eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.9هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
19.1هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃گرفتاری حق الناس🍃 💬 استاد رفیعی: 🔸🔸🔸 🔰مرحوم آيت الله العظمي مرعشي فرمودند: چهارده سال پدرم فوت کرده بود، ايشان را خواب نمي‌ديدم. خيلي دلم مي‌خواست پدرم را خواب ببينم. آ سيد محمود، پدر ايشان، آ سيد محمود مرعشي معروف به سيد محمود حکيم فرمودند: بعد از چهارده سال من متوسل به سيد الشهداء، أباعبدالله(ع) شدم که داستانش معروف است کربلا ايشان رفتند و پايين پاي امام حسين، توسل به علي اکبر، بالاخره پدر را خواب ديدم. گفتم: بابا چهارده سال است من دلم تنگ شده، يکي از علما از دنيا رفت، همان شب اول بستگانش او را خواب ديدند و پرسيدند: بابا به اين زودي، هنوز خودت گرفتار هستي. گفت: کسي حق الناس به گردنش نباشد، آزاد است و مي‌تواند راحت در دنيا بيايد. من حق الناس بر گردنم نبود. بالاخره گفتم: بابا چهارده سال است که من انتظار مي‌کشم. گفت: بابا گرفتار هستم. گفتم: گرفتار چه هستي؟ فرمودند: مبلغي به مشهدي محمد يزدي در نجف که نزديک حرم حضرت امير مغازه دارد و نخود و لوبيا مي‌فروشد، من يک مبلغي به ايشان بدهکار هستم. ظاهراً هفتصد دينار بوده است. آقاي مرعشي مي‌فرمايند: گذرنامه سخت مي‌شد براي عراق گرفت. با يک سختي زيادي براي عتبات گذرنامه گرفتم و به نجف آمدم و سؤال کردم: مشهدي محمد يزدي؟ گفتند: چند تا داريم. گفتم: کنار حرم يک دکان يا مغازه به من نشان دادند و مي‌گويد: رفتم ديدم يک پيرمرد بداخلاقي نشسته، جنس‌هايش هم همه جنس‌هاي خاک خورده است. سلام کردم و گفتم: مشهدي محمد يزدي شما هستي؟ گفت: چه کار داري؟ گفتم: از او چيزي نمي‌خواهم، پدرم سيد محمود مرعشي به من گفته که به شما بدهکار هستم. گفت: يادم نمي‌آيد! گفتم: دفتري نداري؟ گفت: اين مغازه چقدر فروش دارد که دفتر داشته باشم؟ تمام کاغذها را نگاه کردم و يک به يک بررسي کردم، دو سه ساعت طول کشيد. يک مرتبه ديدم نوشته: سيد محمود مرعشي هفتصد دينار، ايشان فرمودند: يک مقداري هم بيشتر به او دادم و از او طلب رضايت کردم، بعد خودم يا ديگري در خواب ديديم که پدر راحت شدند. حالا من نمي‌دانم اين بحث‌هاي اختلاس و بردن‌ها که ميلياردي هم هست، واقعاً کساني که اين کارها را مي‌کنند، البته آدم خوب و ملاحظه‌کار خيلي داريم. ولي واقعاً اينها يک خرده به معاد معتقد نيستند. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🍃گرفتاری حق الناس🍃 💬 استاد رفیعی: 🔸🔸🔸 🔰مرحوم آيت الله العظمي مرعشي فرمودند: چهارده سال پدرم فوت کرده بود، ايشان را خواب نمي‌ديدم. خيلي دلم مي‌خواست پدرم را خواب ببينم. آ سيد محمود، پدر ايشان، آ سيد محمود مرعشي معروف به سيد محمود حکيم فرمودند: بعد از چهارده سال من متوسل به سيد الشهداء، أباعبدالله(ع) شدم که داستانش معروف است کربلا ايشان رفتند و پايين پاي امام حسين، توسل به علي اکبر، بالاخره پدر را خواب ديدم. گفتم: بابا چهارده سال است من دلم تنگ شده، يکي از علما از دنيا رفت، همان شب اول بستگانش او را خواب ديدند و پرسيدند: بابا به اين زودي، هنوز خودت گرفتار هستي. گفت: کسي حق الناس به گردنش نباشد، آزاد است و مي‌تواند راحت در دنيا بيايد. من حق الناس بر گردنم نبود. بالاخره گفتم: بابا چهارده سال است که من انتظار مي‌کشم. گفت: بابا گرفتار هستم. گفتم: گرفتار چه هستي؟ فرمودند: مبلغي به مشهدي محمد يزدي در نجف که نزديک حرم حضرت امير مغازه دارد و نخود و لوبيا مي‌فروشد، من يک مبلغي به ايشان بدهکار هستم. ظاهراً هفتصد دينار بوده است. آقاي مرعشي مي‌فرمايند: گذرنامه سخت مي‌شد براي عراق گرفت. با يک سختي زيادي براي عتبات گذرنامه گرفتم و به نجف آمدم و سؤال کردم: مشهدي محمد يزدي؟ گفتند: چند تا داريم. گفتم: کنار حرم يک دکان يا مغازه به من نشان دادند و مي‌گويد: رفتم ديدم يک پيرمرد بداخلاقي نشسته، جنس‌هايش هم همه جنس‌هاي خاک خورده است. سلام کردم و گفتم: مشهدي محمد يزدي شما هستي؟ گفت: چه کار داري؟ گفتم: از او چيزي نمي‌خواهم، پدرم سيد محمود مرعشي به من گفته که به شما بدهکار هستم. گفت: يادم نمي‌آيد! گفتم: دفتري نداري؟ گفت: اين مغازه چقدر فروش دارد که دفتر داشته باشم؟ تمام کاغذها را نگاه کردم و يک به يک بررسي کردم، دو سه ساعت طول کشيد. يک مرتبه ديدم نوشته: سيد محمود مرعشي هفتصد دينار، ايشان فرمودند: يک مقداري هم بيشتر به او دادم و از او طلب رضايت کردم، بعد خودم يا ديگري در خواب ديديم که پدر راحت شدند. حالا من نمي‌دانم اين بحث‌هاي اختلاس و بردن‌ها که ميلياردي هم هست، واقعاً کساني که اين کارها را مي‌کنند، البته آدم خوب و ملاحظه‌کار خيلي داريم. ولي واقعاً اينها يک خرده به معاد معتقد نيستند. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🍃گرفتاری حق الناس🍃 💬 استاد رفیعی: 🔸🔸🔸 🔰مرحوم آيت الله العظمي مرعشي فرمودند: چهارده سال پدرم فوت کرده بود، ايشان را خواب نمي‌ديدم. خيلي دلم مي‌خواست پدرم را خواب ببينم. آ سيد محمود، پدر ايشان، آ سيد محمود مرعشي معروف به سيد محمود حکيم فرمودند: بعد از چهارده سال من متوسل به سيد الشهداء، أباعبدالله(ع) شدم که داستانش معروف است کربلا ايشان رفتند و پايين پاي امام حسين، توسل به علي اکبر، بالاخره پدر را خواب ديدم. گفتم: بابا چهارده سال است من دلم تنگ شده، يکي از علما از دنيا رفت، همان شب اول بستگانش او را خواب ديدند و پرسيدند: بابا به اين زودي، هنوز خودت گرفتار هستي. گفت: کسي حق الناس به گردنش نباشد، آزاد است و مي‌تواند راحت در دنيا بيايد. من حق الناس بر گردنم نبود. بالاخره گفتم: بابا چهارده سال است که من انتظار مي‌کشم. گفت: بابا گرفتار هستم. گفتم: گرفتار چه هستي؟ فرمودند: مبلغي به مشهدي محمد يزدي در نجف که نزديک حرم حضرت امير مغازه دارد و نخود و لوبيا مي‌فروشد، من يک مبلغي به ايشان بدهکار هستم. ظاهراً هفتصد دينار بوده است. آقاي مرعشي مي‌فرمايند: گذرنامه سخت مي‌شد براي عراق گرفت. با يک سختي زيادي براي عتبات گذرنامه گرفتم و به نجف آمدم و سؤال کردم: مشهدي محمد يزدي؟ گفتند: چند تا داريم. گفتم: کنار حرم يک دکان يا مغازه به من نشان دادند و مي‌گويد: رفتم ديدم يک پيرمرد بداخلاقي نشسته، جنس‌هايش هم همه جنس‌هاي خاک خورده است. سلام کردم و گفتم: مشهدي محمد يزدي شما هستي؟ گفت: چه کار داري؟ گفتم: از او چيزي نمي‌خواهم، پدرم سيد محمود مرعشي به من گفته که به شما بدهکار هستم. گفت: يادم نمي‌آيد! گفتم: دفتري نداري؟ گفت: اين مغازه چقدر فروش دارد که دفتر داشته باشم؟ تمام کاغذها را نگاه کردم و يک به يک بررسي کردم، دو سه ساعت طول کشيد. يک مرتبه ديدم نوشته: سيد محمود مرعشي هفتصد دينار، ايشان فرمودند: يک مقداري هم بيشتر به او دادم و از او طلب رضايت کردم، بعد خودم يا ديگري در خواب ديديم که پدر راحت شدند. حالا من نمي‌دانم اين بحث‌هاي اختلاس و بردن‌ها که ميلياردي هم هست، واقعاً کساني که اين کارها را مي‌کنند، البته آدم خوب و ملاحظه‌کار خيلي داريم. ولي واقعاً اينها يک خرده به معاد معتقد نيستند. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🔻دست‌درازے به حرام🔻 امام باقر(ع)فرمودند: 🕋لَیْسَ مِنْ نَفْسٍ إِلَّا وَ قَدْ فَرَضَ اللهُ لَهَا رِزْقَهَا حَلَالًا یَأْتِیهَا فِے عَافِیَةٍ، 🕋وَ عَرَضَ لَهَا بِالْحَرَامِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ، 🕋فَإِنْ هِیَ تَنَاوَلَتْ مِنَ الْحَرَامِ شَیْئاً،قَاصَّهَا بِهِ مِنَ الْحَلَالِ الَّذِے فَرَضَ اللهُ لَهَا. ⚡️هر کسے را که خدا در این دنیا آورده،یڪ مقدار رزقِ برایش مقرّر داشته که در عافیت به او می‌رسد. ⚡️یڪ رزقِ هم از طرف دیگرے در معرضِ او قرار گرفته است. ⚡️هر مقدار که این شخص به رزقِ دست بزند،به همان مقدار از رزقِ او کم می‌شود. 📙بحارالانوار،ج 5،ص 147. اوّلاینکه دو نوعه: 👈رزقِ و رزقِ . ✅️در دعاها،بسیارے از امورِ به عنوان معرفے شده،و از خدا درخواست شده: اللَّهُمَّارْزُقْنِى...👈 عقلِ کامل،قلبِ سلیم،عبادت،ایمانِ کامل،همسر خوب،فرزند خوب،همسایه‌ے خوب و...همه هستند. حالادر این حدیث شریف امام باقر(ع)می‌فرماید: ❌هر جایے که شخص به دست‌درازے کنه،خدا از کم می‌کنه.🙄 اینطورینیست که فکر کنه چیز اضافه‌ترے گیرش میاد.📛 ⇦مثلاً طرف مغازه داره. قراربوده امروز،درِ مغازه به اندازه 100 تومن روزیِ داشته باشه.💸 ولی با یه 20 تومن در میاره. اینجاخدا از حلالش کم میکنه،و 80 تومن در میاره. یعنیجمعاً میشه همون 100 تومن که امروز روزیش بوده،ولے با 20 تومن حرام.🙁 ⇦یا مثلاً طرف مجرّده.👮‍♀ قراربوده یه همسرِ خوب و مومن و همه‌چے تموم قسمتش بشه.😍 امّابه دست‌درازے میکنه و با رفیق میشه. خداهم اینجا از رزق کم میکنه و یه همسرے گیرش میاد که چند مرحله‌ پائین‌تر باشه.🙁 اونوقت همسر که خراب شد،بچّه‌ها خراب میشن و روے نسل بعدیش هم تاثیرِ بد میزاره.😖 ⚠حواسمون باشه، هرجا به ناخُنڪ بزنیم،از روزیِ ما کم میشه.☝️ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🔻دست‌درازے به حرام🔻 امام باقر(ع)فرمودند: 🕋لَیْسَ مِنْ نَفْسٍ إِلَّا وَ قَدْ فَرَضَ اللهُ لَهَا رِزْقَهَا حَلَالًا یَأْتِیهَا فِے عَافِیَةٍ، 🕋وَ عَرَضَ لَهَا بِالْحَرَامِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ، 🕋فَإِنْ هِیَ تَنَاوَلَتْ مِنَ الْحَرَامِ شَیْئاً،قَاصَّهَا بِهِ مِنَ الْحَلَالِ الَّذِے فَرَضَ اللهُ لَهَا. ⚡️هر کسے را که خدا در این دنیا آورده،یڪ مقدار رزقِ برایش مقرّر داشته که در عافیت به او می‌رسد. ⚡️یڪ رزقِ هم از طرف دیگرے در معرضِ او قرار گرفته است. ⚡️هر مقدار که این شخص به رزقِ دست بزند،به همان مقدار از رزقِ او کم می‌شود. 📙بحارالانوار،ج 5،ص 147. اوّلاینکه دو نوعه: 👈رزقِ و رزقِ . ✅️در دعاها،بسیارے از امورِ به عنوان معرفے شده،و از خدا درخواست شده: اللَّهُمَّارْزُقْنِى...👈 عقلِ کامل،قلبِ سلیم،عبادت،ایمانِ کامل،همسر خوب،فرزند خوب،همسایه‌ے خوب و...همه هستند. حالادر این حدیث شریف امام باقر(ع)می‌فرماید: ❌هر جایے که شخص به دست‌درازے کنه،خدا از کم می‌کنه.🙄 اینطورینیست که فکر کنه چیز اضافه‌ترے گیرش میاد.📛 ⇦مثلاً طرف مغازه داره. قراربوده امروز،درِ مغازه به اندازه 100 تومن روزیِ داشته باشه.💸 ولی با یه 20 تومن در میاره. اینجاخدا از حلالش کم میکنه،و 80 تومن در میاره. یعنیجمعاً میشه همون 100 تومن که امروز روزیش بوده،ولے با 20 تومن حرام.🙁 ⇦یا مثلاً طرف مجرّده.👮‍♀ قراربوده یه همسرِ خوب و مومن و همه‌چے تموم قسمتش بشه.😍 امّابه دست‌درازے میکنه و با رفیق میشه. خداهم اینجا از رزق کم میکنه و یه همسرے گیرش میاد که چند مرحله‌ پائین‌تر باشه.🙁 اونوقت همسر که خراب شد،بچّه‌ها خراب میشن و روے نسل بعدیش هم تاثیرِ بد میزاره.😖 ⚠حواسمون باشه، هرجا به ناخُنڪ بزنیم،از روزیِ ما کم میشه.☝️ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌱🕊 ⭕️👈حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 در زمان های دور شهرى بود که هر حاکمى آنجا می رفت و ظلم مى‌کرد، وقتى مردم شهر به تنگ مى‌آمدند و دعا مى‌کردند، آن حاکم ظالم و از بين مى‌رفت! خليفه از بس حاکم ذِلّه شد. گفت: اصلاً بگذار آن شهر باشد. اما شخصی نزد خليفه رفت و گفت: حکومت اين شهر حاکم کُش را به من بدهید! خليفه گفت: مى‌ميرى‌ها! مرد گفت: عيبى ندارد. خليفه او را به حکومت شهر حاکم‌کُش فرستاد . حاکم جديد آمد و فهميد بله، علّت درگير بودن ( اجابت شدن ) دعاى مردم اين شهر اين است که فقط مال مى‌خورند. پس نزد خود گفت اگر کارى کنم که اين مردم هم مثل جاهاى ديگر بشوند آن‌وقت خدا را بر آنها مى‌کند و ديگر به دادشان نمى‌رسد و دعايشان گيرا نمى‌شود. با اين فکر آمد و شروع کرد به حکومت. ماليات‌ها را کم کرد و هر چه پول ماليات جمع کرد همه را وسط ميدان شهر ریخت و سپس دستور داد جار زدند که هر کس هر چه توانست و زورش رسيد بيايد از اين پول‌ها ببرد! مردم هم برشان داشت و به سمت پول‌ها هجوم آوردند ؛ اما چون آن پول‌ها بود آنها حرام‌خوار شدند. نظر خدا هم از آنها برگشت، ظلم به آنها مسلط شد. بعد حاکم هم با خيال راحت به ظلم کردن پرداخت . پس از مدّتی خليفه ديد که اين حاکم جديد نه تنها نمُرد بلکه هر سال نسبت به پارسال بيشتر ماليات مى‌فرستد. خلیفه علت را جويا شد، حاکم قضيه را اینگونه پاسخ داد : اين است که گفته‌اند سببش خود مردم است. افسانه‌هاى لرى ص 113 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
💢کاسبی سخت تر از جنگ امام صادق(ع) به «مصادف در زمانی که وی به مصر برای تجارت رفته بود» و از هر دینار، یک سود کرده بود، بعد از نپذیرفتن سود تجارت، فرمود: اى مصادف! نبرد با آسان تر از طلب مال حلال است. 📚الحياة، ج ۵، ص ۵۷۶ . ☘️🌸