eitaa logo
اشعار ناب آئینے
22.1هزار دنبال‌کننده
632 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
@shere_aeini غروبی لخته لخته صبح را در خود به غارت برد چه پیش آمد که تاریکی، کواکب را اسارت برد بگو آن بی حیا از تو مگر غیر از کرامت دید که هم انگشت و هم انگشترت را با جسارت برد چه رزقی زرفروش پست از بازار گرمت داشت چقدر او گوشواره با خودش بهر تجارت برد چه بايد گفت با طفلت اگر از سرخي ات پرسد؟ گرفت آيينه را خون يا كه رنگت را حرارت برد؟ سرت انشگشترت پیراهنت عمامه ات را آه... یکی با فکر گندم دیگری حرص عمارت برد... از آن بالا که میبینی بگو طفلت کجا مانده ست که آرام دل از زینب نگاه بی قرارت برد به خون فریاد زد گر دین نداری باش آزاده سپاه کوفه اما آبرو از این عبارت برد غزل مصرع به مصرع واژه واژه قتلگاه توست من آن هیچم، نگاهت بود، شعرم را زیارت برد 🔸شاعر: ___________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini ‏ندارد گنبد و گلدسته ای اما چراغانیست مزار حضرت خورشید گرم نورافشانیست امان از ظلمتی که در پی تکفیر خورشیدست شب بیداد در دستان تارش نور زندانیست اگر چه خاکی ست آنجا پر و بال کبوترها هواي چشمهاي عاشقان هر لحظه بارانیست کجا تنهاست وقتی لشکر دلها سپاه اوست بدانید اهل عالم که حسن امروز تنها نیست تمام شیعیانش آشکارا عاشقش هستند اگرچه سهم آنها از زیارت بغض پنهانیست 🔸شاعر: __________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini ‏ندارد گنبد و گلدسته ای اما چراغانیست مزار حضرت خورشید گرم نورافشانیست امان از ظلمتی که در پی تکفیر خورشیدست شب بیداد در دستان تارش نور زندانیست اگر چه خاکی ست آنجا پر و بال کبوترها هواي چشمهاي عاشقان هر لحظه بارانیست کجا تنهاست وقتی لشکر دلها سپاه اوست بدانید اهل عالم که حسن امروز تنها نیست تمام شیعیانش آشکارا عاشقش هستند اگرچه سهم آنها از زیارت بغض پنهانیست 🔸شاعر: __________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ______________________ @shere_aeini ز جانش چشمه چشمه خون به باغ باغبان میداد پناه باغبان بود آن گل سرخی که جان میداد زمام جان به دست و با تمام کودکی هایش بزرگی را نشان دوستان و دشمنان میداد جهان بینی یک عالم به دست او دگرگون شد که دست پرپرش درس مروت بر جهان میداد به عطر کهنه پیراهن، چنان جان غزل پیچید که با هر آه شعر تازه دست شاعران میداد به دامان که بود این دست نیلی لحظه آخر که اینگونه شمیم یاس و عطر ارغوان میداد نشانی از تن در خاک و خون پیچیده پیدا نیست دوباره غم گواه از یک مزار بی نشان میداد 🔸شاعر: _______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _______________ @shere_aeini به لخته لخته خون در کام شیرینت غزل داری توئی داماد صحرا که به کامِ خون عسل داری به مصرع، مصرعِ خون و قدِ بالا بلندِ خود برای اهل روضه هم قصیده هم غزل داری گرفتی مستِ مست از بوسه بوسه استجابت را تو ای شیرین دهانی که سبو را در بغل داری لباس رزم هم، پیش تو کوتاه آمده در اصل که در بزم شجاعت ماجرایی بی بدل داری عجب جنگاوری به به، عجب رزمی، چه پیکاری تو والحق که نشان از بانی فتح جمل داری 🔸شاعر: __________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ________ @shere_aeini پی دریا شدن، بیتاب، رود آواره می آیی به لطفِ موج موج گریه از گهواره می آیی چرا اینقدر آشوبی، نکن اینگونه بیتابی کمی دیگر در آغوش پدر آرام میخوابی کلامی از تو شیرین میکند تلخی دنیا را بیا و این دم رفتن زبان واکن بگو بابا! ببوسد زودتر ای کاش گلبرگ دهانت را که آتش میزند داغ تو قلب باغبانت را به بزم تیرها، مردانه، بی شمشیر می آیی تو که جنگی نداری بی کمان و تیر می آیی عبای باغبان دشت سرخ از ردّ بارانست گمانم غنچه نشکفته ای درگیر طوفانست گلو باید بگیرد کام جان از چشمه ای دیگر نمینوشد به جز خون آسمان از چشمه ای، دیگر سپاه شب به کام خون کشیده رنگ و رویت را بگو دیگر نمیبیند سپیدی گلویت را تویی که از زمین با آرزوی ماه دل کندی چرا در خواب نازت چشم هایت را نمیبندی به روی خاک سوزان چشم هایت را ببندی کاش میان سوختن، در خاک خوابیدن نخندی کاش به معراج بلا سرمیگذاری روی سرنیزه سرت آرام میگیرد به جای شانه بر نیزه 🔸شاعر: ___________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار __________ @shere_aeini چه شد از لخته لخته خون بیابان غرق دریا شد به جای جسم تو صدها هزار آلاله پیدا شد برای زخمه هایی که بهاران از زمستان خورد در آن صحرای سوزان غنچه غنچه غم شکوفا شد به جمع ذره هایت درب چندین کهکشان وا شد چه شد آیینه هفت آسمان در یک عبا جا شد بگو خورشید و اهل آسمان خون میکردند بگو جای عزا در ماتم تو جشن برپا شد غروب ای کاش لختی جان به پلک خواب بسپارد که یک دم فجر صورت بر رخ مهتاب بگذارد چگونه نظم باید داد این سرو پریشان را تن آشفته را، ذرات جانی نابسامان را به پا خیز و بخوان الله اکبر، سربلند دهر که اینگونه شکسته قامت سرو اذان خوان را چرا اینسان فراوان و پراکنده شدی در دشت به جسم خویش دشت لاله کردی این بیابان را چنان داغ تو پیرش کرده، بابا را توانی نیست برای بردنت باید صدا میزد جوانان را.. غروب ای کاش لختی جان به پلک خواب بسپارد که یک دم فجر صورت بر رخ مهتاب بگذارد شدی صد قطعه، شد یک دشت سرتاسر علی اکبر علی اکبر، علی اکبر، علی اکبر، علی اکبر چنان پاشیده ای از هم که بابا را توانی نیست چگونه بی کمک گیرد تو را در بر، علی اکبر نرو ای خلق و خویت خاتم و رزم آور خیبر بمان همتای حیدر، شبه پیغمبر، علی اکبر به جز تو وقت دلتنگی برای مادر و حیدر که آرام دل بابا شود دیگر، علی اکبر غروب ای کاش لختی جان به پلک خواب بسپارد که یک دم فجر صورت بر رخ مهتاب بگذارد 🔸شاعر: _______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ________ @shere_aeini میانِ خون تنم پرپرم فدای سرت چنین جراحتِ بال و پرم، فدای سرت تو را صدا زدم اینگونه تا دمِ رفتن بگویمت نفسِ آخرم فدای سرت سرِ شکسته سردارِ سربلندت را به دامنت بگذار ای سرم فدای سرت فقط نه ماهِ بلند سپاه امِّ بنین چهارتن پسرِ مادرم فدای سرت نبینمت شده ای قدکمان، که سقایت فدای عشق، فدای حرم، فدای سرت 🔸شاعر: _________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___________ @shere_aeini دمی با گریه می بوسید رگ های پریشان را دمی غمگین به دامن میگرفت آیات قرآن را اگر از کل صحرا بوی سیب و لاله می آید معطر کرده ردّ خون تو خاکِ بیابان را یکی با نیزه میرقصد، یکی عمامه میدزدد چگونه خواهرت تاب آورد اینقدر عصیان را سیه پوش غم است آن روزگاری که چنین دیده است جدا از آسمان، خورشید روشن، ماه تابان را تو ای خونِ خدا با قافله همراهی و زینب نبیند کاش ردِّ خونیِ سمِّ ستوران را برای اشک امت تا دم محشر همین بس که مسیحی قرض کرد از نامسلمانان مسلمان را 🔸شاعر: ________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___________ @shere_aeini دلش آتش بگیرد آن که بر نیزه سرت را برد بسوزد قلب آن نامرد که انگشترت را برد خدا لعنت کند او را که اسبان قوی آورد تنت را خورد کرد و انسجام پیکرت را برد برای کیسه ای زر قوم خواری بر سر نیزه سر خونین عباس و حبیب و اکبرت را برد به طفل غرقِ خون در خاک هم رحمی نکردند آه... یکی از پشت خیمه سیب سرخِ اصغرت را برد دل اهل زمین میسوخت، از غم آسمان میسوخت بسوزاند خدا او را که روی نی سرت را برد 🔸شاعر: ________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _____________________ @shere_aeini دلش آتش بگیرد آن که بر نیزه سرت را برد بسوزد قلب آن نامرد که انگشترت را برد خدا لعنت کند او را که اسبان قوی آورد تنت را خورد کرد و انسجام پیکرت را برد برای کیسه ای زر قوم خواری بر سر نیزه سر خونین عباس و حبیب و اکبرت را برد به طفل غرقِ خون در خاک هم رحمی نکردند آه... یکی از پشت خیمه سیب سرخِ اصغرت را برد دل اهل زمین میسوخت، از غم آسمان میسوخت بسوزاند خدا او را که روی نی سرت را برد 🔸شاعر: ______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 @shere_aeini گل تو گم شد و زخمی، اگر هر بار پیدا شد شبیه لاله بین بوته های خار پیدا شد سر چنگی به گیسویم اگرچه معجرم گم شد ولی با زحمت و سوسوی چشمی تار پیدا شد خداراشکر پیدا شد، خداراشکر پیدا شد اگرچه بین آن نامحرمان دشوار پیدا شد عبایت کو؟ نشانت کو‌؟ عقیق دلربایت کو چرا انگشترت در دکه بازار پیدا شد پس از آنقدر گریه از غمِ گم گشته ام بابا نمیبینم درست اما، سرت انگار پیدا شد 🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini