eitaa logo
اشعار ناب آئینے
22.1هزار دنبال‌کننده
630 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
____________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini 🏴 اشعار __________ @shere_aeini رفتی ودلم را به غم خیمه سپردی داغ غم گودال به دل خسته فسردی بارفتنت ای جان برادر چه نمایم بس گریه نمودم بگرفته است صدایم با خشکی لبهاتو نمی دانی چه دیدم یک منظره ای دیدم و ازخیمه دویدم دیدم به زیر سم ستوران تن وجانت له گشته تمام تن وقامت کمانت لطمه زدم وتا سوی دلبرم دویدم با این تن مجروح به سوی حرم دویدم دیدم که نه سرداری ونه دستی عزیزم برگوبه کدام قطعه ی جان اشکی بریزم راءست به روی نیزه حسین وقتی که دیدمت من ازخودم وازتو خجالت می کشیدم آنقدر که زدم سینه برای تو برادر دنبال تو آمدم به همراهی مادر انگشتریت نبود به انگشت یمینت این بوده حسین سزای دستان کریمت چشمانی که مادر زده بوسه ها همیشه حالا زده بیرون زسرت به ضرب تیشه آن نیزه ای که به گودی گلو نشسته دیدم که دگر جمجمه ی سرت شکسته خاکستری دیدم رخ ماه تو حسین جان فهمیدم ازآن چشم ونگاه تو حسین جان سوی حرمت حمله وراست سگ درنده پامال خزان آمده اند هزار دونده گرگی به گل یاس تو او اشاره میکرد نامردبه حرم به دختران نظاره میکرد ناموس تو یا حسین ببین میان اعدا می گرید ازاین غم بخدا حضرت زهرا __________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini 🏴 اشعار __________________ @shere_aeini با صدای روضه‌خوان رفتم به جایی سوخته روضه‌خوان می‌خواند اما با صدایی سوخته باز هم شرمنده؛ در دستم ندارم بیشتر واژه‌هایی آتشین، زلفِ رهایی سوخته حرف سنگین است، سنگین؛ روضه‌خوان سربسته گفت: کاش کوچکتر نبود از تیر نایی سوخته... گفت: «می‌بینم یکی افتاده عریان» بعد گفت: کودکانی مانده‌اند و خیمه‌هایی سوخته... کودکان در انتظار ذوالجناح، از دورها ذوالجناج آمد ولی با یال‌هایی سوخته... هر چه تابیدی به دنیا، باز هم تاریک ماند باید از این کوهسار از سر برآیی سوخته آخر کار است و باید ذکر «یا زهرا» گرفت عطر زهرا می‌وزد از کربلایی سوخته... 🔸شاعر : _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini 🏴 اشعار _____________________ @shere_aeini سوختم، برخاست باز از دل نوایی سوخته چیست این دل؟ شعله ای از خیمه هایی سوخته چیست این دل؟ یک نی خاموش خاکستر شده که حکایت میکند از نینوایی سوخته بند بندش از جدایی ها شکایت میکند روضه میخواند به سینه با صدایی سوخته روضه میخواند ز نی هایی و سرهایی غریب پیش روی کاروان آشنایی سوخته روضه میخواند از آن نی، آه، آه...آن نی که خورد بر لبانی تشنه و بر آیه هایی سوخته این سر اینجا، چند فرسخ آن طرف تر پیکری غرقِ در خون در میان بوریایی سوخته دل ز هم پاشید چون اوراق مقتل، گوییا نسخه ای خطی ز داغ ماجرایی سوخته تکه تکه در عبا آیینه روی نبی آیه تطهیر میخواند کسایی سوخته دختری چیده ست یک دامن گل از یک بوته خار گل به گل دامانش آتش... دست و پایی سوخته بر لبم گاه از دل این آتش زبانه میکشد آتشی مکتوم از کرب و بلایی سوخته 🔸شاعر: ______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini 🏴 اشعار _______________________ @shere_aeini ای كه به خشكی لبات دریا توسل می‌كنه موندم چه جوری داغتو دنیا تحمل می‌كنه سروی كه تنها شاهد این برگ‌ریزونه منم كوهی كه می‌خواد پاشه و دیگه نمی‌تونه منم گرم طوافن تا غروب سرنیزه‌ها دور سرت وقت نمازِ تیرها سجاده می‌شه پیكرت این موج كه روی تنت با گریه می‌ریزه منم زخمات لب وا می‌كنه هر بار بوسه می‌زنم تو كشته‌ی اشكی و من یک‌چشمه بارونم برات دیدم كه گریه می‌كنه گرگ بیابونم برات دیده میون موج خون دریای احساسم تو رو ای آشناتر از همه حق می‌دی نشناسم تو رو؟ زخمت بهم می‌گه بمون چشمت بهم می‌گه برو سنگم بیاد از آسمون تنها نمی‌ذارم تو رو با آه شونه می‌كنم زلف پریشون تو رو با اشک روشن می‌كنم شام غریبون تو رو 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini 🏴 اشعار __________________________ @shere_aeini تازه آتش به رقص آمده و  تن صحرا تب جنون دارد چوب مَحمل نمیکند گریه اشکِ شوقی به رنگِ خون دارد تازه اینجا شروع زیباییست چه کسی گفته آخر سفراست؟ زینبانه کمی تأمل کن ازهمیشه حسین زنده تر است خواهرانه برادری کردی پشت هم داغ دیده ای بانو شک ندارم هزار مرتبه هم به شهادت رسیده ای بانو درکتاب تو خون مقدمه شد وقت ایثاروجان فشانی توست فرق دارد نبرد تو؛ حالا چشمِ عالَم به خطبه خوانی توست خطبه یعنی در اوجِ غم ها هم چشمه سارِ کرامت و فضلی خطبه
یعنی میانِ جنگ و نبرد پایَش افتَد خودَت ابالفضلی خطبه یعنی همان زمانی که اقتدارِ تو زینبی تر شد آن زمان که صدایِ مادری ات قدکشید و صدای حیدر شد آسمان ها فدای چشمانت از نگاه تو نور می خواهم دوست دارم غلامتان باشم شور دارم شعور می خواهم تا همیشه بدونِ پاییزی تا همیشه فقط بهاری تو قبل از این ها که بوده ای بانو بعدازاین هم ادامه داری تو... 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini 🏴 اشعار __________________________ @shere_aeini بی سرپناه ، سایهٔ بر سر کجا روم با شمر و با سنانِ ستمگر کجا روم همراه خواهرت شده چشمان پستِشان از ترس دستِ دشمن و معجر کجا روم با گریهاش آخرش از دست می رود من با ربابِ بی علی اصغر کجا روم درآتش خیام به صحرا دویده ایم از بغض شهر شام، برادر کجا روم زد تازیانه لحظه محمل سواری است وقتی که نیست شانه اکبر کجا روم 🔸شاعر: ____________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___ @shere_aeini بین میدان غارت و جنجال میبینم فقط... لشکری ، گِرد تنی بی حال میبینم فقط... دیگران رفتند ، مانده شمرِ پست و خنجرش روی سینه چکمه‌ی دجال میبینم فقط... از روی تل که مشخص نیست ، سویَت آمدم هر طرف از پیکرت گودال میبینم فقط... مصحفِ نورانیِ زینب که در خون خفته ای آیه‌ها را بر تنت پامال میبینم فقط... گفت با من دخترت: عمه چرا اینگونه ای؟ قامتت را من شبیه دال میبینم فقط... ذوالجناحت غرقِ خون ، از خونِ تو برگشته بود مُردم از این صحنه ، خون در یال ، میبینم فقط... آه... ، رفتی و کمی بعد از تو بیچاره شدیم غارتِ گهواره و خلخال میبینم فقط... 🔸شاعر: _______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini 🏴 اشعار ________ @shere_aeini لب تشنه غرق خون شدی آخر! زبانم لال پا میکشی بر خاکِ دور و بر! زبانم لال سرنیزه ها در پیکرت محکم فرو رفتند محکم! چنانکه زرد شد پیکر! زبانم لال میکرد اثر زهری که بر سرنیزه ها دادند هر لحظه میشد حال تو بدتر! زبانم لال شمر(لع) آمد و شد قتلگاهت گوشۂ گودال زد بیهوا بر حنجرت خنجر! زبانم لال افتاد بی رحمانه موهایِ تو در دستش افتاد یک گوشه تنت بی «سر»! زبانم لال انگشتِ تو افتاد زیر تیغِ یک نامرد شد غرقِ در خونِ تو انگشتر! زبانم لال یک لحظه بین خاک و خون چشمت تکانی خورد از داغ تو افتاد تا خواهر! زبانم لال می بُرد با خود خاطراتِ خوبِ مادر را پیراهنت را بُرد! ای مادر! زبانم لال... رفتند و برگشتند! دیدم حرمله(لع) هر بار... انداخت نعلِ تازه ای دیگر! زبانم لال! 🔸شاعر: _______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini 🏴 اشعار _______ @shere_aeini روضه سنگین شده ای کاش که لب وا بشود بهرِ روضه همه اسبابِ ..مهیّا بشود سینه ات جای بلندی ست نبینم که کسی دور از شان و ادب روی تنت پا بشود زیرِ چکمه که فتادی نفَسم سخت گرفت به کمک آماده ام تا دمت احیا بشود تشنه لب ناله نزن مادرم از راه رسید.. نگرانِ نَفَست حضرت زهرا بشود.. تیرها را که شکست روی تنت جای گرفت قاتل است آمده تا صاحبِ سودا بشود بدنت را که به رو کرد دلم ریخت بهم.. کاش می شد که کمی با تو مدارا بشود اشکِ چشمانِ مرا کاش پذیرا بشوی زخم با اشک گمانم که مداوا بشود دست و پا می زنی و زینبِ تو کرده دعا کاش محشر به همین ثانیه برپا بشود بعد از این خوردنِ آب است حرام ای تشنه خواهرت کاش شهیدِ لبِ دریا بشود 🔸شاعر : _______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini 🏴 اشعار ________ @shere_aeini مقتل آورده است ظهر دهم از بلندای مرکب افتادی آه!در ازدحام تیر و سنان پیش چشمان زینب افتادی از بلندی که بر زمین خوردی آسمان ها شنید آهِ تو را نامروت گرفت عبایت تا بکشد سمت قتلگاه..،تو را تهِ گودال گیر کردی حسین نیزه ها بر پر تو می خوردند تا که قلب تو را بسوزانند سمت خیمه هجوم می بردند دور و اطراف پیکر تو شلوغ... روی جسم تو رفت و آمد بود بارش سنگ های وحشی ها سمت پیشانی تو بی حد بود پیر مردی عصا به دست آمد بندِ قلبِ حرم گسست آخر به سر و صورت مطهر تو آنقَدَر زد..،"عصا" شکست آخر هرکسی هرچه داشت در گودال به روی جسم نیمه جانت کاشت این سنان مست بود که نیزه جای جسم تو در دهانت کاشت مقتل آورده است دست عدو پنجه در آیه های مویت کرد آه از آن دمی که شمر رسید با نوک چکمه پشت و رویت کرد فاطمه لحظه ای رسیده که شمر حوصله اش از گلوت سر رفته وای از گردن تو..،کنترلِ خنجر از دست شمر در رفته چِقَدَر ذبح تو زمان برده مادرت چندبار رفت از حال! شمر هنگام ظهر آمده بود... دم مغرب درآمد از گودال هرکه یک تکّه از تو را می خواست سر پیراهن تو بلوا شد بین خولی و دار و دسته ی شمر سَرِ سر بُردن تو دعوا شد خاتَمَت گیر می کند آقااا زیر سُم پیکر تو را بِبَرَند قبل از آنی که ساربان برسد کاش انگشتر تو را بِبَرَند 🔸شاعر: ________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini 🏴 اشعار ______________ @shere_aeini عصر دراتش خیمه دل پیغمبر سوخت آنچنان سوخت که از شعله دل حیدر سوخت نه فقط دامن طفلان نه فقط معجرها گوشه ی خیمه عبا سوخت تن اکبر سوخت وسط سرخی آتش دل زینب اما یاد مسمار درو سوختن مادر سوخت بعده ها  کنج خرابه به پدر دختر گفت تو نبودی کمکم روی سرم معجر سوخت از غم سوختن اهل حرم بود اگر نیمه  شب امدو در کنج تنور  آن سر سوخت خیمه ها سوخت و باد امدو خاکستر رفت دشت ارام شد اما دل یک مادر سوخت دید ازاد شده اب ولی طفلش نیست ناله زد از جگرو یاد لب اصغر سوخت ___
🏴 اشعار _____________________ @shere_aeini سوختم، برخاست باز از دل نوایی سوخته چیست این دل؟ شعله ای از خیمه هایی سوخته چیست این دل؟ یک نی خاموش خاکستر شده که حکایت میکند از نینوایی سوخته بند بندش از جدایی ها شکایت میکند روضه میخواند به سینه با صدایی سوخته روضه میخواند ز نی هایی و سرهایی غریب پیش روی کاروان آشنایی سوخته روضه میخواند از آن نی، آه، آه...آن نی که خورد بر لبانی تشنه و بر آیه هایی سوخته این سر اینجا، چند فرسخ آن طرف تر پیکری غرقِ در خون در میان بوریایی سوخته دل ز هم پاشید چون اوراق مقتل، گوییا نسخه ای خطی ز داغ ماجرایی سوخته تکه تکه در عبا آیینه روی نبی آیه تطهیر میخواند کسایی سوخته دختری چیده ست یک دامن گل از یک بوته خار گل به گل دامانش آتش... دست و پایی سوخته بر لبم گاه از دل این آتش زبانه میکشد آتشی مکتوم از کرب و بلایی سوخته 🔸شاعر: ______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _____________________ @shere_aeini "دشت می بلعید کم کم پیکر خورشید را بر فراز نیزه می دیدم سر خورشید را   آسمان گو تا بشوید با گلاب اشک ها گیسوان خفته در خاکستر خورشید را   بوریایی نیست در این دشت تا پنهان کند پیکر از بوریا عریان تر خورشید را   چشم های خفته در خون شفق را وا کنید تا ببیند کهکشان پرپر خورشید را   نیمی از خورشید در سیلاب خون افتاده بود کاروان می برد نیم دیگر خورشید را   کاروان بود و گلوی زخمی زنگوله ها ساربان دزدیده بود انگشتر خورشید را   آه، اشترها چه غمگین و پریشان می روند بر  فراز نیزه می بینم سر خورشید را" 🔸شاعر: ______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini