در وصالت اشک شوق و در فراقت اشک غم
پشت و روی سکه ی من هر دو یک تصویر داشت
#مجتبى_دهدشتی
@shearvdastan
گر همچو من افتادهٔ این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی
ما عاشق و رند و مست و عالَمسوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی
#حافظ
@shearvdastan
زخم را پنهان کن ! حتی ازخودت..
جز نمک در مشتِ دنیا هیچ نیست ...!
#معصومه_صابر
رفتی ولی کجا که به دل جا گرفتهای
دل جای توست گر چه دل از ما گرفتهای
ای نخل من که برگ و برت شد ز دیگران
دانی کز آب دیدۀ من پا گرفتهای؟
ترسم به عهد خویش نپایی و بشکنی
این دل که از منش به تمنا گرفتهای
ای روشنی دیده! ببین اشک روشنم
تصمیم اگر به دیدن دریا گرفتهای
بگذار تا ببینمش اکنون که میرود
ای اشک از چه راه تماشا گرفتهای؟
خارم به دل فرو مکن ای گل به نیشخند
اکنون که روی سینۀ او جا گرفتهای
گفتی صبور باش به هجرانم «اطهری»
آخر تو صبر زین دل شیدا گرفتهای
#اطهری_کرمانی
@shearvdastan
آشفته مثل گیسوی بیدیم و ماندهایم!
آن شانهای که خواب بر آن میشود کجاست؟
#حامد_عسکری
#شب_نوشت
@shearvdastan
تويى مخاطب اَمَّنْ يُجـيبْ هر شبه ام
ولى بناست بميرم به حال مضطر خويش
#مخاطب_خاص
@shearvdastan
ای صبح
چه زیبا شدهای مثل همیشه
گویا كه نگارم
به رخت چشم گشوده
#رضا_حمیدى_راد
#صبحتون_بخیر
@shearvdastan
#اندکی_مطالعه
امروز به یه قسمت بی نظیر توی کتاب چهار اثر فلورانس اسکاول شین برخورد کردم که نوشته بود:
«وقتی قاطعانه تصمیم میگیری که زندگی رویاهایت را داشته باشی، جهان هستی همه چیز را به نفع تو تغییر میدهد تا تو بتوانی آن را بدست بیاوری. افرادی که به آنها نیاز داری ظاهر می شوند، شفایی که به آن نیاز داری اتفاق می افتد، درهای بسته باز می شوند. هنگامی که برآورده شدن آرزوهایت را باور داشته باشی، معجزات یکی پس از دیگری رخ می دهند.»
در واقع همه چیز وقتی شروع میشه که ما قلبا تصمیم میگریم که برای چیزی که میخوایم تلاش کنیم...
@shearvdastan
اين بود نصيب ما ز ديوان قضا
ما را چه گنه، قسمت ما اين كردند!
#مهستى_گنجوى
@shearvdastan
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی ماند
چه باید گفت با آن کس که می دانی نمی ماند؟!
بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما
تو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمی ماند
برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست
برای اهل دریا شوق بارانی نمی ماند
همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری
برای غصه خوردن نیز دندانی نمی ماند
اگر دستم به ناحق رفته در زلف تو معذورم!
برای دستهای تنگ، ایمانی نمی ماند…
اگر اینگونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانت
به ما وقتی بیفتد دور، دامانی نمی ماند
بخوان از چشم های لال من، امروز شعرم را …
که فردا از منِ دیوانه، دیوانی نمی ماند
#حسین_زحمتکش
@shearvdastan