🔹طواف🔹
در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این
سوی مسجد شعلهور رفتی، مصاف این است این
خطبۀ تو واژه واژه ذوالفقار دیگریست
جلوۀ آن تیغ پنهان در غلاف، این است این
از امام از کعبه گفتی، بستی احرام دگر
بیامان دور علی گشتی! طواف این است این
رو گرفتی پیش نابینا، حیا آن است آن
نیمهشب تابوت میخواهی، عفاف این است این
میرسد روزی که چشم آسمان روشن شود
بر مزارت کعبه میگوید مطاف این است این
#سیدمحمدجواد_شرافت
#شعر
#شعر_آیینی
#فاطمیه
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
آقا سـلام ، باز منـم خاک پایــتان
دیوانهای که لکزده قلبش برایـتان
در این کلاس سرد، حضور تو واجب است
این بار چندم است که استاد غایب است؟
این جمعه هم گذشت، نیامد خبر ز تو
گشتم ولی نبـود نشان و اثــــر ز تو
نرگس شکفتـهاست تو را داد میزنـد
آقا بیا که فاصـله فـریاد میزنـــد
دیشب ستاره سوخت، غزل مرد، گل برید
تا کی به انتظار تو هر جمعه صد شهیـد؟
این روزها زمیــن و زمان زار میزنــد
آیینـه سر به سینه ی دیــوار میزند
باران، غـرور پنــجره را خیس میکند
اینجا فرشــته سجده به ابلیس میکند
تلخ است طعم هر چه غــزل در گلوی گل
بر باد رفتـــه غنـچهی پر آرزوی گل
این روزها نمیشـود اندوهگین نبود
دلــواپس نهایـــت تلخ زمیـــن نبود
آقا! به حرمــت نفـــس اطلسـی بیا
در اضطراب ثانیــهی بی کسـی بیا
امشب دلم عجیب تو را درد میکشــد
دستم مدام واژهی « بر گرد » میکشـد
ماهم! اگر تو دیر کنی دل نمیتپــــد
دیگر دقیقه رد شده از ساعت نــود
این جمعه هم دوباره دلم در غمت شکست
مادر برای آمدنت نــذر کردهاست :
سیصد هزار شاخۀ نرگس بکارد و ...
سیصد هزار قطــرۀ شبنم ببارد و ...
من سیــــزده ترانـــه بگویم برای تو
من، دختـــری که گم شده در های های تو
امضاء: دو چشم خیس و دلی در هوایتـــان
دیوانهای که لک زده قلبش برایتــان...
همیلا محمدی
#شعر
#شعر_آیینی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
مولانا غزلی دارد مثل دیگر غزلهایش شورانگیز و آتشین.
اما داستان سروردن این غزل سایهای شگرف بر معنای آن میاندازد.
این غزل آخرین سرودهی مولاناست هنگامی که از پسرش(سلطانولد) و شاگردش(حسام الدین چلپی) میخواهد او را ترک کنند و در میبنند و وقتی به سراغش میآیند مرغ روحش پرواز کرده است!
"آن شب، آخرین شبی بود که مولانا به ناچار بار زندگی این جهان و فراق دوست را تحمل میکرد. جسم او گرفتار تب شدید بود، انگار که تن لاغر و نحیف مولانا آتش گرفته بود و دود از آن بر میخاست. سلطان ولد بر بالین پدر نشسته بود و به چهره کشیده و نورانی او خیره ماندهبود. شب از نیمه میگذشت. مولانا چشمهای به زردی گراییدهای خود را گشود، به سلطان ولد نگاه کرد؛ پهنای صورت او را اشک پوشاندهبود. مولانا گفت: بهاءالدین! من خوشم، برو سری بنه و قدری بیاسا و ما را با دوست تنها بگذار. اما مولانا این خواست را با زبان خود بیان کرد؛ زبان شعر، زبان عشق. این آخرین غزلی است که بر زبان مولانا جاری شده است:
"رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
این غزل را خوانندگان زیادی خواندهاند. برخی دوبار.
اما (از نظر من)یکی از این آوازها که بیش از بقیه حال و هوای این داستان را دارد آنیست که رضا رویگری حدود ۴۰ سال پیش خواندهاست.
غزل و این تصنیف زیبا تقدیم به شما.
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
Reza_Rooygari-Tanha_Mara_Raha_Kon-(WWW.IRMP3.IR).mp3
4.9M
مولانا » دیوان شمس » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۲۰۳۹
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هین دفع اژدها کن
بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن
#شعر
#تصنیف
#مولانا
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹ رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شب گر
توضیحاتی دربارهی این غزل:
خیرهکُش: ظالم، بی باک
خارا: سنگ سخت
گر اژدهاست در ره عشق است چون زمرد: قُدما بر این باور بودند که نور یا انعکاس زمرد چشم اژدها را کور میکند. اژدها در معنی مار بزرگ یا افعی. (البته از نظر علمی درست نیست باور عامیانه بوده)
تنبیه کردن: آگاه کردن
(باز هم سوالی بود در خدمتم)
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
#شاعرانه_زیستن
عکس را دیروز در یک کافه گرفتم
شما هم اگر استفاده از شعرهای فاخر را جایی دیدید (غیر از پشت وانت😄) بفرستید.
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
و گفت: صحبت نیکان به از کار نیک؛ و صحبت بدان بَتَّر از کارِ بد.
#تذکرة_الاولیاء_عطار
#حکایت
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
گفتم: که بعد از آن همه دلها که سوختی
کس می خورد فریب تو؟ گفتا: هنوز هم!
#رهی_معیری
#شعر
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast