eitaa logo
🇮🇷🦋 شعـر زیبـا 🦋🇮🇷
3.2هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
[ لـیـنـک ڪـانـال ] http://eitaa.com/joinchat/291176566C5b2b957abf [ مدیر اصلی کانال @Hasibaa6 ]
مشاهده در ایتا
دانلود
نازنینم کجا مرگ فقط یک‌بار است؟ با رفتنت من، چندین مرتبه است میمیرم. (بریتانیا) برگردان: @sherziba110 🌹🌹🌹
فردا روزه نمی‌گیرم تو اینجا نیستی و اگر غروب اذان بدهند دیگر با چه چیزی افطار کنم چون هیچ خرمایی مزه‌ی لب‌های تو را نمی‌دهد! (بریتانیا) برگردان: @sherziba110 🌹🌹🌹
(۱) گوتی ئەگر بمری و لەو دونیا پێت بڵێن: یەک ڕستەمان لەبارەی ژیانەوە بۆ بڵێ، دەڵێی چی؟ وتم دەڵێم هیوادارم جارێکی‌تر سوعبەتی وا بێتام لەگەڵ من نەکەنەوە! ◇ مرا گفت: اگر بمیری و در دنیای دیگر بپرسند که، جمله‌ای درباره‌ی زندگی بگو، چه خواهی گفت؟ گفتم: - آرزو دارم چنین سوال بی‌جایی از من نکنند!. (۲) لە ئەلبوومی ژیانی هەمووماندا، وێنەیەک هەیە، که وێنەگەرەکەیمان لە خۆمان خۆشتر ده‌وێت...! ◇ میان آلبوم زندگی همه‌ی ما، عکسی هست، که عکاسش را از خودمان بیشتر دوست داریم...! (۳) حەزم لە ماڵێکە پەنجەرەکانی گەورەبن؛ هەست دەکەم ئێمە دروستکراوین تا تەماشا بکەین... ◇ دوست دارم تمام خانه‌ها پنجره‌های بزرگی داشته باشند، ایمان دارم که ما خلق شده‌ایم تا از دیدنی‌های جهان لذت ببریم. (استکهلم سوئد) برگردان: @sherziba110 🌹🌹🌹
ئەم سەری ساڵ و بنی ساڵە درۆیە! من ئەو ڕۆژەی تۆ تەشریفی تێدا دەهێنی دەکەمە یەکەم ڕۆژی خۆمی، مانگی خۆمی، ساڵی خۆم، من ئێستا وەستاوم و چاوەڕێم چاوەڕێی ساڵی «دووهەزار و تۆ»م. ◇ شروع و پایان سال دروغ است! من آن روزی را که تو در آن می‌آیی، نخستین روزم، نخستین ماهم، نخستین سال‌ام می‌دانم، اکنون منتظرم و چشم به راه، چشم به راه سال "دو هزار تو". (سوئد) برگردان: @sherziba110 🌹🌹🌹
خۆشتم دەوێ و پەیوەستەم پێتەوە، وەک پەیوەستی (هەمزە) بە سری (ئەلف)ـەوە! ◇ دوستت دارم و وصلم به تو، مانند اتصال "همزه" بر سر "الف"! (سوئد) برگردان: @sherziba110 🌹🌹🌹
هەندێک کەس لە واقعیدا وندەبن لە خەیاڵدا بۆیان بگەڕێیت کەچی من لە خەیاڵدا ونبووم و لەسەر ڕێگەی واقیع سۆراغی خۆم دەکەم!... ◇ عده‌ای در واقعیت گم شده‌اند و در خیال باید پی‌شان گشت، و من در خیال گم شده‌ام، اما در واقعیت سراغ خود می‌گردم. (سوئد) برگردان: @sherziba110 🌹🌹🌹
(۱) دریا دور بود وُ ماهی، به تنگ کوچک‌اش دل بست. دیگر باور نکرد، --قصه‌ی دریا را (۲) به اشک چشم آبیاری کرده‌ام مزرعه‌ را... وعده‌ را، --درو کن! (۳) عجب زمین بایری حتی رمه‌های گوسفند نیز در آن نمی‌خورند، --ذهنم را... @sherziba110 🌹🌹🌹
(۱) از خانه‌ای که تو در آن --نیستی! و از پنجره‌هایی که بسته‌اند، بیزارم! (۲) تو رسولِ "عشق" ی وُ میان این قوم هوا پرست --مطرود! (۳) تروریست‌ها هم،،، از کشتن دست برداشتند. تو - اما؛ با دوریت داری می‌کشی‌ام!! @sherziba110 🌹🌹🌹
(۱) آرمیده به میان تنهایی پر وهم تو با حضورت چه پنهانی؟! آه آمدنت، چه لهجه ی غریبی دارد… (۲) اندیشه‌ام،،، پر است از روزنه‌هایی که؛ سهم اندک‌ام هستند، از تمامِ روشنایی! (۳) باورم نمی‌شود، غروبی ضخیم در تنت رخنه کند. *** تو که همیشه همسایه‌ی آفتاب بودی! @sherziba110 🌹🌹🌹
حەوت خولەکی ئەوەڵڕۆژی ساڵ ۱ دڵتەنگی، نەکات، نەبەروار ناناسێت. هەیینی بێت، یان پێنج شەممە!   ۲ بەهار، ناوی هیچ یەک لەوەرزەکان نییە. بەڵکو، من کەسێکم خۆشدەوێ، ئەو ناوی بەهارە! ۳ من وتم:خۆشمدەوێی، ئێستا هەموو شار دەزانن. ڕاست دەڵێن: قسە کەوتە زار،دەکەوێتەشار! ۴ دڵتەنگی، سادەترین، سزای تەنیاییە! ۵ ناوهێنانت، تامێکی سەیری هەیە. کە بانگت دەکەم، دەمم پڕدەبێ لەتامی لالەنگی! ۶ کە پێکەنیت، هەستمکرد، بە تەنیا ڕۆژی هەیینی، عەسری هەیە! ۷ تەنیایی، حەوت پیتە، بەڵام، بەسەد ساڵ ناسڕێتەوە! ◇ ▪هفت دقیقه از نخستین روز سال ۱ نکند دلتنگی‌ات نگذارد که بدانی امروز پنجشنبه است یا که جمعه! ۲ بهار، نام هیچکدام از فصل‌ها نیست! بلکه بهار اسم کسی‌ست، که من دوستش دارم. ۳ من که گفتم: دوستت دارم! تمام شهر خبردار شد، راست گفته‌اند: حرف که بر زبان بیاید، به گوش تمام شهر خواهد رسید! ۴ دلتنگی، کمترین عذاب تنهایی‌ست! ۵ صدا زدنت، لذتی عجیب دارد! همین‌که نامت را بر زبان می‌آورم، کامم مزه‌ی نارنگی می‌گیرد! ۶ چون که لبخند می‌زنی، احساس می‌کنم در یک عصر دلنشین جمعه هستم. ۷ تنهایی، هفت حرف است، اما به صد سال شناخته می‌شود! شعر: برگردان به فارسی: @sherziba110 🌹🌹🌹
[فراشعر "طاق"] بافته اند تارهای سیاه گیسویش [طاق‌بستان] میان سینه ستبر پراو کوهی که کم ندارد هیچ انگار سرش می‌زند طعنه به قامت آفتاب! شعری‌ست ورد زبان‌اش و سرود شبانه تا سحر دایه شده مردمان شهر را سنگ نیست گمانِ من که نازدانه دختری‌ست رفته به حجله‌گاه طاق گستری هر لحظه خون‌اش روانه‌ست --به شهر! ■ - برخیز عروسکم! ■ این گفته‌ی مام شهر بود که به دست داشت مجمعه‌ای بزرگ صبحانه‌اش معجون دلپذیر دو چند انجیر خشک تا نوش جان کند زیر سوسوی نور چراغ عروس شهر باختر به ناز پوشیده به تن پر برگ بلوط را ابر چون دید رخساره‌اش به حُسن ■ -بارید وُ چشمک زنان به گوش رود غرید ■ - ای ناز عروس شهر تنت را چه نیاز به ناز دلبران... اما چه حیف صد آهِ سینه سوز! ◾️ ناگاه رسید از دور مهمان ناخوانده‌ای ناگاه! از قله تا دامنه‌اش را به خط چوب یا ردِ دردناک یادگار بر اندام ظریف آن نازنینِ شهر ما زد نقش زشت غم یک سلطان دارد آن هم تو مام... غمگین شده دلِ زمان از غم طاقِ ما، بستان که نه سیاه بیشه‌ای شده‌ست متروک و ویران از نافهمی ما! گیر افتاده در مرز زمان ساعت و دقیقه‌ها گنگ و مبهم احوال این عروس احوالِ ماهی افتاده به تور صیاد گشنه‌ای‌ست. ■ - مرمت‌ام پیش کش شما نیافزا بر خرابی حالم ■ افتاده به چنگ مردمی خام آه ای عروس خون افتاده به چنگ باغبان نابلد! ■ -قلبت‌ام مجروح جراحت بی‌کفایتی شده‌ست همت کنید تا خراب‌تر نشده تن‌ام همت کنید که روز روشنم پر نکشد به شب سیاه! اما چه شد سرنوشت این عروسِ شوم! اکنون سال‌هاست محجور شده و تنها بی‌برادر و تنها یتیم‌ و دردمند چشم دوخته به راه که شاید کسی دستی کشد به مهر سر و تن‌اش را. @sherziba110 🌹🌹🌹
برگردان شعرهایی از لیلا طیبی به کوردی (۱) آسمان که دلش می‌گیرد، ابری می‌شود نمی‌دانم چرا من، هوای گریه دارم! 🔃 ئاسمان کە پەشێو دەبێ، هەور دایدەگرێ نازانم بۆ من، هەستی گریانم هەیە! (۲) فلاکت‌ داشت حالِ کارگرِ سیاه... میان ثروتی بی‌پایان در معدن الماس! 🔃 قەیراناوی بوو دۆخی کرێکاری ڕەش… لەناو سامانێکی پڕدەرەتان لە کانگای ئەڵماسدا! (۳) پنجره‌ام،،، بُغض کرده‌ست! گمانم؛ آسمان هم هوس باریدن دارد! 🔃 دەلاقەکەم، خەمۆک بووە! وادەزانم، ئاسمانیش خولیای بارینی هەیە! (۴) متروک و خرابم، چنان منزل عارف*! کویی؟! کجایی؟! که آبادم کنی تو... 🔃 کاول‌و شێواوم، وەکوو ماڵی عارف لەکوێی؟ کوێندەر؟ کە ئاوەدانم بکەیتەوە. شعر: (رها) برگردان به کوردی: @sherziba110 🌹🌹🌹 پ.ن: خانه عارف قزوینی مربوط به دوره قاجار است در قزوین، محله حمدالله مستوفی، «کوچه، خیابان» صوفیان محله پنبه ریسه که انتهای آن «کوچه، خیابان» به خیابان باغ دبیر، راه پیدا می‌کند قرار دارد.
[حلبچه] اکنون من، نمی‌دانم، یا تنها چیزی که می‌دانم همین است که نیمی از من همراه شما غرق شد و نیمه‌ی دیگرم در گوری دسته جمعی دفن... دیگر چیزی برایم باقی نمانده جز یک عدم و نیستی ابدی و حسرتی پر از تنهایی و عکسی سیاه و سفید، بعد از شما... (عراق) برگردان : @sherziba110 🌹🌹🌹
▪چند شعر کوتاه (هاشور) از زانا کوردستانی (۱) دوست داشتنت، شعری‌ست بلند. آه!... مگر عمرم به درازا بکشد! (۲) امشب‌ و هر شب، دو، سه بار دوستت‌دارم‌هایم را مرور کن نیازی به دیازپام نیست... ... حالا؛ آرام به خواب! (۳) ماه را،،، درون باغچه --چال کردم! فردا بر درخت خرمالو صدها فانوسِ گس، --آویزان بود! (۴) بوی دسته‌ی "تبر" می‌داد، --{در ذهنش} نهالی که باغبان کاشت! (۵) بین ساختن نیمکت وُ، هیزم،،، سردرگم مانده‌ست نجار * درختِ خشکیده از عشق چه می‌فهمد؟! (۶) "تو" که نباشی، [بهار] فصلی‌ست خزان زده! * --با چشم هایی بارانی! @sherziba110 🌹🌹🌹
حالا که دارمت، خوب خوب می‌دانم سختی‌های زندگی، شیرین می‌شود با حضور تو... (عراق) برگردان : @sherziba110 🌹🌹🌹
چون عاشقت شدم، دنیا را به چشمانت دیدم زمزمه و صدای نفست و کوچه‌‌ای که همیشه تو از آن گذر داری میعادگاه آرزوهایم شدند... (عراق) برگردان : @sherziba110 🌹🌹🌹
آغوشت به من آموخت، می‌شود میان بازوانم، محاصره نمایم، گذرگاه آزادی را... (عراق) برگردان : @sherziba110 🌹🌹🌹
اکنون ناله‌های من هم، از گلو بر می‌خیزد، همچون ناله‌های حلبچه، میان گریه‌های مادرم مانند شیون زخم‌های خونین، بر پیکر پدرم... (عراق) برگردان : @sherziba110 🌹🌹🌹
ولنتاین پیاده‌روی‌های غروب‌گاهان است، وسط پارکی شلوغ، یا که نوشیدن قهوه‌ای‌ به رنگ چشمانت... (عراق) برگردان : @sherziba110 🌹🌹🌹
ولنتاین پیاده‌روی‌های غروب‌گاهان است، وسط پارکی شلوغ، یا که نوشیدن قهوه‌ای‌ به رنگ چشمانت... (عراق) برگردان : @sherziba110 🌹🌹🌹
امشب به خوابم بیا ابری، در میان دیده‌گانم‌ست که فقط و فقط بر روی شانه‌های تو می‌بارد... (عراق) برگردان : @sherziba110 🌹🌹🌹
▪چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی (۱) [دیکلوفناک]،،، نام دیگرِ پدرم بود. که سال‌ها با دردِ پاهایش؛ --دنبال ما می‌دوید! (۲) دست از دنیا کشید امّا؛ از ما نه! پدری که، دست‌هایش، قوت قلبمان بود! (۳) من بلوطم، با هیچ باد و بارانی ریشه‌های ستُرگم؛ --کنده نمی‌شود! (۴) جهان با سوزنی در دست؛ می‌دوزد و می‌دوزد و می‌دوزد --دهانم را... (۵) همیشه خسته بود؛ با مشکلاتِ بیشمار، اما،،، متبسم! (۶) آرام وُ، ایستاده، مُرده‌ام... * رسم سروها اینگونه‌ست!. (۷) شیرِ درونم، به نعره است... * تنهائی‌ام،،، شبیه آهوئی رمیده‌!. (۸) دمکراسی‌ی کاذب دارد با بوق وقاحتش غوغا می‌کند! ... ما؛ در گوش‌هامان پنبه چپانده‌ایم! (۹) عقربه‌های ساعتم زیر خروارها جرم و زنگ، خواب رفته‌اند. در خانه‌ای که چشم‌های تو طلوع نمی‌کند!. @sherziba110 🌹🌹🌹
من دڵی بەفرم پێ ناشکێ نازانم چۆن بێ تەلەفۆن و بێ پەیام دێت لەدەرگای ماڵم ئەدات ئەو نازانێ ئەو میواندارییە ناوەخته باهۆزئاسا ڕەنگە دڵم بشکێنێت و بۆ لێواری خەمم ببات. ◇ من هیچ برف را دوست ندارم! نمی‌دانم چگونه‌ست که او بدون هیچ پیغام و پسغامی پیدایش می‌شود و در خانه‌ام را می‌کوبد. برف نمی‌داند که او برای من مهمان ناخوانده‌ای‌ست و چون گردبادی، سامان دلم را از هم می‌پاشد و به پرتگاه غم و غصه می‌اندازد مرا؟! (مه‌شخه‌ل) ترجمه: @sherziba110 🌹🌹🌹
نمایی از بهشت کوه عوالان و رودخانه‌ی روستای نشور کامیاران 📸 🤍⃟🕊🤍⃟🕊 °•✮•°°•✮•°°•✮•°°•✮•°°•✮•°
▪چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی (۱) با تلفن همراهش درگیرست... * روزهای بیشماری‌ست، کسی سراغش را نگرفته است! (۲) امروزه روز به قلم پناه آورده‌ام چرا که سرزمینم خسته از «خون و جسد» به تفکری نوین نیازمندست! (۳) کلاغ پیروُ، شانه‌ی مترسک... * هم صحبت‌های؛ -روزگارانِ خشکسالی! (۴) چند گِرَم حنای ناچیز،،، سالخوردگی‌اش را پنهان می‌کرد... اما،،، چروک‌های چهره لو می‌دادندش! (۵) باران؛ -- ببار -- بباروُ، تفنگ را خاموش کن! * خوزستانِ تشنه‌، خون نمی‌خواهد! (۶) دلتنگ صدایت هستم... آه پدر؛ خوابم را بیفروز! (۷) پروانه‌ی دلباخته؛ با جنونی عاشقانه، خودش را به آتش شمع زد... * چه انتحار شجاعانه‌ای! (۸) من به تو نیاز دارم! مثل: [خوزستان]، --به آب! (۹) کابوسِ خشکسالی، گلوی "کارون" را می‌فِشُرَد.. *** آه خوزستان!