#شعر_عاشورایی
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹پیمان عشق🔹
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم...
قرار من و تو شبی در خرابه
پیِ گنج را کنج ویران بگیرم...
هلا! میروم تا که منزل به منزل
برای تو از عشق پیمان بگیرم
📝 #محمد_رسولی
🌐 shereheyat.ir/node/1689
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹شب وصال🔹
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
به صبح دولت من آسمان خورَد غبطه
که نیمهشب به برم آفتاب میآید
نسیم شام نگشته اگر به دور سرت
چرا به سوی خرابه، خراب میآید؟
هنوز در غم بیآبی لب تو ببین
که چشمهچشمه ز چشمانم آب میآید
قرار بود که در خواب بینمت ورنه
«شب وصال به چشم که خواب میآید؟»
جز اینکه شویَمَت از اشک خویش، ای گل من!
دگر چه کار ز دست گلاب میآید؟
هر آنکه دید سرت را میان دستم گفت:
چقدر عکس تو امشب به قاب میآید
رسید اگر به اجابت تعجبی نکنم
دعای خستهدلان مستجاب میآید
📝 #جواد_هاشمی
🌐 shereheyat.ir/node/712
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹دارالشفا🔹
غریبم، جز تو میدانم رفیق و آشنایی نیست
صدایت میزند اندوه من، جز تو خدایی نیست
بلد یا نابلد سوی تو میپوید نیاز من
که جز ناز تو در شش سوی عالم ماجرایی نیست
همین هیچم که محتاج تو هستم هرچه فرمایی
همین هیچم همین هم بر درت کم ادعایی نیست
کجاها رفتهام در جستجو، برگشتهام خالی
کجایی ای که خالی از تو میدانم که جایی نیست
تو را میخوانم امشب بر بلندیهای فریادم
ببین در کوهسار ناله جز بغضم صدایی نیست
عجیب از این و آن آزردهام بیتاب و بیمارم
فقیر آب و نان را جز نگاه تو دوایی نیست
چنین پاشیده گرد مرگ در هر کو فراموشی
که جز نام تو در هستی دگر دارالشفایی نیست
سبکتر آهپیمایی کنید ای اشکهای من
که از اهل نظر من دیدم اینجا رد پایی نیست
یمن تا شام میسوزند صدها خیمه در داغت
به خون غلتیده سقا، دستگیر و آشنایی نیست
چه میگوید صدای گریۀ نوزادگان هر سو
که جز فریاد اصغر در نی عالم نوایی نیست
فدای بانگ هل من ناصرت، ای غرق خون خورشید!
همه تن پاسخم جانا کزین خوشتر صلایی نیست
پر از شور قیامت، هر شهید تازه لبیکیست
به غیر از عهد عاشورا جهان را ماجرایی نیست
📝 #علی_محمد_مؤدب
🌐 shereheyat.ir/node/5165
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#انتظار_و_عاشورا
#غزل
🔹لحظۀ ناب شهادت🔹
این روزها که میگذرد، غرق حسرتم
مثل قنوتهای بدون اجابتم!
بستهست چشمهای مرا غفلت گناه
تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم!
یک گام هم به سوی شما برنداشتم
ای مرحبا به این همه عرض ارادتم!
خالیست دست من، به چه رویی بخوانمت؟
دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟
من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست
خیری ندیدهای تو ولی از رفاقتم
بگذر ز رو سیاهی من، أیها العزیز!
حالا که سویت آمدهام غرق حاجتم
بگذار با نگاه تو مانند حُرّ شوم
با گوشهچشم خود بِرَهان از اسارتم
آن روز میرسد که فدایی تو شوم؟
من بیقرار لحظۀ ناب شهادتم
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/1665
✅ @ShereHeyat
دیدم که خطاکار و تهیدستم من
با دست تهی بار سفر بستم من
اول به خطای خویش کردم اقرار
آخر به سپاه عشق پیوستم من
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #شهیدان_کربلا در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/34
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #حر_ریاحی علیهالسلام در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/43
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹آخرین لبّیک🔹
غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
این کدورتها زلال روشنت را بردهاند
بعد از این آیینهمنظر شو که چندان دیر نیست
میوزد آمین هنوز از خیمههای بیکسی
زیر باران دعا تر شو که چندان دیر نیست
فرصتی تا هست باقی، در فضای خیمهها
بال خود وا کن، کبوتر شو که چندان دیر نیست
آخرین «لبّیک» را باید در این میدان سرود
شعرِ خون را بیت آخر شو که چندان دیر نیست...
برگریزان است و پاییزان، در این فصل عطش
مثل نخلی سایهپرور شو که چندان دیر نیست...
مرد میدان خطر را از خطر کردن چه باک؟
دل به دریا زن، دلاور شو که چندان دیر نیست
جان خود را میدهی و جان عالم میشوی
با همه هستی برابر شو که چندان دیر نیست
میتوان غرّید مثل رعد و تندر آفرید
نعرۀ اللهاکبر شو که چندان دیر نیست...
میزند لبخند بر رویت امام عاشقان
کای دلاور! حرِّ دیگر شو که چندان دیر نیست
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/4134
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹سوارِ گمشده🔹
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بیسپاه گرفتی
چگونه آب نگردم؟ که دست یخزدهام را
دویدی و نرسیده به خیمهگاه گرفتی!
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
شنیدهام که تو نوحی! نه، مهربانتر از اویی
که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
نشاندهای به لبانت، چنان تبسم گرمی
که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی
چه کردهام، که سرم را گرفتهای تو به دامن؟
چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟
به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی
که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
📝 #قاسم_صرافان
🌐 shereheyat.ir/node/729
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹به اذن عشق🔹
دلم پرواز میخواهد، رها در باد خواهم شد
چو طوفان بر سر هرچه قفس فریاد خواهم شد
به رویم راهها را یک به یک با دست خود بستم
نمیدانم از این حبس ابد آزاد خواهم شد؟
اگر که رو بگرداند... اگر رنجیده باشد، چه؟
اگر من را نبخشد دوست، دشمنشاد خواهم شد
ترکهای بیابان راوی دلشورههای من
بخندد آسمان، با خندهاش آباد خواهم شد
سرود سروها عمری نوازش داده روحم را
دلم میگفت با آزادهها همزاد خواهم شد
به اذن عشق نامم در دل تاریخ میماند
میان توبههای توبهکاران یاد خواهم شد
تجلی میکند آیات حق در برق شمشیرم
در این هنگامه تفسیر «لبالمرصاد» خواهم شد
بگو با حنجر خونین رقم خوردهست تقدیرم
بگو مثل کسی که پای تو سر داد، خواهم شد
کنار قبر هفتاد و دو لاله، جای من خالی...
و من آن لالهای که از تو دور افتاد، خواهم شد
📝 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/4819
✅ @ShereHeyat
زینب که على با جلوات دگرىست
زهراى بتول در حیات دگرىست
از عشق حسین و فیض همصحبتیاش
او نیز سفینةالنّجات دگرىست
📝 #سیدرضا_مؤید
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #حضرت_زینب علیهاالسلام در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/26
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/40
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام
#قصیده
🔹دو خورشید جهانآرا🔹
دو خورشید جهانآرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو همسنگر...
دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیۀ قرآن...
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر
به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر...
گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر
بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!
دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر...
سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا
که این دو شاخۀ گل را کنم در مقدمت پرپر
به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلکگستر
فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!
یکی میگفت دو خورشید از گردون شده نازل
یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر...
خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حملهور گشتند بر دریایی از لشکر
تو گفتی در اُحد تابیده دو بدر جهانآرا
و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر...
به خاک افتاد جسم پاکشان ناگاه چون قرآن
دریغا ماند زیر دست و پا دو سورۀ کوثر
چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا
به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر...
چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر
نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/4229
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام
#غزل
🔹دو لالۀ پرپر🔹
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جر حسین، برابر نداشتم
وقتی صدای غربت «یاسین» بلند شد
در خاطرم، به جز غمِ «کوثر» نداشتم
در خلوت خیال خودم، اشک ریختم
اما به هیچ رو، مژهای تر نداشتم
اینقدر بیوفایی و، اینقدر بیکسی
در نیمروز واقعه، باور نداشتم
دریای بیکرانِ شهادت، که موج زد
من در صدف، به غیر دو گوهر نداشتم...
تا جامۀ شهادتشان را، به تن کنند
چشم از جمال روشنشان برنداشتم
ای باغبان عاطفه! از من قبول کن
غیر از دو ارغوانِ معطّر نداشتم
سهم من، از تمام چمن، شد همین دو گل
شرمندهام که هدیۀ دیگر نداشتم!
تا در رکاب عشق، نگفتند ترک سر
از زانوی مشاهده، سر برنداشتم...
در سایهسار خیمه، نشستم پس از وداع
تاب نگاههای برادر نداشتم
پرواز تا حضور برادر، محال بود
میسوختم ز هجر، ولی پر نداشتم
چشم و دلم به باغ گل امروز روشن است
شکر خدا «دو لالۀ پرپر» هم از من است
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/4199
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام
#غزل
🔹آرزوی مادر🔹
دویدهایم که همراه کاروان باشیم
رسیدهایم که در جمع عاشقان باشیم
به شوق اوج گرفتن ستاره آمدهایم
که خاکبوس قدمهای آسمان باشیم
شما و این همه غربت، چگونه جان ندهیم؟
خدا کند که سزاوار بذل جان باشیم
دو چشم حضرت مادر دو چشمه باران است
چگونه شاهد این درد بیکران باشیم؟
دویده در رگ ما خون جعفر طیّار
زمان آن شده تا عرش، پرزنان باشیم
دو بال سبز پریدن به اذن دست شماست
اگر اجازه دهید از پرندگان باشیم
دو نوجوان فدایی، دو نوجوان شهید
همان که آرزوی مادر است، آن باشیم
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/741
✅ @ShereHeyat