eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
531 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
672 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
مثل آن چایی که می‌چسبد به سرما بیشتر با همه گرمیم با دل‌های تنها بیشتر درد را با جان پذیراییم و با غم‌ها خوشیم قالی کرمان که باشی می‌خوری پا بیشتر بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر هر شبِ عمرم به یادت اشک می‌ریزم ولی بعدِ حافظ خوانیِ شب‌های یلدا بیشتر رفته‌ای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ‌تر بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقم خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
براي ديدن اقوام پدري راهي جاده مخصوص كرج شديم، هر چه گشتيم اسمي از جاده ي مخصوص نبود و بعد از گيج شدن و دور خود چرخيدن دريافتيم نام آن به شهيد لشگري تغيير يافته است. عصباني از تغيير نام بي مقدمه و بدون اطلاع و حتي هيچ پرانتزي.... كتابي به دستم رسيد با نام ، جلد او را كه ديدم متوجه شدم خاطرات آزاده خلبان حسين لشگري است. شروع به خواندن كردم، حسبن لشگري كيست كه خياباني در تهران به نام اوست؟ لشگري چه خصلتي شگفتي داشت كه او را *سيدالاسرا* ناميدند. لشگري را اين بار نه از زوايه اسارتش در عراق، بلكه از نگاه همسري جوان با فرزند چند ماهه روايت مي كند. منيژه از 18 سال فراق سخن مي گويد، از همسري كه فقط يك سال و نيم با او زندگي كرد و بعد، 18 سال در فراق او به انتظار نشست. دختري از خانواده متمكن تهراني كه انقلاب نشده و حتي شروع رسمي جنگ اعلام نشده همسر خود را از دست مي‌‎‌دهد. منيژه از شروع زندگي اش مي گويد، از خلق نِكو و رفتارهاي مومنانه پسر تحصيل كرده‌ي امريكا... او شروع زندگي اش از دزفول بود و جدا از خانواده ي پر از مهرش.. منيژه روايت مي كند، براي آرمان‌ها و خاك ميهن‌ چگونه استوار ماند و ثابت قدم ادامه داد. او چندين چند بار از هر طرف تشويق به ازدواج شد و با آنكه 15 سال اسمي از لشکري در صليب سرخ نبود، صبر كرد و علي اكبرش را بزرگ كرد. لشکري 15 سال فقط به خاطر *نگفتن جمله‌ي درخواستي رژيم بعثي، كه شروع كننده ي جنگ، ايران بوده است،* بدون هويت سپري كرده است. منيژه سال به سال از خود و پسرش عكس مي گرفته تا روند تغييرش در برگي از تاريخ ثبت شود، تا همگان بدانند مديون و مرهون چه كساني در زندگي هستيم. او دچار مشكلات روحي و جسمي شد تا ايران سربلند باشد، و نهايتا با برگشتن حسين لشکري شروع جديد زندگي اش كليد خورد. مردي با 70 درصد جانبازي و آثار روحي شكنجه هاي بي وقفه و حتي شكاف عميق عاطفي بين خودش و او و پسري كه 18 سال پدر نديده است و حالا سال اول دندانپزشكي دانشگاه تهران درس مي خواند.  حسين لشکري با خواب هاي پي درپي از شكنجه ها، هر شب را با قفل شدن اعضاي بدنش سپري مي كرد كه يكي از آن شبها بعد از 10 سال آزادي از زندان هاي مخوف رژيم بعث، بدن بي حركت ماند و راه نفس در گلو بسته شد. خواندن اين كتاب را براي كساني كه ماندن را در تسليم می‌بينند، بُرد را در وادادگی، و براي رسيدن به خواسته‌های پوچشان اقتدار ملی را له می‌كنند، توصيه می‌كنم. براي همه‌ی مردم عزيزمان كه بدانند انقلاب اسلامي با چه افرادي و چه روحيه‌ای روی پا ماند و 42 سال است با اقتدار چون كوهي محكم و كشتی بزرگ در دريای پر از امواج ايستاده است. بهمن 1402 ✍️الهام رخشنده دوست 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
از اشک‌ها، از خنده‌ها، از ما خبر داری هر لحظه از اندوه آدم‌ها خبر داری از کاسه‌های خالی از باران نخلستان از تشنگی، از قحطی خرما خبر داری این روزها تلخ‌اند، اینجا قند کمیاب است حتما خودت از تلخی دنیا خبر داری می‌روید از خاک یَمَن هر شب عقیقی سرخ از کودکان زخمی صنعا خبر داری شاید در آغوشت گرفتی کودکی را که با گریه می‌پرسد: تو از بابا خبر داری؟ شهری گرسنه در کنار کوهی از الماس از دزد معدن‌های اِفریقا خبر داری شاید نماز صبح گاهی در فلسطینی باران من! از اشک زیتون‌ها خبر داری دیوارهایش را نوازش می‌کند دستت از غصه‌های مسجدالاقصی خبر داری از مرگ گندم‌زار زیر چکمه‌ی دشمن از مرگ، از سوغات امریکا خبر داری تنها نه از ما شیعه‌ها، از آه آن هندو وقتی توسل کرد بر بودا خبر داری شاید تو را نشناسد اما درد دل کرده شاید نمی‌بیند تو را، اما خبر داری فانوس‌ها هر شب به دنبال تو می‌گردند با گریه می‌پرسند: از دریا خبر داری؟ یکشنبه‌ها ناقوس با شوق تو می‌خواند از معبدی متروکه و تنها خبر داری هر صبح گنجشکان شکایت می‌کنند از ما از شکوه‌ی گنجشک‌ها حتی خبر داری تنها دلیل دلخوشی‌های منی وقتی می‌دانم از حالم همین حالا خبر داری شمشیر صیقل می‌دهی در خیمه‌ات یعنی آری خبر داری تو از فردا خبر داری قانون شعرم را به هم می‌ریزم از شوقت آن صبح زیبا ذوالفقارت را که برداری 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برف روی زمین، هیچ غیرِ برف ندارد پاکیِ این لحظه بین که حرف ندارد پاکی این لحظه را هر آن که نبیند روحِ بلند و نگاهِ ژرف ندارد روی زمین، یک حقیقت است و دگر هیچ جمله‌ی ژرفی که نحو و صرف ندارد می‌دهد این لحظه، تازگی به جهانی حیف که دنیای کهنه، ظرف ندارد از همه کام جهان و جان شده ناکام آن که ازین لحظه، بَهر و طرف ندارد... شادی عالم به پیش بازی طفلان هیچ که ذوقی چنین شگرف ندارد... طفلی به نام شادی، شیپور اطلسی‌ها، دکتر شفیعی کدکنی، ص ۲۶۲ و ۲۶۳. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
حکایتی از گلستان سعدی نیکوروشی پیش یکی از مشایخ، گِله کردم که: فلان، به فساد من گواهی داده است. گفتا: به صلاحش، خجل کن. تو نیکورَوِش باش تا بدسِگال به نقص تو گفتن، نیابد مجال چو آهنگِ بَربَط بُوَد مستقیم کی از دست مطرب، خورَد گوشمال؟ لغات: بدسگال: بداندیش بربط: نوعی ساز، عود گوشمال: درلغت: تنبیه، مجازات. در اصطلاح موسیقی: کوک کردن و به لرزه و ارتعاش درآوردن تارها کلیات سعدی، گلستان، باب دوم در اخلاق درویشان، ص ۸۳. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊ گلبانگ تکبیر الله اکبر ✅به شکرانه ۴۵ سال عزت و افتخار جمهوری اسلامی ایران 🗓 ۲۱ بهمن ماه ۱۴۰۲ 🕰 ساعت ۲۱ 🇮🇷 روز شمار ✌ ۲۱ روز مانده ┈••┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ◀️ کانال هم‌اندیشی استادان دانشگاه پیام نور قم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیا به رخ بکش ای عشق، معجزاتت را به کفرِ عقل بگو جمع کن بساطت را ببار و کوچه‌خیابان شهر را پر کن که سیل راه بیفتد تظاهراتت را... @mehdi_jahandar 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طوفان، حریف ساحل این انقلاب نیست آیینه‌ای مقابل این انقلاب نیست از ابر، آفتاب، هراسان نمی‌شود یک ذرّه ترس در دل این انقلاب نیست با دشمنش بگو که درختی تناور است دیگر بگو اوایل این انقلاب نیست وادادگی و سازش و تسلیم مطلقا راه امام راحل این انقلاب نیست از آرمان خود هم اگر دور مانده ‌است تقصیر ماست، مشکل این انقلاب نیست.. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
در بهار آزادی، جای شهدا خالی... چهل و پنجمین سالگرد تولد انقلاب اسلامی ایران مبارک باد🎊 🆔 @honare_kimiya 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
در لشکر نور، انقلابی هستیم پر شور و شعور، انقلابی هستیم ثابت قدم و غیور، ان‌شاءالله تا صبح ظهور انقلابی هستیم 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🔹الله اکبر🔹 تا پرچم سبز و سفید و سرخ ایران در آسمان‌ها هم‌نشین آفتاب است «الله اکبر» ضامن پیروزی ماست «الله اکبر» ضامن این انقلاب است ما تا ابد در راه میهن پاکبازیم ما وارثان عشق و ایمان و نمازیم دلبستۀ عباس‌های سرفرازیم لب‌تشنگی در زادگاه ما ثواب است کابوس اهریمن، مسلمان بودن ماست بر پشت بام «الله اکبر» گفتن ماست کاخ سفید پادشاهان دروغین، با مشت مردان و زنان ما خراب است با قامت سرو شهیدان، استواریم حتی زمستان هم که باشد در بهاریم از دشمنی دشمنان ترسی نداریم اینجا تمام نقشه‌ها نقش بر آب است اینجا تمام مشت‌ها: «الله اکبر» اینجا امید قلب‌ها: فردای بهتر این خانه آه مردمش بسیار گیراست اینجا دعای مادرانش مستجاب است 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
شعری از مهدی اخوان ثالث متخلص به م.امید کهن بوم و بر ز پوچ جهان، هیچ اگر دوست دارم تو را ای کهن بوم و بر، دوست دارم تو را ای کهن پیرِ جاوید برنا تو را دوست دارم، اگر دوست دارم تو را ای گرانمایه دیرینه ایران تو را ای گرامی گهر، دوست دارم تو را ای کهن زادبوم بزرگان بزرگ‌آفرین نامور، دوست دارم هنروار اندیشه‌ات رخشد و من هم اندیشه‌ات، هم هنر، دوست دارم... شهیدان جانباز و فرزانه‌ات را که بودند فخر بشر، دوست دارم من آن جاودان‌یاد مردان که بودند به هر قرن چندین نفر، دوست دارم همه شاعران تو وآثارشان را به پاکی نسیم سحر، دوست دارم ز فردوسی آن کاخِ افسانه کافراخت در آفاق، فخر و ظفر، دوست دارم ز عطار، آن سوز و سودای پر‌درد که انگیزد از جان شرر، دوست دارم وزان شیفته‌ی شمس، شور و شراری که جان را کند شعله‌ور، دوست دارم ز سعدی و از حافظ و از نظامی همه شور و شعر و سَمَر، دوست دارم.... سمر : داستان گلبانگ سربلندی، دکتر آذرمینا و دیگران، ص ۷۰ و ۷۱. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
Salar-AghiliKalam-Shod-Gololeh-Baran-128.mp3
10.97M
ایران فدای اشک و خنده تو دل پر و تپنده تو فدای حسرت و امیدت رهایی رمنده تو رهایی رمنده تو ایران … اگر دل تو را شکستند تو را به بند کینه بستند چه عاشقان بی‌نشانی که پای درد تو نشستند کلام شد گلوله باران به خون کشیده شد خیابان ولی کلام آخر این شد که جان من فدای ایران … تو ماندی و زمانه نو شد خیال عاشقانه نو شد هزار دل شکست و اخر هزارو یک بهانه نو شد ایران … به خاک خسته تو سوگند به بغض خفته دماوند که شوق زنده ماندن من به شادی تو خورده پیوند به شادی تو خورده پیوند ایران … اگر دل تو را شکستند تو را به بند کینه بستند چه عاشقانه بی‌نشانی که پای درد تو نشستند که پای درد تو نشستند خواننده سالار عقیلی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از نشانه‌های مبارک بودن امروز همین بس که من درِ مرکب کپک زده‌‌ام رو باز کردم و نشستم یه چلیپا نوشتم! اینکه میگم "مرکب کپک زده" فحش نبودا!!! مرکب رو که مدتی استفاده نکنی کپک می‌زنه! هر بار که درست و راستش می‌کنم می‌گم دیگه نمی‌ذارم کپک بزنه! روزی نیم ساعت تمرین می‌کنم. ولی باز ...
انسان شناسی ۱۹۱.mp3
11.2M
🔺خدایا برای چی من؟ اینهمه بلا ـ اینهمه دشمن ـ اینهمه فتنه ـ اینهمه درد ... که داره ذره ذره منو آب می‌کنه! برای چی من؟ یه کمی یواش‌تر خدا ! 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح چند بیت از حافظ سِرّ خدا که در تُتُق غیب منزوی است مستانه‌اش، نقاب ز رخسار برکشیم کو جلوه‌ای ز ابروی او تا چو ماه نو گوی سپهر، در خم چوگان زر کشیم؟ حافظ، نه حدّ ماست چنین لاف‌ها زدن پای از گلیم خویش، چرا بیشتر کشیم؟ تتق: پرده منزوی: پوشیده و پنهان معنی بیت اول: با سرمستی و شادی، اسرار الهی را که در سراپرده‌ی غیب، پوشیده و پنهان است، نقاب از چهره برمی‌گیریم و آشکار می‌کنیم. خم چوگان: انحنا و خمیدگی سرِ چوگان. گوی در چوگان کشیدن: با چوگان گوی را گرفتن و مهار کردن. کنایه از مسلط شدن و در اختیار گرفتن. هلال ماه نو، به چوگان زری مانند شده است که گوی فلک را در خم خود کشیده است. معمولاً چوگان بزرگان، زرین بوده است و نیز می‌تواند استعاره از قامت خمیده‌ی عاشق باشد. شاخ نبات حافظ، دکتر برزگر خالقی، ص ۸۱۵ و ۸۱۶. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
علیه‌السلام 🔹شمس الضحی🔹 ایمان قدم به خاک نهاد و یقین شکفت آیات نور در ظلمات زمین شکفت آن کشتی نجات برآمد به موج‌ها آن چشمۀ حیات و بهشت برین شکفت خورشیدی از سپیدۀ زهرا، شب علی در دوردست دیدۀ اسراربین شکفت قنداقه‌اش به دست رسول وصال بود لبخند روی چهرۀ روح‌الامین شکفت پیغمبر بهار به آفاق مژده داد در آسمان پنج تن آن پنجمین شکفت فرمود خوش بشارت، آنک حسین من این حسن بی‌کرانه و حِصن حَصین شکفت طوبی از این خبر به زمین سایه گستراند در هر کرانه آیۀ زیتون و تین شکفت نامش طنین فکنده در اجزای کائنات آری چنین به گوش جهان این طنین شفکت حتی خدا هرآینه تحسین خویش کرد در چار سوی عرش، گلِ آفرین شکفت افلاک در سرور که شمس الضحی دمید ادراک در سجود که حبل المتین شکفت دریاست او که پا به کویر زمین گذاشت بر تاج خاک، گوهر بالانشین شکفت.. جان‌ها فدای چشمۀ لب‌های تشنه‌اش زان خون پاک، سرو گلستان دین شکفت.. یاسین که یا حسین بدون سر است،‌ آه در رستخیز نیزه به نور جبین شکفت انگشترش اگرچه به یغمای دیو رفت نام عزیز اوست که بر هر نگین شکفت با کربلای او به خدا دست می‌دهیم دست خداست او که در این آستین شکفت 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا