نروم.mp3
1.48M
نروم از سر کویت چه برانی چه بخوانی
به خداییت قسم برتر از آنی که برانی
به تو مأنوسم و یکدم زتو مأیوس نگردم
چه به عرشم بکشانی چه به خاکم بنشانی
بنوازی بگدازی تو حکیمی تو بصیری
بکشی زنده کنی مصلحت از توست تو دانی
من بیچاره به غفلت ز تو هر سو بگریزم
تو کرامت کنی و باز به سویت بکشانی
که مرا می دهد از لطف پناهی؟ تو پناهی
که تواند گره از کار گشاید؟ تو توانی
هرچه خواهی به سرم آر ولی روی مگردان
هرچه دادی بستان لیک خودت را نستانی
#شعر
#استاد_سازگار
#مناجات_خوانی
#شعر
#صائب_تبریزی
مایه اصل و نسب در گردش دوران زر است
هر کسی صاحب زر است او از همه بالاتر است
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چونکه او بالا تراست
ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست
روی دریا، خس نشیند قعر دریا گوهر است
شصت و شاهد هر دو دعوی بزرگی میکنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است
آهن و فولاد از یک کوه میآیند برون
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است
کاکل از بالا بلندی رتبهای پیدا نکرد
زلف، از افتادگی قابل به مشک و عنبر است
پادشه مفلس که شد چون مرغ بیبال و پر است
دائماً خون میخورد تیغی که صاحب جوهر است
سبزه پامال است در زیر درخت میوهدار
دختر هر کس نجیب افتاد مفت شوهر است
صائبا! عیب خودت گو عیب مردم را مگو
هر که عیب خود بگوید، از همه بالاتر است
سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند
از این حسرت روزمره، کشیدندشان ذره ذره
که بیحاشیه، بیتکلف، به متن و به معنا رسیدند
من المؤمنین رجالٌ... که دنیا شب قدرشان بود
شنیدند «من ینتظرْ...» را، به «قرآن»، به «احیا» رسیدند
به تاریکِ شب، هدیه دادند درخشیدن اشکشان را
از آن تیرگیها گذشتند، به این روشنیها رسیدند
به دل، زخم و بر لب، تبسم...
همهْ دردشان درد مردم
به آغوش گرم شهادت برای مداوا رسیدند
پس از سالها رنج دنیا، نیفتاده بودند از پا
مقام رضا رزقشان شد، به لبخند زهرا رسیدند
دریغا و دردا که ماندیم، عجب سهمگین است ماندن
چه جانانه از جان گذشتند، شگفتا چه زیبا رسیدند
نه از مدعیها نبودند، گرفتار دنیا نبودند
ببین این صف اولیها، به آغوش مولا رسیدند
#شعر
#میلاد_عرفانپور
حسن خویش از روی خوبان آشکارا کرده ای.mp3
2.53M
حسن خویش از روی خوبان آشکارا کردهای
پس به چشم عاشقان آن را تماشا کردهای
ز آب و گل عکس جمال خویشتن بنمودهای
شمع گل رخسار و ماه سرو بالا کردهای
جرعهای از جام عشق خود به خاک افشاندهای
ذوفنون عقل را مجنون و شیدا کردهای
گرچه معشوقی لباس عاشقی پوشیدهای
آنگه از خود جلوهای بر خود تمنا کردهای
بر رخ از زلف سیه مشکین سلاسل بستهای
عالمی را بسته زنجیر سودا کردهای
موکب حسنت نگنجد در زمین و آسمان
در حریم سینه حیرانم که چون جا کردهای
میکنی جامی گم اندر عشق اسم و رسم خویش
آفرین بادا بر این رسمی که پیدا کردهای
#شعر
#جامی
#آواز
#کریم_صالح_عظیمی
#دستگاه_ماهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
حسن خویش از روی خوبان آشکارا کرده ای.mp3
2.53M
حسن خویش از روی خوبان آشکارا کردهای
پس به چشم عاشقان آن را تماشا کردهای
ز آب و گل عکس جمال خویشتن بنمودهای
شمع گل رخسار و ماه سرو بالا کردهای
جرعهای از جام عشق خود به خاک افشاندهای
ذوفنون عقل را مجنون و شیدا کردهای
گرچه معشوقی لباس عاشقی پوشیدهای
آنگه از خود جلوهای بر خود تمنا کردهای
بر رخ از زلف سیه مشکین سلاسل بستهای
عالمی را بسته زنجیر سودا کردهای
موکب حسنت نگنجد در زمین و آسمان
در حریم سینه حیرانم که چون جا کردهای
میکنی جامی گم اندر عشق اسم و رسم خویش
آفرین بادا بر این رسمی که پیدا کردهای
#شعر
#جامی
#آواز
#کریم_صالح_عظیمی
#دستگاه_ماهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
دارد از گرد راه می آید
هم تبار قبیله توفان
نامه کوفیان به خورجینش
همره شوق بیعت و پیمان
با شتاب از کناره می گذرد
چفیه و قامتش غبارآلود
می رود همچو باد در دل دشت
نفس باره اش بخارآلود
می کند سایه بان چشمانش
دست را همچو شاخه زیتون
پیش از این در کرانه پیدا بود
سایه تک سوار آتش و خون
باز در حجم دشت می پیچد
گرد سُم سپید رهوارش
شیهه اسبِ رعد را ماند
می کشد تا مقام دیدارش
آی می پاید آن دو چشم پلید
از شکاف نهان کوه تو را
سایه ای ایستاده دشنه به دست
به کمین در میان کوه تو را
گزمه های گرسنه می بویند
جای گام تو را چنان کفتار
با توام با تو ای شجاعت قوم
یاور عشق، ای پلنگ شکار
دیرگاهی ست نیاشفته ست
طعم پیکار و تیغ، ذائقه را
ابرهای عقیم تشنه لبند
آتشین نعره های صاعقه را
با تو این مرهم کدامین زخم
با تو این آتش کدام آه است؟
از کدامین سپیده می آیی
همره آفتاب تیغ به دست؟
با تو عطشانی قبیله ماست
از لهیب کویر می آیی
از لب چاک چاک تو پیداست
کز نمک زار پیر می آیی
رایت عاشقی به دوش سوار
می رسد خسته، تشنه، گردآلود
بر لبانش نشسته هرم کویر
چشم در انتظار چشمه و رود
می رسد مرد، لیک افسرده ست
آتش سینه های پر فریاد
بسته بر آفتاب پنجره را
دست پندار «هرچه بادا باد»
گزمگان پلید می جویند
سایه مرد را به دشنه و تیغ
خیل اهریمنان که می دارند
آب را از لبان تشنه دریغ
قاصد کاروان بیداری!
مردهای قبیله در خوابند
بازگرد، ای سوار دریادل
کوفیان پای بست مردابند
اینک این مسلم است خون آلود
در حصار ددان زشتآئین
دستها بسته و توانش نیست
میبرندش فراز برج به کین
میرود در حصار جلادان
تا برآید فراز چوبه دار
میکند سوی مکّه مرد خطاب
کای حسین(ع)، ای امام، ای سردار
غیرتی نیست کوفه را، برگرد
بیعتی سست بود و بشکستهست
آن که میکرد دعوت خورشید
خدمت شام را کمر بستهست
#شعر
#حسین_اسرافیلی
دارد از گرد راه می آید
هم تبار قبیله توفان
نامه کوفیان به خورجینش
همره شوق بیعت و پیمان
با شتاب از کناره می گذرد
چفیه و قامتش غبارآلود
می رود همچو باد در دل دشت
نفس باره اش بخارآلود
می کند سایه بان چشمانش
دست را همچو شاخه زیتون
پیش از این در کرانه پیدا بود
سایه تک سوار آتش و خون
باز در حجم دشت می پیچد
گرد سُم سپید رهوارش
شیهه اسبِ رعد را ماند
می کشد تا مقام دیدارش
آی می پاید آن دو چشم پلید
از شکاف نهان کوه تو را
سایه ای ایستاده دشنه به دست
به کمین در میان کوه تو را
گزمه های گرسنه می بویند
جای گام تو را چنان کفتار
با توام با تو ای شجاعت قوم
یاور عشق، ای پلنگ شکار
دیرگاهی ست نیاشفته ست
طعم پیکار و تیغ، ذائقه را
ابرهای عقیم تشنه لبند
آتشین نعره های صاعقه را
با تو این مرهم کدامین زخم
با تو این آتش کدام آه است؟
از کدامین سپیده می آیی
همره آفتاب تیغ به دست؟
با تو عطشانی قبیله ماست
از لهیب کویر می آیی
از لب چاک چاک تو پیداست
کز نمک زار پیر می آیی
رایت عاشقی به دوش سوار
می رسد خسته، تشنه، گردآلود
بر لبانش نشسته هرم کویر
چشم در انتظار چشمه و رود
می رسد مرد، لیک افسرده ست
آتش سینه های پر فریاد
بسته بر آفتاب پنجره را
دست پندار «هرچه بادا باد»
گزمگان پلید می جویند
سایه مرد را به دشنه و تیغ
خیل اهریمنان که می دارند
آب را از لبان تشنه دریغ
قاصد کاروان بیداری!
مردهای قبیله در خوابند
بازگرد، ای سوار دریادل
کوفیان پای بست مردابند
اینک این مسلم است خون آلود
در حصار ددان زشتآئین
دستها بسته و توانش نیست
میبرندش فراز برج به کین
میرود در حصار جلادان
تا برآید فراز چوبه دار
میکند سوی مکّه مرد خطاب
کای حسین(ع)، ای امام، ای سردار
غیرتی نیست کوفه را، برگرد
بیعتی سست بود و بشکستهست
آن که میکرد دعوت خورشید
خدمت شام را کمر بستهست
#شعر
#حسین_اسرافیلی
گلوی تشنه.mp3
1.13M
گلوی تشنه چو جا بر فراز بام گرفت
به زیر تیغ ز دست رسول، جام گرفت
سلام داد، ولی ظهر روز عاشورا
ز سیّدالشّهدا پاسخ سلام گرفت
هنوز واقعۀ کربلا نیامده بود
که او اجازۀ جانبازی از امام گرفت
شهادت شهدای قیام عاشورا
ز خون مسلم از آغاز انسجام گرفت
درود ما به قیام حسینیاش بادا
که نسل خون و شرف درس از این قیام گرفت
«سلام خالق منان سلام جبرائیل
سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل»
قسم به آن شب و آن رازهای پنهانی
قسم به چشم تو هنگام اشک افشانی
قسم به همت و ایثار و غیرت طوعه
قسم به عزم تو و رادمردی هانی
قسم به خون گلوی دو ماه پارۀ تو
به اشک نیمه شب آن دو طفل زندانی
تو روی بام و دو طفلت کنار شط فرات
غریبتر ز شهیدان شدید قربانی
بریدن سر مهمان و دعوی اسلام
هزار مرتبه نفرین بر این مسلمانی
چه میشود که به قبر تو و دو فرزندت
کنم به اشک دو چشمم گلاب افشانی
هماره تا که سخن بر لب است «میثم» را
به این دو مصرع زیبا کند ثناخوانی
«سلام خالق منان سلام جبرائیل
سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل»
#بخشی_از_ترجیع_بند
#شعر
#استاد_سازگار
#خوانش
#سید_شهاب_جدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
مادر نه طفل تشنه ی خود را به باب داد.mp3
665.9K
مادر نه طفل تشنه خود را به باب داد
مهتاب را فلک به کف آفتاب داد
چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحم دید
چشمش به لعل خشک وی از اشک، آب داد
بر طفل و باب او چو جوابی نداد کس
یک تیر، هر دو را، به سه پهلو جواب داد
خون گلوی طفل نه، ایثار را ببین
آن گُل، نخورد آب و به گلچین گلاب داد
هم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم
آبی به گُل نداد، ولی گُل به آب داد
پرپر چو مرغ می زد و تا پر، نشسته تیر
اما به خنده باز تسلاّی باب داد
او خنده کرد و عالم از این خنده گریه کرد
نگرفت آب و آب به چشم سحاب داد
اصغر به لای لای ندارد نیاز و تیر
او را به خواب بُرد و به مَهد تُراب داد
#شعر
#علی_انسانی
#خوانش
#سید_شهاب_جَدّا
آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت.mp3
1.13M
آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت
سر خورشید بر آن نیزه خونین می گفت
که چهها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت
جلوه روح خدا در افق خون تو دید آن که با پای دل از قله ادراک گذشت
مرگ هرگز به حریم حرمت راه نیافت هر کجا دید نشانی ز تو، چالاک گذشت
حرّ آزاده شد از چشمه مهرت سرشار که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت
آب شرمنده ایثار علمدار تو شد
که چرا تشنه از او، این همه بیباک گذشت
بود لب تشنه ی لبهای تو صد رود فرات
رود بی تاب کنار تو عطشناک گذشت
بر تو بستند اگر آب سواران سراب
دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت
با حدیثی که ملائک ز ازل آوردند سخن از قصه عشق تو ز لولاک گذشت
#شعر
#نصرالله_مردانی
#خوانش
#مهدی_محمدیان
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر میخواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس برمیخاست
علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟
خدا او را به بزم عشق بازی شعلهور میخواست
علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر
علی از شعله سوزانتر علی بودن هنر میخواست
نباید شعله این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر میخواست
به پای این کبوتر نامهای از جنس زنجیر است
که فریاد بلند تشنگان پیغامبر میخواست
مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد یعنی
به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر میخواست
خرابه، خیزران، خنیاگریها، خارجی خواندن
نمک از زخمهایش زخمهای تازهتر میخواست
امامت را زنی با خود به هر جان کندنی میبرد
که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر میخواست
پدر لبتشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
صدای گریه باران چه از جان پسر میخواست
غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
که استعلام حقانیتش را از حجر میخواست
#شعر
#سید_حمیدرضا_برقعی
آقا سلام بر تو وشام غریب تو.mp3
489.2K
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
از راه دور با دل رنجور آمدی
مرهم به غیر صبر ندارد طبیب تو
باغ از صدای زمزمه، از عطر گل تهیست
جا مانده در خرابه مگر عندلیب تو؟
تصویر کربلاست که همواره روشن است
در چشمۀ زلال نگاه نجیب تو
رفتی و قرنهاست که تکرار میشود
نجوای عاشقانۀ امنّ یجیب تو
#شعر
#فاطمه_سالاروند
#خوانش
#مهدی_محمدیان
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست
که فصل پر زدن از انزوای تنهاییست
سفر، حکایت یک اتفاق رؤیاییست
ببند بار سفر را که یار نزدیک است
طلوع صبح شب انتظار نزدیک است
ببین که قفل قفس را شکسته، میآیند
کبوتران حرم دسته دسته میآیند
چو موج از همه سو دلشکسته میآیند
غریب، از نفس افتاده، خسته، میآیند
که باز بعد چهل شب، کنار او باشند
شبیه حضرت زینب کنار او باشند
تمام پشت سر جابر بن عبدالله
چه عاشقانه قدم میزنند در این راه
از اشتیاق حرم راه میشود کوتاه
هر آنکه خواهد از این جام عشق، بسم الله
که این پیادهروی برترین عزاداریست
قسم به نور، که این ابتدای بیداریست
دوباره حال من و شعر میشود مبهم
دلی که دست خودم نیست میشود کمکم
در آرزوی حرم غرق در غم و ماتم
اگر اجازه دهد زائرش شوم، من هم-
«غروب در نفس تنگ جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت»
#محمد_غفاری #امام_حسین #اربعین #شعر
♡فطرس♡
روضهخوان گریه کنان گفت حرم سوخته است
آی مردم! دلِ اربابِ کرم سوخته است
یک نفر رو به هیاهوی سپاهی که نبود
توی گودال صدا زد که حرم سوخته است
کودکی بیرمق از عمق وجودش میگفت
عمه جان زود بیا موی سرم سوخته است
علیِ اوسطِ ارباب در آن هجمهی دود
ناله میزد که خدا دور برم سوخته است
با گریزش دل من رفت درِ خانهی دوست
خانه میگفت ببینید دَرَم سوخته است
اشک میخواست که لالاییِ غم ها بشود
دید گهوارهی چشمانِ تَرَم سوخته است
دل من در وسطِ روضه حرم خواست ولی
مثل فطرس شدم و بال و پرم سوخته است
من غُبارِ قدمِ حضرتِ طوفان هستم
کَمَم اما به خدا بیشترم سوخته است....
✍ #الههفتحی
#اللهم_الرزقنا_کربلا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حسن_روح_الامین
#اربعین
#شعر
به ما نیامده دراین نبرد بی طرفی.mp3
578.3K
«بیطرفی»
به ما نیامده در این نبرد «بیطرفی»
به غیر ریختن خون، چه کرد «بیطرفی»
یقین بدان طرف ظالماند بیطرفان
که باختهست در این تختهنرد«بیطرفی»
اگرچه باد، چنین جامهای برایش دوخت
به هیچ شیوه نیامد به مرد، «بیطرفی»
میان معرکهها میخزد به پستوها
ذلیل و مضطرب و زار و زرد، «بیطرفی»
به دور خویش فقط گشت و هیچ جا نرسید
شبیه فرفرهای هرزهگرد، «بیطرفی»
به موجها، طرف حق گرفته دریا هم
و برکهای شده بیجان و سرد، «بیطرفی»
قسم به کشته لبتشنه در میان دو رود
به ما نیامده در این نبرد، «بیطرفی»
#شعر
#میلاد_عرفانپور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دمی با شعر و صدای قیصر امینپور
ای روزهای خوب که در راهید
ای جاده های گم شده در مه
ای روزهای سختِ ادامه
از پشت لحظه ها به درآیید
#شعر
#قیصر_امین_پور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
qand e parsi 020329 (bahmani)_5879663503551239160.mp3
48.43M
🔹دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیاست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی است
🔺تاملی بر یک غزل از شاعر پیشکسوت محمدعلی بهمنی
🔻نویسنده: محمدکاظم کاظمی
🔸تهیهکننده و گوینده: زینب بیات
🔹کارگاه شعر: اسماعیل امینی
#قند_پارسی
#شعر
#بهمنی
#وطن_فارسی
#شعر ۷۷ 💌
خلاصه تر بکن ای مرگ! داستانم را
که خستهتر نکنم گوش دوستانم را
تمام طول شب از شوق گریه میکردم
چگونه شرح دهم حالِ توأمانم را؟
چقدر دوره کنم خویش را؟ برای خدا
به روز بعد مینداز امتحانم را
برای سوختن من جرقهای کافیست
به اشتباه مباد آنکه دودمانم را...
چنان بسوز که دودم به چشم کس نرود
به گریه باز مینداز آسمانم را
خسیس نیستم، اما به اهل ذوق ببخش
غزل غزل، همه ی یاد و یادمانم را
به شیوهای که خلافآمدی در آن باشد
شبیه بوسه گرفتن، بگیر جانم را
تو مرگ نیستی آغاز تازهها هستی
بیا که با تو بیآغازم آن جهانم را
استاد#محمدعلی_بهمنی
یادش گرامی باد
فلک را این همه تمکین نباشد
فروغ مهر و مه چندین نباشد
صبا گر بگذرد بر خاک پایت
عجب گر دامنش مشکین نباشد
ز مروارید تاج خسروانیت
یکی در خوشهٔ پروین نباشد
بقای ملک باد این خاندان را
که تا باشد خلل در دین نباشد
هر آن کو سر بگرداند ز حکمت
از آن بیچارهتر مسکین نباشد
عدو را کز تو بر دل پای پیلست
بزن تا بیدقش فرزین نباشد
چنین خسرو کجا باشد در آفاق
وگر باشد چنین شیرین نباشد
خدا را دشمنش جایی بمیراد
که هیچش دوست بر بالین نباشد
#شعر
✍️ سعدی
🎙 سراب
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فلک را این همه تمکین نباشد
فروغ مهر و مه چندین نباشد
صبا گر بگذرد بر خاک پایت
عجب گر دامنش مشکین نباشد
ز مروارید تاج خسروانیت
یکی در خوشهٔ پروین نباشد
بقای ملک باد این خاندان را
که تا باشد خلل در دین نباشد
هر آن کو سر بگرداند ز حکمت
از آن بیچارهتر مسکین نباشد
عدو را کز تو بر دل پای پیلست
بزن تا بیدقش فرزین نباشد
چنین خسرو کجا باشد در آفاق
وگر باشد چنین شیرین نباشد
خدا را دشمنش جایی بمیراد
که هیچش دوست بر بالین نباشد
#شعر
✍️ سعدی
🎙 سراب
🌹 #شعر
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
🖌 حافظ
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
به_جولانگاه_دشت_بی_نیازی_تاختن_باید.mp3
797.2K
به جولانگاه دشت بی نیازی تاختن باید
بیابانیست مالامال دل، جان باختن باید
مشو غافل دمی، تا منزل جانان به رهپوئی
نسیم آسا به سر افتان و خیزان تاختن باید
گرت زین برق عالم سوز بال سوختن باشد
درین پرواز طاقت گیر، شور ساختن باید
بت ما و منی آزرده دارد خاطر ما را
به روی این حریف فتنه گر تیغ آختن باید
اگر همچون شهید نینوا افروختن خواهی
سری در سروری بالای نی افراختن باید
مگر روزی به دامانش توانی دست دل یازی
غریب از خویشتن، بر آشنا پرداختن باید
#شعر
#مشفق_کاشانی
#خوانش
#ساعد_باقری
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮
@Sheroadab_alavi
╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کآخِر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاهِ حُسن خدا را بسوختیم
آخِر سؤال کن که گدا را چه حاجت است
اربابِ حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم، تمنا چه حاجت است
محتاج قصه نیست گرت قصدِ خون ماست
چون رخت از آن توست، به یغما چه حاجت است
جامِ جهان نماست ضمیرِ منیرِ دوست
اظهار احتیاج، خود آن جا چه حاجت است
آن شد که بارِ منتِ مَلّاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند، به اعدا چه حاجت است
ای عاشقِ گدا چو لبِ روح بخش یار
میداندت وظیفه، تقاضا چه حاجت است
حافظ! تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و مُحاکا چه حاجت است
#حافظ #شعر
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢܭَܥߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮
@Sheroadab_alavi
╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
حلقه بر در زند ار شیخ بگو بارت نیست
شب آدینه برو ورد بخوان کارت نیست
صد رهم توبه ز می دادی و بشکستم باز
دهیم توبه عجب پر نفسی عارت نیست
حرفی ای عشق ندیدم ز تو در هیچ کتاب
تا چه علمی که کسی راوی اخبارت نیست
در حقیقت توئی ای کعبه خرابات مغان
کز مقیمان همه یک عاقل و هشیارت نیست
هیچ شد و هم خرد ای دهن دوست بگوی
تا چه سری که کسی آگه از اسرارت نیست
به امیدی که گرو شد به می ای شیخ ترا
دوست دارم به سر امروز که دستارت نیست
گر به خود نام خدائی نهی ای کعبه حسن
سجده آریم و نگوئیم سزاوارت نیست
من جهان دیده ام ای میکده در زیر فلک
سایه ای امن تر از سایه دیوارت نیست
به جز از خواجه بی مهر تو یغما زن و مرد
کس نبینم که درین شهر خریدارت نیست
#شعر #یغمای_جندقی
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮
@Sheroadab_alavi
╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
مرگ بر آمریکا
🌹🌾🌹🌾🌹
روز سیزده آبان
روز غیرت ایران
در دل صفی واحد
مرد و زن یل میدان
🌹
با صفا و با ایمان
با تلاوت قرآن
دم بدم قوی تر شد
از کرانه تا لبنان
🌹
در دفاعِ از غزه
قهرمان و دلداده
ملت عزیز ما
با شجاعت ایستاده
🌹
با شهامت و غیرت
عاشقان این امت
کربلایشان کردند
باسلاح و با قدرت
🌹
با صلابت و همت
با شعار این امت
روز مرگ دشمن هم
گشته مایه ی وحدت
🌹
جبهه ها که خالی نیست
عاشقی که سالی نیست
مرگ بر چنان دشمن
یک شعار خالی نیست
#محمدصادق_ربانی
#شعر
#سیزده_آبان
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮
@Sheroadab_alavi
╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯