eitaa logo
شعر و داستان🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
125 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر کانال: @rEzA1996 ناشناس: https://abzarek.ir/service-p/msg/2222838
مشاهده در ایتا
دانلود
هر که از لجّه ی غم جرعه مکرر نخورد روز محشر به جز این، حسرت دیگر نخورد پدرم گفت به من، مثل حسین بن علی هیچ شاه دگری غصه ی نوکر نخورد چوب هم باشی و وقفش نشوی باخته ای هیزم است آنچه به درد تن منبر نخورد بشکند دستم اگر گوش من این را شنود "پای مرکب به تنش وا شد" و بر سر نخورد گریه کردم که فقط زخم تنش خوب شود گیرم این اشک به درد صف محشر نخورد شدنی نیست که بی یار شود خون خدا به غرور نوه ی شیرخدا بر نخورد اول روضه ی شش ماهه به خود گفت کسی: کاش این مرتبه آن تیر به اصغر نخورد به روی دست و به سر نیزه رسالت دارد تا سه شعبه به پدر، سنگ به مادر نخورد @shearvdastan
هرقدر میکشیم مصیبات بیشتر مشتاق میشویم به میقات بیشتر این تیرها درآمدنش هم مصیبت است تو ذبح میشوی به مکافات بیشتر کم دست و پا بزن که به هر یک تکان تو کرده ست قاتل تو مباهات بیشتر تو یک سری و یک بدن و چند تکه تیر پس خیمه میرویم به سوغات بیشتر دیدند مانده ام چه کنم وقت کشتنت کف میزدند جای مراعات بیشتر خونت برای روضه محسن سند شده دیکر نیاز نیست به اثبات بیشتر یک حرمله گلوی تورا پاره پاره کرد وای از رباب بی کس و الوات بیشتر سید پوریا هاشمی @shearvdastan
فرات بود ، ولیکن نبود آب اینجا که بود مهریهٔ فاطمه سراب اینجا صدایِ گریه ، نمی داد رنجشان انگار که بی محلیِ بر طفل شد ثواب اینجا به روی دستِ پدر ، غنچه تا که بالا رفت نسوخت هیچ دلی غیرِ آفتاب اینجا مگر به گوشِ علی ، تیر لای لائی خواند؟ که بُرد کودکِ مظلوم را بخواب اینجا سه شعبه دوخت چنان ماه را ، به دست حسین که عکس کودکِ شش ماه شد به قاب اینجا به آسمانِ خدا رفت ، خون و بازنگشت سپهر گشت به خونِ گلو خضاب اینجا چه دست و پا زدنی ، طاقت از حسین ربود خدایِ صبر گرفت از غم اضطراب اینجا میانِ خیل حرامی ، حسین تنها ماند رسید زمزمهٔ خیمه و طناب اینجا بلند مرتبه خورشید هم زمین افتاد وداع کرد زِ سایه دگر رباب اینجا ✅حامد آقایی - محرم‌۱۴۰۱ @shearvdastan
من غیورم به خدا ناله به ذلت نکشیدم پسرم ذبح شد از حرمله منت نکشیدم سر اولاد مرا در بغلم زنده بریدند من ولی رو به خدا دم به شکایت نکشیدم شمر هو کرد ، سنان عربده زد ، حرمله خندید هیچ روزی به خدا اینهمه غربت نکشیدم گلوی اصغر و بازوی مرا تیر به هم دوخت تیر را از گلوی دوخته راحت نکشیدم تیر شرمنده‌ی من شد عمر سعد ولی نه چه بلاها که از این حجم قساوت نکشیدم بروم خیمه ، بمانم ، بروم دشت ، چه سازم من سر اکبر خود این همه حیرت نکشیدم چشم من خورد به چشمان رباب آه کشیدم آه از هیچ کس اینطور خجالت نکشیدم وحید عظیم پور -محرم ۱۴۰۳ @shearvdastan
قرار شد برود کار بوتراب کند فرات را سر بدخواه خود خراب کند قرار شد برود با لب ترک خورده هزار حرمله را از خجالت آب کند امیدوار به این است مادر اصغر قرار نیست کسی طفل را جواب کند سه شعبه ای به دوراهی رسیده و باید میان کودک و باباش انتخاب کند چه انتخاب که با کشتن پسر ، بابا برای دادن جان خودش شتاب کند سه شعبه از گلوی او بزرگتر باشد کسی بیاید و این غصه را حساب کند نشسسته حرمله در صدر کاخ با لبخند بدا به حالش اگر شکوه ای رباب کند . شهریار سنجری -محرم۱۴۰۳ @shearvdastan
شد پاره پاره مثل فدک، حلقِ نازکش ذبحی عظیم پاره ی قلب رباب شد آغوشِ من، اگرچه شده قتلگاه او لبخند میزند! جگرِ من کباب شد محمود ژولیده @shearvdastan