eitaa logo
شعر و داستان
1.8هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
80 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم دارم که تو با نرگس خواب آلوده در دل شب به سراغ من بیدار آیی @shearvdastan
مُلکِ دل را از نگاهی میتوان تسخیر کرد چیست از لشگرکشی منظورِ مژگان شما؟! @shearvdastan
برعکس همه‌ی قصه های تلخ شاید شبی به چنگ من افتاد ماه من... @shearvdastan
به قول جناب هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی... @shearvdastan
277K
من آدمم به جان شما... شبتون بخیر
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ یاد خدا آرام‌ بخش دل‌هاست. رعد | ۲۸ @shearvdastan
سر در هوای دوست اگر خاک شد چه باک می‌چرخد و به دامن آن یار می‌رسد... @shearvdastan
بهارِ با تو بودن‌ها چه شد؟ پاییز دلتنگی‌ست کجایی صبح من؟ شامِ ملال‌انگیز دلتنگی‌ست ‌ کجایی ماهیِ آرام در آغوش اقیانوس؟ به من برگرد! این دریایِ غم لبریزِ دلتنگی‌ست ‌ اگر چیزی به دست آورده‌ام از عشق، می‌بخشم غزل‌هایی که خود سرمایۀ ناچیزِ دلتنگی‌ست ‌ در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد همانا مرگ، پایانِ سرورآمیزِ دلتنگی‌ست... ‌ نسیمی شاخه‌هایم را شکست و با خودم خواندم: بهارِ با تو بودن‌ها چه شد؟ پاییزِ دلتنگی‌ست ‌‌‌ ‌‌ @shearvdastan
آرامش است آخر اضطراب ها... @shearvdastan
می‌گرفتم پیش ازین از دست ساقی می به ناز این زمان از دور می‌بوسم لب پیمانه را @shearvdastan
تو ایستاده ای امّا تـوان دم زدنت نیست خموشی‌ات همه فریاد و خود به لب سخنت نیست چه تلخ خورده‌ای از دست روزگار که دیگر چنان گذشته‌ی شیرین، لب شکر شکنت نیست چه جای غم که ندارم تو را که در نظر من سعادتی به جهان مثل دوست داشتنت نیست چگونه می سپری تن به بوسه های رقیبم نشان بوسه ی من در کدام سوی تنت نیست؟ من از تو اصل تو را برگزیده ام که همیشه دلت مراست، تو خود گفته ای، اگر بدنت نیست چنین که عطر تنت ره به هر نسیم گرفته است تو با منی و نیازی به بـوی پیرهنت نیست @shearvdastan
تماشا میشوی آیه به آیه در قنوت من تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم..‌! @shearvdastan
جای تو باید با خودم خلوت کنم هر شب وقتی خودم را تنگ میگیرم در آغوشم... @shearvdastan
خنده‌‌ ‌صبحی‌ست، که در بندِ گریبان‌ گل است عیش موجی‌ست‌که سرگشته‌ی توفان‌گل است محو رنگینی گلزار تماشایِ توام از نگه تا مژه‌ام، عرضِ خیابان گل است @shearvdastan
صحنه های سینمایی به شهادت رساندن یحیی سنوار به طرز عجیبی انسان را مبهوت می کند و فطرت آرمان خواه و کمال جوی آدمی را متأثر از خویش می کند. او چریکی بود که توانست زیر چشم صدها ماهواره و پهپاد، یک سال دوام بیاورد و حتی به رهبری حماس برسد، اما در لحظه ای که با مرگ مواجه می شود، مطابق تمام مسیر زندگی اش شجاعانه به استقبال آن می رود و با آن هماوردی می کند. منظره ای که سنوار در دم آخر خلق کرد، تجسم واقعی تمام جملاتی است که در کلام گفته می شود یا در مورد بزرگان تاریخ از گذشته های دور شنیده بودیم: ماجرای کربلا، جمله «ما رأیت الا جمیلا»، ابیات حماسی و شورانگیز در ادبیات جهان و... . انتشار این تصاویر توسط اسرائیل اما، بخش جالب تر ماجراست. ذهن انسان غربی هرگز نمی تواند بفهمد که معنای این صحنه ها چیست؛ بدون اینکه بخواهم جانبدارانه سخن بگویم، باید تأکید کنم که این انسان، فرق «مرگ» و «شهادت» را نمی فهمد و به همین خاطر هرگز توان نابودی و حذف خصم خویش را ندارد، چون آن حریف نرم افزاری دارد که با سیستم عامل او سازگار نیست و نمی تواند باشد. نحوه شهادت سنوار و سپس انتشار آن توسط خود قاتلین، بیانگر شعاری نبودن این مفهوم است. شهادت سنوار غیرمنتظره نبود و او تا کنون هم «قاچاقی زنده بود»! او معمار عملیات طوفان الاقصی در 7 اکتبر بود. در مورد صحیح یا غلط بودن انجام این عملیات نظرات مختلفی وجود دارد و خواهد داشت؛ به ویژه آنکه انجام این عملیات به بهای کشته شدن دهها هزار فلسطینی، آواره شدن ساکنین غزه و پرداخت هزینه های سنگین توسط ایران، حزب الله لبنان و... شد، اما دو واقعیت، قطعی و عینی است: 1-نشان داد «توسعه»، «رونق اقتصادی»، «عادی سازی روابط اعراب-اسرائیل» بدون در نظر گرفتن فلسطینیان ناممکن است. یا فلسطینیان در این قاب باید باشند یا دیگران هم روی خوش نخواهند دید. 2-رویای وجود «آینده» برای سرزمینی اشغال شده به نام اسرائیل و احساس دوام و امنیت را برای ساکنین اشغالگر آن سلب کرد. به هرروی، نام سنوار به واسطه اتصال با نام اسطوره ای «یحیی» و ماجراهای آن؛ و نیز پرده آخر عمرش، به واقع رمز خواهد شد... گویی این شعر محمود درویش را زیست که: محاصره‌ات را محاصره کن راه گریزی نیست بازویت افتاد آن را بردار و دشمنت را بزن راه گریزی نیست من در نزدیکی‌ات افتادم مرا بردار و دشمنت را با من بزن که اکنون تو آزادی آزاد آزادی کشته‌ها یا مجروحینت مهمات تواند پس با آنها دشمنت را بزن راه گریزی نیست هر پارۀ ما نام ما را بر خود دارد @shearvdastan
غم صدهزار مرتبه گرد جهان بگشت جز من نیافت همدمی از خلق روزگار @shearvdastan
زندگی می‌کشد آخر به کجا کارت را باید از دور تماشا بکنی یارت را روز دیدار، خودت را به ندیدن بزنی شب ولی دوره کنی لحظهٔ دیدارت را @shearvdastan
گفت: روزی باز می‌گردم، فراموشم مکن گفتمش: در بی وفایی نیز کامل نیستی @shearvdastan
تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی هرلحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوی! این عابران که می‌گذرند از خیال من مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی تو زنده‌ای هنوز برایم گمان نکن در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی! باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت وقتی که عاشقی چه خطرناک می‌شوی! @shearvdastan
تنهایی‌ام کم از غمِ دلتنگیِ تو نیست من هرچه بی قرارترم ،بی‌ صداترم... @shearvdastan
من را به تو این نذر و دعاها نرساندند ای کاش مهیا بشود گاه گناهی... @shearvdastan
لطفا تحمـّل کن کمی، چیزی نگو دیگر! بگذار آسـان بگذرد این فصـل دردآور این "تیر"ِ بی بارانِ داغِ خشک ِ بی احساس این فصلِ بی تو، بی غزل، "مرداد" و "شهریور" لطفا تحمـّل کن کمی، کمتر بیا سمتم بگذار تا بیـرون کنم رویای تو از سر من آدم نـامـهـربـانـی نیستم، امـّـا مجبور هستم خوبِ من، باور بکن، باور وقتی که می دانم کسی دارد هوایت را یک مهربان تر از من و زیباتر و بهتر لطفا فراموشم کن و بگذار تا من هم ... کاری نکن! کاری نکن، تا قلبِ این دختر ..
خورشيد سرك مي كشد و مي داند از دستِ تو چاى صبـح خوردن دارد @shearvdastan
در وصالت اشک شوق و در فراقت اشک غم پشت و روی سکه ی من هر دو یک تصویر داشت @shearvdastan
گر همچو من افتادهٔ این دام شوی ای بس که خراب باده و جام شوی ما عاشق و رند و مست و عالَم‌سوزیم با ما منشین اگر نه بدنام شوی @shearvdastan