#شعر_عاشورایی
#حر_ریاحی علیهالسلام
#شهیدان_کربلا
#غزل
🔹عجب تشرّف سبزی🔹
حسین آمد و آزاد از یزیدت كرد
خلاص از قفس وعده و وعیدت كرد
سیاه بود و سیاهی، هرآنچه میدیدی
تو را سپرد به آیینه، روسپیدت كرد
چه گفت با تو در آن لحظههای تشنه حسین؟
كدام زمزمه سیراب از امیدت كرد؟
به دست و پای تو بارِ چه قفلها كه نبود
حسین آمد و سرشار از كلیدت كرد
جنون تو را به مرادت رساند ناگاهان
عجب تشرّف سبزی، جنون مریدت كرد
نصیب هركس و ناكس نمیشود این بخت
قرار بود بمیری، خدا شهیدت كرد
نه پیشوند و نه پسوند؛ حرِّ حرّی تو
حسین آمد و آزاد از یزیدت كرد
📝 #مرتضی_امیری_اسفندقه
📗 #خون_تو_پایان_نداشت
✅ @ShereHeyat
از خویش تهی شد از تو پُر شد آخر
یک قطره نبود بیش و دُر شد آخر
آن سر که ز شرمندگی افکند به زیر
اسباب سرافرازی حُر شد آخر
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #شهیدان_کربلا در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/34
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #حر_ریاحی علیهالسلام در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/43
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹آخرین لبّیک🔹
غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
این کدورتها زلال روشنت را بردهاند
بعد از این آیینهمنظر شو که چندان دیر نیست
میوزد آمین هنوز از خیمههای بیکسی
زیر باران دعا تر شو که چندان دیر نیست
فرصتی تا هست باقی، در فضای خیمهها
بال خود وا کن، کبوتر شو که چندان دیر نیست
آخرین «لبّیک» را باید در این میدان سرود
شعرِ خون را بیت آخر شو که چندان دیر نیست...
برگریزان است و پاییزان، در این فصل عطش
مثل نخلی سایهپرور شو که چندان دیر نیست...
مرد میدان خطر را از خطر کردن چه باک؟
دل به دریا زن، دلاور شو که چندان دیر نیست
جان خود را میدهی و جان عالم میشوی
با همه هستی برابر شو که چندان دیر نیست
میتوان غرّید مثل رعد و تندر آفرید
نعرۀ اللهاکبر شو که چندان دیر نیست...
میزند لبخند بر رویت امام عاشقان
کای دلاور! حرِّ دیگر شو که چندان دیر نیست
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/4134
✅ @ShereHeyat
از خویش تهی شد از تو پُر شد آخر
یک قطره نبود بیش و دُر شد آخر
آن سر که ز شرمندگی افکند به زیر
اسباب سرافرازی حُر شد آخر
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #شهیدان_کربلا در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/34
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #حر_ریاحی علیهالسلام در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/43
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹به اذن عشق🔹
دلم پرواز میخواهد، رها در باد خواهم شد
چو طوفان بر سر هرچه قفس فریاد خواهم شد
به رویم راهها را یک به یک با دست خود بستم
نمیدانم از این حبس ابد آزاد خواهم شد؟
اگر که رو بگرداند... اگر رنجیده باشد، چه؟
اگر من را نبخشد دوست، دشمنشاد خواهم شد
ترکهای بیابان راوی دلشورههای من
بخندد آسمان، با خندهاش آباد خواهم شد
سرود سروها عمری نوازش داده روحم را
دلم میگفت با آزادهها همزاد خواهم شد
به اذن عشق نامم در دل تاریخ میماند
میان توبههای توبهکاران یاد خواهم شد
تجلی میکند آیات حق در برق شمشیرم
در این هنگامه تفسیر «لبالمرصاد» خواهم شد
بگو با حنجر خونین رقم خوردهست تقدیرم
بگو مثل کسی که پای تو سر داد، خواهم شد
کنار قبر هفتاد و دو لاله، جای من خالی...
و من آن لالهای که از تو دور افتاد، خواهم شد
📝 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/4819
✅ @ShereHeyat
دیدم که خطاکار و تهیدستم من
با دست تهی بار سفر بستم من
اول به خطای خویش کردم اقرار
آخر به سپاه عشق پیوستم من
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #شهیدان_کربلا در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/34
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #حر_ریاحی علیهالسلام در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/43
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹آخرین لبّیک🔹
غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
این کدورتها زلال روشنت را بردهاند
بعد از این آیینهمنظر شو که چندان دیر نیست
میوزد آمین هنوز از خیمههای بیکسی
زیر باران دعا تر شو که چندان دیر نیست
فرصتی تا هست باقی، در فضای خیمهها
بال خود وا کن، کبوتر شو که چندان دیر نیست
آخرین «لبّیک» را باید در این میدان سرود
شعرِ خون را بیت آخر شو که چندان دیر نیست...
برگریزان است و پاییزان، در این فصل عطش
مثل نخلی سایهپرور شو که چندان دیر نیست...
مرد میدان خطر را از خطر کردن چه باک؟
دل به دریا زن، دلاور شو که چندان دیر نیست
جان خود را میدهی و جان عالم میشوی
با همه هستی برابر شو که چندان دیر نیست
میتوان غرّید مثل رعد و تندر آفرید
نعرۀ اللهاکبر شو که چندان دیر نیست...
میزند لبخند بر رویت امام عاشقان
کای دلاور! حرِّ دیگر شو که چندان دیر نیست
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/4134
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹سوارِ گمشده🔹
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بیسپاه گرفتی
چگونه آب نگردم؟ که دست یخزدهام را
دویدی و نرسیده به خیمهگاه گرفتی!
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
شنیدهام که تو نوحی! نه، مهربانتر از اویی
که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
نشاندهای به لبانت، چنان تبسم گرمی
که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی
چه کردهام، که سرم را گرفتهای تو به دامن؟
چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟
به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی
که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
📝 #قاسم_صرافان
🌐 shereheyat.ir/node/729
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹به اذن عشق🔹
دلم پرواز میخواهد، رها در باد خواهم شد
چو طوفان بر سر هرچه قفس فریاد خواهم شد
به رویم راهها را یک به یک با دست خود بستم
نمیدانم از این حبس ابد آزاد خواهم شد؟
اگر که رو بگرداند... اگر رنجیده باشد، چه؟
اگر من را نبخشد دوست، دشمنشاد خواهم شد
ترکهای بیابان راوی دلشورههای من
بخندد آسمان، با خندهاش آباد خواهم شد
سرود سروها عمری نوازش داده روحم را
دلم میگفت با آزادهها همزاد خواهم شد
به اذن عشق نامم در دل تاریخ میماند
میان توبههای توبهکاران یاد خواهم شد
تجلی میکند آیات حق در برق شمشیرم
در این هنگامه تفسیر «لبالمرصاد» خواهم شد
بگو با حنجر خونین رقم خوردهست تقدیرم
بگو مثل کسی که پای تو سر داد، خواهم شد
کنار قبر هفتاد و دو لاله، جای من خالی...
و من آن لالهای که از تو دور افتاد، خواهم شد
📝 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/4819
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹آخرین لبّیک🔹
غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
این کدورتها زلال روشنت را بردهاند
بعد از این آیینهمنظر شو که چندان دیر نیست
میوزد آمین هنوز از خیمههای بیکسی
زیر باران دعا تر شو که چندان دیر نیست
فرصتی تا هست باقی، در فضای خیمهها
بال خود وا کن، کبوتر شو که چندان دیر نیست
آخرین «لبّیک» را باید در این میدان سرود
شعرِ خون را بیت آخر شو که چندان دیر نیست...
برگریزان است و پاییزان، در این فصل عطش
مثل نخلی سایهپرور شو که چندان دیر نیست...
مرد میدان خطر را از خطر کردن چه باک؟
دل به دریا زن، دلاور شو که چندان دیر نیست
جان خود را میدهی و جان عالم میشوی
با همه هستی برابر شو که چندان دیر نیست
میتوان غرّید مثل رعد و تندر آفرید
نعرۀ اللهاکبر شو که چندان دیر نیست...
میزند لبخند بر رویت امام عاشقان
کای دلاور! حرِّ دیگر شو که چندان دیر نیست
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/4134
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹سوارِ گمشده🔹
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بیسپاه گرفتی
چگونه آب نگردم؟ که دست یخزدهام را
دویدی و نرسیده به خیمهگاه گرفتی!
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
شنیدهام که تو نوحی! نه، مهربانتر از اویی
که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
نشاندهای به لبانت، چنان تبسم گرمی
که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی
چه کردهام، که سرم را گرفتهای تو به دامن؟
چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟
به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی
که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
📝 #قاسم_صرافان
🌐 shereheyat.ir/node/729
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹به اذن عشق🔹
دلم پرواز میخواهد، رها در باد خواهم شد
چو طوفان بر سر هرچه قفس فریاد خواهم شد
به رویم راهها را یک به یک با دست خود بستم
نمیدانم از این حبس ابد آزاد خواهم شد؟
اگر که رو بگرداند... اگر رنجیده باشد، چه؟
اگر من را نبخشد دوست، دشمنشاد خواهم شد
ترکهای بیابان راوی دلشورههای من
بخندد آسمان، با خندهاش آباد خواهم شد
سرود سروها عمری نوازش داده روحم را
دلم میگفت با آزادهها همزاد خواهم شد
به اذن عشق نامم در دل تاریخ میماند
میان توبههای توبهکاران یاد خواهم شد
تجلی میکند آیات حق در برق شمشیرم
در این هنگامه تفسیر «لبالمرصاد» خواهم شد
بگو با حنجر خونین رقم خوردهست تقدیرم
بگو مثل کسی که پای تو سر داد، خواهم شد
کنار قبر هفتاد و دو لاله، جای من خالی...
و من آن لالهای که از تو دور افتاد، خواهم شد
📝 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/4819
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹دیر آمدم اما قبولم کن🔹
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
عزیز فاطمه! دیر آمدم اما قبولم کن
خدا داند که از این پس به عهد عشق پابستم..
خدا میخواست از ظلمت به سوی نور پر گیرم
سر شب تا سحر دل را به بال التجا بستم
جدال عقل بود و عشق، پشت خیمۀ تقدیر
که دست نفس را از پشت با لطف خدا بستم
فرات اشک میجوشد ز چشم سر به زیر من
که بر کام عطشناک تو راه آب را بستم
اگر فرمان دهی، حُرّ پیشمرگ اصغرت گردد
کمر بهر دفاع از عترت آل عبا بستم
دعا کن تا شهادت وا کند آغوش جان بر من
که چشم آرزو بر هرچه جز این مدعا بستم
📝 #محمود_شریفی
🌐 shereheyat.ir/node/5646
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#حبیب_بن_مظاهر علیهالسلام
#حر_ریاحی علیهالسلام
فرازی از یک #ترکیب_بند
🔹آیات محکم🔹
این کاروان که عازم سرمنزل دل است
فارغ ز ره گشودن منزل به منزل است
گمگشتهای که راه به خورشید بسته بود
اکنون هماو ز راهروانِ رهِ دل است
خورشيد هم که قافله سالار این ره است
از رهروان روشن این راهِ مشکل است...
عشق ار ز کربلا رهِ خود تا خدا گشود
عقلِ زبون هنوز در آن پای در گِل است...
دستِ مرا بگیر و ازین ورطه وارهان
دستی که نامراد، به گردن حمایل است
در کربلا دوباره خدا، آدم آفرید
در کربلا حماسه و غم با هم آفرید
حُر شرم میکند که به مولا نظر کند
یا از کنار خیمۀ زینب گذر کند
دیروز ره به چشمۀ خورشید بسته بود
امشب چگونه روی بهسوی قمر کند؟
آغاز روشناییِ آیینه، حیرت است
زان پس که از تبارِ سیاهی حذر کند...
خورشید گرم پویۀ منزل به منزل است
راهی بجو که فاصله را مختصر کند
یک گام تا به خانۀ خورشید بیش نیست
حاشا که راه را قدمی دورتر کند
رهپوی کوی دوست چه حاجت بَرَد به پا
کو آفتاب عشق که با سر سفر کند
از نیمه راهِ فاجعه، برگشت سوی عشق
تا خلعتِ بلند وفا را به بر کند
در کربلا دوباره جهان عشق را شناخت
در کربلا جهان دل خود را دوباره ساخت...
ای عشق! از تو پیر و جوان را گزیر نیست
ای سربلند! با تو کسی سربهزیر نیست
چونی که تا به ملک دلی خانه ساختی
دیگر کسی بهجز تو در آن دل، امیر نیست
گر سوی کس اشاره به جان باختن کنی
فرقی میان عاشق بُرنا و پیر نیست
در کربلا ولایتِ دل با حبیب بود
عشقی حبیب یافت که آن را نظیر نیست
از زیرِ برفِ پیریِ او لاله بر دمید
هرگه ز باغ دل بدمد لاله، دیر نیست
جان را به راه دیدن محبوب داد و گفت
هرکس نه پیش چشم تو میرد بصیر نیست
در بیشههای سبزِ وفا شیرِ سرخ بود
رهرو اگر حبیب نباشد دلیر نیست
از صولتی که در نگه آن دلیر بود
در لرزه میفتاد و گر جانِ شیر بود...
شوق تو بهر وصل، صبوریگداز بود
در اوج با لهیبِ دلت همتراز بود
یک لحظه تا وصال دگر بیشتر نماند
اما به چشمِ شوقِ تو، عمری دراز بود
از جان چو دست شستی و کردی ز خون وضو
محراب قتلگاه تو هم در نماز بود
آندم که بر گلوی تو خنجر کشید خصم
روحِ تو در کشاکشِ راز و نیاز بود
لبهای تو که غرقۀ خون بود از جفا
با دوست از وفا همه در رمز و راز بود
دشمن به کشتن تو کمر بسته بود، لیک
درهای آسمان همه روی تو باز بود
هر زخمِ تیر، شورِ جدا داشت در تَنَت
کز زخمههای راه عراق و حجاز بود
ای چهرهات ز طلعت گل دلنوازتر
روح تو از شُکوه قُلل سرفرازتر...
شرمندهایم، لیک به لطفت امیدوار
چون خار ماندهایم به ساقِ گل، ای بهار...
ما چون زمینِ تشنه، تو ابر کرامتی
بر تشنگان ز ابرِ کرامت نَمی ببار
چون جویبار، ذکرِ تو بر لب، روان شدیم
جز سویِ تو کجا رَوَد ای بحر، جویبار
ای آفتاب پرتوی از مِهر برفروز
کز دودمانِ سایه بود روز و روزگار...
آیینههای دل ز گُنه پُر غبار شد
شاید ز سوگ تو بتوان شُست این غبار
دست توسّلی که به سوی تو آوریم
از دامنِ بلند خود ای دوست برمدار
لایق نهایم لیک از این در کجا رویم
بهتر همانکه باز سوی کربلا رویم
📝 #سیدعلی_موسوی_گرمارودی
🌐 shereheyat.ir/node/2919
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹سوارِ گمشده🔹
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بیسپاه گرفتی
چگونه آب نگردم؟ که دست یخزدهام را
دویدی و نرسیده به خیمهگاه گرفتی!
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
شنیدهام که تو نوحی! نه، مهربانتر از اویی
که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
نشاندهای به لبانت، چنان تبسم گرمی
که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی
چه کردهام، که سرم را گرفتهای تو به دامن؟
چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟
به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی
که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
📝 #قاسم_صرافان
🌐 shereheyat.ir/node/729
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹یهدی مَن یَشاء🔹
مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند
قطره میآمد که خود را بخشی از دریا کند
ما چه میفهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟
آه بگذارید حرّ، این آیه را معنا کند
او دلش را پیشکش آورد تا غیر از حسین
از تمام دلخوشیهای جهان پروا کند
آسمان کوتاه بود و میل پروازش بلند
خواست سمت بیکران بال و پرش را وا کند
با دلش پیمان محکم بست تا با خون خود
خیمۀ ایمان خود را باز هم برپا کند
📝 #علی_گلی_حسینآبادی
🌐 shereheyat.ir/node/5681
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹دیر آمدم اما قبولم کن🔹
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
عزیز فاطمه! دیر آمدم اما قبولم کن
خدا داند که از این پس به عهد عشق پابستم..
خدا میخواست از ظلمت به سوی نور پر گیرم
سر شب تا سحر دل را به بال التجا بستم
جدال عقل بود و عشق، پشت خیمۀ تقدیر
که دست نفس را از پشت با لطف خدا بستم
فرات اشک میجوشد ز چشم سر به زیر من
که بر کام عطشناک تو راه آب را بستم
اگر فرمان دهی، حُرّ پیشمرگ اصغرت گردد
کمر بهر دفاع از عترت آل عبا بستم
دعا کن تا شهادت وا کند آغوش جان بر من
که چشم آرزو بر هرچه جز این مدعا بستم
📝 #محمود_شریفی
🌐 shereheyat.ir/node/5646
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#مثنوی
🔹روزگار وصل🔹
دید خود را در کنار نور و نار
با خدا و با هوا، در گیر و دار
در حدیث نفْس بود و گفتوگوی
نور و ظلمت میکشانْدش از دو سوی
دید، بیپرواست نفْس و سرکش است
در کمین خرمن او، آتش است
گفت: از چه زار و دَروا(۱) ماندهای؟
کاروان، راهیّ و بر جا ماندهای
گر چه خاری، رو به سوی باغ کن
لاله باش و جستوجوی داغ کن..
نیست این در، بسته، راهت میدهند
دو جهان، با یک نگاهت میدهند
گوهر خود را بجو تا دُر شوی
خالی از خود شو که از او پُر شوی
::
در دلش، غوغایی از خوف و رجا
خوف، رفت و بر رجا بخشید، جا
غرقه خود را دید و از بهر حیات
دست و پا زد سوی کشتی نجات
حر، سراپا لمعهای از نور شد
همچو موسی، رهسپار طور شد
آب بر رخ داشت، آتش در ضمیر
روح او در اوج بود و سر به زیر
گفت: ای روح شتاب و صبر من!
وی به دستت، اختیار جبر من!
ای غبارت، آبروی سلسبیل!
خاک پایت، توتیای جبرئیل!
من غبار روی دامان تواَم
خود میَفشانم که مهمان تواَم..
رَستهام از چاه و رو کرده به راه
عذرخواهم، عذرخواهم، عذرخواه
کولهباری از گناه آوردهام
وز بساط شرم، آه آوردهام
همچو موجی گر به ساحل راندیام
شکر! ای دریا! سوی خود خواندیام..
اسم، دارم حر، مُسمّایم ببخش
لفظ من بِستان و معنایم ببخش
بر رخ بلبل، ره گلشن مبند
من اگر بستم، تو راه من مبند
آب میخواهم که من در آتشم
سر به زیرم کرده نفْس سرکشم..
پایههای عرش اگر لرزاندهام
آیۀ «لاتَقنَطوا» را خواندهام..
::
دید حر، از پای تا سر، حر شدهست
سنگ، جُسته گوهر خود، دُر شدهست
حرّ ویران رفته، آباد آمدهست
نُوسواد عشق، اُستاد آمدهست..
گفت: سر بالا کن، ای مهمان ما!
وِی به چشمت، سُرمۀ عرفان ما!
ما پِی امداد تو برخاستیم
گر تو پیوستی به ما، ما خواستیم
عذر، کمتر جو که در این بارگاه
عفو میگردد به دنبال گناه
آب، از سرچشمۀ دل، گِل نبود
جُرم تو از نفْس بود، از دل نبود
خوب دادی امتحان، رد نیستی
تو، بدی کردی، ولی بد نیستی..
قطره بودی، وصل بر دریا شدی
تو دگر «تو» نیستی؛ تو «ما» شدی
«هر کسی کاو دور مانْد از اصل خویش
بازجوید، روزگار وصل خویش»..
::
گفت: ای دُرِّ کرم! دریای جود!
در برِ جود تو، جود آرد سجود..
مَحرَمم کن! در حرم، راهم بده
روشنی از پرتوِ آهم بده
حلقه از این ننگ، در گوشم مخواه
سر، گران باریست، بر دوشم مخواه
گر نریزی آب رحمت بر سرم
آتش خجلت کند خاکسترم
بار این عصیان ز بس سنگین بُوَد
زندگی زین پس، مرا ننگین بُوَد..
رخصتم دِه، جُرم خود جبران کنم
پای تا سر جان شوم، قربان کنم..
::
رود گشت و سوی دریا رفت، حر
چون مصلِّی بر مصلّا رفت، حر
هم زمین دادَش بشارت، هم زمان
رو به قلب خصم، چون تیر از کمان
چون ندای «اِرجِعی» بِشْنیده بود
پاک، «نفْس مطمئن» گردیده بود
::
گفت: مس رفته، طلا برگشتهام
نی طلا، بل کیمیا برگشتهام..
ای به پیشانی کوفی، داغ ننگ!
پُشت بر آیینه و در مُشت، سنگ!
مردمِ گم کرده راهِ مَردمی!
گم شده در وادی سردرگمی!
ای گریزان، آبِ رو از جویتان!
وی سیه، چون نامههاتان، رویتان!..
ای ز اسلام شما، کافر، خجل!
داغ، پیشانی ولی بیداغ، دل..
از میان خیمههای بوتراب
یک صدا میآید آن هم: آبآب
دست و خاک و تیغتان باید به سر
آب، مَهر مادر و تشنه، پسر؟
ای شما بهر علی در چشم، خار!
از وفا بیبهره، همچون روزگار..
ای همه حقّ نمک نشناخته!
دین عَلَم کرده، به قرآن تاخته!..
ای فریب از پای تا سر، چون سراب!
از چه بر آبآفرین بستید آب؟
باغبان و باغ در بیآبیاند
وز عطش، خورشیدها، مهتابیاند
آن که زو دارد حیات، آب حیات
داغ لبهایش به دل دارد، فرات
بندبندش، پُرنوا همچون نی است
صد پرستوی مهاجر با وی است
گر نه قرآن است، با قرآن که هست
گر نه دلبند علی، مهمان که هست
دید مست جام غفلت، سربهسر
غافلانند و سراپا کور و کر
راهیِ بیراهه، دید آن گمرهان
تاخت چون شیر ژیان بر روبهان
لاجَرَم، جام شهادت، نوش کرد
جسم خود از زخمها، گلپوش کرد
دید چون تاجی به سر، پای امام
یافت شعر عمرِ او، حُسن ختام
تا سر بشْکستهاش در بر گرفت
حر، سرافرازی خود از سر گرفت
📝 #علی_انسانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. دَروا: حیران، سرگشته
🌐 shereheyat.ir/node/5698
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹بندۀ همیشگی🔹
شهید عشقم و پایندهام برای همیشه
که کشته میشوم و زندهام برای همیشه
هنوز صاعقه بارد ز هرم هیبت خشمم
که گردبادم و توفندهام برای همیشه
اگرچه خوارترینم، تو گلنسیمترینی
که از شمیم تو آکندهام برای همیشه
نبود حاصل عمرم به غیر نامهسیاهی
که بسته شد ز تو پروندهام برای همیشه..
بگو مرا نفریبد بهشت و حور و قصورش
که من ز غیر تو دل کندهام برای همیشه
زبان قال ندارم، زبان حال من این است:
اگر امیر تویی، بندهام برای همیشه..
📝 #محمدعلی_مجاهدی
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹دیر آمدم اما قبولم کن🔹
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
عزیز فاطمه! دیر آمدم اما قبولم کن
خدا داند که از این پس به عهد عشق پابستم..
خدا میخواست از ظلمت به سوی نور پر گیرم
سر شب تا سحر دل را به بال التجا بستم
جدال عقل بود و عشق، پشت خیمۀ تقدیر
که دست نفس را از پشت با لطف خدا بستم
فرات اشک میجوشد ز چشم سر به زیر من
که بر کام عطشناک تو راه آب را بستم
اگر فرمان دهی، حُرّ پیشمرگ اصغرت گردد
کمر بهر دفاع از عترت آل عبا بستم
دعا کن تا شهادت وا کند آغوش جان بر من
که چشم آرزو بر هرچه جز این مدعا بستم
📝 #محمود_شریفی
🌐 shereheyat.ir/node/5646
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹پرواز بیپروا🔹
کسی در بالهایت ریخت شوق پر کشیدن را
به جان مردهات بخشید آهنگ تپیدن را
نگاه تیرهات را برد تا آن سوی آبیها
به چشم پرغبارت یاد داد آیینه دیدن را
دلت بی شور عشق و بی حضور نور نارس بود
چشیدی عاقبت گرمای شیرین رسیدن را
لب تفتیدهای راز عطش را گفت با چشمت
که هر گوشی ندارد تاب از دریا شنیدن را
رها از خاک تا آتش پریدی چون پری در باد
خدا قسمت کند اینگونه بیپروا پریدن را
📝 #عباس_چشامی
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹روزی آماده🔹
جدا میکردی از لشکر مسیر جادۀ خود را
به روی اشک میانداختی سجادۀ خود را
به استقبال تو با روی باز آمد امام ما
چه مشکل گفته بودی حرفهای سادۀ خود را
چه کردی با دل فرزند پیغمبر که میخواهد
در آغوشش بگیرد پیکر آزادۀ خود را
بیا سیراب شو از تشنگی مانند مولایت
بگیر از دستهایش روزی آمادۀ خود را
شهادت روزی مردان سرمست است و قسمت شد
که از دستان مولایت بگیری بادۀ خود را
ز جا برخیز و سیری کن در آفاق و ببین با او
شکوه پیکر در خاک و خون افتادۀ خود را
📝 #احمد_حسینپور_علوی
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹یهدی مَن یَشاء🔹
مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند
قطره میآمد که خود را بخشی از دریا کند
ما چه میفهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟
آه بگذارید حرّ، این آیه را معنا کند
او دلش را پیشکش آورد تا غیر از حسین
از تمام دلخوشیهای جهان پروا کند
آسمان کوتاه بود و میل پروازش بلند
خواست سمت بیکران بال و پرش را وا کند
با دلش پیمان محکم بست تا با خون خود
خیمۀ ایمان خود را باز هم برپا کند
📝 #علی_گلی_حسینآبادی
🌐 shereheyat.ir/node/5681
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹به اذن عشق🔹
دلم پرواز میخواهد، رها در باد خواهم شد؟
نمیدانم از این حبس ابد آزاد خواهم شد؟
اگر که رو بگرداند، اگر رنجیده باشد چه؟
گناهم را نبخشد دوست، دشمنشاد خواهم شد
دلم مثل بیابان در تب دلشوره میسوزد
بخندد آسمان با خندهاش آباد خواهم شد
سرود سروها آرام کرده اضطرابم را
دلم قرص است با آزادهها همزاد خواهم شد
رسیده وقت آن تا بشکنم قفل سکوتم را
چو طوفان بر سر هرچه قفس فریاد خواهم شد
اگر عشق است، این افتاده را هم میبرد بالا
میان اشکهای توبهکاران یاد خواهم شد
بگو با حنجر خونین رقم خوردهست تقدیرم؟
بگو مثل کسی که پای تو سر داد خواهم شد؟
کنار قبر هفتاد و دو لاله، جای من خالی...
و من آن لالهای که از تو دور افتاد خواهم شد
📝 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/4819
✅ @ShereHeyat
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹سوارِ گمشده🔹
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بیسپاه گرفتی
چگونه آب نگردم؟ که دست یخزدهام را
دویدی و نرسیده به خیمهگاه گرفتی!
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
شنیدهام که تو نوحی! نه، مهربانتر از اویی
که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
نشاندهای به لبانت، چنان تبسم گرمی
که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی
چه کردهام، که سرم را گرفتهای تو به دامن؟
چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟
به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی
که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
📝 #قاسم_صرافان
🌐 shereheyat.ir/node/729
✅ @ShereHeyat