eitaa logo
شعر و داستان
2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
88 ویدیو
44 فایل
مدیر کانال @rEzA1996 «ارسال اشعار» «انتقادات و پیشنهادها» ارتباط بدون ذکر نام شما: https://harfeto.timefriend.net/17368038386764
مشاهده در ایتا
دانلود
شنیده بودم قلبش با باطری کار می کند برای همین کنجکاو نزدیکش شدم بعد از سلام و احوال پرسی شوخ که دیدمش گفتم پدر جان شما با این وضع هنوز هم به حاج خانم عشق می ورزی؟ خندید و گفت بیشتر اوقات به زنم می گویم سمیه من شارژ ندارم تو دوستم داشته باش... رسول ادهمی @shesrvdastan
می رود قافله ی عمر، چه ها می ماند؟ هر که غفلت کند از قافله جا می ماند شیشه ی عمر چه زیباست ولی حساس است که به رویش اثر ِلکه و "ها" می ماند باید از شیشه ی خود لکه زدایی بکنی خوب و بد در پس ِاین شیشه بجا می ماند هر که نیکی کند و دست کسی را گیرد دست ِاو یکسره در دست ِخدا می ماند هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشد آخر ِقصه گرفتار ِبلا می ماند زندگی مثل درختی ست که در طول ِزمان گه تنومند و گهی رو به فنا می ماند هر که محکم بزند ریشه ی خود را به زمین در بلایای طبیعی سر ِپا می ماند شاخه از ریشه جدا نیست ولی گهگاهی با حضور تبر از ریشه جدا می ماند باغبان غصه نخور، ریشه رگش در خاک است شاخه را هم بزنی، کامروا می ماند سعی کن ریشه ی خود را بدوانی در خاک چون در این باغ فقط ریشه به جا می ماند وحید آدیگوزل @shearvdastan
امان از این همه بیداد، امان از اینهمه درد از این بلا که دوایی بر آن افاقه نکرد شب از شکوهِ شبستان خویش می غرد از آفتاب ندارد نشانه ای گل زرد ببین که داس زراندود حاکمان زمین چگونه ارتش گلهای لاله را له کرد! نگو هنوز هم این سرزمین بیابانی ست چقدر گریه کند ابرهای باد آورد! هنوز بر سر زنهای قصه می کوبند به عرض ریش شد اینجا محاسن نامرد به اسم عشق چه آورده اند بر سرمان پی مجسمه ی عقل در خرابه نگرد دریچه های هوا را گرفته اند اینجا نفس کشیدنت آلوده است با سردرد خدا کند که خدای بهار زنده شود شبی تمام شود این هوای سمّیِ سرد رامین حق شناس ❄قاصدک❄ @shearvdastan
نیست یاری تا بگویم راز خویش ناله پنهان کرده‌ام در ساز خویش چنگ اندوهم، خدا را، زخمه ای زخمه‌ای، تا برکشم آواز خویش بر لبانم قفل خاموشی زدم با کلیدی آشنا بازش کنید کودک دل رنجه دست جفاست با سر انگشت وفا نازش کنید پر کن این پیمانه را ای هم نفس پر کن این پیمانه را از خون او مست مستم کن چنان کز شور می بازگویم قصه افسون او رنگ چشمش را چه می‌پرسی ز من رنگ چشمش کی مرا پابند کرد آتشی کز دیدگانش سرکشید این دل دیوانه را دربند کرد از لبانش کی نشان دارم به جان جز شرار بوسه‌های دلنشین بر تنم کی مانده از او یادگار جز فشار بازوان آهنین من چه می‌دانم سر انگشتش چه کرد در میان خرمن گیسوی من آنقدر دانم که این آشفتگی زان سبب افتاده اندر موی من آتشی شد بر دل و جانم گرفت راهزن شد راه ایمانم گرفت رفته بود از دست من دامان صبر چون ز پا افتادم آسانم گرفت گم شدم در پهنه صحرای عشق در شبی چون چهره بختم سیاه ناگهان بی آنکه بتوانم گریخت بر سرم بارید باران گناه مست بودم، مست عشق و مست ناز مردی آمد قلب سنگم را ربود بسکه رنجم داد و لذت دادمش ترک او کردم، چه می‌دانم که بود مستیم از سر پرید، ای همنفس بار دیگر پر کن این پیمانه را خون بده، خون دل آن خود پرست تا بپایان آرم این افسانه را فروغ فرخ زاد @shearvdastan
ای مردمان بگویید آرام جان من کو راحت‌فزای هرکس محنت‌رسان من کو نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس گه گه به ناز گویم سرو روان من کو در بوستان شادی هرکس به چیدن گل آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو جانان من سفر کرد با او برفت جانم باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو هرچند در کمینه نامه همی نیرزم در نامهٔ بزرگان زو داستان من کو هرکس به خان و مانی دارند مهربانی من مهربان ندارم نامهربان من کو @shearvdastan
باز آی دلبرا که دلم بیقرار توست وین جان بر لب آمده در انتظار توست   در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست جز باده‌ای که در قدح غمگسار توست   ساقی به دست باش که این مست می‌ پرست چون خفته پادشه‌ ست و هنوزش خمار توست   سیری مباد سوخته‌ ی تشنه‌ کام را تا جرعه‌ نوش چشمه‌ی شیرین‌ گوار توست   بیچاره دل که غارت عشقش به باد داد ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست   ای سایه صبر کن که برآید به کام دل آن آرزو که در دل امّیدوار توست هوشنگ ابتهاج @shearvdastan
♡گفٺم هواے مِیکدھ می‌برد ز دل گفٺا خوش آن کسان ڪہ دلی کنند .. @shearvdastan
پیش از تو آب، معنی دریا شدن نداشت   شب مانده بود و جرات فردا شدن نداشت  بسیار بود رود در آن برزخِ کبود   اما دریغ! زهره‌ی دریا شدن نداشت در آن کویرِ سوخته، آن خاکِ بی‌بهار   حتی علف، اجازه‌ی زیبا شدن نداشت گم بود در عمیقِ زمین، شانه‌ی بهار   بی‌تو ولی زمینه‌ی پیدا شدن نداشت دل‌ها اگر چه صاف ولی از هراسِ سنگ   آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت چون عقده‌ای به بغض، فرو بود حرفِ عشق   این عقده تا همیشه سرِ وا شدن نداشت  @shearvdastan
حالم چو دلیری است که از بخت بد خویش درلشکر دشمن پسری داشته باشد... @shearvdastan
ای خفته در نگاه تو جادو! چه می کنی؟ آشفته دل ! گره زده گیسو! چه می کنی؟ امسال هم گذشت و بهار تو بر نگشت تنها و دل شکسته لب جو چه می کنی؟ شب های دل گرفته که خوابت نمی برد بی بوسه ، بی نفس نفس او چه می کنی؟ هی مانده در نگاه تو حسرت! چه می کشی؟ هی رفته از دل تو هیاهو! چه می کنی؟ بیهوده دشت های خدا را قُرُق نکن حالا که رفته از دلت آهو ، چه می کنی...؟ @shearvdastan
💎 چه کسی خواسته تا کار به اینجا برسد عشق و دیوانگی ما به مدارا برسد قسمت دشمن انسان نشود روزی که دوستت دارمِ معشوق به "اما" برسد سد بر این رود کشیدند به دریا نرسیم قزل‌آلا که نمی‌خواست به دریا برسد !! "عشق آتش به همه عالم و آدم زد" و رفت غم کمین کرد که در روز مبادا برسد به‌خدا با زدن حرف دل انصاف نبود تاج به یوسف و ماتم به زلیخا برسد بین جمعی که نشستند قضاوت بکنند کاش می‌شد که کمی هم به خدا جا برسد @shearvdastan
📚 میوه‌ی بسیار، شاخه‌ی درخت را می‌شکند، شادی بسیار، قلب را. ترکمن می‌گوید: با نصف خنده‌ات بخند تا مجبور نشوی گریه کنی. با جامه‌ی‌ نو، چاروق نو نپوش. کمال، غصه می‌آورد! 📘 آتش بدون دود ✍🏻 چهارشنبه سوریتون مبارک @shearvdastan