#مهجة_فاطمه
#قسمت_هفتم
#سخنان_امام_حسن_بن_علی
.
.
امام حسن فرمود:
.
.
و این امت شنید که پیامبر به پدرم می فرمود:
او نسبت به من به منزلۀ هارون به موسی است، جز آنکه بعد از من پیامبری نمی آید
.
.
و پیامبر خدا را دیدند، در حالیکه او را در غدیر خم به امامت گمارد، و گفتارش را شنیدند که برای او به «ولایت» سخن گفت
.
.
آنگاه امر فرمود که شاهدان به غایبان این خبر را برسانند
.
.
پیامبر از ترس قومش (از شهر خارج شد و) به سوی غار رفت، آنگاه که تصمیم گرفتند به او مکر و حیله بزنند و این، در حالی بود که آنان را به راه حق می خواند
.
.
ولی یارانی نداشت که از او دفاع کنند، و اگر یارانی داشت با آنان می جنگید.
.
.
و پدرم نیز دست از جنگ برداشت و اصحابش را سوگند داد و از آنان یاری خواست، ولی کسی او را یاری نکرد
.
.
و به فریادش نرسیدند و اگر یارانی داشت، دست از جنگ نمی کشید و خداوند او را در گشایشی قرار داد
.
.
همچنانکه پیامبر در گشایش بود.
.
.
و مردم مرا خوار کردند و در این حال، ای پسر حرب!
.
.
با تو بیعت کردم و اگر یارانی داشتم که مرا از تو رهایی می دادند، با تو بیعت نمی کردم
.
.
و خداوند هارون را در زمانی که مردم او را ناتوان کردند و به دشمنیَش پرداختند، در حال گشایش قرار داد.
.
.
همچنانکه من و پدرم در حال گشایش از جانب خداوند هستیم
.
.
در زمانی که مردم ما را رها کرده و با دیگری بیعت نمودند و ما یارانی را نیافتیم
.
.
و این روشها و نمونه ها پی در پیِ یکدیگر می آیند.
.
.
ای مردم! اگر در بین مشرق و مغرب بگردید، تا مردی را بیابید که جدش پیامبر و پدرش جانشین پیامبر باشد
.
.
جز من و برادرم را نخواهید یافت
.
پس تقوای الهی پیشه سازید و بعد از بیان مطلب گمراه نگردید و چگونه است شما را؟
.
.
و از شما چنین انتظاری نمی رفت، آگاه باشید من با این شخص -و به معاویه اشاره کرد- بیعت کرده ام و شاید این فتنه و آزمایشی برای شما باشد و بهره مندی تا زمان اندک.
.
.
ای مردم!
.
کسی را به خاطر واگذاردن حقش مؤاخذه نمی کنند
.
و اگر [او] حق دیگری را ظالمانه بگیرد مورد مؤاخذه قرار می گیرد
.
و هر کار خوبی، سوددهنده است و هر کار خطایی به اهل آن ضرر می رساند
.
.
امری اتفاق افتاد و «سلیمان» آن را دانست و او را بهره مند کرد ولی به «داود» ضرر نرسانید.
.#ادامه_دارد ....
.
#ramadandecorations
#امام_حسنی_ام
#امام_حسنی_ها
#سید_شباب_اهل_جنه
#مظلوم
#تنها
#مهجة_فاطمه
#سخنان_امام_حسن_بن_علی
#قسمت_هشتم
.
.
امام ادامه دادند :
.
اما نزدیکی و خویشاوندی به مشرک بهره می رساند
.
در حالیکه -سوگند به خدا- برای مؤمن بهره مندیَش بیشتر است
.
.
پیامبر به عمویش «ابوطالب» که در حال مرگ بود فرمود:
.
بگو: معبودی جز خداوند نیست، تا در روز قیامت شفاعت تو را بنمایم و این کلام را پیامبر به او نمی گفت
.
و به او وعده نمی داد، جز در زمانیکه از طرف او اطمینان داشت
.
.
و برای کسی این مطلب را نفرمود، جز شیخ ما
.
.
یعنی، ابوطالب
.
.
خداوند می فرمود: «توبه برای کسانی نیست که کارهای زشت انجام می دهند و هنگامیکه مرگ دامنگیرشان شد
.
.
گویند: هم اکنون توبه کردیم و نه برای کسانی که با حالت کفر می میرند، برای آنان عذابی دردناک آماده کرده ایم.»(النساء: 18)
.
.
ای مردم!
.
بشنوید و به آن توجه کنید و تقوای الهی پیشه سازید و به خود مراجعه کنید و بسیار دور است که شما به سوی حق باز گردید
.
.
در حالیکه گمراهی
.
شما را بر زمین زده و طغیان و سرکشی و انکار، شما را فرا گرفته است.
.
.
آیا شما را به آن مجبور کنیم، در حالیکه آن را ناپسند می شمرید؟ و سلام بر آنانکه از راه هدایت پیروی کنند
.
.
💢💢💢
مطلبی که در این ۷ قسمت آورده شد
خطبه ای هست که امام مجتبی قبل از صلح
.
وقتی تصمیم به صلح داشتم برای مردم گفتن
.
امام تا زمان واگززاری خلافت خظبه های دیگری هم برای مردم گفتن
که در ادامه میزاریم .....
. انشا الله
و به شرط لیاقت
....
#ramadanmubarak
#ramazan
#امام_حسنی
#خطبه
#مهجة_فاطمه
#توضیحات
#صلح_امام_حسن
.
.
بعد از انجام صلح امام بار ها خطاب به مردم عراق فرمودند:
.
.
ای اهل عراق!
.
من سه چیز را از شما خرده می گیرم: کشتن پدرم و ضربه زدن به من و به یغما بردن زاد و توشه ام
.
.
علت صلح در روایات اینطور بیان شده که :
.
.
هنگامی که صلح انجام پذیرفت و کار پایان یافت
.
معاویه از امام خواست که در میان گروهی از مردم سخن بگوید
.
و ایشان را آگاهی دهد که با معاویه بیعت نموده و حکومت را به او تفویض کرده است
.
.
امام پذیرفت و در حالیکه مردم جمع شده بودند، خطبه خواند
.
.
در آغاز، حمد و ثنای الهی گفته و بر پیامبرش درود فرستاد و این از گفتار ایشان است که فرمود:
.
.
ای مردم! زیرکترین زیرکی، تقوی
.
و حماقت ترین بی خردی، فجور و گناه است
.
و اگر شما میان شرق و غرب جهان بگردید تا مردی را بیابید که جد او پیامبر باشد، جز من و برادرم «حسین» کسی را نمی یابید
.
.
و می دانید که خداوند شما را به جدم پیامبر هدایت کرد
.
و شما را از ضلالت و گمراهی نجات داد و از جهالت و نادانی رهایی بخشید و بعد از ذلت، عزت و بعد از کمی افراد، بسیارتان گردانید
.
.
و معاویه با من در مورد حقی منازعه می کند که آن برای من است
.
.
و برای صلاح امت و قطع فتنه و آشوب آن را رها کردم
.
.
و شما با من بیعت کرده بودید که با هر که صلح کنم، صلح و با هر که بجنگم، بجنگید
.
.
به این عقیده رسیده ام که با معاویه سازش کنم و خط جنگ بین خود و او را پایان دهم
.
.
و با او بیعت نمودم و دیدم که جلوگیری از خونریزی بهتر از ریختن آن است
.
.
و قصدم از این کار صلاح و بقای شماست و شاید این امر آزمایشی برای ما بوده و تا زمان اندکی آنان را بهره مند سازد.
.
#ای_ماهی_دریا_برایت_گریه_کرده
#امام_حسنی_ام
#امام_حسنی_ام_الحمدلله
#مهجة_فاطمه
#داستان_صلح
#وقایع_بعد_از_صلح
#قسمت_اول_از_بخش_دوم
.
.
بعد از خطبه ای که امام قبل از صلح خواندن
وماجرا هایی که گفته شد
.
.
روایت شده که بعد از آنکه امام صلح کرد معاویه از ایشان خواست که خطبه ای بخواند
.
امام امتناع کرد
.
او را سوگند داد که عمل نماید. برای امام جایگاهی ترتیب دادند. امام بر آن جای گرفت و فرمود:
.
.
سپاس خدایی را سزا است که در فرمانرواییش یگانه و در پروردگاریش تنها است
.
.
پادشاهی را به هر که خواهد، بدهد و از هر که بخواهد، می گیرد
.
.
و سپاس خدایی را سزا است که مؤمنان را به ما گرامی داشت و گذشتگان را از شرک رهایی بخشید
.
و خون گروه دیگری از شما را از ریختن حفاظت کرد
.
پس آزمایش ما در گذشته و حال نزد شما بهترین آزمون بوده است؛ چه شکر گزارید و چه ناسپاس باشید.
.
.
ای مردم!
.
پروردگار علی (ع) به او داناتر بود در زمانیکه او را به سوی خود فراخواند و او را به فضیلتی مخصوص گردانید که همانند آن را سراغ ندارید و مانند آن را نمی یابید.
.
.
بسیار دور است، بسیار دور است؛ چه بسیار کارها را برای او دشوار گردانیدند
.
تا اینکه خداوند او را بر شما پیروز گرداند، در حالیکه او همنشین شما بود
.
در جنگ بدر و غیر آن با شما جنگید. آب گل آلودی را به شما خورانید و آب تلخی را به شما نوشانید و شما را ذلیل گردانده و شما را اندوهناک ساخت
.
.
شما نسبت به بُغض او ملامت نمی شوید.
.
.
و به خدا سوگند امت پیامبر به جایگاهی نخواهد رسید، تا آنگاه که رهبر و پیشوایشان در بنی امیه باشد
.
.
و خداوند به سوی شما فتنه ای گسیل داشته که از آن بازداشته نمی شوید، تا اینکه بخاطر اطاعتشان از ستمگران و پناه بردن به شیاطین هلاک گردید
.
.
آنچه را در گذشته ها انجام گرفته و آنچه را از آینده از رغبت های زشت و افکار پستی که در انتظار آنم،
.
به حساب خداوند می گذارم.
.
آنگاه فرمود:
.
.
ای اهل کوفه!
.
.
دیروز کسی از شما جدا شد که تیری بود از تیرهای الهی
.
کوبنده دشمنان او؛ درهم کوبندۀ بدکاران قریش بود.
.
.
همواره آنان را تحت اختیار داشته و از او در وحشت بودند
.
.
در مورد اوامر الهی مورد ملامت قرار نگرفته و از مال خدا چیزی را به سرقت نمی برد و از جنگ با دشمنان خدا فرار نمی کرد
.
.
تمامی قرآن به او داده شده، او را خوانده اجابت نمود. او را راهبری کرد، تبعیت نمود
.
.
در کارهای الهی از ملامت ملامت گران نمی هراسید، پس درود و رحمت الهی بر او باد.
#emamhasani_ha
#emamhasanmojtaba
#امام_حسنی_ام💚
#امام_حسنی_ام
#مهجة_فاطمه
#احتجاجات
#عمرو_عاص
.
.
روزی عمرو بن عاص به معاویه گفت:
.
نزد حسن بن علی بفرست و بگو بالای منبر رفته و خطبه بخواند
.
شاید در سخن گفتن عاجز شود و بدین وسیله او را در هر محفلی از این جهت مسخره خواهیم کرد
.
.
معاویه نزد ایشان فرستاد. امام بالای منبر رفت، در حالیکه مردم و رؤسای اهل شام جمع شده بودند، امام حمد و ثنای الهی گفت، آنگاه فرمود:
.
.
ای مردم!
.
هر که مرا می شناسد که مرا می شناسد و آن کس که مرا نمی شناسد، بداند
.
من حسن پسر علی بن ابی طالب هستم. من پسر پیامبر خدایم.
.
پسر آن کس که خداوند، زمین را برایش پاک و سجده گاه قرار داد
.
من پسر چراغ فروزان و فرزند پیامبر بشارت دهنده و بیم دهنده و بیم رسانم. پسر آخرین پیامبران و پیشوای فرستادگان و رهبر پرهیزگاران و برگزیدۀ پروردگار جهانیانم
.
.
من پسر کسی هستم که بعنوان رحمت به سوی جهانیان فرستاده شده و من پسر کسی هستم که بر جن و انس برانگیخته شد
.
.
معاویه که از سخن امام به سختی افتاده بود
.
سخن ایشان را قطع کرد و گفت:
.
ای ابا محمد!
.
از این سخنان ما را واگذار و از ویژگیهای خرما برای ما سخن بگو -قصد او آن بود که امام خجالت کشیده و سخن نگوید-. امام فرمود:
.
.
آری، خرما به وسیله باد باروَر می شود و حرارت خورشید آن را می پزد و خنکی شب آن را خوشبو و تازه اش می کند.
.
آنگاه امام به سخن اول خود بازگشت و فرمود: من پسر کسی هستم که خواستنش به درگاه خدا پذیرفته می شد
.
.
من پسر کسی هستم که شفاعتش مقبول قرار می گیرد. من پسر کسی هستم که نخستین فردی است که از زمین مبعوث می گردد.
.
.
من پسر کسی هستم که درِ بهشت را می کوبد و در برایش گشوده می شود و داخل آن می شود
.
من پسر کسی هستم که فرشتگان در جنگ به یاریش می شتافتند و غنایم برایش حلال گشت
.
به وسیله ترس از فاصله یک ماه یا بیشتر یاری شد
.
امام در این سخنان بود، تا اینکه دنیا بر معاویه تیره و تار شد و از اهل شام و غیر آنان هر که امام را نمی شناخت او را شناخت
.
معاویه گفت: ای حسن! آرزو داشتی که خلیفه شوی، اما خلیفه نیستی
امام فرمود:
.
خلیفه کسی است که به روش پیامبر عمل کند و به اطاعت الهی گردن نهد و
.
کسی که ستم می کند و سنت های الهی را تعطیل گذارده و به دنیا همچون پدر و مادر خود دلبستگی دارد
.
و بندگان الهی را بردگان و مال خدا را غارت می کند، خلیفه نمی باشد،
ولکن او کسی است که به زور حکومتی را به چنگ آورده
.
.
و از آن به مدت کوتاهی بهره می برد و به زودی دورانش پایان می یابد
.
.
لذتش تمام شده و تبعات آن بر عهده اش باقی می ماند و اینگونه می باشد که خداوند فرموده:
.
و نمی دانی شاید آن آزمایشی برای شما باشد و بهره مندی تا مدتی کم (الانبیاء: 111)
.
آنان را چند سال بهره مند ساختیم آنگاه آنچه به ایشان وعده داده شده بود (عذاب الهی) فرا رسید(الشعراء: 205)
.
.
و آنچه از آن بهره مندند، ایشان را بی نیاز نمی کند.
و آن گاه با دست به معاویه اشاره کرد، و از منبر پائین آمد. (الشعراء: 207)
#مهجة_فاطمه
#خطابه_حسنی
#احتجاجات
#معرفی
#درد_دل
.
.
روایت شده که روزی معاویه از امام حسن خواست که بر بالای منبر رفته و نسب خود را بیان دارد
.
.
امام بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
.
.
ای مردم!
.
هر که مرا می شناسد که مرا می شناسد، و هر که مرا نمی شناسد بزودی خود را برای او توصیف می کنم
.
شهرم مکه و منی است و فرزند مروه و صفا هستم
.
و من پسر پیامبر برانگیخته شده هستم و من فرزند کسی هستم که بر بالای کوه های استوار رفته
.
و من پسر کسی هستم که زیبایی های چهره اش را از حیا پوشانید و من پسر فاطمه برترین زنان هستم
.
.
و من پسر کسانی هستم که عیوبشان اندک و دامن هایشان پاک است
.
.
در این حالت مؤذن اذان گفت :
گواهی می دهم که معبودی جز خداوند نیست و گواهی می دهم که حمد و فرستاده خداست
.
.
امام فرمود: ای معاویه! محمد پدر توست یا پدر من؟
.
اگر بگویی پدر من نیست، حق را پوشانده ای و اگر بگویی: آری، اقرار نموده ای.
.
.
سپس فرمود: قریش بر عرب افتخار می کند که محمد از آنان است
.
و عرب بر عجم افتخار می کند که محمد از آنان می باشد
.
و عجم به عرب احترام می گذارد، چون محمد از آنان است. حقّ ما را طلب می کنند اما حقمان را به ما باز نمی گردانند.
.
.
ای مردم!
.
شهرها نابود، و آثار از بین رفت. صبر و شکیبایی اندک گردید. پس بر وسوسه های شیطانی و حکم خیانتکاران قدرت تحمل نیست
.
.
به خدا سوگند که هم اکنون دلایل، اثبات و آیات الهی، برتر و مشکلات آشکار شد و ما در انتظار تحقق این آیات و تأویل آنها بودیم
.
.
خداوند می فرماید: «محمد تنها رسول الهی است که پیش از او نیز پیامبرانی بوده اند
.
اگر بمیرد یا کشته شود آیا شما به گذشته خود رجوع می کنید؟
.
.
و هر که به گذشته خود بازگردد، به خداوند زیان نمی رساند و خداوند شاکران را پاداش می دهد»(آل عمران: 144)
.
.
سوگند به خدا که جدم «پیامبر خدا» مُرد و پدرم کشته شد
.
و وسوسه گر ناپیدا صیحه و فریاد زد و شک در دل های مردم وارد شد
.
.
و ندای فتنه جو و آشوب گر ظاهر گردید و با سنت پیامبر مخالفت گردید
.
پس ای وای از فتنۀ کور و کر و لال، که سخن خواننده شنیده نشده و منادی آن جواب داده نمی شود
.
و با رهبر آن مخالفت نمی گردد و نفاق آشکار و پرچم های تفرقه افکنان به حرکت در آمد
.
و لشکریان خارج شوندگان از دین از شام و عراق مجتمع شدند
.
خداوند شما را رحمت کند. بشتابید به روشنی نور درخشان و پرچم مرد نیرومند و به نوری که هرگز خاموش نگردد و حقی که مخفی نشود
ای مردم!
از خواب غفلت برخیزید
و از شکار فرصت ها شدن و از تاریکی بسیار و از کم بودن راه رهایی بپرید
.
.
سوگند به آن که دانه را شکافت و انسان را خلق کرد و عظمت را بر خود پوشانید
.
.
اگر از میان شما گروهی با من باشند که دل های صاف و نیاتی صادق داشته باشند
.
که در آن نفاق نبوده و قصدِ تفرقه افکنی نداشته باشند
.
.
قدم قدم با شمشیر با آنان می جنگم و شمشیرها و نیزه ها را در اطراف آنان قرار داده
.
و اسبها را در اطراف ایشان به حرکت در می آورم.
۲۳ اردیبهشت ...
.
صفحه ی دیگری از من رقم خورد
به صفحه ی قبل که نگاه میکنم دردی در استخوانم میپیچد عجیب
چه سالی بود ....
۳۶۵ روزی که دوییدوم
کفش آهنی به پا کردم و دویدم
.
نفسم بریده شد و دویدم
.
رگ های قلبم سوخت و دویدم
.
دویدم برای چیزی که ارزوش رو داشتم
برای چیزی که میخواستم
.
.
خسته از تمام دویدن ها بودم که ناگاه
کوهی که بهش تکیه داده بودم فرو ریخت ....
.
.
شکه از بی پشت شدن
متحیر از بی پناهی بودم
.
.
پا هایم را محکم به زمین میفشردم تا فرو نریزم
.
که به ناگاه صاعقه ای ردی عمیق وسط قلبم کاشت ..
و من ماندم و حیرانی و بی پُشتی و ایستادگی !
.
تحیری عظیم ...
.
.
پلان ۲:به گِل هایی که کنج کارگاه کوچکم هستن نگاه میکنم
.
روزی گلدان زیبای پشت پنجره بودن
یا کاسه ای که به شیطنت کودکی در هم شکسته بود
.
یا شاید هم به لطف دَوَران چرخ آب زیر پوستشان ورم کرده بود
.
.
حالا همه ی شان کنار هم در همان تشت غرق در آبند
.
.
جوانه میزنند ...
.
و بعد از زیر و زبر شدن
.
دوباره کاسه ای میشوند پر از انار
.
یا گُل دان پر گُل....
.
شاید هم پرنده ای در مسیر باد ....
.
.
و مگر نفرمود انسان را از گِل خشکیده ی سفال آفریدم !
و گفت تو جوری ساخته شدی که در بدترین شرایط هم میتونی بهترین خودت باشی !
.
.
من حالا ایستادم
و می ایستم
.
تا گِلم جوانه بزند با پشتی که دیگر نیست و زخمی عمیق به روی قلب
.
.
گفتم زخم هایم چی؟
گفت نور از محل آن ها وارد میشود
به عمق همان زخم ها ....
.
.
ولی ارباب اگر دیر به دادم برسی
دیگر از دست رود
این دل شیدا
شاید .
بیست سوم. اردیبهشت. دو صفر
أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ
وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ
.
و اِشارَت الی قَلبهِ ....
.
.
قسم میخورم به این شهر
درحالی که تو در آن جای داری
سورهی بلد، آیهی ۱ و ۲
.
.
قلب هرانسان، شهری کوچک است که روزها و شبهای بسیاری را پشت سر گذاشته
.
سختیهای فراوانی را دیده و شادیهای بیاندازهای را با تمام وجودش حس کرده است
.
شهر قلبهای ما گاهی شبهایی روشن و چراغانی دارد و گاهی شبهایی تاریک
.
گاهی بامدادی مهآلود دارد و گاهی صبحی آفتابی
.
.
در شهر قلب ما باران و برف میبارد، جوانه میروید.
.
گاهی کسی با قدمهای شاد و بلند میدود و گاهی عابری در آن آوازی غمگین میخواند
.
.
همهی این شهرها را تو خلق کردهای!
.
بعد با ظرافتی ماهرانه به آنچه در آنهاست جان دادهای
.
در آسمانش روح دمیدهای تا ببارد
.
در زمینش روح دمیدهای تا جوانه بزند
.
و در هوای شهر، امید دمیدهای تا در سختترین و دلتنگترین روزها هم ادامه بدهیم....
.
و وای از آن شب و روز های سخت که بر قلب ها گذشت ...
.
و بعد شهر را به ما بخشیدهای
.
تو اجازه دادی هرکس تا حدی بتواند از شهرش آنطور که دوست دارد مراقبت کند
.
.
میخواهیم آن را سرشار از نور کنیم؟
.
میخواهیم در آن بیوقفه باران ببارانیم؟ میخواهیم در گلدانهای پشت پنجرههایش
.
کنار بذرهای گلهای رنگارنگ، امید و شادی و مهر بکاریم؟
.
تو به ما اجازه میدهی همانی را انجام بدهیم که میخواهیم.....
#ادامه_دارد
#قلب_کوچک_من
.
.
#عشقم
#عشقِ
#بی_تو
#برای_تو
#دوست
#سوره_قدر
#سوره_بلد
#شورای_نگهبان
#شیدایی
#قسمت_دوم
#قلب_کوچک_من
.
....و اِشارَت الی قَلبهِ ....
.
.
ما مالک شهرمان هستیم
اما تو صاحب آنی !
.
و راستش همین باعث میشود نگذاری قلبمان را نابود کنیم
.
غمها، ترسها، نگرانیها و دلتنگیها میتوانند قلب ما را نابود کنند
.
اما تو به آنها اجازه نمیدهی
.
هیچ صاحبی دوست ندارد آنچه متعلق به اوست تباه شود و از بین برود. برای همین، مابین همهی افکار و احساساتی که میتوانند به قلبمان آسیب بزنند
.
تلنگر میزنی و ما را به خودمان میآوری
.
تو صدایمان میکنی. هرکسی را به شیوهای صدا میزنی. یکی را با خوابهایش، یکی را با افکارش، یکی را با کلمهای که از یک دوست میشنود
.
تو همیشه حواست هست و همیشه بهموقع به یادمان آوردهای که اگر غم را ادامه بدهیم
قلبمان آسیب میبیند
.
گاهی ما صدایت را نمیشنویم؛ اما معنیاش این نیست که تو صدایمان نمیزنی
.
.
نمیتوانم بگویم چرا هیچ بارانی سهم من نمیشود تا وقتی در خانهای با پنجرههای بسته نشستهام
.
و حتی به صدای برخورد قطرهها روی شیشه توجه نمیکنم
.
باران، نشانهاش را فرستاده است
.
اگر من آن را نمیشنوم تقصیر باران نیست!
.
برای شنیدن تو
.
باید حواسمان به نشانهها باشد
.
#صاحبالزمان
#مالک
#قلب
#عشق❤️
#قسمت_آخر
#قلب_کوچک_من
.
.
تو
هرروز
و
هرشب
.
هر لحظهای از زندگی، ممکن است ما را به شیوهای صدا بزنی
میدانم اگر صدای تو را نمیشنوم تقصیر من است!
.
هربار که غمی تازه، هربار که ترسی ناشناخته، به قلبم میرسد تو با ایمانم مرا صدا میزنی!
.
.
ایمان، چیزی است که حضور تو را به یادم میآورد
.
وقتی یادم میافتد هستی، غمهایم رقیق میشوند
.
ترسم سبک میشود و هرچه بیشتر به صدای تو گوش میدهم آن حسها از من دورتر میشوند
.
.
من مالک شهر قلبم هستم
.
اما تو صاحب آنی
.
راستش من دوست دارم شهری را که از آنِ توست نورباران کنم.
.
دوست دارم هرروز جوانهای تازه در آن برویانم و همراه با شادیهایی که در قلبم میدوند قدمهای بلند بردارم و سرخوشانه بدوم
.
.
دوست دارم قلبی را که از آنِ توست زیبا کنم. شهری چنین به ذات تو نزدیک است. از جنس توست.
من بارها و بارها حس کردهام که تو در این شهر حضور داری
.
باید همین هم باشد!
.
نمیشود کسی صاحب چیزی باشد و آن را رها کند !
.
و جالب این است که تو که صاحب تمام قلبهای عالمی بیوقفه در شهر تمام قلبها حضور داری
.
.
این عجیب است و با ذهن من جور نمیشود؛ اما با ذات تو جور میشود
.
.
کسی که در بیشمار قلب
.
شهر برپا میکند
.
کسی که به آنها زندگی میبخشد و باران و آفتاب و امید در آنها میآفریند
.
.
چنین کسی کارهایی عظیم و باشکوه میتواند بکند
.
و راستش ته دلم میدانم این اعجاب با ذات تو هماهنگ است.
#خدای_زیبای_من
#امیر_المومنین
#ناد_علیا_مظهر_العجائب_تجده_عونا_لک_فی_النوائب_كل_هم_و_غم_سينجلى_بولايتك_يا_على
#دلانه
#شیدای
#دلنوشته_خاص
.
دوست داشتم در زمان سفر میکردم
.
دوست داشتم مکان ها و زمان هایی رو تجربه میکردم
.
مثلا دوست داشتم
حاجی حجه الوداع بودم
خسته از طی راه طولانی و گرما
قربانی کرده و دل بریده از هر انچه غیر او
.
.
کاروانمان کنار برکه ای به دستور رسول الله توقف میکرد
دوست داشتم نشسته باشم روی خاک های داغ حجاز و
چشمام رو بدوزم به جهاز شترانی که روی هم سوارمیشدن تا منبر شوند
.
.
دوست داشتم در دلم ولوله بود که قراره چه کلامی از این زبان مباارک خارج شود
که این طور دستور توقف داده....
.
.
شاید در حافضه ی چشم هایم
مردی هست پر صلابت لبخند به لب و مقتدر
ایستاده بر جهاز شتران
.
.
و دست در دست جوانی زیبا و آرام
و فریاد میزند که
.
.
هان مردمان
من تمام انچه خدا گفت را بی کم و کاست گفتم با شما....
.
.
شاید وقتی میگفت پس از من پشوایانی خواهند بود که شما را به سوی اتش میبرند....
.
دست علی را که در دستش بود محکم تر میفشرد
.
شاید وقتی میگفت اگر میخواستم نام ان ها را به لب می اوردم
.
اما به خاطر خدا در کارشان کرامت کردم و لب فرو بستم....
.
.
چشم گردانده میان انبوه حاجیان و به دنبال دخترش گشته تا بار دیگر سیر نگاهش کند
.
.
چشم هایم را که میبندم تصور لحن نگران مردی که دائماا میگوید
.
مردمان بعد از من گمراه نشوید
مردمان از علی جدا نشید
مردمان من حجت بر شما تمام کردم
در تمام وجودم میپیچید....
.
.
لحن این مرد باید بغض داشته باشد
از هر آنچه که میداند.....
.
.
شاید وقتی در پایان میگفت که مردمان بدانید آخرین امام شما مهدی است
که فاتح دژ هاست....
.
.
تمام قلب و وجودش غرق در ارامش و عشق میشد...
.
.
به خیالم اگر پای اون منبر بودم ساعت ها اشک میریختم با لحن نگران مردی که از سر دلسوزی نگران عاقب این جماعت است و هی تکرار میکند
هی تکرار میکند
که مردمان
از علی جدا نشوید
اونقدر نگران که خدا پادر میانی میکند که خودت را هلاک نکن عزیز من....
.
.
کاش حاجی ان حج بودم
کاش در حافظه چشمانم ثبت میشد
بستن ان عمامه مشکی به سر #علی_بن_ابی_طالب
.
.
همین جا بود که گفت جز علی را با نام
#امیر_المؤمنین نخوانید.....
.
#چالش_ابابیل
#عید_الله_الاکبر_غدیرخم
#غدیری_ام
#سقیفه_ای_نیستم
#فقط_حیدر_امیر_المومنین_است
#عیدانه
#غدیرخم
#غدیری_ام
#غدیری_ام_سقیفه_ای_نیستم
#عید_غدیر
#خطبه_غدیر
حضرت محمد میفرمایند:
آنگاه که خواب بدی دیدید به هیچ کس نگویید، برخیزید و دو رکعت نماز بخوانید. (چون خبر از لوح محفوظتان میدهد که اتفاق بدی در آینده خواهد افتاد و خدا بر شما رحم میکند که آگاهتان میکند تا با زاری و تضرّع آن حادثه را از خود دور کنید.) اما اگر خواب خوب دیدید مانعی نیست که آن را بر کسی بازگو کنید.
| کتاب نهجالفصاحه |
بیهوده نیست حُبِ عَلی(ع) دَر درونِ ماست؛
ما را هلاکِ فاطِمه اش آفریدهاند :)
#حضرت_دریا🌱