#امام_حسن #مدح_امام_حسن
@shere_aeini
ندارد گنبد و گلدسته ای اما چراغانیست
مزار حضرت خورشید گرم نورافشانیست
امان از ظلمتی که در پی تکفیر خورشیدست
شب بیداد در دستان تارش نور زندانیست
اگر چه خاکی ست آنجا پر و بال کبوترها
هواي چشمهاي عاشقان هر لحظه بارانیست
کجا تنهاست وقتی لشکر دلها سپاه اوست
بدانید اهل عالم که حسن امروز تنها نیست
تمام شیعیانش آشکارا عاشقش هستند
اگرچه سهم آنها از زیارت بغض پنهانیست
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
__________________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
ببین آباد کردی ماه من این بزم ویران را
سرت امشب به این ویرانه برگردانده سامان را
مگر من جز در آغوشت دمی آرام میگیرم
پناهی هست آیا جز پدر طفل هراسان را
خوشم با آیه های رحمت از لب های خونینت
تحمل میکنم اینگونه شهری نامسلمان را
تو هم مثل خودم گیسو پریشانی، نمیدانم
چگونه شانه باید کرد گیسویی پریشان را
برایت از بیابان و بلاهایش نمیگویم
خودت که شام آخر دیده ای خار مغیلان را
بهاران بود روزی روزگارم در بَرِ خورشید
خزان آتش کشید اما پس از تو این گلستان را
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
_____________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
مروت بر جهان میداد
به عطر کهنه پیراهن، چنان جان غزل پیچید
که با هر آه شعر تازه دست شاعران میداد
به دامان که بود این دست نیلی لحظه آخر
که اینگونه شمیم یاس و عطر ارغوان میداد
نشانی از تن در خاک و خون پیچیده پیدا نیست
دوباره غم گواه از یک مزار بی نشان میداد
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم
آنچنان دل بُرد از من بانگ "هَل مِن ناصِر" تو
کآستینم را ز دست عمّه ام زینب کشیدم
گرچه طفلی کوچکم امّا قبولم کن عمو جان
بر سر دست تو من قربانی شش ماهه دیدم
کس نداند جز خدا کز غصّۀ مظلومی تو
با چه حالی از کنار خیمه تا مقتل رسیدم
تا بُرون از خیمه گه رفتی دل من با تو آمد
تو به رفتن رو نهادی من ز ماندن دل بُریدم
دست من افتاد از تن گو سرم بر پایت اُفتد
سر چه باشد؟ تیر عشقت را به جان خود خریدم
بانگ "وا اماه" سر دادم چو بازویم شکستند
سوختم تا آه زهرا را دم آخر شنیدم
جای بابایم امام مجتبی خالی است اینجا
تا ببیند من به قربانگاه تو آخر شهیدم...
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
___________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
___________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
هرکه خواهد بخدا بندگی آغاز کند
باید عبداللَهی احساس خود ابراز کند
کیست این طفل که در کودکی اعجاز کند
قدرت فاطمی اش بُرده به بابا حَسَنش
کیست این طفل که تفسیر کند مردن را
سهل انگاشت به میدان عمل رفتن را
غیرت حیدری اش ریخت بهم دشمن را
یازده ساله ولی لایق رهبر شدنش
واژه ای نیست به مداحی این آزاده
چه مقامی است خدا داده به آقازاده
از کجا آمد و راهش به کجا افتاده
دامن پاک عمو بود از اول وطنش
بی زِرِه آمد و جان را زِ ره قرآن کرد
بی سپر آمد و دستش سپر جانان کرد
بی رجز آمد و ذکر عمویش طوفان کرد
بی کفن بود ولی خون تنش شد کفنش
از حرم آمدنش لرزه به لشگر انداخت
جان خود را سپر جان عمو جانش ساخت
ای بنازم به مقامش که چه جایی جان باخت
مثل شش ماهه شده شیوۀ جان باختنش
بی درنگ آمد و بر پرچم دشمن پا زد
خوب در معرکه فریاد سرِ اعدا زد
بوسه بر روی عمو از طرف بابا زد
بوسه زد نیزۀ بی رحم به کام و دهنش
چه پذیرایی نابی است در این مهمانی
خنجر و نیزه و شمشیر و سنان شد بانی
عاقبت هم شده با تیر سه پر قربانی
پَرت شد با سرِ نیزه سوی دیگر بدنش
همچو بابا همه اسرار نهان را می دید
بر تن پاک عمو تیر و سنان را می دید
او لگد خوردن دندان و دهان را می دید
دید در هلهله ها ضربه به پهلو زدنش
مَحرم سِر شد و اسرار نهان افشا شد
دید تیر آمد و بر قلب عمویش جا شد
ذکر ((لا حول)) شنید و همه جا غوغا شد
در دو آغوش حسین و حسن افتاد تنش
تیغی آمد به سر او سر و سامانش داد
زودتر از همه کس رأس به دامانش داد
لب خندان پدر آمد و درمانش داد
مادرش فاطمه آمد به طواف بدنش
🔸شاعر:
#محمود_ژولیده
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
___________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
ز جانش چشمه چشمه خون به باغ باغبان میداد
پناه باغبان بود این گل سرخی که جان میداد
زمام جان به دست و با تمام کودکی هایش
بزرگی را نشان دوستان و دشمنان میداد
جهان بینی یک عالم به دست او دگرگون شد
که دست پرپرش درس مروت بر جهان میداد
به عطر کهنه پیراهن، چنان جان غزل پیچید
که با هر آه شعر تازه دست شاعران میداد
به دامان که بود این دست نیلی لحظه آخر
که اینگونه شمیم یاس و عطر ارغوان میداد
نشانی از تن در خاک و خون پیچیده پیدا نیست
دوباره غم گواه از یک مزار بی نشان میداد
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
_________________
#حضرت_علی_اصغر
@shere_aeini
پی دریا شدن چون رود غم آواره می آیی
به دست موج موج گریه از گهواره می آیی
چرا اینقدر آشوبی، نکن اینطور بیتابی
کمی دیگر در آغوش پدر آرام میخوابی
کلامی از تو شیرین میکند تلخی دنیا را
بیا و این دم رفتن زبان واکن بگو بابا!
ببوسد زودتر ای کاش گلبرگ دهانت را
که آتش میزند داغ تو قلب باغبانت را
به بزم تیرها، مردانه، بی شمشیر می آیی
تو که جنگی نداری بی کمان و تیر می آیی
عبای باغبان دشت سرخ از ردّ بارانست
گمانم غنچه نشکفته ای درگیر طوفانست
گلو باید بگیرد کام جان از چشمه ای دیگر
نمینوشد به جز خون آسمان از چشمه ای، دیگر
سپاه شب به کام خون کشیده رنگ و رویت را
بگو دیگر نمیبیند سپیدی گلویت را
تویی که از زمین با آرزوی ماه دل کندی
چرا در خواب نازت چشم هایت را نمیبندی
به روی خاک سوزان چشم هایت را ببندی کاش
میان سوختن، در خاک خوابیدن نخندی کاش
به معراج بلا سرمیگذاری روی سرنیزه
سرت آرام میگیرد به جای شانه بر نیزه
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
____________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________________
#حضرت_علی_اصغر
@shere_aeini
صدای لالایی میاد از توی خیمه رباب
کبوتر کوچیک من گریه نکن آروم بخواب
بخواب شاید بارون دلش بسوزه یه کم بباره
بباره و عمو نره تا که برات آب بیاره
رقیه طاقت نداره ببینه اشکای تو رو
با دستای مهربونش گرفته دستای تو رو
الهی که من بمیرم تا تو رو اینجور نبینم
طاقت ندارم ببینم هی میزنی چنگ به سینم
سرباز کوچیکم بخواب بابا بیرون منتظره
میخواد که همراه خودش تو رو به میدون ببره
یادت باشه وقتی میری خنده نیاری رو لبت
تا نبینن خنده هاتو آدمای دورو برت
بذار ببندم رو سرت سربند یا فاطمه رو
پشت و پناهت فاطمه حالا دیگه پسر برو
🔸شاعر:
#حمیدرضا_عرب_زاده
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
____________
#حضرت_علی_اصغر
@shere_aeini
از شبِ هفتم به اهل خیمه بستند آب را
تشنگیِ کودک شش ماهه برده تاب را
از دوچشمِ مادرش ، آری ، گرفته خواب را
او دراورده به گریه ، از عطش ، مهتاب را
کل خیمه در پیِ آبی برای این پسر
ما همه بودیم تشنه ، لکن اصغر تشنه تر
دشمنان با اشکِ چشمِ من ، تسبم میکنند
بی علی هستند و قطعا قبله را گم میکنند
شاید اینها بر منِ خسته ترحم میکنند
این غدیرِ خونیِ مارا کمی خُم میکنند
بردمش من اصغرم را سمتِ میانِ نبرد
هیچکس یک قطره آبی هم به ما هدیه نکرد
تازه ، من دیدم که تیری هم به سمتِ ما زدند...
کل لشکر تیر را دیدند و از خود جا زدند
تا سفیدیِ گلو ، چون ماه ، شد پیدا ، زدند
آب ، هیچ اصلا! چرا با تیر ، کودک را زدند؟
داشتم میگفتم از خشکیِ لب هایش ولی
آه... ، بدجوری به خود پیچید یک دفعه علی
گرچه لشکر خواستند آبی دهند ، اما نشد
هیچکس بهرِ کمک کردنِ به کودک پا نشد
اصغر از این همهمه حتی دو چشمش وا نشد
گفتم: اصغر رو زدم! شرمنده ام بابا ، نشد...
حال من ماندم میانِ خیمه و این دشمنان
مانده ام حیران و سرگردان ، میانِ این و آن...
کودکِ شش ماههی من ، سوخته بال و پرش
بین قنداقِ پر از خون است ، جسمِ اطهرش
روی یک دستم تنش ، برروی یک دستم سرش
حال بفرستم کدامش را برای مادرش؟
تیر خورده جای شیر و خواب رفته اصغرم
بهرِ خوابیدن ، علی را پشتِ خیمه میبرم
آرزو دارم نبیند مادرش این صحنه را
پیکرش در بین قنداق است و سر از تن جدا
خاک میکردم علی را در زمین کربلا
ناگهان هم مادرش آمد به پشتِ خیمه ها
کاش وقتی که میانِ خون نشستم ، بی پناه
مادرم هرگز نیاید گوشه ای از قتلگاه...
🔸شاعر:
#محمدحسین_چاوشی
_____________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
قدم های تو را می خواند!
🔸شاعر:
#هستی_محرابی
______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
___________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
شرمنده ام نشد که بمانم کنارِ تو
تسکین شوم برایِ دلِ بی قرارِ تو
اشکِ رقیه دیدم و گفتم که میشوم
مرهم به زخم های دلِ غُصِّه دارِ تو
رفتم فُرات را به حضورت بیاورم
تیری به مَشک خورد و شدم شرمسارِ تو
این نیزه ها نذاشت که با خود بیاورم
آبی برایِ کودکِ چَشم انتظارِ تو
تا پایِ دشمنان نرود سمتِ خیمه ها
دست و سر و تمامِ تَنم شد حصارِ تو
با ذکر یا أخا تو به بالینم آمدی
با این حساب من شده ام از تبارِ تو
🔸شاعر:
#محسن_زعفرانیه
________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
_______
#حضرت_عباس #مناجات_اول_مجلس
@shere_aeini
هرکه گرفتار غمت می شود
زنده به احیای دمت می شود
قطع یقین لطف نگاه شماست
تا که کسی محتشمت می شود
هر که به صحن تو مشرف شود
شیفته ی جام جمت می شود
طعنه به شاهان جهان می زند
هرکه گدای کرمت می شود
می زند آتش همه ی خلق را
تا که کسی شمع غمت می شود
روز قیامت گره اش وا شود
هر که دخیل علمت می شود
در صف عشاق،خریدار او
والده ی محترمت می شود
برگ امان نامه ی زهرا به حشر
دست جدا و قلمت می شود
ریخته بر شانه ی تو آبشار
ماه ز روی تو بُوَد وامدار
حال و هوای حرمش فرق داشت
مثل مسیح است دمش فرق داشت
معترفند کل علمدارها
پرچم و رقص علمش فرق داشت
هرچه گدا آمده بر خانه اش
گفته عطا و کرمش فرق داشت
روضه ی جانسوز زیاد و ولی
روضه ی دست قلمش فرق داشت
وقت سرودن ز غم مشک او
مرثیه ی محتشمش فرق داشت
صاحب منظومه ی احسان تویی
شادی این کلبه ی احزان تویی
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
___
#حضرت_عباس #مناجات_اول_مجلس
@shere_aeini
اگر تیر و عمود و نیزه و شمشیر بگذارد
علمدار از علمداری نباید دست بردارد
سرش پرخون و مشکش خون، تمام پیکرش پرخون
بماند خون دل هائی که از شرم حرم دارد
چرا جان بر لب است از مشک آبی که به دندان داشت
چه شد از مشک پاره پاره خون تازه میبارد
برای صورت ماهش پناهی نیست، آه ای کاش
که دست تکیه گاهش را به تیر و تیغ نسپارد
به خیمه میرسد یک مشت یاس پرپر از آن یل
اگر تیر و عمود و نیزه و شمشیر بگذارد
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
_
#حضرت_عباس #مناجات_اول_مجلس
@shere_aeini
اگر زمین بخورد، عرش را تکان بدهد
کسی که سرو قدش سایه بر جنان بدهد
به او همیشه مباهات می کند زینب
به کوه شانه ی او تکیه آسمان بدهد
به بارگاه پرش آسمان پناه آورد
پناه عالمیان را پرش امان بدهد
عجب نباشد اگر از خجالت آب شود
شبیه مشک خودش جرعه جرعه جان بدهد
جواب العطش خیمه را که مشک نداد
جواب کودک بی شیر را کمان بدهد
عقیق سرخ حسین از رکاب افتاده است
نگین سرخ بهانه به ساربان بدهد
بلند شو که پس از تو حسین می میرد
تو دست و پا بزنی و حسین جان بدهد
پس از تو آن که سرت را به دامنش دارد
سر بریده به دامان این و آن بدهد
پس از تو او سر خود را به طشت بگذارد
پس از تو زلف حسین تو بوی نان بدهد
لبی که بوسه روی دستهای تو میزد
پس از تو بوسه به لبهای خیزران بدهد
اگر شهید شوی گوشواره دق بکند
رقیه رنگ رخش را به ارغوان بدهد
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
__________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
________
#حضرت_عباس #مناجات_اول_مجلس
@shere_aeini
از نفس افتاد تا آرام ِ جان در علقمه
ایستاد و بر سرِ خود زد زمان در علقمه
مَشک گریان و علَم افتاد بر خاک و چطور
با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه
تیرها چشمش زدند و حضرت ماهِ حرم
غرقِ خون افتاد از تاب و توان در علقمه
در هم-آغوشیِ زخم نیزه ها جا مانده بود
هم برادر، هم عمویی مهربان در علقمه
بغض کرد و تیر خورد و جرعه ای لب تر نکرد
یاد شش ماهه! به یاد کودکان در علقمه
تکّه تکّه «کاشف ٱلکربِ» حرم تکثیر شد
روی خاک کربلا، شد بی نشان در علقمه
داشت می آمد ولی افتاد چندین مرتبه
سید و سالارمان، شد ناتوان در علقمه
از فشارِ «إنکسار» و از غم ِ «أدرک أخا»
شد حسین بن علی(ع) قامت کمان در علقمه
گریه میکرد و گمانم داشت پیش از قتلگاه-
با صدای خنده ها، می داد جان در علقمه!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
_________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
________
#حضرت_عباس #مناجات_اول_مجلس
@shere_aeini
یا غیاث المستغیثین کاشف الکرب الحسین
با تو دارم عهد دیرین کاشف الکرب الحسین
ای برایم عشق تو دین کاشف الکرب الحسین
زندگی شد با تو شیرین کاشف الکرب الحسین
رحمت ِ الله ، بر شیر حلال مادرم
شکر حق ساعت
نی بگو طفلت کجا مانده ست
که آرام دل از زینب نگاه بی قرارت برد
به خون فریاد زد گر دین نداری باش آزاده
سپاه کوفه اما آبرو از این عبارت برد
غزل مصرع به مصرع واژه واژه قتلگاه توست
من آن هیچم، نگاهت بود، شعرم را زیارت برد
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
_________________
#امام_حسین
@shere_aeini
انگار کسی در نظرت غیر خدا نیست
این مرحله را غیر امام الشّهدا نیست
آئینه تر از روی تو خورشید ندیده
این روی برافروخته جز رنگ خدا نیست
آرامِ دلم، خیمه به هم ریخته بی تو
برگرد که بعد از تو مرا غیر بلا نیست
با این همه لشگر چه کنی ای گل زهرا
این دشت به جز نیزه و شمشیر بلا نیست
ای یوسفم از غارت این گرگ صفت ها
جز پیرهن کهنه تو را چاره گشا نیست
دستی به دلم گر بنهی زنده بمانم
ورنه پس از این چاره به جز مرگ مرا نیست
هرچند که دل داده ای ای ماه به رفتن
والله که جز ماندن تو حاجت ما نیست
تا بر سر معجر ننهم دست اسیری
کار تو برایم به جز از دست دعا نیست
از غارت خیمه به دلم شور عجیبی است
سجّاد اگر هست علمدار وفا نیست
ای کاش که انگشتر تو زود درآید
در سنّت غارتگر انگشت حیا نیست
🔸شاعر:
#محمود_ژولیده
__________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
_________________
#امام_حسین
@shere_aeini
عشق، سر در قدمِ ماست اگر بگذارند
عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند
ما و این کشتی طوفانزده در موج بلا
ساحل ما دل دریاست اگر بگذارند
دشت از هُرم عطش سوخته و هالۀ غم
سایهبانِ گل زهراست اگر بگذارند
آب بر آتش لبهای عطشناک زدن
آخرین نیّت سقاست اگر بگذارند
دوش در گلشن ما بلبل شیدا میگفت:
باغ گل، وقف تماشاست اگر بگذارند
هرچه گل بود، ز تاراج خزان پرپر شد
وقت دلجویی گلهاست اگر بگذارند
طفل ششماهۀ من زینت آغوشم شد
جای این غنچه همینجاست اگر بگذارند
این به خون خفته، که عالم ز غمش مجنون است
تشنۀ بوسۀ لیلاست اگر بگذارند
چهرهاش آینۀ حُسن رسولالله است
آری این آینه زیباست اگر بگذارند
این گل سرخ که از گلبُن توحید شکفت
آبروی چمن ماست اگر بگذارند
در عقیق لب من موج زند دریایی
که شفابخش مسیحاست اگر بگذارند
یوسف مصر وجودم من و، این پیراهن
جامۀ روز مباداست اگر بگذارند...
🔸شاعر:
#محمدجواد_غفورزاده
__________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
__________________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
روی زمین افتادی و بال و پرت رفت
نا باورانه نیزه در نیزه سرت رفت
تو زینت دوش نبی بودی ولی حیف
خوردی زمین و زیر مرکب پیکرت رفت
عمامه و خُود و سپر ،شمشیر، حتی
در آن هیاهو یادگار مادرت رفت
ترکیب انگشتان دستانت به هم خورد
وقتی به دست ساربان انگشترت رفت
باور ندارم قسمتی از مقتلت را
باور ندارم که اسارت خواهرت رفت
دیگر چرا در آن بیابان پیکرت ماند ؟؟
دیگر چرا در مطبخ خولی سرت رفت...
یادت میاید دفن کردی اصغرت را ؟؟
بر روی نیزه ها چرا پس اصغرت رفت؟؟
حالا که نزدیک فراتی...با خبر باش!!
از کربلا لب تشنه آخر دخترت رفت...
🔸شاعر:
#علی_اصغر_یزدی
_________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
______________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
کشید فاطمه آه و نی از نوا افتاد
شراره ای به دل پاک انبیا افتاد
جلال حضرت صدیقه، گوشواره عرش
میان کوچه ی گودال بی هوا افتاد
شهی که تکیه ی او تکیه گاه عرش خداست
به نیزه تکیه زد اما یکی دو جا افتاد
به بارگاه تنش غیر بوسه بار نداشت
به این حرم گذر نیزه و عصا افتاد
رواق سینه ی او جای چکمه هرگز نیست
شکوه عرش خدا زیر دست و پا افتاد
چه شد که خنجر کند جماعتی ناپاک
به جان آیه ی تطهیر و إنّما افتاد
اگر که تولیت زلف اوست با زهرا
چه شد که گیسوی او دست شمرها افتاد
هنوز مردم صحرا نشین عزادارند
سه روز روی زمین پیکرش چرا افتاد
چه کیمیای عجیبی که بعد دفن تنش
حریر هم به تمنای بوریا افتاد
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
__________________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
غروبی لخته لخته صبح را در خود به غارت برد
چه پیش آمد که تاریکی، کواکب را اسارت برد
بگو آن بی حیا از تو مگر غیر از کرامت دید
که هم انگشت و هم انگشترت را با جسارت برد
چه رزقی زرفروش پست از بازار گرمت داشت
چقدر او گوشواره با خودش بهر تجارت برد
چه بايد گفت با طفلت اگر از سرخي ات پرسد؟
گرفت آيينه را خون يا كه رنگت را حرارت برد؟
سرت انشگشترت پیراهنت عمامه ات را آه...
یکی با فکر گندم دیگری حرص عمارت برد...
از آن بالا که میبینی بگو طفلت کجا مانده ست
که آرام دل از زینب نگاه بی قرارت برد
به خون فریاد زد گر دین نداری باش آزاده
سپاه کوفه اما آبرو از این عبارت برد
غزل مصرع به مصرع واژه واژه قتلگاه توست
من آن هیچم، نگاهت بود، شعرم را زیارت برد
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
_________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
کینه ها چون بود مادرزاد...آمد مادرت
کردی از پهلویِ او تا یاد...آمد مادرت
غربت و تنهایی ات بر هیچکس پوشیده نیست
تا نباشی هیچ دشمن-شاد...آمد مادرت
حُرمتِ خونت حلالِ عدّه ای لقمه حرام
کشتنت چونکه نبود ایراد...آمد مادرت
ضربهٔ شمشیر کاری بود و روی پیکرت
اولین زخمی که شد ایجاد...آمد مادرت
شمر(لع) وقتی در دلِ گودال، محکم پا گذاشت
گفت تا که «هر چه باداباد»...آمد مادرت
عرش تا فریاد زد ای وای بر روی زمین-
زینت دوش نبی افتاد...آمد مادرت
تشنه بودی! بر گلویت رویِ خاکِ کربلا
تا به جای آب، خنجر داد...آمد مادرت
قتلگاهت شد شلوغ و پیکرت از حال رفت
آسمان دق کرد و زد فریاد...آمد مادرت
ای زبانم لال! کو پیراهن و انگشترت
کو «سرت»؟! شد غارتت آزاد...آمد مادرت
این طرف میگفت با گریه «بنیَّ»؛ آن طرف
رفت تا که خیمه ها بر باد...آمد مادرت!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
_________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
_______________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
شده گُلبانگ دعا پاسخ توهین کردن
در مرامِ تو نباشد دل نفرین کردن
حرمله در سر خود نقشه ی شومی دارد
چند روزیست که کارش شده تمرین کردن
با سه شعبه، به هدف گیری اصغر آمد!
شمر نامرد شد آماده ی تحسین کردن
خوب سیراب شد از اشک خودت آقاجان
گُل پرپر شده ات لحظه ی تدفین کردن
ما فقط منتظرِ نیم نگاهی هستیم
نظر مرحمتی بر دل مِسکین کردن
عاقبت منتقم کرب و بلا می آید
زخم ما را بدهد مرهم تسکین کردن
🔸شاعر:
#محسن_زعفرانیه
________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
تن ناشناس بود صدا آشنا ولی
آری حسین بود سر از تن جدا ولی
یک کشته هم شبیه تن زخمی اش نبود
سر را بریده بود عدو از قفا ولی
زینب شنید تا که اخیه الیه را
در پیش او نشست برای عزا ولی
تا خواست با برادر خود شرح غم کند
وا شد دهانِ حنجره ایی بی حیا ولی
آن لحظه دید دور و برش نیست محرمی
پا در رکاب بُرد و پیِ آشنا
#امام_حسین
@shere_aeini
غروبی لخته لخته صبح را در خود به غارت برد
چه پیش آمد که تاریکی، کواکب را اسارت برد
بگو آن بی حیا از تو مگر غیر از کرامت دید
که هم انگشت و هم انگشترت را با جسارت برد
چه رزقی زرفروش پست از بازار گرمت داشت
چقدر او گوشواره با خودش بهر تجارت برد
چه بايد گفت با طفلت اگر از سرخي ات پرسد؟
گرفت آيينه را خون يا كه رنگت را حرارت برد؟
سرت انشگشترت پیراهنت عمامه ات را آه...
یکی با فکر گندم دیگری حرص عمارت برد...
از آن بالا که میبینی بگو طفلت کجا مانده ست
که آرام دل از زینب نگاه بی قرارت برد
به خون فریاد زد گر دین نداری باش آزاده
سپاه کوفه اما آبرو از این عبارت برد
غزل مصرع به مصرع واژه واژه قتلگاه توست
من آن هیچم، نگاهت بود، شعرم را زیارت برد
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
___________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_حسن #مدح_امام_حسن
@shere_aeini
ندارد گنبد و گلدسته ای اما چراغانیست
مزار حضرت خورشید گرم نورافشانیست
امان از ظلمتی که در پی تکفیر خورشیدست
شب بیداد در دستان تارش نور زندانیست
اگر چه خاکی ست آنجا پر و بال کبوترها
هواي چشمهاي عاشقان هر لحظه بارانیست
کجا تنهاست وقتی لشکر دلها سپاه اوست
بدانید اهل عالم که حسن امروز تنها نیست
تمام شیعیانش آشکارا عاشقش هستند
اگرچه سهم آنها از زیارت بغض پنهانیست
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
__________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_حسن #مدح_امام_حسن
@shere_aeini
ندارد گنبد و گلدسته ای اما چراغانیست
مزار حضرت خورشید گرم نورافشانیست
امان از ظلمتی که در پی تکفیر خورشیدست
شب بیداد در دستان تارش نور زندانیست
اگر چه خاکی ست آنجا پر و بال کبوترها
هواي چشمهاي عاشقان هر لحظه بارانیست
کجا تنهاست وقتی لشکر دلها سپاه اوست
بدانید اهل عالم که حسن امروز تنها نیست
تمام شیعیانش آشکارا عاشقش هستند
اگرچه سهم آنها از زیارت بغض پنهانیست
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
__________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
ز جانش چشمه چشمه خون به باغ باغبان میداد
پناه باغبان بود آن گل سرخی که جان میداد
زمام جان به دست و با تمام کودکی هایش
بزرگی را نشان دوستان و دشمنان میداد
جهان بینی یک عالم به دست او دگرگون شد
که دست پرپرش درس مروت بر جهان میداد
به عطر کهنه پیراهن، چنان جان غزل پیچید
که با هر آه شعر تازه دست شاعران میداد
به دامان که بود این دست نیلی لحظه آخر
که اینگونه شمیم یاس و عطر ارغوان میداد
نشانی از تن در خاک و خون پیچیده پیدا نیست
دوباره غم گواه از یک مزار بی نشان میداد
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
_______________
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini
به لخته لخته خون در کام شیرینت غزل داری
توئی داماد صحرا که به کامِ خون عسل داری
به مصرع، مصرعِ خون و قدِ بالا بلندِ خود
برای اهل روضه هم قصیده هم غزل داری
گرفتی مستِ مست از بوسه بوسه استجابت را
تو ای شیرین دهانی که سبو را در بغل داری
لباس رزم هم، پیش تو کوتاه آمده در اصل
که در بزم شجاعت ماجرایی بی بدل داری
عجب جنگاوری به به، عجب رزمی، چه پیکاری
تو والحق که نشان از بانی فتح جمل داری
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
__________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
@shere_aeini
پی دریا شدن، بیتاب، رود آواره می آیی
به لطفِ موج موج گریه از گهواره می آیی
چرا اینقدر آشوبی، نکن اینگونه بیتابی
کمی دیگر در آغوش پدر آرام میخوابی
کلامی از تو شیرین میکند تلخی دنیا را
بیا و این دم رفتن زبان واکن بگو بابا!
ببوسد زودتر ای کاش گلبرگ دهانت را
که آتش میزند داغ تو قلب باغبانت را
به بزم تیرها، مردانه، بی شمشیر می آیی
تو که جنگی نداری بی کمان و تیر می آیی
عبای باغبان دشت سرخ از ردّ بارانست
گمانم غنچه نشکفته ای درگیر طوفانست
گلو باید بگیرد کام جان از چشمه ای دیگر
نمینوشد به جز خون آسمان از چشمه ای، دیگر
سپاه شب به کام خون کشیده رنگ و رویت را
بگو دیگر نمیبیند سپیدی گلویت را
تویی که از زمین با آرزوی ماه دل کندی
چرا در خواب نازت چشم هایت را نمیبندی
به روی خاک سوزان چشم هایت را ببندی کاش
میان سوختن، در خاک خوابیدن نخندی کاش
به معراج بلا سرمیگذاری روی سرنیزه
سرت آرام میگیرد به جای شانه بر نیزه
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
___________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
__________
#حضرت_علی_اکبر
@shere_aeini
چه شد از لخته لخته خون بیابان غرق دریا شد
به جای جسم تو صدها هزار آلاله پیدا شد
برای زخمه هایی که بهاران از زمستان خورد
در آن صحرای سوزان غنچه غنچه غم شکوفا شد
به جمع ذره هایت درب چندین کهکشان وا شد
چه شد آیینه هفت آسمان در یک عبا جا شد
بگو خورشید و اهل آسمان خون میکردند
بگو جای عزا در ماتم تو جشن برپا شد
غروب ای کاش لختی جان به پلک خواب بسپارد
که یک دم فجر صورت بر رخ مهتاب بگذارد
چگونه نظم باید داد این سرو پریشان را
تن آشفته را، ذرات جانی نابسامان را
به پا خیز و بخوان الله اکبر، سربلند دهر
که اینگونه شکسته قامت سرو اذان خوان را
چرا اینسان فراوان و پراکنده شدی در دشت
به جسم خویش دشت لاله کردی این بیابان را
چنان داغ تو پیرش کرده، بابا را توانی نیست
برای بردنت باید صدا میزد جوانان را..
غروب ای کاش لختی جان به پلک خواب بسپارد
که یک دم فجر صورت بر رخ مهتاب بگذارد
شدی صد قطعه، شد یک دشت سرتاسر علی اکبر
علی اکبر، علی اکبر، علی اکبر، علی اکبر
چنان پاشیده ای از هم که بابا را توانی نیست
چگونه بی کمک گیرد تو را در بر، علی اکبر
نرو ای خلق و خویت خاتم و رزم آور خیبر
بمان همتای حیدر، شبه پیغمبر، علی اکبر
به جز تو وقت دلتنگی برای مادر و حیدر
که آرام دل بابا شود دیگر، علی اکبر
غروب ای کاش لختی جان به پلک خواب بسپارد
که یک دم فجر صورت بر رخ مهتاب بگذارد
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
میانِ خون تنم پرپرم فدای سرت
چنین جراحتِ بال و پرم، فدای سرت
تو را صدا زدم اینگونه تا دمِ رفتن
بگویمت نفسِ آخرم فدای سرت
سرِ شکسته سردارِ سربلندت را
به دامنت بگذار ای سرم فدای سرت
فقط نه ماهِ بلند سپاه امِّ بنین
چهارتن پسرِ مادرم فدای سرت
نبینمت شده ای قدکمان، که سقایت
فدای عشق، فدای حرم، فدای سرت
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
_________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
دمی با گریه می بوسید رگ های پریشان را
دمی غمگین به دامن میگرفت آیات قرآن را
اگر از کل صحرا بوی سیب و لاله می آید
معطر کرده ردّ خون تو خاکِ بیابان را
یکی با نیزه میرقصد، یکی عمامه میدزدد
چگونه خواهرت تاب آورد اینقدر عصیان را
سیه پوش غم است آن روزگاری که چنین دیده است
جدا از آسمان، خورشید روشن، ماه تابان را
تو ای خونِ خدا با قافله همراهی و زینب
نبیند کاش ردِّ خونیِ سمِّ ستوران را
برای اشک امت تا دم محشر همین بس که
مسیحی قرض کرد از نامسلمانان مسلمان را
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
دلش آتش بگیرد آن که بر نیزه سرت را برد
بسوزد قلب آن نامرد که انگشترت را برد
خدا لعنت کند او را که اسبان قوی آورد
تنت را خورد کرد و انسجام پیکرت را برد
برای کیسه ای زر قوم خواری بر سر نیزه
سر خونین عباس و حبیب و اکبرت را برد
به طفل غرقِ خون در خاک هم رحمی نکردند آه...
یکی از پشت خیمه سیب سرخِ اصغرت را برد
دل اهل زمین میسوخت، از غم آسمان میسوخت
بسوزاند خدا او را که روی نی سرت را برد
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شام_غریبان
_____________________
#حضرت_زینب
@shere_aeini
دلش آتش بگیرد آن که بر نیزه سرت را برد
بسوزد قلب آن نامرد که انگشترت را برد
خدا لعنت کند او را که اسبان قوی آورد
تنت را خورد کرد و انسجام پیکرت را برد
برای کیسه ای زر قوم خواری بر سر نیزه
سر خونین عباس و حبیب و اکبرت را برد
به طفل غرقِ خون در خاک هم رحمی نکردند آه...
یکی از پشت خیمه سیب سرخِ اصغرت را برد
دل اهل زمین میسوخت، از غم آسمان میسوخت
بسوزاند خدا او را که روی نی سرت را برد
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 #حضرت_رقیه #مصائب_شام
#کاروان_اسرا
@shere_aeini
گل تو گم شد و زخمی، اگر هر بار پیدا شد
شبیه لاله بین بوته های خار پیدا شد
سر چنگی به گیسویم اگرچه معجرم گم شد
ولی با زحمت و سوسوی چشمی تار پیدا شد
خداراشکر پیدا شد، خداراشکر پیدا شد
اگرچه بین آن نامحرمان دشوار پیدا شد
عبایت کو؟ نشانت کو؟ عقیق دلربایت کو
چرا انگشترت در دکه بازار پیدا شد
پس از آنقدر گریه از غمِ گم گشته ام بابا
نمیبینم درست اما، سرت انگار پیدا شد
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
__________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini