای وای بر رقیه که تنها سه سال داشت http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
✳️السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا خُزّانَ عِلْمِ اللّهِ ... ✳️ تا که از آه سخن روی لبان می آید باز هم حرف مدینه به میان می آید تا که حرف از گل یاسی به زبان می آید مهربان بانوی جنت نگران می آید اشک از چشمه ی کوثر به زمین می ریزد خاک از حرمت دلدار ز جا بر خیزد قرن ها هست که ما داغ شقایق داریم این چه امری است که از جانب خالق داریم لطف یار است اگر یک دل عاشق داریم همه از مرحمت حضرت صادق داریم دین ما گر چه همان هدیه ی پبغمبری است مُهرِ بر روی جبین و دل ما جعفری است دلبری کز سخنش قفل دل ما وا شد صد هزاران چو مسیح از دم او احیا شد عشق ایجاد شد و غنچه و گل زیبا شد دل بر او دادن ما روز ازل امضا شد شکر خالق که شدیم از قِبَلِ او لایق بشنویم از همه سو جمله ی قال الصادق به خدا بی رخ او چشمه ی خورشید نبود مهر و مهتاب مه و زهره و ناهید نبود عارفان را به وصال این همه امید نبود دین احمد پس از او زنده و جاوید نبود آیه های سخنش جلوه ی قرآن دارد ز حدیث لب او دیده چو باران دارد عاقبت بر سر قتلش به جگر خون آمد زهرِ منصور دوانیقی ملعون آمد تا که افتاد زمین اشک چو جیحون آمد مادر او ز جنان با دل محزون آمد جسم آغشته به زهرش چو به بستر افتاد گویی از غربت او عشق مکرر افتاد او نیاورد دمی جز به خدا روی نیاز وقت جان دادن اگر هر دو لبانش شده باز لحظه ی آخر خود کرد سفارش به نماز بود از داغ حسین یکسره در سوز و گداز روضه بر جد غریبش همه دم می خوانده اشک خون بهر غریبی حسین افشانده گر چه در ظاهرش از زهر جفا جان داده می توان گفت که از عشق خدا جان داده یا که از داغ شه کرببلا جان داده وز غم مادر و آن کوی بلا جان داده هر چه بود این همه اندوه شده قاتل او شعله ای گشته و آتش زده جان و دل او به گمانم دم آخر که در آن بستر بود ضجه و ناله کنان در بر او مادر بود بس که در غربت و بی همره و بی یاور بود یاد اندوه شه بی کفن و بی سر بود او که هر صبح و مسا ذکر حسین بر لب داشت دم آخر به دلش داغ غم زینب داشت http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
✳️السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا خُزّانَ عِلْمِ اللّهِ اَلسَّلامُ ... ✳️ من که کبوتر دلم ، همیشه در هوای توست همچو نسیم قدسیان ، عازم آن سرای توست دو چشم جان به سوی تو ، کعبه ی کعبه کوی تو قبله ی قلب خسته ام ، تربت دلربای توست بقیع اگر چه خلوت از ، همهمه ی آدمیان پر از حضور عرشیان ، به قبر باصفای توست خیل ملک صف به صف از ، بارگه ات کند عبور که بارگاه خاکی ات ، بهشت آشنای توست هدیه هر فرشته بر ، جمع ملائک به جنان ذره ای از خاک بقیع ، به عطر جان فزای توست زائر قبر اطهرت ، زیارت خدا کند که وجه بی بدیل تو ، جلوه ای از خدای توست مرا اگر که دعوتی ، بهر زیارتت کنی جان دهم از شوق وصال ، که این هم از عطای توست ای که رئیس مذهبی ، به مکتب خدای عشق بقای دین احمدی ، به لطف گفته های توست جلوه ی رب ازلی ، وارث غربت علی معنی دین نبوی ، تلالو ولای توست به سن پیری ز پی ، مرکب دشمنت روان به کاخ آن که به لبش ، طعنه و ناسزای توست شرح نمی توان نمود ، داغ تو را که گوییا هر چه غریبی و غم است ، جمع شده برای توست رخت سیه به تن کند ، مادر قد خمیده ات او که همیشه گریه کن ، به مجلس عزای توست http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
پنج بند به نیت پنج تن آل عبا تقدیم به امام صادق علیه السلام ما را به غیر عشق خودت مبتلا مکن جز خود دل مرا به کسی آشنا مکن دین خدا ولایت و عشق شما بُوَد ما را به غیر دین خدا مبتلا مکن با دوری از مسیر ولا و محبتت ما را اسیر غصه و درد و بلا مکن دین را تو گفته ای که به جز حب و بغض نیست دل را اسیر خود کن و از دین جدا مکن درب سرای خود بگشا بر دل همه ما را اسیر و در به در کوچه ها مکن فرموده ای که شرط شفاعت بُوَد نماز ما را به لحظه های شفاعت رها مکن مرغِ دل مرا که هوایش زیارت است جز راهیِ مدینه و کرببلا مکن ای نور چشم فاطمه ، جان نذر غربتت ایمان و دین من چه بُوَد جز محبتت عشقت مرام و دین من و مذهب من است دلدادگی به و مهر و غمت مکتب من است ذکر حدیث ناب تو شرح کتاب حق قرآن ناطقی ، سخنت مذهب من است یادت بهارِ قلب خزان دیده ام بُوَد نام خوش تو نغمه ی روز و شب من است مظلومی و غریبی ات ای پور مصطفی داغ دلِ شکسته و تاب و تب من است هر نیمه ی شب به واسطه ی هر دعای من ذکرت میان زمزمه ی یارب من است فخرم بوَد به اهل زمین و به آسمان چون نوکریِ تو همه جا منصب من است زهرا برایم از سرِ لطفش دعا کند تا نوحه هاب ماتم تو بر لب من است گر غوطه در بلا و خطر بارها کنم هرگز نمی شود که تو را من رها کنم قرآن بخوان که موسم وحی دگر رسید قرآن بخوان که لحظه ی سخت سفر رسید قرآن بخوان که تو خود وحیِ مجسمی روح کتاب حق که برای بشر رسید قرآن تویی و معنی ایمان تویی فقط اما چرا ز کینه به جانت شرر رسید ایپان به روح و معنی قرآن نداشتند آنان که زهرشان به میانِ جگر رسید یک عمر اگر که محنت و غم دیده ای دگر زهر آمد و به شام فراقت سحر رسید بس که غریب و بی کسی ای وارث علی پهلو شکسته مادر بشکسته پر رسید آن که ز ماتم تو گریبان دریده است موسی بن جعفر است و بر او این خبر رسید هنگام رفتن و شب پروازت آمده بالا سر تو مادرِ همرازت آمده از غربت علی به وجودت نشانه بود سوز غریب بی کسی ات بی کرانه بود آتش گرفته بار دگر درب خانه ای تکرار صحنه ای که ز غربت نشانه بود مانند مادرت شده کاشانه ات چرا ؟ با چه گناهی آتش دشمن به خانه بود یادی ز خیمه ها و ز غارت نموده ای بس که هجون دشمن دون وحشیانه بود یارب امام دیگری از خانه شد برون در کوچه ها کشاندن تو ظالمانه بود سجاده را کشیده عدویت ز زیر پا این گدشه ای ز شرح هجوم شبانه بود آماده ی سفر شده بودی به سوی یار زهری که شد نصیب تنت یک بهانه بود بال و پرت گشودی و راحت شدی ز غم از آن همه جفا و از این کینه و ستم ای آخرین سفارش تو بر نماز ما ای قبله گاه و کعبه ی راز و نیاز ما با آن سفارشت که عجب عاشقانه بود تنها به خاک کرببلا* شد نماز ما مظلومی ات همیشه به جان ها شرر زند داغت شده تمامی سوز و گداز ما گفتی حسین و خود ز غمش ناله ها زدی دیوان عشق او بگشودی و راز ما فیض خدا به واسطه ات می شود نصیب تنها به سوی تو شده دست نیاز ما دل تا به ابد به مذهب عشقت سپرده ایم آه اِی امام عشقِ دلِ سرفراز ما مهمانمان نما به بهشت بقیع خود ای قامتت به باغ جنان سروِ ناز ما خشتی ز خاک تربت ما خوش به پا شود بر روی قبر تو حرمی تا بنا شود *اشاره به این که ایشان کیسه ای از خاک کربلا داشتند و تنها بر آن سجده می فرمودند. http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
صحبت از داغ مدینه به خدا سنگین است نه فقط محفل ما در همه جا سنگین است غصه ای هست که بر سینه ی ما سنگین است حرف پرپر شدن گل ز جفا سنگین است کاش می شد که نگوییم سخن از غم ها چه کنیم این دل ما پر شده از ماتم ها ابتدا حرف غدیر است که تا آخر مانْد وایِ من روی زمین گفته ی پیغمبر مانْد رَدّی از بند که بر دست یل خیبر مانْد مادری نقش زمین گشت که پشت در مانْد هر چه بود این همه اندوه و ستم سنّت شد بستن دست نشان و عَلَم غربت شد باز در شهر مدینه که غمی دیرین داشت پیرمردی به شبی خاطره ای غمگین داشت او که چون جد غریبش همه درد دین داشت داغ ها بر جگر از یاری این آیین داشت نیمه شب دشمنش آمد به حریم خانه وای بشکست نماز شب آن جانانه او به تعقیب نمازش به لبش یارب بود جانش از یاد غریبی علی بر لب بود لحظه هایی که دوان در پیِ یک مرکب بود یاد اندوه رقیه و غم زینب بود یادْ از درد اسیری یتیمان می کرد یا که یادی ز شب شام غریبان می کرد همچنان عمّه ی سادات به کاخش بردند دل آزرده اش از زخم زبان آزردند یاد آن جمع اسیری که همه افسردند بعضی از شدت این واقعه جان بسپردند یاس هایی که ز اندوه و بلا لاله شدند کنج ویرانه یکی رفت ، همه ناله شدند در مدینه به دلش کرببلا زنده شده خاطرات پدرش از اسرا زنده شده یاد مظلومی جمع شهدا زنده شده داغ باغی که خزان شد ز جفا زنده شده او که خود وارث مظلومیِ حیدر بوده چون علی غربتش این گونه مقدّر بوده رفت آن نیمه شب و خصم دگر بار آمد باز آن حادثه ی تلخ به تکرار آمد شعله ای جانب درب حرم یار آمد در که می سوخت به یادش در و دیوار آمد دل این زاده ی زهرا ز غم آیینه شده عاقبت کشته ی این غربت دیرینه شده http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
نیمه شب بود و عاشقی بیدار مست حق بود و راحت از اغیار نیمه شب بود و وقت راز و نیاز بین سجاده بود، بین نماز با تأسی به مادرش زهرا دست خود برده بود سوی خدا داشت همسایه را دعا می کرد گره ها را دوباره وا می کرد ذکرِ ارباب عالمین گرفت بوسه از تربت حسین گرفت ناگهان صحبت از تهاجم شد خلوتش بین نعره ها گم شد داد و فریاد، بی دلیل زدند شعله بر خانه ی خلیل زدند حرمت این حرم شکسته شد و دست او بین خانه بسته شد و پا شد از جای خود ولی افتاد یاد مظلومی علی افتاد از غریب مدینه دم می زد وسط شعله ها قدم می زد خاک و خاکستر از عباش تکاند اشک بر مادرش دوباره فشاند حرف داغِ گران زهرا بود میخ در روضه خوان زهرا بود پیر مردی وحید را بردند آن محاسن سپید را بردند باز هم روضه ها به کوچه کشید آه... آقای ما بگو چه کشید؟! پیر را طاقت دویدن نیست می رود..‌. حاجت کشیدن نیست فلک از غصه شرمگین شده بود شیخ ما نقش بر زمین شده بود پیکرش را چقدر آزردند تا که شیخ الائمه را بردند خوب شد بر سرش جدال نشد غارت پیکرش حلال نشد تشنگی تاب و قدرتش نگرفت تیر و نیزه به قامتش نگرفت رخش از خون تازه رنگ نشد صورتش آشنا به سنگ نشد خوب شد قاتلی سویش نرسید پنجه ای بین گیسویش نرسید خواهری با شکستنش نشکست بر روی سینه اش کسی ننشست http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7