▪سه شعر کوتاه از لیلا طیبی (اشعار هاشور ۵۱)
(۱)
اعدام شده است؛
شاخههای خشکیده
--بر پیکر درخت!
...
آه از برگهای خشکیده!
(۲)
چشمههای جهان خشکید؛
با خشکسالیهای متمادی...
اما هنوز؛
چشمهی چشمهایم
--در انتظارِ آمدنت
میجوشد!
(۳)
چموشم!
اگرچه اسیرِ غل و زنجیر...
اما،
زیر بارِ زور نمیرود؛
--باورم!
#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور
@sherziba110
🌹 🌹 🌹
(۱)
مگر چه پیش آمدهست؛
که تمام واژهها گم شدهاند-
از دایرهی احساسم؟
وقتی به تو فکر می کنم.
...
آه
"تو"،،، حذف شدهای!
(۲)
گویا صبح دمیدهست!؟
من اما،،،
بی "تو"
صبحی نمیبینم!
***
-شب؛
در تداومش میکوشد!
(۳)
ایمان آوردهام؛
به صبحگاه آمدنت.
اگرنه،
سیاهی شب،
[نمایش اهریمن] ست!
#لیلا_طیبی (رها)
@sherziba110
🌹🌹🌹
(۱)
شبپرهام اما،
(اگر باورت بشود)؛
در ذهن من،
خورشید خیمه زده است!
(۲)
شعرهایم را،،،
در آتش انداختم!
تو اما؛
از آتش و دود-
--برخواستی!
(۳)
من سرزمینی دورم،
استرالیا،
بوتسوانا،
بلیز،
چرا گذارت به من نمی افتد
--که فتحم کنی!.
#لیلا_طیبی (رها)
@sherziba110
🌹🌹🌹
(۱)
پروازِ پرستوها زیباست!
اما،،،
دلم، پیش کبوتری است؛
که روی دیوار کِز کرده بود!
(۲)
بی تو،
نسیمی حتا--
به گیسوانِ باغ دست نمیکشد!
(۳)
به تشنگیی بهار
دلخوش نباش!
...
تا به باران فکر کنی؛
پاییز از راه رسیدهست!
(۴)
میگویند:
(به هر کجا که روی آسمان...)
نه!
پس چرا؛
آسمان "تو" آبیست و،
آسمانِ من ابری؟!
(۵)
اگرچه؛
کولهباری از دلتنگی-
به دوش دارم؛
اما هرگز
به جادهی خیالت
سر نخواهم زد!
(۶)
فانوس،،،
کنج انبارِ تنهایی فرسود..
(در تبعیدی ناخواسته)
***
با آغاز حاکمیتِ شب تاب!
#لیلا_طیبی (رها)
@sherziba110
🌹 🌹 🌹
(۱)
[دوستت دارم] را،
به تکرار در گوشم زمزمه کن؛
تا پوست بترکاند
نهال عشق!
(۲)
برایم، از عشق بگو،،،
اگرچه سالهاست؛
فلشِ کوچه،
بنبست را نشان میدهد!.
(۳)
دوستت دارمهای مکررم را
کی میشود؛
--مرور کنی؟!
#لیلا_طیبی (رها)
@sherziba110
🌹 🌹 🌹
(۱)
آغوشت را،،،
به آغوشم گره بزن؛
محکم تر از همیشه!
♡
بگذار ناگسستنی باشیم!
(۲)
وقتی ستارههای دور
کم رنگ سوسو میزنند؛
چراغهای نئون
به طعنه نگاهشان میکنند!
(۳)
رو سیاهی،،،
به عمو فیروز میماند؛
در نوروزِ زیرِ فقر!
#لیلا_طیبی (رها)
@sherziba110
🌹🌹🌹
برگردان شعرهایی از لیلا طیبی به کوردی
(۱)
آسمان که دلش میگیرد،
ابری میشود
نمیدانم چرا من،
هوای گریه دارم!
🔃
ئاسمان کە پەشێو دەبێ،
هەور دایدەگرێ
نازانم بۆ من، هەستی گریانم هەیە!
(۲)
فلاکت داشت
حالِ کارگرِ سیاه...
میان ثروتی بیپایان
در معدن الماس!
🔃
قەیراناوی بوو دۆخی کرێکاری ڕەش…
لەناو سامانێکی پڕدەرەتان
لە کانگای ئەڵماسدا!
(۳)
پنجرهام،،،
بُغض کردهست!
گمانم؛
آسمان هم
هوس باریدن دارد!
🔃
دەلاقەکەم، خەمۆک بووە!
وادەزانم،
ئاسمانیش خولیای بارینی هەیە!
(۴)
متروک و خرابم،
چنان منزل عارف*!
کویی؟!
کجایی؟!
که آبادم کنی تو...
🔃
کاولو شێواوم، وەکوو ماڵی عارف
لەکوێی؟ کوێندەر؟
کە ئاوەدانم بکەیتەوە.
شعر: #لیلا_طیبی (رها)
برگردان به کوردی: #زانا_کوردستانی
@sherziba110
🌹🌹🌹
پ.ن:
خانه عارف قزوینی مربوط به دوره قاجار است در قزوین، محله حمدالله مستوفی، «کوچه، خیابان» صوفیان محله پنبه ریسه که انتهای آن «کوچه، خیابان» به خیابان باغ دبیر، راه پیدا میکند قرار دارد.
▪ چند شعر کوتاه (هاشور) از لیلا طیبی
(۱)
قلبهای عاشق،
رنگ میبازند؛
اما،،،
رنگ عوض نمیکنند.
(۲)
آه ای روزگار!
لحظات بدت
بر ریل دلم
قطار شدهاند...
(۳)
دستهایت چتر،
چشمهایم خیس،
بغلم کن،،،
توفان سهمگینی در راه است!
(۴)
من،،،
آفتابگردانم!
وقتی خورشید من نباشد
دل به هیچ چراغ هرزهای نمیبندم!
(۵)
پا به ماهست ذهنم،
خیالت را!
چه وقت کودک آمدنت؛
-پا به خانهام بگذارد؟!
(۶)
کرانههای "کازابلانکاست"
آبیی نیلگونِ چشمهایت
وَ من،،،
کودکی که ناشیانه
دارد غرق میشود!
(۷)
غروبِ که،
در شهرم ریشه میدواند؛
بذرِ خیالت را میپاشم...
***
حالا،
--دارمت!
(۸)
قلبم،،،
با هر کوبش-
نام تو را جار میزند!
(۹)
آه،،،
ای سببِ دلتنگیهای من
کاش، از قاب عکس
--بیرون میزدی!
#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور
@sherziba110
🌹🌹🌹
اگرچه باورش سختست، اما،
جزیرهی شرجی آغوشت
با هیچ کرانهای
--قابل قیاس نیست!
#لیلا_طیبی (رها)
@sherziba110
🌹🌹🌹
(۱)
بگذار،،،
شعرهایت به پرواز درآیند؛
وُ پر بگیرند
تا دور دستها.
--آنجا که،
مردانِ سلاخی شدهاند وُ،
زنها پوست انداختهاند!
شاید؛
میان دفترت
[شعر]،،،
کمی از تب جهان بکاهد!
(۲)
کفرآمیزترین جملهها
از دهان من و تو بیرون میزند؛
-:[دوستت دارمها]
-- دوستت دارمها...
♡
آه،،،
هنوز مردمان شهرم
به آیین "عشقورزی"
ایمان نیاوردهاند!
#لیلا_طیبی (رها)
(۱)
روزگارم
به قدمت کلاغهای تاریخ سیاه است؛
شاید مترسکی هستم
نگهبان کویر لوت!
آه
به بطلان میگذرانم
دو روز عمر را
به کدامین فصل سپردهای
قدومت را!؟
(۲)
حالا
نسیم گیج ناگزیر؛
به دور کاکتوس میپیچد.
وقتی میبیند
بعد از هجرتِ شاپرکها
شمعدانیهای سُرنجی
دیگر نفس نمیکشند!
(۳)
قوئی زیبا اما،
تنها،
- در مردابی وسیع-
آمدن جفتش را انتظار میکشد...
*
آه، نفیر تیری
بر سینهی نرینه قو
تابستان وُ، فضای بختش را
تاریک کرد!
(۴)
بگذار
شعرهایت به پرواز درآیند؛
و پر بگیرند تا دور دستها.
-آنجا که،
مردانِ سلاخی شدهاند وُ،
زنها پوست انداختهاند!-
شاید میان دفترت [شعر]
کمی از تب جهان بکاهد!
(۵)
کفرآمیزترین جملهها
از دهان من و تو بیرون میزند
-:[دوستت دارمها]
- دوستت دارمها...
*
آه، هنوز مردمان شهرم
به آیین "عشقورزی"
ایمان نیاوردهاند!
#لیلا_طیبی (رها)
C᭄💙Z🌺
@sherziba110
برای تو،،،
در قلبم جاده ای ساختهام
بیانتها
نگران برگشت نباش...
دوست داشتنت؛
شبیه همین جاده-
بیانتها ست!
#لیلا_طیبی
━━━━💠🌺💠━━━━
@sherziba110