eitaa logo
اشعار ناب آئینے
21.3هزار دنبال‌کننده
628 عکس
10 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini دختر چه می‌خواهد؟ جز کنج آغوش پدر دیگر چه می‌خواهد؟ جز دیدن بابا مرهم برای سینه‌ی مضطر چه می‌خواهد؟ با گریه می‌گوید؛ حالا رقیه با سر او هرچه می‌خواهد خلخال یا معجر؟ من که نفهمیدم پدر، آخر چه می‌خواهد! بابا نمی‌دانم! ازجان من این زجر زجرآور چه می‌خواهد؟ پس کو عمو عباس؟ بر نیزه راس اکبر و اصغر چه می‌خواهد؟ پایش ورم دارد درد زیادی با خودش در هرقدم دارد با این‌که کم‌سن است اما شبیه عمّه زینب قد خم دارد شب‌ها نمی‌خوابد آنقدر که در سینه‌اش احساس غم دارد آنقدر هم بد نیست این موی آشفته فقط یک‌شانه کم دارد در زیر چشم خود ارثی کبود از مادر اهل‌حرم دارد دشمن نبرده؟ نه! بخشید النگو را خودش از بس کرم دارد بغض گلویش را می‌خورد تا می‌دید روی نی عمویش را در کوچه‌وبازار با آستین پاره می‌پوشاند مویش را بردند شامی‌ها با آن لباس پاره‌پاره آبرویش را از رنگ رخساره می‌فهمد آخر هرکسی راز مگویش را خیلی دلش تنگ است دوری بابا تنگ کرده خلق‌و‌خویش را دندانش افتاده سیلی عوض‌کرده‌ست روی خنده‌رویش را پَر دردسر دارد وقتی که سنگین می‌شود سر، دردسر دارد خواهر اگر باشد بین شلوغی هی برادر دردسر دارد مویی که می‌سوزد وقتی که باشد زیر معجر دردسر دارد اصلا چه بهتر سوخت القصه در بازار کمتر دردسر دارد القصه در بازار فهمیده‌ام خلال و زیور دردسر دارد القصه در بازار در ازدحام چشم، دختر دردسر دارد... 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini انداخته روی سر من جا گُلِ سر از روسری گفتم برایت یا گُلِ سر روزی سرت را طبل ها می بُرد اما می برد دشمن از تمام ما گُلِ سر چشمم که بر انگشتری ساربان خورد دادم هوا می رفت که بابا ... گُلِ سر هرشب برایم عمه جان با آه میگفت می آورد بابای تو فردا گُلِ سر امشب بیا بگذر ز خیر گوشواره جشنی بگیر اینجا برایم با گُلِ سر دستی نداری که ببافی گیسویم را من را ببین خوش باورم، کو تا گُلِ سر! لبهای تو خشکش زده چون صورت من چیزی بگو، کی خواسته حالا گُلِ سر؟ وقتی دلم آشفته چون بازار شام است یک بوسه می ارزد به یک دنیا گُلِ سر 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini لب های او جز ناله آوایی ندارد دیگر برایش خنده معنایی ندارد اکنون که اینجا آمدی باید بگوید جز این خرابه دخترت جایی ندارد باید بگوید از غم تنهایی خود چون هم نشینی غیر تنهایی ندارد یادش بخیر آن بوسه های گرم بابا حالا لبش سرد است و گرمایی ندارد در کوچه های شام هم با گریه می گفت یک کاروان نیزه تماشایی ندارد! تفسیری از ایثار و غیرت می شود چون از نسل زهرا است و همتایی ندارد هر چه مصیبت بود از آنجا شروع شد وقتی که فهمیدند بابایی ندارد... 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini شنیدم از زبان نیزه ها قصد سفر داری بگو در این سفر اصلا مرا مد نظر داری تو تنهایی و من تنهاترم از تو در این دنیا خدا را شکر مثل من در اینجا یک نفر داری به لطف بوسه ات از روی نیزه مطمئن هستم هوایم را از آن بالا پدرجان بیشتر داری به قدری ضربه خوردم که لهوفی مستند هستم کتاب روضه ام باید مرا با بوسه برداری هنوز از سنگها آزار می بیند سر عمه به جرم اینکه تو هم نام حیدر یک پسر داری خبر دارم سرت از روی نی تا پای می رفته تو هم از حال ما در مجلس مستان خبر داری سرم بر بالش خاک خرابه خوب میداند که بر لب چوب تر در زیر سر هم طشت زر داری کنار اکبر و عباس یا پیش علی اصغر کدامین نیزه را بابا برایم زیر سر داری 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini قلبم شکست اما ، اندازه ی سرت نه آشفته دیده بودم مانند پیکرت نه تا شام غصّه خوردم با تو ولی نگفتم ای کاش ساقی ات بود اینجا و خواهرت نه پای تو ایستادم وقتی همه نشستند پایت همه نشستند سرو تناورت نه یک کربلا برایت تا کوفه گریه کردم در اشک دیده بودم در خون شناورت نه از ابرها گذشتیم با کاروان گریه چشم همه سبک شد چشمان دخترت نه در خواب پر گرفتم ای ماهِ مِه گرفته تا عرش دیده بودم بالای منبرت نه بین صفای آهت تا مروه ی نگاهت عالم دویده اما همپای هاجرت نه 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini زدن نداره دختری که رمق به تن نداره راه می‌رم آروم این پا که نای دویدن نداره گفته بودم: آب این دیگه ناراحت شدن نداره خیال می‌کردم نماز خونه؛ دست بزن نداره سه ساله‌مه من سه ساله دختر که زدن نداره هیچ کسی تو شام ماه تر از بابای من نداره بگم کی هستم ظاهر من جای سخن نداره شاهزاده آخه پیراهن پاره به تن نداره اومدی بابا! گلت که رنگ یاسمن نداره موهای سوخته ببخش دیگه شونه زدن نداره اسیر کوچیک جز آغوش باباش وطن نداره دیگه رقیه‌ت طاقت بی بابا شدن نداره عمه! بمیرم بابای من چرا بدن نداره؟ گلاب و معجر کسی واسه غسل و کفن نداره؟ هیچ کسی اینجا جواب واسه سوال من نداره 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini می آید آخرسر، سرت ... چیزی نمانده تا جان بگیرد دخترت ... چیزی نمانده با چادری گلدار و سنجاق و عروسک می آید این جا مادرت ... چیزی نمانده خورشید ویرانه قدم رنجه نمودی دیر آمدی از اخترت چیزی نمانده «عجّل وفاتی» گفتنم را که شنیدی از عُمر یاس پرپرت چیزی نمانده من خواب دیدم که در آغوش تو هستم حالا ولی از پیکرت چیزی نمانده داری نگاهم می کنی با چشم بسته از پلک چشمان ترت چیزی نمانده لکنت زبانم علتش سیلی زجر است از نور چشم کوثرت چیزی نمانده با تازیانه روز و شب مأنوس بودم یعنی که از نیلوفرت چیزی نمانده سنگ و تنور و نعل و نیزه ... علت این هاست که ای پدر! از ظاهرت چیزی نمانده لعنت به شمر و خنجر کُندش ... چرا که بابای من! از حنجرت چیزی نمانده حرف کنیزی شد، عمو از نیزه افتاد طوری که از آب آورت چیزی نمانده 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini من ديگه بال پريدن ندارم من ديگه حال دويدن ندارم بعد از اين ديگه سراغ من نيا گيسويي برا كشيدن ندارم ميشه روناقه سوارم نكني گلمو اسيره خارم نكني ميشه گوشوارمو برداري بجاش با لگد ديگه بيدارم نكني يه نفر نگفت كه دختره نزن پر و بالم كه نميپره نزن بخدا اگه يه لحظه صبر كني عمه مياد منو ميبره نزن ساقه ام شكسته ميشود نزن تازيانه بزن و لگد نزن حالا كه دل پري داري باشه بزن اما ديگه حرف بد نزن بنشينيد موهامو حنا كنيد ليلة الوصل منو نيگا كنيد من ديگه مسافرم بايد برم پس ديگه رخت منو جدا كنيد كي ميتونه مثل من وفا كنه عالمي رو به تو مبتلا كنه باورت ميشد سه ساله دخترت روزگاره يزيد و سيا كنه 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini خوب شد آمدی و فهمیدم سرِ در خون خضاب یعنی چه خیزران را که خوب حس کردم آه بابا شراب یعنی چه؟ خواهرم بعد مجلس آن روز گوشه ای بهت کرده می لرزد من نفهمیده ام چرا اینقدر او از اسم کنیز می ترسد قاریِ نیزه ها ،مسافر من زیر چشمت ردِ کبودی چیست؟ راستی ای سلاله ی حیدر قصه ی خیبر و یهودی چیست؟ یادگاریِ آن شبِ صحرا استخوان درد و این کبودی هاست ولی این زخم تاول دستم اثر کوچه ی یهودی هاست حرکت دست هام علتش این است تار گردیده چشم کم سویم گیسوی من که خوب یادت هست نیست حالا ولی نمی گویم... ازدحام و شلوغیِ بازار ملأ عام و رقص و خوشحالی دور تا دورم از غریبه پر حیف جای عمویمان خالی پرِ خاکستر است رگ هایت جای سر که تنور روشن نیست طاقت من زیاد گشته بگو قصه ی ذبح از قفایت چیست؟ 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini بابا بنگر رویِ به هم ریخته ام را وا کن گره يِ موی به هم ریخته ام را دیگر رمقي نيست به رویت بگشایم چشم تر كم سویِ به هم ریخته ام را من فاطمه ی شام شدم خُرده نگیری لرزیدنِ بازوی به هم ریخته ام را از مو که مرا بین هوا زجر نگه داشت دیدند تكاپوي به هم ریخته ام را آرام کن عمّه تو پس از حرف کنیزی این خواهر کم روی به هم ریخته ام را هر تکه ای از زيور من دست کسی رفت پیدا کن النگوی به هم ریخته ام را در شام غریبان من آرام بشوئید خونابه ی پهلوی به هم ریخته ام را زيبايي دختر يكي اش مويِ بلند است صد حيف كه گيسويِ به هم ريخته ام را... 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini زلف تو در باد بود و زلف من بر باد رفت هر چه زیبایی خدای تو به مویم داد....رفت من سند آورده ام از زجرهای زجر ،حیف باد با خود برده موهای مرا...اسناد رفت پا برهنه می دویدم گرچه با قصد فرار ذهن من ناخواسته تا "انک بالواد..." رفت از عروسک های من چیزی نمانده پیش من اکثرش وقت فرار از دست من افتاد رفت کربلا تا شام ، قطره قطره شمعم آب شد شعله ی لرزان عمرم شد اسیر باد رفت چند روزی می شود چیزی نخوردم غیر آب دخترت کنج خرابه ظاهرا از یاد رفت قطعه قطعه از من آخر دور شد بابای من صفر تا صد، کاف و ها و یا و عین و صاد رفت 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini در سن سه سالگی ز جان سیر شدم از پای پُر از آبله دلگیر شدم از بسکه مزاحمت فراهم کردم شرمنده ام عمه دست و پا گیر شدم گفتی که پدر مسافرت رفته و من صد بار دگر دوباره پیگیر شدم من بی تو چگونه از زمین برخیزم باید کمکم کنی ٬ زمین گیر شدم یک موی سیاه بین گیسویم نیست سنی نگذشته از من و پیر شدم از نَسل علی بودنِ من باعث شد در طیِّ سفر بسته به زنجیر شدم 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini زود می پیچد به هر سو بوی موی سوخته بر مشامم می رسد هر لحظه بوی سوخته ردّی از سیلی نمی ماند به روی آفتاب محو می گردد کبودی های روی سوخته آبله سر وا کند می سوزد از هر قطره آب کار آتش می کند آب وضوی سوخته سعی بیجا می کند وضع گره را کورتر دست شانه می کَند از ریشه موی سوخته دامن آتش گرفته سخت می چسبد به تن دردسر ساز است دفن و شستشوی سوخته سوخت لبهایت شبیه موی و رویت نیمه شب تا گرفتی بوسه ای از آن گلوی سوخته 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini گوش طفل مرا ز جا کندی بی مروّت حیا کن از سر من دختر تو چگونه راضی شد که شود پاره گوش دختر من؟ مثل این گوشواره، ای نامرد بین بازارها فراوان است تو به انگشت من قناعت کن قیمت گوشواره ارزان است چِقَدَر باید التماس کند چادر دختر مرا بدهید دست خود را کشیده تا نیزه به یتیمم سر مرا بدهید چِقَدَر تازیانه و سیلی مگر از غصّه هاش بی خبرید پای او کوچک است و کم طاقت لاأقل روی ناقه اش ببرید بسکه از تازیانه ها خورده سیر گشته، غذا نمی خواهد وعده تشت را به او ندهید جز پدر از شما نمی خواهد وسط شهر هرچه می خواهید دائماً سنگ بر سرم بزنید چوبتان را به لب خریدارم ولی از این سه ساله درگذرید اینکه در خود خزیده سردش نیست درد پهلو کشیده خم شده است با همین قدّ کوچکش امشب چِقَدَر مثل مادرم شده است 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini هم بازیانم نیستند، امشب کنار بسترم قاسم، عمو عبّاس، عبدالله، داداش اکبرم یادت می آید من چقدر آسوده می خوابیدم آن شبها که می خندید در گهواره ی خود اصغرم؟ امشب ولی بدخوابم و هی خواب می بینم چهل اسب بزرگ سرخ مو رد می شوند از پیکرم بر گونه ام جای چهار انگشت می سوزد عمو! زخم است، تاول تاول است انگشتهای لاغرم بابا! برای من نخر آن گوشوار نقره را حالا که هی خون می چکد از گوشهای خواهرم بابا لبش را بسته و دیگر نمی بوسد مرا دیگر نمی گوید به من «شیرین زبانم، دخترم» من دختر خوبی شدم آرام می خوابم فقط امشب نمی دانم چرا هی درد می گیرد سرم 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini دخترت بعد تو پیش چه کسی ناز کند ؟ او چگونه لب مجروح خودش باز کند؟ سعی بسیار کند تا سر تو بردارد با چه زجری سرت اندر بغل خود آرد خاک و خون از دهن بسته ی تو باز کند زیر لب شکوه زدست همه آغاز کند اشکش افتاد به رخ چهره ی زخمیش بسوخت دیده ی بسته ی خود بر لب زخمیت بدوخت راه دیدن چو ندارد لب تو دست کشید زخم خود کرده فراموش جراحات تو دید دید قاری ِ نوکِ نیزه لبش پاره شده جای چوبی به لبش دیده و بیچاره شده گفت کی بر لب تو چوب فرود آورده ؟ قد از غم خم من را به سجود آورده؟ تار شد دیده من یا که تو خاکی شده ای میهمان کنج تنور حرم کی شده ای ؟ خاک بر چهره ی تو از ره دور آمده ای من بمیرم مگر ازکنج تنور آمده ای ؟ رد سنگی که به سر جای شده بوسیدم تو مرا بخش اگر آب کمی نوشیدم فکر کردم که رساندند به لعلت آبی که بدون تو نمودم لب خود تر گاهی بعد تو ما هدف سنگ در اینجا شده ایم ما که از داغ غم تو همگی تا شده ایم باب بی سر شده ام چهره و رویم دیدی؟ جای آن آتش افتاده به مویم دیدی ؟ جای دستی که نشسته به رخم میسوزد عمه بر موی سفیدم نگهش میدوزد بعد تو پاره ی نان پیش من انداخته اند کوچه پس کوچه ی این شهر مرا تاخته اند فکر پای ِ پر از آبله ام را نکنند فکر سنگینی این سلسله ام را نکنند سنگها بر سر ما از همه سو می آمد از همه نغمه ی " عباس عمو ..!" می آمد بعد تو حرمت اهل حرمت کم شده است قامت خواهر غم دیده ی تو خم شده است ماه ِ بر نیزه به هنگام خسوف آمده ای مثل خورشید که در حال کسوف آمده ی در دل طشت طلا پیش زمین گیر رسید یوسف نیزه نشین از بر ِ تعبیر رسید خون لبهای پدر را به لبش پاک نمود بوسه بر روی لبان ِ پر ِ از چاک نمود کم کم افتاد دگر از نفس و چشمش بست او به همراه پدر رفت وازآن سلسله رست عمه را با همه غمهای خودش کرد رها همسفر با پدرش رفت دگر پیش خدا 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini چرا دیر اومدی پیشم؟ دخترت رو دوست نداری؟ انتظارشو نداشتم که بری و جام بذاری چرا اینقدر پریشونی؟ الهی دورت بگردم کاشکی دستام کمی جون داشت موهاتو شونه می کردم از همون وقتی که رفتی دل دخترت کبابه چرا تا رسیدی بابا بوی نون گرفت خرابه؟ من غذا نخواسته بودم بس که از زندگی سیرم بغلم‌ ‌نکردی؟…باشه من تو رو بغل می گیرم نمیگی که دخترت رو چرا با خودت نبردی؟ لااقل بگو بابایی منو دست کی سپردی؟ چادرم تو صحرا گم شد اما روسریم نیفتاد گوشوارم رو پس می گیرم عمه قولشو بهم داد روسریم یخورده سوخته غم نخور عیبی نداره عموم از سفر که برگشت یدونه نوش رو میاره چی میشه بازم بخندی؟ دلم از غصه رها شه دندونم شکسته…اما شیریه غمت نباشه شب خرابه سرده، اما هرجوری شده می‌خوابم خاکی ام؟ عیبی نداره نوه ی ابوترابم اینا چیزی نیس بابایی همشون میگذره میره ولی چند روزه ‌کلافم زبونم‌ همش میگیره دخترت شیرین زبون‌ بود بود ولی از این به بعد نیست بخدا جواب اشکام خنده های ابن سعد نیست تا زمانی که تو شامم حال و روز من همینه یا پیشم بمون بابایی یا که باز بریم مدینه نه دیگه…طاقت ندارم بعیده این گره وا شه دخترت میخواد بمیره دعا کن حاجت روا شه 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini من یتیمم که فلک خانه خرابم کرده نیمه جان شمعیم و هجر تو آبم کرده غارت و آتش معجر سر جایش باقی داغی ضربۀ سیلی چه کبابم کرده با اشاره ز ورم های تنم خون ریزد ضربه ها در یم غمها چو حبابم کرده درد زانو به کجا داده مجالم بر خواب یاد رویای تو آرام به خوابم کرده کو علمدار سپاهت که ببیند دشمن این چنین ملعبۀ بزم شرابم کرده خسته ام بس که عدو همره هر ضرب لگد خارجی خوانده مرا، برده خطابم کرده کف پا تا به سرم بس که تورم دارد زن غسالۀ این شهر جوابم کرده 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت گر نکته دانِ عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدومِ بی عنایت رندانِ تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکبِ هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نَیَفزود زِنهار از این بیابان وین راهِ بی‌نهایت ای آفتابِ خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بِگُنجان در سایهٔ عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟ کِش صد هزار منزل بیش است در بِدایت هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم جور از حبیب خوشتر کز مُدَّعی رعایت عشقت رِسَد به فریاد ار خود به سانِ حافظ قرآن ز بَر بخوانی در چاردَه روایت 🔸شاعر: لسان الغیب ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _______________ @shere_aeini سلام حضرت دارالسلام‌ها زینب سلام جامع جمع امام‌ها زینب شکوه صبر و سکوت و صلابت و فریاد حماسه‌ی ابدی  و سَّلام‌ها زینب سلام ای جگرِ فاطمه  جهادِ علی سلام خواهر صلح و قیام‌ها زینب تمامِ پاسخِ پرسش  برای خلقتِ زن جواب کاملِ این  احترام‌ها زینب چه کس رسیده به نور نَوافِلت بانو چه کس رسیده به شانت کدام‌ها زینب حسین ملتمس یک قنوتِ تو تا که...‌  تمام با تو شود  ناتمام‌ها زینب سلام زمزمه  هفت مرتبه سوگند برای دیدن ختم کلام‌ها زینب فقط نه روضه که باید کلام تو برسد پیام داری و باید پیام تو برسد برای خاکِ ترک خورده آب آوردی هزار چشمه به جای سراب آوردی تو از بهشت تو از نور از کنار خدا تو با نهایت عزت حجاب آوردی فقط تویی که در این روزگارِ پُر تشویش برای عاطفه‌ی زن جواب آوردی که جمع عاطفه و عقل و عشق و احساس است و در کمال شرف انتخاب آوردی تو نقطه چینی و باید ادامه‌ی تو شوند تو خواهرانِ مرا در حساب آوردی فقط خداست که آرامش تو را فهمید که ایستادی و فصل‌الخطاب آوردی تو روی دست هرآنچه که داشتی دادی برای عشق دو عالیجناب آوردی وداع نکردی و دیدی به شوقِ غم رفتند خدای من  دو جگرگوشه‌ی حرم رفتند خدا کند نرسد ناله‌های آخرشان خدا کند نرسد دادشان به مادرشان میان خیمه نشسته چسان؟ نمی‌دانم دعا کنید  نبیند وداعِ آخرشان نشسته فاطمه اینسو علی هم آنطرفش نشسته‌اند  بگِریند پیش دخترشان سوارِ نیزه به دستی بقیه را می‌خواند: زمانش آمده بازی کنیم با سرشان سوارهای حرامی چقدر می‌چرخند که حلقه تنگ شود دورِ حلقِ حنجرشان که نیامده عباس کار خود بکنند که تا گلاب کشند از تمام پیکرشان جگرخراش بوَد ناله‌های وا اُمّا سپاه ساخت خدایا علیِ اکبرشان حسین آمد و در بِینشان زمین اُفتاد بلندمرتبه شاهی زِ صدرِ زین اُفتاد 🔸شاعر: _______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___ @shere_aeini اینک زمان، زمان غزل‌خوانی من است بیتی‌ست این دو خط که به پیشانی من است هان ای یزید! بشنو و ابرو گره نزن این میهمانی تو نه... مهمانی من است! غرّه نشو به آنچه سرِ نیزه کرده‌ای این‌ها چراغ‌های چراغانی من است هفتاد سر از این همه، با من برادرند اما دو سر از این همه، قربانی من است نذر من است و از پی احیای دین حق خونِ دو چشم خانۀ بارانی من است ایمن مباد از این همه مشعل، خزان تو تا نوبت بهار گُل‌افشانی من است ما را چو آفتاب به شامَت کشانده‌ای اینک زمان قافله‌گردانی من است... 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___ @shere_aeini خلوت شده دور و برت جانم فدایت ای جان زینب، جان طفلانم فدایت فرزند ها هستند بی شک جان مادر من جان برایت هدیه آوردم برادر ای کعبه ی من رنجشی از زائرت نیست؟ قربانیان من قبول خاطرت نیست؟ افسوس، من، از این دو گل بهتر ندارم باید برایت عاشقانه سر بیارم آه ای سلیمان هدیه ای ناچیز دارم از هدیه ام حالی غرور انگیز دارم در پیش مادر سربلندت می کنم من عون و محمد را پسندت میکنم من بر قامت این کودکان حق پرستم با دست های خود لباس رزم بستم از نیزه ها بر جانشان باکی ندارم از کینه ی شمر و سنان باکی ندارم شرط مواسات من است این جان خواهر باید به خون غلطند این دو مثل اکبر شاید که کارت با عدو بالا نگیرد بگذار تا فرزند من جایت بمیرد حتی تن این ها اگر شد ارباً ارباً هرگز نخواهی دید اشک خواهرت را من از همین دم دست از آنها کشیدم از تو نه اما از پسرها دل بریدم بر آسمان نیزه ها باید نشینند بهتر که عصر غارت ما را نبینند وقتی که دست مادر آنجا بسته باشد خوب است چشم غیرتی ها بسته باشد بهتر که جولان سنان ها را نبینند بر صورت مادر نشان ها را نبینند آنجا که دست و پای طفلانت بسوزد آنجا که معجرهای طفلانت بسوزد بر ناقه های بی حجاب افتاده باشیم آنجا که در بزم شراب افتاده باشیم باشد که در خیرات نان آنها نباشند دروازه ی ساعات را آنجا نباشند بهتر مرا با چادر پاره نبینند در کوچه های شام آواره نبینند تا دور بینم از سرت سنگ بلا را نذر سپر کردم برایت بچه ها را تا سنگ ها شان سمت این دو سر بیافتد شاید سرت از نیزه ها کمتر بیافتد 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _ @shere_aeini درد من یا درد تو اینها ، چه فرقی میکند زیـنبت با اکبر لیلا ، چه فرقی میکند اذن میدان داده ای بر اکبر لیلای خویش آمده وقت نبرد ما چه فرقی میکند جنگ توجنگ من است پس توبگوکه اکبرت با یلان زینب کبـری چه فرقی میکند فرق دارد اکبرت آری که او شه زاده است در صف میدان شدن اما چه فرقی میکند این کفن پوشان فدایی و غلام اکبرند هردو قربانیـیتان مولا چه فرقی میکند مادر اکـبر بود لـیـلا اگـــر من زیـنبـم آه من هر کس کند لیلا چه فرقی میکند او برایت یک جوان و من دوتا آورده ام عشق من معلوم شد اینجا چه فرقی میکند مادر این دو من هستم دختر شیر خدا ماده شیر و شیر نر آقا چه فرقی میکند گرجهاد آزاد بود بر ما زنان میشد عیان زینبت در رزم با یلـها چه فرقی میکند دست بر تیغ ار برم حیدر نمایان میشود جنگ، اینجا میشود معنا چه فرقی میکند من علمدار توام در بین زنـهای اسیر کار من با حضرت سقا چه فرقی میکند آنکه میخواد دهد جان را به راه عشق تو کوهو دشتو خشکیو دریا چه فرقی میکند من فدایی توام در هر زمان و هر مکان شام،کوفه،کربلا،مولا چه فرقی میکند کی جدا بوده غم و درد منو تو یاحسین حال یا دیروز یا فردا چه فرقی میکند این دو شاگردان عباسند در جنگ آوری اذن میدان ده ببین حالا چه فرقی میکند یا محمد یا که عونم ،هردو را راهی بکن هردو در میدان کنند غوغا چه فرقی میکند (جان و مال و همسرو فرزند من قربان تو بی توروز و شب این دنیا چه فرقی میکند) 🔸شاعر: _ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _ @shere_aeini همان سروی که تندیس وقار و استقامت شد وجودش شاه تیغی با صلابت در علامت شد علی مرتضی در باطن و زهراست در ظاهر ظهور آیه ی نوراست و مروارید عصمت شد صحیح ترجمان رب خدرالقدس یعنی که غبار چادر او موجب ایجاد خلقت شد مفاتیح لبش غرق زیارتهای مأثوره است قنوتش جلوه کرد و قبه ای از استجابت شد غزل ها حُرّ توّابند و منبرها به استغفار تمامش دون شأن زینب است آنچه روایت شد دو فرزندش دم "یا نور" و "یا قدوس" او هستند دو تا قرص قمر تقدیم خورشید امامت شد به سوی ماه روی نیزه قامت بست عاشورا چه خوشحال است تقدیم امامش این دو رکعت شد دو تا فرزند اسماء و دو تا اسماء حسنایند دو حرف از اسم اعظم که در این مقتل تلاوت شد یکی پهلوش شد زخمی، یکی بازوش شد زخمی مصیبت های پشت در، میان این دو قسمت شد دو لاله یا دو ریحانه، دو کوه شانه در شانه به روی خاک افتادند، یعنی که قیامت شد محمد پاسبان پیکر زخمی عونش شد محمد تا زمین افتاد جسم عون غارت شد ملائک تا دم خیمه، خبر بردند با گریه به روی بالها تشییع دو خورشید طلعت شد ولی از خیمه ی چشمش نیامد اشک یک لحظه میان خیمه ی خود باز مشغول عبادت شد از اینکه در میان معرکه زهرا نشد او را از اینکه جان نداده پای او، غرق خجالت شد دو تا دلبند روی نیزه ها دارد ولی هر شب هلال خویشتن را دید و مشغول زیارت شد کسی که پرده دار محملش بودند مریم ها حریمش هتک حرمت شد، گرفتار اسارت شد 🔸شاعر: _ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _ @shere_aeini چون من اینگونه کسی پیش تو دلباخته نیست مثل شمشیر غمت، تیغ کسی آخته نیست ای گل سرخ که پرپر شده ای در گودال هلهله دور و برت هست، ولی فاخته نیست آه...شمر است و گلوی تو، از این میسوزم کاری از دست من سوخته دل ، ساخته نیست گونه دختر تو گرچه که سرخ است ولی گونه ای کز اثر شوق گل انداخته نیست دیگر از لطف لبت قاری شیرین دهنم آنکه ما را وسط همهمه نشناخته نیست به پریشانی زلف تو قسم در عالم پرچمی چون سر تو روی نی افراخته نیست . 🔸شاعر: _ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini