حکایتی از گلستان سعدی
عابد و طعام
عابدی را حکایت کنند که شبی دَه من طعام بخوردی و تا سحر، ختمی در نماز بکردی.
صاحبدلی شنید و گفت: اگر نیمنانی بخوردی و بخُفتی،* بسیار ازین فاضلتر بودی.
اندرون از طعام خالی دار
تا درو نور معرفت بینی
تُهی از حکمتی، به علت آن
که پُری از طعام تا بینی
*بخفتی: میخوابید.
کلیات سعدی، گلستان، باب دوم: در اخلاق درویشان
#سعدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل کوهی سخت نامیرا و پابرجاست مرد
مرد شبهای جهاد و روز وانفساست مرد
آتش آمد بر سر دار و ندارش مرگ ریخت
مثل ققنوس از تباری آتشین برخاست مرد
پیکرش هم بر زمین افتاده باشد باک نیست
مرگ را هم دیده باشد، پرچمش بالاست مرد
نام او یحیاست و هر روز یحیاتر شده
حال با مُهر شهادت تا ابد یحیاست مرد
گفت با دشمن که روزی داغدارت میکنم
پس، نزد با دشمنش هم غیر حرف راست مرد
کوچههای زخمدار غزه، اشک کودکان
نالههای داغدار مسجدالاقصاست مرد
آری او پنهان شد اما در دل آوارگان
در نگاه پر سؤال کودکان پیداست مرد
با نگاه نافذش فتحالمبین آورده است
مرد معنا کردن اِنّا فَتَحناهاست مرد
::
هر زمان قلبت صدایش کرد تا ساحل برو
تا همیشه ایستاده بر لب دریاست مرد
#حامد_اهور
#شهید_یحیی_سنوار
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
گر چه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگر حق است، این حق تا ابد برگردنم
تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیلهای پیچیده از غمهای عالم برتنم
بر سر این سرو، آخر برف هم منت گذاشت
دست زیر شانهام مگذار! باید بشکنم
من که عمری دل برای دوستان سوزاندهام
حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم
گر چه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال
بوی گیسوی تو را میجویم از پیراهنم
عاشقی با گریه سر بر شانه یاری گذاشت
از تو میپرسم بگو ای عشق! آیا این منم؟
#فاضل_نظری
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
⬛️⬛️⬛️🟧🟧🟧🟨🟨🟨
حسب الخواهش
"خواهش" واژهٔ فارسی است و افزودن الف و لام عربی بر آن جایز نیست.
حسب الفرمان
"فرمان" واژهٔ فارسی است و افزودن الف و لام عربی بر آن جایز نیست.
حسب الفرمایش
"فرمایش" واژهٔ فارسی است و افزودن الف و لام عربی بر آن جایز نیست.
حسب الفرموده
"فرموده" واژهٔ فارسی است و افزودن الف و لام عربی بر آن جایز نیست.
حسن خوبی
این ترکیب بدون واو عطف دارای حشو است و به کار بردن آن جایز نیست.
▪️فرهنگ درست نویسی سخن، دکتر حسن انوری، انتشارات سخن، صص ١٢۵_١٢۶
#درستنویسی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
چند جایگزینِ فارسی
● کنگره ☜ گردهمایی، همایش
● کنفرانس سخنرانی، همایش
● کوپن کالا برگ
● کورس مسابقه
● کنتاکت برخورد
● کنوانسیون پیمان
● کیبرد صفحهکلید
● کسالت بیماری
● کرونومتر زمانسنج
● کسبه فروشندگان
● کلاسه ردهبندی
● کلوب باشگاه
● کمافیالسابق مانند گذشته
● کماکان مانند گذشته، همواره
#درستنویسی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
اگر سخن میان من و تو پایان یافت
و راههای وصال قطع شدند
و جدا و غریبه گشتیم
از نو با من آشنا شو...
#نزار_قبانی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
.
با من هزار تندی و تیزی نمودهای
گفتم به هیچکس که: فلان تندخوست؟ نه...
#اوحدی_مراغهای
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
.
من اعتقاد دارم که یک بخش بسیار زیبا و دلنشین زندگی، رؤیاپردازیهای مربوط به آینده است و غوطه خوردن در دریای مواج و خروشان آرزوها، فقط به یک شرط: به شرط آنکه ارتباط واقعیت با رؤیا و ارتباط عمل با اندیشه قطع نشود.
بر بالهای سپید و پهناور این خیال بلندپرواز نشستن و با آن به دور، دور، دورترین نقطهها سفر کردن، چقدر شیرینِ شیرین است و چقدر خوب خستگیها را از تن و روح آدمی میتکاند. _ بله… البته باز هم به همان شرط: به شرط آنکه در بازگشت، گیوههایت را وَربکشی و بخواهی که به هر ترتیب که هست، یک قدم، فقط یک قدم، به سوی آن مقصد باورنکردنی، آن خیالِ بلورین، آن جعبهٔ رنگ صدهزار رنگ و آن عطر پاشیده برداری.
از هیچ سفری، دست خالی نباید بازگشت.
📚 از #کتاب ابوالمشاغل | نوشتهی #نادر_ابراهیمی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
.
تو پادشاهی و من مستمند دربارم
مگر تو رحم کنی بر دو چشم خونبارم
مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم...
ردای عفو، برازندۀ بزرگی توست
وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم
امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم
تو را به فضل تو میخوانم و امیدم هست
اگر به قدر تمام جهان خطاکارم ...
#سجاد_سامانی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
.
اگر سیم مفتولی باشد که بشود بازو را از بالای زخم بست...
اگر چسب برقی باشد که بشود دور تکههای فراری از هم تفنگ پیچاند...
اگر تسبیحی هم باشد برای ذکر
و چوبی و رمقی برای پرت کردنش سمت دشمن...
مرد، مهیای جنگیدن است؛
و تو مرد بودی یحیی...
ماهبندان | محمدرضا شهبازی
https://eitaa.com/joinchat/1672544327Ce9f226d35a
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
سلام
وقتهایی که نیستم می دونم میدونید خیلی سرم شلوغه😅. ببخشید دیگه...
اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر #نثر_پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاریخبیهقیخوانی
#یاسین_حجازی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ابوالفضل_بیهقی از شناختهشدهترین و تأثیرگذارترین تاریخنگاران ایرانی است. او که از دیوانسالاران عصر غزنوی بود، با ثبت وقایع دوران سلطنت غزنویان، سهم بزرگی در نگارش تاریخ ایران دارد. کتاب «تاریخ بیهقی»، تنها اثر ابوالفضل بیهقی، او را به یکی از ماندگارترین شخصیتهای اهل قلم در تاریخ ادبیات ایران تبدیل کرده است.
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
✨ تقدیم به بانوان دریادل ایرانی که تکهای از طلاهای خود را تقدیم جبهه مقاومت کردند.✨
« هدیه »
آقا! بفرمایید
انگشترم اینجاست
با عشق از دستم در آوردم
یک هدیه از یار است
مانند او زیباست!
این روزها عزم سفر دارد
او سالها در دست من، تنهاست ...
انگشترم هر شب؛
جان میدهد با اشکهای مادرانِ داغدارِ خستهی آوارهی زخمی
هر چند بیجان است
انگشترم عزم سفر دارد
دلتنگ لبنان است
انگشترم شاید
یک وعدهی شام شب آوارگان باشد
در دست دختربچهای یک قرص نان باشد
شاید پتو باشد
گرما ببخشد بر تن سرد زنی تنها
شاید متکایی که بر آن تکیه خواهد زد
داروی بیهوشی شود بر پای آن کودک
وقتی که دکتر تکههای پارهاش را بخیه خواهد زد ...
انگشترم هدیه است
انگشترم زیباست
انگشترم یک تکه از دنیاست
دنیا کجا دیدی که پا برجاست؟
ای کودک صنعا
ای مادر بیروت
ای پارههای پیکر لبنان
همدردتان هستیم در ایران...
بزم عزا کافیست!
با هدیهای باید که عیدش کرد...
انگشترم یک تکه از دنیاست
مانند من یک روز خواهد مرد
باید شهیدش کرد ...
#فاطمه_معینزاده
#ایران_همدل
#اهدای_طلا
#حزبالله_زنده_است
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
یکی از مشهورترین بندهای #تاریخ_بیهقی از سرگذشت «حسنک وزیر»:
«و حسنک، قریب هفت سال بر دار بماند. چنان که پاهایش فروتراشید و خشک شد و اثری نماند تا فروگرفتند و دفن کردندش. چنان که کس ندانست سرش کجاست و تنش کجا.
و مادر حسنک، زنی بود سخت جگرآور. دو سه ماه از او این حدیث، نهان داشتند. چون بشنید جَزَعی نکرد؛ چنان که زنان کنند. بلکه بگریست به درد؛ چنان که حاضران از دردِ وی، خون گریستند. پس گفت: "بزرگا مردا که این پسرم بود که پادشاهی چون محمود، این جهان به او داد و پادشاهی چون مسعود، آن جهان." ماتمِ پسر، سخت نیکو بداشت و هر خردمند که این بشنید، پسندید و جای آن بود.»
نثر هزار سال پیش باید بوی کهنگی بدهد اما نثر بیهقی چنان تازه و شورانگیز است که هزار سال بعد همچنان دلها را به خود فرا میخواند.
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
هدایت شده از آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
خانوادهش گفتند دَرست رو بخون در کنارش تاریخ هم بنویس😊😊😊
#شوخی_جدی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است؟
#شعر
#حافظ
#شکسته_نستعلیق
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast