eitaa logo
شعر هیأت
10.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
171 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹 آغاز حیات🔹 روز و شب در دل دریایى خود غم داریم اشک، ارثى‌ست که از حضرت آدم داریم شادى هر دو جهان در دل ما پنهان است تا غمت در دل ما هست، مگر غم داریم؟ گاه در هیأت رعدیم و پر از طوفانیم گاه در خلوت خود بارش نم‌نم داریم تازه آغاز حیات است شهید تو شدن ما فقط غمزهٔ چشمان تو را کم داریم عقل در دایرهٔ عشق تو سرگردان است عقل و عشق است که در ذکر تو با هم داریم در قیامت دل ما در پى قَد قامتِ توست ما چه کارى به بهشت و به جهنم داریم.... از ازل شور حسین بن على در سر ماست تا ابد در دل خود داغ محرم داریم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1591@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سلام من به محرم🔹 قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم قسم به عطر غریبی که می‌رسد به مشامم قسم به تک‌تک این واژه‌های دست به سینه که رنگ و بوی خدا را گرفته است سلامم سلام من به دو تا ماهِ تا همیشه فروزان سلام من به محرم، سلام من به امامم... سلام من به کسی که فقط به خاطر اشکم مرا رسانده به جایی که دوزخ است حرامم... چه اسم‌های بزرگی گرفته دور و برش را به حیرتم که در این بین خویش را چه بنامم چگونه پیش «حبیب» ادعا کنم که حبیبم؟ چگونه پیش «غلام» ادعا کنم که غلامم؟ پیام من غزل است و به لطف گوشۀ چشمش رسیده است به گوش تمام خلق پیامم بدون شک غزل من به لطف او شده گیرا قسم به مطلعِ نابم، قسم به حُسن ختامم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4228@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ای کاش...🔹 ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم این داغ سینه‌سوز تو می‌کشتمان اگر قلبی به قدر وسعت عالم نداشتیم گاهی اسیر غربت عباس می‌شدیم چون داشتیم روضه و پرچم نداشتیم شرمنده‌ام برای تنت زیر آفتاب در حد چند قطرۀ شبنم نداشتیم گیرم که گریه مرهم زخم دلم شود اما برای زخم تو مرهم نداشتیم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5641@ShereHeyat
🔹باز این چه شورش است🔹 حال و هوای کوچه، غم‌آلود و درهم است پرچم به اهتزاز درآمد، محرّم است می‌گرید آسمان و زمین، در محرّمت طوفانی از حماسه به پا می‌کند غمت ابلاغ می‌کنند به یاران، سلام تو قد می‌کشند باز علم‌ها، به نام تو هرجا که نام توست، مکان فرشته است بر هر کتیبه‌ای که ببینی، نوشته است «باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است» باید در این حسینیه، از خود سفر کنیم باید در این مقام، شبی را سحر کنیم با کاروان گریه، مسافر شدم تو را امشب در این حسینیه زائر شدم تو را تا گفتم «اَلسلامُ عَلیکُم» دلم شکست نام حسین، بند دلم را، ز هم گسست دیدم که ابرهای جهان، گریه می‌کنند در ماتمت زمین و زمان، گریه می‌کنند دیدم «عزای اشرف اولاد آدم است» دیدم «سر ملائکه بر زانوی غم است» رفتم که شرح عصمت «ثارُ اللَّهی» کنم چیزی نمانده بود که قالب تهی کنم خورشید رنگ و بوی تغیّر گرفته بود تنگ غروب بود و فلک گُر گرفته بود ای تشنه‌کام! بود و نبود تو را چه شد؟ سقّایِ یاس‌های کبودِ تو را چه شد؟ بر اوج نیزه‌ها، کلمات تو جاری است این قصّه، قصّهٔ تَبَر و استواری است ای اسم اعظمت به زبانم، عَلَی الدَّوام ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکَلام آیین من تویی، که تویی دین راستین بَل ما وَجَدتُ غَیرَکَ فی قَلبِیَ الحَزین آن بحر پر خروش، دگر بی‌خروش بود خورشید تکّه تکّهٔ زینب، خموش بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/767@ShereHeyat
💠 «نقدی بر به‌کار بردن تعبیر رفیق نسبت به امام حسین(علیه‌السلام)» 🔹چه خوشایند است مورد عنایت بزرگان قرار گرفتن و چه خوشایند‌تر اگر آن بزرگ، خداوند متعال یا معصومین(علیهم‌السلام) باشند. لطفی که از آن حرف می‌زنیم، توجه ویژه‌ای است از سر ذره‌پروری و بها دادن به انسان ناچیز، تا جایی که این بنده حقیر اجازه داشته باشد آنقدر با آن مقامات ملکوتی احساس صمیمت کند که ایشان را دوست و رفیق خود بداند. دوستی و رفاقت با خدا! با امام معصوم! مگر می‌شود؟ طبق ظاهر برخی ادعیه به ما تعلیم داده‌اند تا خداوند متعال را این‌گونه بخوانیم: «یا رفیق من لا رفیق له»(۱)، «سبحانک یا شفیق تعالیت یا رفیق»(۲)، «یا شفیق یا رفیق فُکِّنی من حلق المضیق»(۳). امام رئوف(علیه‌السلام) نیز در نزدیک بودن احساسشان به شیعیان فرموده‌اند: «الإِمامُ الأَنيسُ الرَّفيقُ»(۴). اما آیا می‌توان با ملاک قرار دادن ظاهر چند عبارت، جسارت به خرج داد و این مقامات ملکوتی را رفیق خطاب کرد؟ صمیمیتی که ممکن است خط قرمز احترام را زیر پا بگذارد. در این یادداشت در صدد آن هستیم که به این سؤال پاسخ دهیم. 🔸برای واضح‌تر شدن مطلب بهتر است ابتدا به این دو آیه شریفه دقت کنیم: ۱. مهربانی و رأفت پیامبر اکرم(صلوات‌الله‌علیه‌وآله) زمینه‌ای ایجاد کرد تا بین او و مردم الفتی عمیق ایجاد شود و مردم با او احساس راحتی کنند. خداوند تبارک و تعالی نیز این خصلت را دلیل اقبال مردم به ایشان می‌داند و آن را می‌ستاید اما اجازه نمی‌دهد این صمیمیت مرز احترام را خدشه‌دار کند و خطاب به مسلمین در آیه شصت و سوم سوره نور می‌فرماید: «لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاء بَعْضِکُم بَعْضاً؛ آن‌گونه که یکدیگر را صدا می‌زنید، رسول‌الله(صلوات‌الله‌علیه‌وآله) را صدا نزنید، بلکه او را محترمانه صدا کنید»؛ (مثلاً نگویند یا محمد! و یا ابن‌عبدالله!، بلکه بگویید یا رسول‌الله!).(۵) پیام آیه آنقدر شفاف بود که حتی جگرگوشه پیامبر(صلوات‌الله‌علیه‌وآله)، حضرت زهرا(علیها‌السلام) تصمیم گرفتند که دیگر حضرت را به جای «پدر»، «رسول‌الله» خطاب کنند تا خدای ناکرده مشمول آیه نشوند و از جانب ایشان بی‌احترامی نسبت به حضرت صورت نگیرد. گرچه بعد از این اتفاق رسول خدا(صلوات‌الله‌علیه‌وآله) به ایشان فرمودند که این آیه در مورد او و فرزندانش نازل نشده است.(۶) ۲. در آیه دوم سوره حجرات خداوند می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ؛ ای کسانی كه ايمان آورده‌ايد! صداى خود را از صداى پيامبر بالاتر نبريد، و در برابر او بلند سخن مگوييد [و او را بلند صدا نزنيد] آن گونه كه بعضى از شما بعضى دیگر را بلند صدا مى‌كنند، مبادا با این کار اعمال شما نابود گردد درحالى‌كه متوجه نیستید.» گفته‌اند بعد از نزول آیه ثابت‌بن‌قیس دیگر در اطراف حضرت دیده نشد. رسول‌خدا(صلوات‌الله‌علیه‌وآله) ثابت را نزد خویش فرا خواند و از او درباره‌ی علّت ناپدید شدنش پرسید. او عرض کرد: «ای رسول خدا! این آیه نازل شد و من هم شخصی هستم که صدای بلندی دارم، می‌ترسم که عملم نابود شود به ‌همین ‌خاطر در محضر شما حاضر نمی‌شوم». رسول خدا(صلوات‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «تو مصداق این آیه نیستی، تو به خیر و نیکی زندگی خواهی کرد و به نیکی خواهی مُرد و از اهل بهشت خواهی بود».(۷) 🔹از دو آیه مذکور برداشت می‌شود استفاده از هر واژه یا به کاربردن هرگونه لحنی که بویی از بی‌احترامی نسبت به رسول خدا(صلوات‌الله‌علیه‌وآله) دارد، نزد خداوند متعال پسندیده نیست و ممکن است باعث تباه شدن اعمال شود. خطاب قرار دادن امام نیز تفاوتی با خطاب قرار دادن پیامبر(صلوات‌الله‌علیه‌وآله) ندارد و این خاندان یک نور واحد هستند. در معرفی جایگاه امام نقل شده است: «أدنى معرفةُ الإمام أنَّه عِدلُ النّبي إلّا درجة النبوة؛ کمترین درجه شناخت نسبت به امام این است که بدانی او مانند نبی است مگر اینکه به درجه نبوت نرسیده است.»(۸) طبق حدیث مقام امامت همطراز با نبوت تعریف شده است، چگونه می‌توان این جایگاه را در حد یک رفیق تنزل داد؟! به صِرف دیدن چند عبارت در ادعیه و روایت؟! لازم است بررسی شود «رفیق» در ادبیات عرب به چه معنایی است.
🔸چیزی که از لغت‌نامه‌ها به دست می‌آید این است که رفیق به کسانی می‌گویند که در یک سفر و در تمام حالات آن با یکدیگر همراه و هماهنگ‌اند.(۹) همچنین به کسی که اهل مدارا، ملاطفت و مهربانی باشد رفیق می‌گویند.(۱۰) برای همین است که به پزشک می‌گویند: «أنتَ‏ رَفيق‏ و الله طبيب؛تو با بیمار مهربانی اما طبیب اصلی خدا است.» (۱۱) از نبی مکرم اسلام(صلوات‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است: «[اللهم مَن‏] رَفَقَ‏ بأُمَّتِي‏ فارفُق بهِ؛ خدایا هرکس با امت من لطافت و مهربانی کرد با او مهربانی کن.»(۱۲) امام کاظم(علیه‌السلام) نیز رفق و مدارا کردن با مردم را نیمی از معیشت انسان معرفی کرده و فرموده‌اند:«الرِّفْقُ نِصْفُ الْعَیْشِ».(۱۳) 🔹بار معنایی کلمات هنگام انتقال از زبان عربی به فارسی تغییر می‌کند و این معانی از ماده «رِفق» با آنچه ما در فارسی به آن رفیق می‌گوییم، تفاوت دارد. رفیق در فارسی علاوه بر صمیمیت و مهربانی، جنبه‌ای از «خودمانی بودن» و «عدم رعایت شئونات رسمی» را نیز به ذهن می‌رساند. چرا راه دور برویم در همین ادبیات فارسی خودمان، شعرا حتی بین دو واژه دوست و رفیق که به ظاهر مترادف هستند، تفاوت معنایی قائل شده‌اند. به این ابیات دقت کنید: اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش حریف خانه و گرمابه و گلستان باش حافظ مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق گرت مدام میسر شود زهی توفیق حافظ دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است سعدی 🔸اما وقتی صحبت از دوست می‌شود ببینید ادب چقدر اعتلا پیدا می‌کند. گویا در معنای کلمه دوست نوعی احترام و تقدس یافته‌اند و برای همین است که خداوند متعال را دوست خطاب کرده‌اند نه رفیق. سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست حافظ عارضش را به مَثَل ماه فلک نتوان گفت نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد حافظ با قدم خوف روم یا رجا بار دگر گر به سر کوی دوست سعدی گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را سعدی 🔹همان‌گونه که رفیق و دوست –با وجود ترادف در لغت‌نامه- بار معنایی یکسانی ندارند، بی‌شک بین رفیق در عربی و فارسی نیز تفاوت معنایی وجود دارد و به صرف دیدن آن در روایت نمی‌توان آن را در شعر استفاده کرد. در ترجمه عبارات به دو صافی «ادب» و «ادبیّت» باید توجه کرد. هم باید ادب لحاظ شود تا جایگاه رفیع امامت، نازل جلوه نکند و هم اینکه ترجمه باید ادیبانه و مطابق با موازین شعری باشد. همان‌گونه که می‌دانید این تعبیر بی‌پشتوانه، توسط شعرای معاصر و نسبت به حضرت سیدالشهدا(علیه‌السلام) به کار برده شده است، اگر بخواهیم عبارات عربی را بدون عبور دادن از دو صافی مذکور و با ترجمه ظاهری، در اشعار بیاوریم باید شاهد این باشیم که فردا روزی خدای ناکرده شاعری حضرت را «داداشم حسین» و امثال این عبارت خطاب کند! زیرا این تعبیر هم از روایت برداشت شده و حضرت در ادامه «الإمامُ الأَنيسُ الرفيقُ» می‌فرمایند: «و الاَخُ الشَّقيقُ» یعنی امام مانند برادری است که از پدر و مادر یکی باشد.(۱۴) 🔸چه زیبا است اگر از گفتن تعبیری مثل رفیق پرهیز کنیم، چرا که اگر حواسمان به سرچشمه نباشد و این برکه به همین مقدار هم گل‌آلود شود، ناشاعرانی جرأت می‌کنند حضرات را به بهانه صمیمی بودن با عبارات سخیف‌تری صدا بزنند که واژه «رفیق» پیش آن شرف دارد، همان‌گونه که متأسفانه در بعضی اشعار و نوحه‌ها شاهد آن هستیم که قلم از نوشتن آن‌ شرم دارد. آنگاه داستان ما،‌ داستان آن اعرابی می‌شود که به‌خاطر احساس راحتی با پیامبر(صلوات‌الله‌علیه‌وآله) در محضر حضرت دراز می‌کشید و پایش را روی دیوار می‌گذاشت و در این حالت با شخص اول خلقت صحبت می‌کرد! اگر ادب در خطاب رعایت نشود، بین ما و این اعرابی چه فرقی است رفیق! پایمان را از گلیم خود درازتر نکنیم و در محضر امام معصوم مؤدب بنشینیم. در جایی که حضرت زهرا(علیها‌السلام) ترجیح می‌دهد پدر بزرگوارشان را رسول‌الله خطاب کنند، دیگر جایی برای این حرف‌ها نمی‌ماند. ✍🏻 🌐 shereheyat.ir/node/5642@ShereHeyat
یک روز به هیئت سحر می‌آید با سوز دل و دیدهٔ تر می‌آید یک‌روز به انتقام هفتاد و دو شمس با سیصد و سیزده قمر می‌آید 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹صاحب‌عزا🔹 دیدم به خواب آن آشنا دارد می‌آید دیدم كه بر دردم دوا، دارد می‌آید دیدم كه با شال عزا و چشم گریان مولایمان صاحب‌عزا دارد می‌آید تو بانی این روضه‌ای! دریاب ما را آغوش خود بگشا! گدا دارد می‌آید امشب نمی‌دانم چه سرّی هست كاین‌جا بوی شهیدان خدا دارد می‌آید در این دهه خط مقدّم هیأتِ ماست از جبهه بوی كربلا دارد می‌آید اینجا صدای گریه و عطر مناجات از سنگر رزمنده‌ها دارد می‌آید آقا سؤالی داشتم، از سمت گودال آوای «وا اُمّا» چرا دارد می‌آید؟ آتش به جان خیمه‌ها افتاده از درد پایان تلخ ماجرا دارد می‌آید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/675@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹غروب محرم🔹 دنیای بی ‌نگاه تو تاریک و مبهم است بی‌تو تمام زندگی ما جهنم است! ای آفتاب سیصد و چندین قمر! بگو تا جنگ بدر دیگرتان چند تا کم است؟ نور تو خامُشیِ همه اعتراض‌هاست این راز سجده‌های ملائک به آدم است با پنجه‌های ظلم به روی گلوی عدل دیگر بهار آمدن تو مسلّم است صبح طلوع جمعه دلم آفتابی است اما غروب مثل غروبِ محرّم است! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/958@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بوی اجابت🔹 بوی ظهور می‌رسد از کوچه‌های ما نزدیک‌تر شده به اجابت دعای ما دیگر دو بال آرزوی ما شکسته است از انتظار پر شده حال و هوای ما این هفته هم سه‌شنبه شب جمکران گذشت پاسخ نداشت این همه آقا بیای ما... دیگر به آخر خط دوری رسیده‌ایم ای انتهای غیبت تو ابتدای ما این پنج روزه نوبت ما، کاش با تو بود بر روی ردّ پای تو می‌بود پای ما یک جمعه گریه‌های تو را درک می‌کنیم عجّل، امام منتقم کربلای ما 📝 🌐 shereheyat.ir/node/587@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آفتاب آل یاسین🔹 شروع قصه با برگشتن تو کجا ما و کجا برگشتن تو ولی نه، مانده از چشم‌انتظاری فقط یک ندبه تا برگشتن تو زلال محض، باران نجابت! حضور مطلق نور و اجابت! بیا تا بندبندِ ندبۀ ما بگیرد رنگ و بوی استجابت! فراتر از تمام نام‌هایی نسیم دل‌کش الهام‌هایی عدالت، عشق، یک‌رنگی، کرامت رسولِ بهترین پیغام‌هایی تو که درد آشنای اهل دردی تو که دست کسی را رد نکردی بگو حالا که دل‌هامان شکسته‌ست دلت می‌آید آیا برنگردی؟ به ما کی می‌رسد پیغامی از تو نسیمِ تازۀ الهامی از تو چرا در ذهن سرد کوچه‌هامان نمی‌پیچد طنین گامی از تو؟ کناره پنجره، گلدان خالی شکوه عشق با دستان خالی بیا، چشم‌انتظار میهمان است صفای سفره‌ای با نان خالی! جهانِ ما و دردی سخت سنگین ستم، نامردمی، غم، دشمنی، کین بیا از مشرق آدینه‌ای سبز بتاب، ای آفتابِ آل یاسین! بمان ای جلوۀ گم با دل ما به شوق یک تبسّم با دل ما ببین در غیبت باران چه کرده است خزانِ بی‌ترحّم با دل ما! دل ما و غم سرخ حسینی دوباره ماتم سرخ حسینی سوار پرخروش دادگستر! بیا با پرچم سرخ حسینی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/526@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹عهد🔹 فرج یعنی دعای عهد خواندن، عهد را بستن دعا یعنی پلی از فرش تا عرش خدا بستن فرج یعنی دلِ سجاده را با اشک‌ها شستن دهان هرچه شیطان است را با ربنا بستن.. در امواج بلندِ آل یاسین غوطه‌ور بودن دلِ خود را در این طوفان به لطفِ ناخدا بستن فرج یعنی به سوز ناحیه، حق را قسم دادن دخیلِ اشک را بر تکیه‌های کربلا بستن توسل‌های ما در هر سه‌شنبه معنی‌اش این است درِ دل را به روی هرچه غیر از اِنَّما بستن خوشا مثل شهیدان مدافع زندگی کردن به سر سربند یا مهدی و یابن المصطفی بستن 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5157@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹لحظۀ ناب شهادت🔹 این روزها که می‌گذرد، غرق حسرتم مثل قنوت‌های بدون اجابتم! بسته‌ست چشم‌های مرا غفلت گناه تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم! یک گام هم به سوی شما برنداشتم ای مرحبا به این همه عرض ارادتم! خالی‌ست دست من، به چه رویی بخوانمت؟ دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟ من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست خیری ندیده‌ای تو ولی از رفاقتم بگذر ز رو سیاهی من، أیها العزیز! حالا که سویت آمده‌ام غرق حاجتم بگذار با نگاه تو مانند حُرّ شوم با گوشه‌چشم خود بِرَهان از اسارتم آن روز می‌رسد که فدایی تو شوم؟ من بی‌قرار لحظۀ ناب شهادتم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1665@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹وعدهٔ خدا🔹 ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز بی‌تو غروب می‌شود این روزها هنوز اما هنوز چشمِ جهانی به راه توست این جمعه آه می‌رسی از راه یا هنوز...؟ با اشتیاق رؤیت تو رو به آسمان هر چشم، خیره است ولی ابرها هنوز... باران پاک رحمتی و خاک می‌کشد هر لحظه انتظار نزول تو را هنوز تو وعدهٔ خدایی و جاری‌ست یاد تو در خواهش مکرّر هر «ربنا» هنوز در انتظار جمعهٔ تو ندبه می‌کند ناحیهٔ مقدسهٔ کربلا هنوز... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/559@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹أین المنتقم🔹 ما را دلی‌ست چون تن لرزان بیدها ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها بازآ و با نسیم نگاه بهاری‌ات جانی دوباره بخش به ما ناامیدها ما جمعه را به شوق تو، تعطیل کرده‌ایم ای روز بازگشت تو آغاز عیدها بازآ که خلق را نکشاند به سوی خویش بازار پر فریب مراد و مریدها برگرد تا زمین و زمان را رها کنند چپ‌ها و راست‌ها، و سیاه و سفیدها بسیار دسته‌گل که برای تو چیده‌ایم این خاک، غرقه است به خون شهیدها خون حسین می‌چکد از نیزه‌ها هنوز برگرد و انتقام بگیر از یزیدها 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1641@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹جاده‌های انتظار🔹 با توام ای دشت بی‌پایان سوار ما چه شد یکه تاز جاده‌های انتظار ما چه شد آشنای «لا فتی الا علی» اینجا کجاست؟ صاحب «لا سیف الا ذوالفقار» ما چه شد؟ چارده قرن است، چل منزل عطش پیموده‌ایم التیام زخم‌های بی‌شمار ما چه شد؟ چشم یوسف انتظاران را کسی بینا نکرد روشنای دیدۀ امّیدوار ما چه شد؟ ذوالجناحا! عصر ما چون عصر عاشورا مباد دشت را گشتی بزن، بنگر سوار ما چه شد؟ باز ای موعود! بی‌تو جمعه‌ای دیگر گذشت کُشت مارا بی‌قراری! پس قرار ما چه شد؟... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1120@ShereHeyat
🔹باران تشنه مانده🔹 کمی بشتاب، باران تشنه مانده‌ست دل آیینه‌داران تشنه مانده‌ست نگاه جاری‌ات کو؟ چند قرن است نگاه بی‌قراران، تشنه مانده‌ست گره خورده‌ست باران با نگاهت تمام چشمه‌ساران با نگاهت چه می‌شد لحظه‌ای پیوند می‌خورد نگاه بی‌قراران با نگاهت؟ بیا طی کن شب لب‌تشنگی را ببین تاب و تب لب‌تشنگی را هزاران سال شد چشم‌انتظاریم بنازم مکتب لب‌تشنگی را دعا کن هر گلی پرپر نمیرد کسی با چشم‌های تر نمیرد دوباره جمعه‌ای رد شد، دعا کن دلم تا جمعۀ دیگر نمیرد بهار آشنای باغ برگرد! برای ما، برای باغ، برگرد! به خون ما تبرها تشنه هستند به جَدِّ لاله‌های باغ، برگرد! تو که درد آشنای اهل دردی تو که دست کسی را رد نکردی بگو حالا که دل‌هامان شکسته‌ست دلت می‌آید آیا برنگردی؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2779@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جانِ عمو...🔹 این سر شب‌زده، ای کاش به سامان برسد قصۀ هجر من و ماه به پایان برسد دست این سائل بیچاره به دستت نرسید کاش با لطف تو این بار به دامان برسد حال آن تشنه که با یاد تو سیراب شود مثل این است که در دشت به باران برسد... کاش با دیدن تو جان بدهم آقاجان قبل از آنی که ز هجرت به لبم جان برسد گر مقدّر شده، آید به سراغم اجلم سببی ساز که در شام غریبان برسد و پس از مرگ بیا جانِ عمو لطفی کن پیکرم تا حرم ساقی عطشان برسد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/919@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹صحبت سقاست، می‌آیی؟🔹 شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم به باران زلال چشم‌هایم اقتدا کردم دو رکعت اشک باریدم دو رکعت ناله سر دادم دو رکعت درد دل از دوری‌ات پیش خدا کردم... تمام شب نگاهم خیره بر گلدان خالی بود تمام شب برای نرگس چشمت دعا کردم هوا روشن شد و من در هوای دیدن رویت نوای ندبه سر دادم به عهد خود وفا کردم... سرم بر روی سجده... مُهر خیس از اشک‌هایم شد شنیدم بوی تربت را هوای کربلا کردم به شوق اینکه هرجا صحبت سقاست می‌آیی بساط روضۀ مشک و علم را دست و پا کردم... دو چشمم تیره شد انگار جایی را نمی‌دیدم و صبح سوت و کور جمعه را شام عزا کردم غزل، بارانی از گریه، غزل، روضه، غزل، ناله تو را با هر زبانی که بلد بودم صدا کردم و هرچه منتظر ماندم ندیدم روی ماهت را غروب جمعه شد سجاده را با بغض تا کردم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1745@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مهدی موعود🔹 کشتی باورمان نوح ندارد بی‌تو زندگی نیز دگر روح ندارد بی‌تو لحظه‌ها در غم هجر تو کفن پوشیدند همۀ خاطره‌ها زهر بلا نوشیدند... یک طرف جنّتی از آیۀ قرآنی بود یک طرف دوزخی از لشکر سفیانی بود... آسمان تیره شد و پشت زمین تیر کشید تا خزان خم شد و بر جدّ تو شمشیر کشید آری این آیت حق مثل علی مظلوم است او جگر گوشۀ زهراست، ولی مظلوم است... آن که با شور دعا بر عرفات آتش زد عطشش بر جگر نهرِ فرات آتش زد بین تقدیر و عطش هَروله می‌کرد حسین رفتنش خون به دل قافله می‌کرد حسین... روز و شب بی‌تو ببین شام غریبان شده است و سری بر سر نی قاری قرآن شده است نخل‌ها هم پس از این واقعه شاعر شده‌اند ذاکر حرّ و حبیب بن مظاهر شده‌اند داغ هفتاد و دو آلالۀ بی‌سر با توست سیصد و سیزده آیینۀ باور با توست... جاده‌ها چشم به راه‌اند، بیا، زود بیا! جان به لب آمده، ای مهدی موعود،‌ بیا! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4091@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جهان من!🔹 دلی به دست خود آورده‌ام از آن تو باشد سپرده‌ام به تو سر تا بر آستان تو باشد جهان من! دل من آمده‌ست سوی تو اینک به این امید که یک گوشه از جهان تو باشد گناهکار کسی بی‌پناه آمده سویت بگو چگونه بیاید که در امان تو باشد چه می‌شود که بر این دل شبی قدم بگذاری دلی که آمده تا صحن جمکران تو باشد چه غم اگر که بسوزاندش زمانه کسی را که ازل بله گفته که در زمان تو باشد بده زمین و زمان را به دست‌هام که گفتم بخواهم از تو دعایی که در توان تو باشد چگونه «ناحیه‌ات» را بخواند آنکه ندارد توان مرثیه‌ای را که از زبان تو باشد سلام بر سر بر نیزه رفته‌ای و سلامی به چشم‌های پُر اشکی که دیدگان تو باشد سلام بر تو و بر لحظهٔ قیام و قعودت چه می‌شود که دلم شاهد اذان تو باشد چه می‌شود که بخوانی تو بیتی از غزلم را خوشا ترنم شعری که بر لبان تو باشد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1685@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِيب🔹 غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش شبیه ابر بهاری هوای ناحیه را پر از ترنم غم کرده اشک سوزانش سلام کرد به جدّش... سلامی از سر صدق سلام آن‌ که کند جان فدای جانانش سلام کرد بر آن گونه‌های خاک‌آلود بر آن تنی که نمودند نیزه بارانش سلام کرد بر آن بوسه‌گاه نورانی سلام آن‌ که کند جان خویش قربانش سلام آن‌ که دلش زخمی مصیبت‌هاست سلام آن‌ که اگر بود کربلا، جانش، میان طف، سپر نیزه و سنان می‌کرد و می‌سپرد به شمشیرها گریبانش... سلام آن‌ که اگر نینوا حضور نداشت علی‌الدوام شده نالۀ فراوانش سلام آن‌ که سرازیر می‌شود هر روز به جای اشک روان، سیل خون ز چشمانش... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/692@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ناحیه مقدسه🔹 نوحه‌سُرای حریم قدس تو هستی مویه‌کنان‌اند انبیا و ملائک مهدی صاحب‌زمان! یگانۀ هستی! آجَرَکَ الله فِی مُصیبةِ جَدّک پرچم سرخی به یاد جد تو در باد: زلف به خون آشنای حضرت یحیی گریه‌کنان حسین بوده و هستند: آدم و موسی و مصطفی و مسیحا رنج تو دید و ز دست رفت شکیبش صبر جمیلت کجا و طاقت ایوب؟ داغ تو دید و گذشت از غم یوسف موج سرشکت کجا و دیدۀ یعقوب؟ هرچه از آن ظهر داغدار شنیدیم اشک تو فرموده بود و چشم تو دیده: «هم سر از تن جدا و هم تن بی‌سر هم رخ خونین و هم گلوی بریده»... از پس آن عصر سوگوار، هماره یکه‌سوار غروب‌های صحاری! آه نه، آتش گرفته است دلت را اشک نه، خون است از نگاه تو جاری صبحِ ظهورت کجاست منتقم عصر؟! عصر تو کی می‌رسد؟ که منتظرانیم تشنۀ آن‌دم که لب ز آب ببندیم زخمیِ آن‌دم که سر به پات فشانیم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4829@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹عصر یک جمعۀ دلگیر🔹 عصر یک جمعهٔ دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظهٔ باران نرسیده است؟ و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مرد، خداوند گواه است، دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی... عصر این جمعهٔ دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس‌های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده‌ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می‌زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی، آجرک الله! عزیز دو جهان یوسف در چاه، دلم سوخته از آه نفس‌های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج‌نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت پای رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش‌گوشه دلم تاب ندارد، نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهٔ دلدادهٔ دلسوخته ارباب ندارد... تو کجایی؟ تو کجایی شده‌ام باز هوایی، شده‌ام باز هوایی... گریه کن، گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده‌ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهٔ مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه‌زنان کشتی آرام نجات است، ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنهٔ یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...» خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می‌گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می‌دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1025@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹می‌شود او را ببینم؟🔹 از خودم می‌پرسم آیا می‌شود او را ببینم؟ آن غریب آشنا را می‌شود آیا ببینم؟ اشک می‌ریزم اگر حرفی از او در بین باشد اشک می‌ریزم‌ اگر نامی از او حتی ببینم رد پایش را اگر در خلوت «علامه حلی» دستخطش را اگر در بین کاغذها ببینم از نگاه «سیدبحرالعلوم» آن ماه را آه! در میان سینه‌زن‌ها ظهر عاشورا ببینم یا به چشم «سید» او را بین سرداب مقدس در دل تاریک شب در سجده و نجوا ببینم کاش می‌شد در طواف کعبه دستش را ببوسم یا میان زائران اربعین او را ببینم سحرهای ساحران را دیده‌ام یک عمر یارب می‌رسد روزی عصا را در کف موسی ببینم؟! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5643@ShereHeyat