« آخرین روز ، آخرین نگاه ، آخرین ........»
.................................
هیچوقت از خاطرم محو نمی شود ،
آخرین هایی که امسال جانم را نوازش کرد ، روحم را به آتش کشاند ،
دلم را لرزاند ،
چشمانم را به اشک نشاند ،
لبهایم را به لبخند عادت داد ،
و دستهایم را منتشر کرد ......
روزهای کهنه می روند و جایشان را به سبزه های نو رُسته می دهند ،
شبهای بی مهتاب تمام می شوند ،
و بغض های خسته می میرند .
دوشنبه دود می شود
و ققنوس به خاکستر می نشیند .
دیدگانم خیره به فردا ........
زمستان تمام می شود و بهار می رسد ....
روزی نو به سلام می آید ....
و فصلی قیامت سا ، به استقبال .
آب و جارو کرده ام خاطرات زشت و زیبا را ،
تلخ و شیرین را ،
خفی و جلی را ....
چرا هر چه ورق می زنم دفتر پار را ،
تو نمی روی از یادم ، هان ؟
چرا همچنان خیمه زدی بر ویرانه هایم ؟
چرا ابری چشمانم هنوز بارانیست و............؟
باز هم در خلوت خودم به پشت سرم
نگاه می کنم .
به هزار هزار نیش و نوش .
ناشکریست اگر بگویم خارهایی که در روحم خلیده شد بسیارند ،
من به گلهای خوشیوی یاس و نرگس ،
بارها معطر کردم روحم را ، خیالم را ، دنیای بنفشم را .
من به انگیزه های خوش نوزده باره ها ،
هر دفعه متولد شدم ، بالیدم و به ناز ،
خوابهایم را طلایی کردم ،
تمام ِ رمزهای وارستگی را در صندوقچه ی دلم ، در پستوی چشمانم ذخیره کردم ،
تا تو را ثبت کنم تو را ای نهایت ِ اندیشه ام ،
زیستنم ،
به زعم ِ همه ی آنچه مرا در گیر تو کرد سخت محتاج بودم و مشتاق دلبر جانم .
سال جدید می آید ، فصلی نو
و عمارتی نو باید بنا کنیم ،
که عبور از روزنه هایش فقط با « نور »
امکان پذیر باشد و ریشه های محکم ،
چون انجیر معابد ، سخت ، مقاوم ، تنومند ...
آه !
با ورود سال جدید می شویم غُبارهای چرکین
و غمهای سیاه را ،
می زدایم دلواپسی های کور را ،
و می سازم خوشبختی و امید را ،
نور و سعادت را .
بهار جان بیا که دیریست منتظر یک شوک ِ شادی بخش در شوره زار ِ شیدایی هامان هستیم ، شور ِ هزار پنجره ی باز به سمت ِ آسمانی آبی با ابرهای باران زا .
تا بشوید دلتنگی هارا ،
و بباراند لبخند و اشتیاق را .
بهار جان خوش آمدی .
🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻
راضیه قبادی « رحا »
۲۹اسفند ۱۴۰۱
دوشنبه _ اهواز _ زیتون کارمندی
@delneveshtrgh
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
(به نام خالق بهار)
بهار می آید؛ التفاتی ندارد به من و تو
برایش توفیر نمی کند این ناهمگونی احوال ما
او می آید تا حال دوران را تبدیل کند.
اعتنایی به رنگ سال ندارد سر تا سر سبز در بر میکند.
آفاق را دیدنی می کند حتی اگر نگاهمان نباشد.
گاهی آنقدر آرام می آید که صدای پایش را هم نمی شنویم و گاهی انقدر با جنجال، که یادمان می رود، بهار است.
او می آید شبیه هر سال؛ چه گیتی سراسر محنت باشد و چه عشرت
زمستان را چنان زورمند، کنار می زند که تنها روسیاهی به زغال می ماند.
درست است مجالی ندارد اما غنیمت میداند این دو روز دنیا را
وقت شناس است و حق شناس
با تمام توان، هنرش را به نمایش میگذارد.
او بنده ایست گوش به فرمان
این همه آفرین، آفریننده ای دارد.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید!
آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردنندهی آرام شمایید!
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطورهی جمشید و جم و جام شمایید!
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانهی بهرام و گل اندام شمایید!
هم آینهی مهر و هم آتشکدهی عشق،
هم صاعقهی خشم ِ بهنگام شمایید!
امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصلهی دام شمایید!
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچهی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
پیرایه یغمایی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانیها
دست ها تشنه ی تقسیم فراوانیها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما جای چراغانیها
حالیا دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بیسر و سامانیها
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها
سایهی امن کسای تو مرا بر سر و بس
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحه ی روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
#قیصر_امینپور
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی
چیزی به یار مانی، از یار ما چه دیدی؟
خندان و تازه رویی، سرسبز و مشک بویی
همرنگ یار مایی، یا رنگ از او خریدی؟
#مولانا
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
▫️احمد سمیعی گیلانی درگذشت @khabarnegar_iran @khabarnegar_iran
▪️استاد احمد سمیعی گیلانی پدر ویراستاری نوین ایران، چهره ماندگار در رشته ادبیات و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی ، امروز بدرود حیات گفت.
▪️احمد سمیعی (گیلانی) در ۱۱ بهمن ۱۲۹۹ در رشت به دنیا آمد.
➕️«خیالپروریهای تفرجگر انزواجو» از ژان ژاک روسو، «چیزها» از ژرژ پرک (ترجمه)، «ادبیات ساسانی»، «داتا گنجبخش» (زندگینامه و تعالیم شیخ ابوالحسن علی بن عثمان هجویری) از شیخ عبدالرشید (ترجمه)، «چومسکی» از جان لاینز (ترجمه)، «هزیمت یا شکست رسوای آمریکا» از ویلیام لوئیس و مایکل لهدین (ترجمه)، «ساختهای نحوی» از نوآم چامسکی (ترجمه)، «آیین نگارش»، «دیدرو» از پیتر فرانس (ترجمه)، «سالامبو» نوشته گوستاو فلوبر (ترجمه)، «شیوهنامه دانشنامه جهان اسلام»، «نگارش و ویرایش» و «تتبعات» از مونتنی (ترجمه) از جمله آثار اوست.
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast