#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
لالا بر آنکه خواب ندارد چه فایده
ماندن بر آنکه تاب ندارد چه فایده
گیرم تو را حسین بگیرد ، بغل کند
وقتی دو قطره آب ندارد چه فایده
احساس مادری به همین شیر دادن است
آری ولی رباب ندارد چه فایده
انداختن حِرز ، اگر چه به گردنت
تا صورتت نقاب ندارد چه فایده
پرسش نکن سه شعبه برایم بزرگ بود
وقتی کسی جواب ندارد چه فایده
با چه سر تو را به نی بند میکنند
زلفی که پیچ و تاب ندارد چه فایده
#علي_اكبر_لطيفيان
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
نمانده شیر برای رباب عزیز دلم
تو را به جان عزیزت بخواب عزیز دلم
تو رو به قبله ای از تشنگی و میگردد
برای تو جگر آب، آب عزیز دلم
هنوز راه نیفتاده ای مبارز من
مکن برای شهادت شتاب عزیز دلم
بگو برای سه شعبه میان این همه یل!
چرا گلوی تو شد انتخاب عزیز دلم
نگو که می شود آخر محاسن بابا
به خون حلق ظریفت خضاب عزیز دلم
دعای آب نشد مستجاب حیف اما
دعای حرمله شد مستجاب عزیز دلم
#میلاد_حسنی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_علی_اصغر
#شب_هفتم_محرم
#غزل
پدری آب شده تا پسری آب خورد
ا"خون ز پیمانه ی خورشید جهانتاب خورد"
ماهی تنگ عطش راه به جایی نبرد
حنجرش آن قدری نیست به قلاب خورد
به لبش آب رسد یا نرسد می میرد
نوش دارو ست پس از مرگ که سهراب خورد
پلک بر پلک نهاده است در آغوش پدر
شاید او خواب ببیند که کمی آب خورد
لعنت حق به کسانی که گمان می کردند
که به نام پسرش کام پدر آب خورد
سرخی خون علی شانه به مغرب زده است
آسمان سرخی اش از جای دگر آب خورد
#امیر_خورسند
#صلوات
🔹️ #اشعارناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
.
#سبک_195_محرم #شور #حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام🏴
#شب_هفتم_محرم
بند اول:
ای، باب الحوائجِ کربلا
ای، زیبا قمره خونِ خدا
تو، سندِ غربتِ، حسینی
ای، شهیدِ کوچکِ نینوا
چه افتخاری داری تو سنِّ کم
فدایی شدی
شدی سپر بلای ثارالله
خدایی شدی
فرزنده آخر ابا عبدالله محشری
اصغر شدی ولی با شهادت تو اکبری
از هیبتِت عدو اگه ترسیده حق داره
اسمت علیه و توی گهواره حیدری
جان علی اصغر
🌸🌸🌸🌸🌸
بند دوم:
ای، عشقِ تموم سینه زنا
ای، طفل ِرضیعِ کرب و بلا
من، عبد و غلامِ دربارتم
تو، فرمانروای ارض و سما
تو شهزاده ای، آقایی، مولایی
دل و دلبری
علی هستی و واسه بی بی رباب
یه پا حیدری
ای زاده ی حسین و نوه ی ابوتراب
تابیده نوره تو به جهان مثل آفِتاب
به زیر دسته تو همه ی عرش و فرشیان
عالم فدای تو پسره ارشدِ رباب
جان علی اصغر
🌸🌸🌸🌸🌸
بند سوم:
ای، بحر عنایت اولیا
ای، مأوای سینه ی هَل أتی'
با، دست کوچیک تو آقاجون
وا، میشه در رو همهْ مشکلا
شده منصبت، تو همون کودکی
یلِ نینوا
که روی سینه ی بابات حسینی
توی کربلا
شیش ماهه ای، ولی تو شدی مقتدای ما
شد تربتِ مزارِ تو باب الشّفای ما
با لطف و رحمت و کرمت ای گلِ رباب
امضا بکن آقا براتِ کربلای ما
جان علی اصغر
🎵📝: #یاحسین(طاها تحقیقی)
#علی_مهدوی_نسب(عبدالمحسن)
#محمد_جواد_رودی
👇
.
#سبک_195_محرم #شور #حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام🏴
#شب_هفتم_محرم
بند اول:
ای، باب الحوائجِ کربلا
ای، زیبا قمره خونِ خدا
تو، سندِ غربتِ، حسینی
ای، شهیدِ کوچکِ نینوا
چه افتخاری داری تو سنِّ کم
فدایی شدی
شدی سپر بلای ثارالله
خدایی شدی
فرزنده آخر ابا عبدالله محشری
اصغر شدی ولی با شهادت تو اکبری
از هیبتِت عدو اگه ترسیده حق داره
اسمت علیه و توی گهواره حیدری
جان علی اصغر
🌸🌸🌸🌸🌸
بند دوم:
ای، عشقِ تموم سینه زنا
ای، طفل ِرضیعِ کرب و بلا
من، عبد و غلامِ دربارتم
تو، فرمانروای ارض و سما
تو شهزاده ای، آقایی، مولایی
دل و دلبری
علی هستی و واسه بی بی رباب
یه پا حیدری
ای زاده ی حسین و نوه ی ابوتراب
تابیده نوره تو به جهان مثل آفِتاب
به زیر دسته تو همه ی عرش و فرشیان
عالم فدای تو پسره ارشدِ رباب
جان علی اصغر
🌸🌸🌸🌸🌸
بند سوم:
ای، بحر عنایت اولیا
ای، مأوای سینه ی هَل أتی'
با، دست کوچیک تو آقاجون
وا، میشه در رو همهْ مشکلا
شده منصبت، تو همون کودکی
یلِ نینوا
که روی سینه ی بابات حسینی
توی کربلا
شیش ماهه ای، ولی تو شدی مقتدای ما
شد تربتِ مزارِ تو باب الشّفای ما
با لطف و رحمت و کرمت ای گلِ رباب
امضا بکن آقا براتِ کربلای ما
جان علی اصغر
🎵📝: #یاحسین(طاها تحقیقی)
#علی_مهدوی_نسب(عبدالمحسن)
#محمد_جواد_رودی
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
_____
#حضرت_علی_اصغر
جانِ هرکس دوست داری، جانِ من آرام تر
دست و پا را گم نکن،ناله مزن آرام تر
دست و پا کمتر بزن بیرون کشم این تیر را
می کُشی آخر مرا ای بت شکن ..آرام تر
شیرخواره کودکم! آماده ای؟ وای از دلم
تیر را بیرون کشیدم ، خسته تن ..آرام تر
گوش تا گوشت عجب ذبحی شده بی عیب و نقص
سر که آویزان شده گلگون بدن ..آرام تر
باز هم کُشتی مرا با خنده هایِ آخرت
می زنم بوسه بر این غنچه دهن ..آرام تر
مادرت ایکاش از خیمه نیاید دیدنت
می برم دفنت کنم دور از دو زن ..آرام تر
مطمئنم سُمّ مرکب ها به تو خواهد رسید
می شوی مانندِ من صدپاره تن ..آرام تر
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
_______________________
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
ازحرم طفل رباب ِتازه ای برخاسته
شال بسته، با نقابِ تازه ای برخاسته
گرچه افتادند رویِ خاک ها خورشیدها
تازه مغرب، آفتابِ تازه ای برخاسته
باد دارد از مسیر ِ چشمهایش می وَزَد
لاجرم بویِ شرابِ تازه ای برخاسته
بیشتر شد تشنگی ها، او خودش آب، آب بود
پشتِ پایش آب…آبِ تازه ای برخاسته
با همه پیغمبران، پیغمبری ام فرق کرد
رویِ دستم یک کتابِ تازه ای برخاسته
آن همه لبیک گفتن یکطرف، این یکطرف
پرسش ِ ما راجوابِ تازه ای برخاسته
ریخت برهم لشگری را تاکه بر دستم رسید
با حضورش بوترابِ تازه ای برخاسته
زود یا خوابش کنید و یا مُراعاتش کنید
تازه این کودک زخوابِ تازه ای برخاسته
این بلاتکلیفی ام ازناتوانی نیست نیست
تیر با یک پیچ و تابِ تازه ای برخاسته
گردنی که خشک باشد آخرش این میشود
تیر هم که باشتابِ تازه ای برخاسته
روی این دستم تنش؛ برروی این دستم سرش
آه بفرستم کدامش را برای مادرش
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
_____________________
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
___________
#حضرت_علی_اصغر
@shere_aeini
با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را
چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را
به سفیدیِ گلوی تو کسی رحم نکرد
رسمِ کوفی است بگیرند هدف، مهمان را
دست و پایی زدی و باز تبسّم کردی
پس خدا بوسه زند این دو لب خندان را
بوسه بر این سرِ پاشیده ز هم مشگل نیست
من چسان دفن کنم پاره ای از قرآن را
مشگل اینجاست که سر نیزه امانت ندهد
اهل غارت نکند رحم ، گُلِ پنهان را
من دهم با چه زبانی خبرت را به رباب
آب دادَست سه شعبه گلوی عطشان را
بعد از این است که بر سینۀ من جا داری
نزد مادر ببرم آهِ دِلِ سوزان را
گریه بر معجرِ عمّه نرود از یادت
وسط هلهله ها بدرقه کن یاران را
تا به محشر ز غبار غم تو گریه بپاست
ای عجب داغ تو کردَست بپا طوفان را
سند مستند کرب و بلا حنجر توست
بُرد مظلومیِ تو آبروی عدوان را
عید قربان من است و تو همان ذبحِ عظیم
و خدا مُهر قبولی زند این قربان را
🔸شاعر :
#محمود_ژولیده
______________________
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
___________
#حضرت_علی_اصغر
زندگی برگشته؛ با هوی مسیحایی که نیست
آب، آورد از فراتِ خشک، سقایی که نیست
چشمهایش گرم شد؛ گهواره میخواهد چه کار ؟!
طفلکم خوابیده، روی دست بابایی که نیست
دوختم پیراهنِ یکسالگی را پیش پیش
دلخوشم امروز، با رویای فردایی که نیست
تا بغل وا میکنم، با شوق، سویم میدَود
ایستاده روی پای خویش، آن پایی که نیست
لایلایی؛ خنده؛ بابا گفتنش؛ یا گریهاش
گوشهایم پر شده با این صداهایی که نیست
باز هم باران گرفت و مشکهایم آب شد
از عطش میترسم از روز مبادایی که نیست
اشکهایم رود شد تا که نمیرد ماهیام
میرود این رود، در آغوشِ دریایی که نیست
هر شبم با فکر مادر بودنم سر میشود
خون شده چشمانم از کابوسِ رویایی که نیست
زندگی بعد از علی دیگر برایم مردگیست
قبر این بیشیرخوار آنجاست، هر جایی که نیست
مردهام در کربلا؛ در روز عاشورای سرخ
زنده در دنیای رویاهام، دنیایی که نیست
🔸شاعر:
#رضا_قاسمی
_____________________
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
_______
#حضرت_علی_اصغر
چشم آسمانی اش هزار قمر داشت
زیر پا به جای خاک دُر وگهر داشت
شاهزاده بود و در برابر دشمن
در نگاه خود نوید صبح ظفر داشت
سینه سپر کرده بود در دل میدان
او نوه ی شیر بود و میل خطر داشت
مثل علی بی زره به معرکه می رفت
حیدر کرار دگر بود ....جگر داشت
مثل عمو رفت به دیدار سه شعبه
باز هر چه بود علمدار سپر داشت
حرمله ای کاش تو را ذبح نمی کرد
کاش که از غربت حسین خبر داشت
🔸شاعر:
#احسان_نرگسی_رضاپور
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
_______
#حضرت_علی_اصغر
چه رخ داده بین سپاه عدو
که هر کس به شکلی کند گفتگو
یکی گفت آمد چها بر سرش
حسین آمده با علی اصغرش
یکی گفت ریزد سرشک از دوعین
به زانو در آمد در آخر حسین
یکی گفت معلوم شد بر همه
غریب است خیلی گل فاطمه
یکی گفت ماه تراب آمده
به دنبال یک جرعه آب آمده
یکی گفت با حرمله اینچنین
سپیدی زیر گلو را ببین
یکی گفت این غنچه پژمرده است
لبش از عطش بد ترک خورده است
یکی گفت نشکفته پرپر شده
یکی گفت این جوجه بی سر شده
یکی گفت پاشیده شد حنجرش
یکی گفت وای از دل مادرش
یکی گفت قلبم شد از غم کباب
دم خیمه استاده مامش رباب
یکی گفت شه از چه حیران شده ؟
عزیز پیمبر پریشان شده
یکی گفت رنگ از رخ او پرید
حسین از عیالش خجالت کشید
یکی گفت آتش به دلها زنم
سر کوچکش را به نی ها زنم
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
_______________
#حضرت_علی_اصغر
ای تیر مرا به آرزویم برسان!
یعنی به برادر و عمویم برسان
حالا که پدر، تشنه لبیک من است
بیتاب خودت را به گلویم برسان
لبیک به اوست آرزویم؛ لبیک!
میگویم با خون گلویم لبیک
تفسیر عظیم «یتلظّی عطشا»ست
لب باز نمودم که بگویم: «لبیک»
من نیز یکی از آن همه مردانت
قابل شده این جان، که شود قربانت؟
حالا که بلا دور سرت میگردد
بگذار علی شود بلاگردانت
باید که به روی دست، قرآن ببرم
شش آیه از آن سوره انسان ببرم
تا قرآن باز، روی نیزه نرود
باید که تو را نیز به میدان ببرم
🔸شاعر:
#سیدمهدی_حسینی
_____________________________
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
___________
#حضرت_علی_اصغر
این غبغب تو ناز به تفسیر می کشد
لب لب مکن که این جگرم تیر می کشد
پنجه مکش به سینه تف دیده کویر
ناخن مگر ز سینه کمی شیر می کشد
در کودکی چه محشری در عشق کرده ای؟
حسرت به عاشقی تو هر پیر می کشد
هر کس قدم به سیر مقامات تو نهد
کارش در این دیار به تکفیر می کشد
گویا شنیده شد که خدا هم ز داغ تو
در عرش ناله های فرا گیر می کشد
می دانم عاقبت که سر (چند قطره آب)
کار امام عشق به تحقیر می کشد
با آن که دیر آمدم بالای قبر تو
دیدم پدر ز حنجر تو تیر می کشد
این جسم غرق خون تو و حالت پدر
آن ماجرای کوچه به تصویر می کشد
بو برده دشمنت به گمانم تنت کجاست
بر روی خاک نیزه و شمشیر می کشد
باور نمی کنم بدن توست روی نی؟
دشمن میان هلهله تکبیر می کشد
چشمان باز و حنجره ریش ریش تو
حال دل رباب به تحریر می کشد
تا نیزه در گلوی تو جا باز می کند
انگار از وجود من اکسیر می کشد
دیده ببند تا که نبینی عدوی تو
ناموس خانواده به زنجیر می کشد
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
_________________________
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
_______
#حضرت_علی_اصغر
یاس حرم ز شاخه جدا از سه شعبه شد
کوچکترین شهید فدا از سه شعبه شد
بین گلو و تیر ، که سنخیتی نبود
تکخال عشق بود و دو تا از سه شعبه شد
شش ماه او تمام شد و در منای عشق
قربان سیدالشهداء از سه شعبه شد
وقتی پدر ز حنجر او تیر را کشید
زد دست و پا به خون و رها از سه شعبه شد
در پاسخ به شادی شرم آور عدو
در خیمه های تشنه عزا از سه شعبه شد
دیدی دلا به محشر کبرای کربلا
شور قیامتی که به پا از سه شعبه شد
آنجا که کاخ صبر و امیدش خراب شد
غمخانه ی رباب بنا از سه شعبه شد
🔸شاعر:
#سیدمحمد_میرهاشمی
_____________________
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
___________
#حضرت_علی_اصغر
جان به پیکر داشت وقتی مشک ها جان داشتند
کاش می شد ابرها آن روز باران داشتند
کاش می شد قطره ی آبی به خیمه می رسید
آب ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند
آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه
آب ها از شمر گویا اذن میدان داشتند
کودکی آرام شد با لای لای تیرها
بعد از آن گهواره ها خواب پریشان داشتند
سوره ی کوچک که روی دست بابا ذبح شد
مجلس مرثیه ای آیات قرآن داشتند
بند قلب آسمانی ها به مویی بند بود
بر نخ قنداقه اش از بس که ایمان داشتند
چون خدای کعبه بود و لایق تسبیح بود
آن که را زیر عبای عرش پنهان داشتند
هیچ داغی مثل داغ کودک شش ماهه نیست
اهل بیت از حرمله بغض دو چندان داشتند
نیزه ها در پشت خیمه خاک بر سر ریختند
ماه های روی نیزه چشم گریان داشتند
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
_____________________
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
_______________
#قاسم_بن_الحسن
چون بود انتخاب تو احلی من العسل
شد مرگ در حساب تو احلی من العسل
پرسید: از شهادت؟ و گفتی که: ای عمو
مرگ است در رکاب تو احلی من العسل
ای صاحب رساله مستی ، نوشته در
هر صفحه از کتاب تو احلی من العسل
می خواستی که شاعر کرب و بلا شوی
این گونه شد خطاب تو احلی من العسل
با دیدن تو طعم دهان ها عوض شده است
پس روی در نقاب تو احلی من العسل
ما نیز مست جام تو هستیم تا ابد
ای مزه ی شراب تو احلی من العسل
روزی اگر بقیع شود صاحب حرم
خواهد شد اسم باب تو احلی من العسل
در پاسخ سوال تو شد مرگ رو سیاه
وقتی که شد جواب تو احلی من العسل
🔸شاعر:
#مجتبی_خرسندی
_______________________
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
___________________
#قاسم_بن_الحسن
تویی که از همه خوبان جدایی
چرا- چون نخلِ باغِ مجتبایی
پدر را گر کنارِ خود ندیدی
ولی دامانِ نجمه پروریدی
فدای سایه ی لطفِ عمویت
چو نوری بعدِ بابا بوده رویت
تو داری محرمی چون عمه زینب
به سینه مهرِ تو دارد لبالب
تو جویی از عسل داری به کامت
خوش آن صهبای عشق افتاده نامت
بوَد پشتِ عمو گرم از وجودت
سرِ ماه و ستاره در سجودت
خرامان می روی ای ماهِ پاره
به وجد آمد جهان از این نظاره
صفِ کرببلا جانا چه کردی؟
که ثابت کرده ای آن شیر مردی
در آن لحظه که تو افتادی بر خاک
شده سیلِ خلایق جامه در چاک
بهارِ عمرِ تو غم بود و کوتاه
سرت بر دامنِ دشتی پُر از آه
نگنجد شعر تو در فهمِ خادم
فدای رویت ای شهزاده قاسم
🔸شاعر:
#هستی_محرابی
______________________________
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
_______________
#قاسم_بن_الحسن
چقدر شهد عسل میچکد زلبهایت
چو موم گشته تنت درهم است سیمایت
از این حرارت در عمق سینه ات پیداست
چه کرده است سم اسب با سراپایت
یتیم دیده و لشگر نوازشت کردند
من امدم به کنار تو جای بابایت
کنار پیکرتو آه میکشم قاسم
رسد شکسته شکسته صدای آوایت
به هر کجای تنت دست میبرم خرد است
چگونه نجمه نگرید به قدو بالایت
چقدر زود رسیدی به ارزوی دلت
مبارک است عزیزم وصال زیبایت
🔸شاعر:
#محمدجواد_مطیع_ها
__________________________
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
_______________________
#امام_زمان #مناجات_امام_زمان
نبار بارون که من بارونم امشب
پریشونم ، پریشون خونم امشب
بیا آقا بیا دورت بگردم
به دنبالِ تو سرگردونم امشب
تو این روضه گرفته ریشم آقا
بیا اینجا کمی اَبریشَم آقا
یکم از تشنگی تو سهم من کن
بخون روضه بزن آتیشم اقا
ببین ساز فراقت کوک کوکه
غم تو حاصلش سیروسلوکه
اگه می دیدمت می دیدم ازغم
روپیشونیت پراز چین وچروکه
من و تو این عزاها طاهرم کن
رسیدم جان زهرا طاهرم کن
بزاردعاشق بشم از تو بخونم
منو مانندِ باباطاهرم کن
بزار از درد تنهایی بخونم
از این صبر و شکیبایی بخونم
گمونم پیش گهواره نشستی
بزار امشب که لالایی بخونم
اگه عباس هم بازوش زمین خورد
اگه باضربهای اَبروش زمین خورد
اینا سخته ولی نه سختر از این
که آقام رو زد اما روش زمین خورد
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
_______________________
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
_______________________
#حضرت_علی_اصغر
به کف چون جان گرفتم تا کنم تقدیم جانانت
گلویت را سپر کن تا بگیرم پیش پیکانت
ذبیح من مبادا گوسفند از آسمان آید
مهیّا شو که سازم در منای دوست قربانت
ز بی آبی نمانده در دو چشمت قطرۀ اشکی
که تر گردد لب خشکیده ات از چشم گریانت
نه ناله می زنی نه دست و پا نه اشک می ریزی
مزن آتش مرا این قدر با لب های خندانت
نگوئی کس نشد همبازی ات بر گرد گهواره
شرار تشنگی تا صبح، بازی کرد با جانت
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
_____________________
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🍃🏴 در عزای #شب_هفتم_محرم
#نذر_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام 🏴🍃
-لطفا حق روضه ادا شود-
پرپر زد و پریشان گردید و رفت از حال
بر روی دستِ بابا خندید و رفت از حال
قلبش تکان تکان خورد و جایِ جرعه ای آب؛
تیری به حنجرش خورد! ترسید و رفت از حال
قنداقه غرق خون شد! پس ناتوان و آرام...
بر دورِ لب، زبانش چرخید و رفت از حال
بابا چه بغض کرد و از گوش تا به گوشَش-
-را با لبانِ لرزان، بوسید و رفت از حال
با چشم نیمه بازش یکریز پلک میزد
یکریز دست و پایش لرزید و رفت از حال
شش ماهه بود و بابا برداشت از گلو خون
بر آسمانِ هفتم پاشید و رفت از حال
گهواره کنج خیمه؛ بیتاب تاب میخورد
مادر دو دستِ خود را بویید و رفت از حال!
#صلی_الله_علیک_یاأباعبدالله_الحسین
#ألسلام_علی_الطفل_الرضیع
#مرضیه_عاطفی
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
این سو و آن سو می روی بالای نیزه
ششماهه ام..حالا شدی آقای نیزه..
سخت است باور کردنش!ای کاش می شد
تا که در آغوشم بشینی جای نیزه..
گریه جوابِ غصّه هایت را نمی داد
ای کاش سینه می زدم در پای نیزه
تنها نه من می نالم و می گریم ای گل
بشنو خودت ششماهه..های و های نیزه
دیدی بجای بوسه از زیرِ گلویت...
افتاد پای حنجرت امضای نیزه..
اینقدر با لبهای خود ما را نسوزان
آتش گرفته روی نی سقّای نیزه
🔸شاعر؛
#محسن_راحت_حق
_________________________
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
____
#حضرت_علی_اصغر
او آب را به دست خودش آفریده است
دریا عقیق سرخ لبش را مکیده است
روشن ترین دعای قنوت حسین شد
نوری که از گلوی سپیدش دمیده است
حتی فرات حق لبش را ادا نکرد
غیر از سه شعبه ای که نوکش آب دیده است
تیر از میان آن همه مضمون گریه دار
معنای نازک گلویش را گزیده است
طفلی هنوز راه نیفتاده است ... آه
خون با شتاب بر رخ پاکش دویده است
وقت تلظی لب او آب می شود
دریا؛ که منت از برهوتی کشیده است
تشییع پیکرش به عبا احتیاج داشت
مانند پیکری که بریده بریده است
او رفت و آب خوردن مادر عذاب شد
جرعه به جرعه طعم عطش را چشیده است
از آسمان حنجر زخمی و تشنه اش
بر خاک عرش، خون گلویش چکیده است
قطعاً که گاهواره او عرش کبریاست
درصحن سینه ی پدرش آرمیده است
چاووش نیزه ای شده لالایی رباب
حالا که طفل تشنه به دستش رسیده است
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
_____________________
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
پرپر زد و پریشان گردید و رفت از حال
بر روی دستِ بابا خندید و رفت از حال
قلبش تکان تکان خورد و جایِ جرعه ای آب؛
تیری به حنجرش خورد! ترسید و رفت از حال
قنداقه غرق خون شد! پس ناتوان و آرام...
بر دورِ لب، زبانش چرخید و رفت از حال
بابا چه بغض کرد و از گوش تا به گوشَش-
-را با لبانِ لرزان، بوسید و رفت از حال
با چشم نیمه بازش یکریز پلک میزد
یکریز دست و پایش لرزید و رفت از حال
شش ماهه بود و بابا برداشت از گلو خون
بر آسمانِ هفتم پاشید و رفت از حال
گهواره کنج خیمه؛ بیتاب تاب میخورد
مادر دو دستِ خود را بویید و رفت از حال!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
_______________________
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
_________________
#حضرت_علی_اصغر
پی دریا شدن چون رود غم آواره می آیی
به دست موج موج گریه از گهواره می آیی
چرا اینقدر آشوبی، نکن اینطور بیتابی
کمی دیگر در آغوش پدر آرام میخوابی
کلامی از تو شیرین میکند تلخی دنیا را
بیا و این دم رفتن زبان واکن بگو بابا!
ببوسد زودتر ای کاش گلبرگ دهانت را
که آتش میزند داغ تو قلب باغبانت را
به بزم تیرها، مردانه، بی شمشیر می آیی
تو که جنگی نداری بی کمان و تیر می آیی
عبای باغبان دشت سرخ از ردّ بارانست
گمانم غنچه نشکفته ای درگیر طوفانست
گلو باید بگیرد کام جان از چشمه ای دیگر
نمینوشد به جز خون آسمان از چشمه ای، دیگر
سپاه شب به کام خون کشیده رنگ و رویت را
بگو دیگر نمیبیند سپیدی گلویت را
تویی که از زمین با آرزوی ماه دل کندی
چرا در خواب نازت چشم هایت را نمیبندی
به روی خاک سوزان چشم هایت را ببندی کاش
میان سوختن، در خاک خوابیدن نخندی کاش
به معراج بلا سرمیگذاری روی سرنیزه
سرت آرام میگیرد به جای شانه بر نیزه
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
____________________________
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________________
#حضرت_علی_اصغر
صدای لالایی میاد از توی خیمه رباب
کبوتر کوچیک من گریه نکن آروم بخواب
بخواب شاید بارون دلش بسوزه یه کم بباره
بباره و عمو نره تا که برات آب بیاره
رقیه طاقت نداره ببینه اشکای تو رو
با دستای مهربونش گرفته دستای تو رو
الهی که من بمیرم تا تو رو اینجور نبینم
طاقت ندارم ببینم هی میزنی چنگ به سینم
سرباز کوچیکم بخواب بابا بیرون منتظره
میخواد که همراه خودش تو رو به میدون ببره
یادت باشه وقتی میری خنده نیاری رو لبت
تا نبینن خنده هاتو آدمای دورو برت
بذار ببندم رو سرت سربند یا فاطمه رو
پشت و پناهت فاطمه حالا دیگه پسر برو
🔸شاعر:
#حمیدرضا_عرب_زاده
___________________________
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
____________
#حضرت_علی_اصغر
از شبِ هفتم به اهل خیمه بستند آب را
تشنگیِ کودک شش ماهه برده تاب را
از دوچشمِ مادرش ، آری ، گرفته خواب را
او دراورده به گریه ، از عطش ، مهتاب را
کل خیمه در پیِ آبی برای این پسر
ما همه بودیم تشنه ، لکن اصغر تشنه تر
دشمنان با اشکِ چشمِ من ، تسبم میکنند
بی علی هستند و قطعا قبله را گم میکنند
شاید اینها بر منِ خسته ترحم میکنند
این غدیرِ خونیِ مارا کمی خُم میکنند
بردمش من اصغرم را سمتِ میانِ نبرد
هیچکس یک قطره آبی هم به ما هدیه نکرد
تازه ، من دیدم که تیری هم به سمتِ ما زدند...
کل لشکر تیر را دیدند و از خود جا زدند
تا سفیدیِ گلو ، چون ماه ، شد پیدا ، زدند
آب ، هیچ اصلا! چرا با تیر ، کودک را زدند؟
داشتم میگفتم از خشکیِ لب هایش ولی
آه... ، بدجوری به خود پیچید یک دفعه علی
گرچه لشکر خواستند آبی دهند ، اما نشد
هیچکس بهرِ کمک کردنِ به کودک پا نشد
اصغر از این همهمه حتی دو چشمش وا نشد
گفتم: اصغر رو زدم! شرمنده ام بابا ، نشد...
حال من ماندم میانِ خیمه و این دشمنان
مانده ام حیران و سرگردان ، میانِ این و آن...
کودکِ شش ماههی من ، سوخته بال و پرش
بین قنداقِ پر از خون است ، جسمِ اطهرش
روی یک دستم تنش ، برروی یک دستم سرش
حال بفرستم کدامش را برای مادرش؟
تیر خورده جای شیر و خواب رفته اصغرم
بهرِ خوابیدن ، علی را پشتِ خیمه میبرم
آرزو دارم نبیند مادرش این صحنه را
پیکرش در بین قنداق است و سر از تن جدا
خاک میکردم علی را در زمین کربلا
ناگهان هم مادرش آمد به پشتِ خیمه ها
کاش وقتی که میانِ خون نشستم ، بی پناه
مادرم هرگز نیاید گوشه ای از قتلگاه...
🔸شاعر:
#محمدحسین_چاوشی
_____________________________
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
.
#زمینه
#حضرت_علی_اصغر
#سبک_تسبیحات_حضرت_زهرا
#حاج_رضا_یعقوبیان
بند۱
علی اصغر
فرزند دلبند رباب هستی
دریای دین را در ناب هستی
ما ذره و تو آفتاب هستی
علی اصغر ای تشنه ی آب
علی اصغر مهر انقلاب
علی اصغر بریاری دین
در کربلا گشتی تو انتخاب
مولانا علی اصغر حسین(۴)
#بند۲
علی اصغر
تو گل گلشن ولا هستی
زینت شهر کربلا هستی
با خون خود رمز بقا هستی
علی اصغر ای باب نجات
علی اصغر عالی درجات
علی اصغر با تشنه لبی
اشک چشمان تو آب حیات
مولانا علی اصغر حسین(۴)
بند۳
علی اصغر
بوده پدر به گفتگوی تو
عدو نشسته روبروی تو
تیرستم زد به گلوی تو
علی اصغر با دیده ی تر
علی اصغر بر دست پدر
علی اصغر با تیر ستم
بر جان تو زد دشمنت شرر
مولانا علی اصغر حسین(۴)
بند۴
علی اصغر
با لب تشنه ات در آن وادی
با تیرکین از نفس افتادی
در ره دین حق تو جان دادی
علی اصغر شافع جزا
علی اصغر کشته ی جفا
علی اصغر پاره پاره شد
حنجر تو با تیر اشقیا
مولانا علی اصغر حسین(۴)
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#مشهد_مقدس
.
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7