eitaa logo
معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند
1.7هزار دنبال‌کننده
496 عکس
88 ویدیو
42 فایل
برای معرفی عرفا و اولیا الهی گمنام ، میتوانید ، به آیدی زیر پیام بدهید: @montazar113113 ⛔️کپی بدون ذکر منبع ، مطالب کانال معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند ،حرام است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹هجدهم فروردین سالروز رحلت آیت الله سید عبدالکریم رضوی کشمیری ، گرامی باد. @shia5t
معرفی ایت الله سید عبدالکریم رضوی کشمیری ، شهر اشرف : قسمت اول : 🔻ایت الله سیدعبدالکریم رضوی کشمیری (۱۳۰۳-۱۳۷۸ش) از عارفان شیعه و از شاگردان عرفانی سید علی آقا قاضی طباطبایی ، سید هاشم حداد ، شیخ مرتضی طالقانی و جناب درویش مستور علیشاه کرمانی بوده اند... 🍁اساتید عرفان شیخ مرتضی طالقانی: اولین استاد اقای کشمیری بود که به شاگردش اجازه ذکر داده بود. او از دوران نوجوانی سید عبدالکریم، وی را به سیر و سلوک عرفانی راهنمایی کرد. بعدها آیت الله کشمیری دروس اخلاق این استاد را به رشته تحریر درآورد. سید علی آقا قاضی طباطبایی: حدود پنج سال استاد معنوی آیت الله کشمیری بود. او درباره استادش می‌گوید: «علاقه آقای قاضی نسبت به من، مثل علاقه پدر به فرزند بود. گاهی در منزلشان که روضه بود، می‌رفتم و بعد از این که منزلشان خلوت می‌شد، پشت سرش نماز می‌خواندم. او مردی الهی و ملکوتی بود. ما هرگونه غم و همی از امور دنیا و آخرت را پیش ایشان حل می‌کردیم». سید هاشم حداد: سید هاشم ، هندی الاصل بود که در کربلا به نعل‌سازی و آهنگری اشتغال داشت و از تربیت یافتگان مکتب سید علی آقا قاضی بود. حاج اقای حداد به اقای کشمیری گفته بود اجدادت اهل معنی بودند؛ باید اهل معنی شوی. وی از کشمیری خواسته بود از تدریس دروس متعدد خودداری کند و یک درس و یک مباحثه را دنبال کند تا از پراکندگی افکار جلوگیری کند. کشمیری پانزده سال با او مرتبط بود. جناب درویش مستور علیشاه کرمانی : اقای کشمیری می‌گوید: روزی به ایشان گفتم دستوری دهید تا عمل کرده و محتاج خلق نشوم. استاد هم آیه «الیس الله بکافٍ عبده» را توصیه کرده بود. آقا مستور وصیت کرد که بعد از وفاتش کشمیری بر پیکرش نماز بخواند؛ اما موقع وفاتش، کشمیری در نجف نبود. نکته : جناب مستور علیشاه از اهل معنای نجف و از مشایخ حاج مطهر علیشاه خاکسار بودند ؛ایشان را بعضا به اشتباه شیرازی می نامد در حالی که نام صحیح ایشان مستور علیشاه کرمانی میباشد... سید افضل حسین هندی: او که ساکن هندوستان بود، در اوقات ویژه‌ای برای زیارت به نجف اشرف می‌آمد. مرحوم کشمیری در همین اوقات از حضور وی بهره می‌برد و اذکار و اوراد خاصی را با اجازه او دریافت می‌کرد. اقای علی اکبر اراکی: اقای کشمیری درباره‌اش می‌گوید: سبک پذیرش وی این طور بود که وقت زیادی به افراد نمی‌داد. اقای کشمیری دستورالعملی از وی برای استخاره گرفته بود و به گفته خودش نتیجه داده بود. 📝زندگی نامه و تحصیلات سید عبدالکریم رضوی کشمیری، به سال ۱۳۴۳ هجری قمری در نجف اشرف متولد شد. پدرش سید محمدعلی کشمیری و مادرش دختر آیت الله سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروة الوثقی) بود. پدرش با عبدالکریم حائری یزدی دوست بود و به‌سبب علاقه به او نام فرزندش را عبدالکریم گذاشت. کشمیری پدرش را عالم فاضلی توصیف می‌کند که آداب و اخلاق شرعی را رعایت می‌کرد و به خواندن برخی ادعیه اهمیت می‌داد و فرزندش را هم به این امور سفارش می‌کرد. پدربزرگ سید عبدالکریم، آیت الله سید محمدحسن کشمیری است. او در هفت سالگی همراه پدرش از کشمیر به کربلا رفته، به تحصیل علوم دینی پرداخت و به اجتهاد رسید. او در تربیت شیخ عبدالکریم حائری یزدی، علی زاهد قمی و سید هادی رضوی کشمیری نقش مهمی داشت و خود، از عارفان صاحب کرامت بشمار می‌رفت. آیت الله کشمیری درباره اجدادش گفته است که اصالتاً قمی و از سادات رضوی هستند و ریشه سیادت آنها به حضرت موسی مبرقع فرزند بلافصل امام جواد (ع) که در قم مدفون است می‌رسد، اما اجداد وی به هند رفته‌ و بعدها بخشی از آنها برای تحصیل به عراق مهاجرت کرده‌اند. سید عبدالکریم کشمیری با تشویق پدر، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد و دروس ادبیات، معانی بیان، منطق، فقه، اصول و... را فرا گرفت و به تدریس آنها پرداخت. وی درس‌های لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه الاصول و اسفار و درس خارج فقه و اصول را نزد اساتید حوزه علمیه نجف آموخت وی از آیت الله خویی اجازه اجتهاد گرفت. او در کنار دروس متعارف حوزه، به آموختن علوم جفر، علم اعداد، علم حروف و اسماءالله مشغول شد. @shia5t
معرفی ایت الله سید عبدالکریم رضوی کشمیری ، شهر اشرف : قسمت دوم : 🔸سخت‏گيریهاى پدر ایت الله کشمیری × به خاطر زهد زياد و جوّ تند و سخت علميه نجف آن روز نسبت به عرفا و علماى اخلاق، كه نسبت صوفى‏گرى به آنها مى‏دادند، به من كه دوستدار اين سلسله جليله بودم و به دنبال آنها مى‏رفتم، سخت‏گيرى مى‏كرد و تحت فشار روحى قرار مى‏داد. مرا از رفتن نزد مرحوم قاضى كه منسوب به تصوّف مى‏دانستند منع مى‏كرد و اگر روزى به خاطر مسائلى با او صحبت نمى‏كردم، مى‏گفت: سيد على آقا قاضى تو را چنين دستور داده است؟! و گاهى هم مى‏گفت: مى‏ترسم ديوانه شوى! گاهى از كفشدار حرم اميرالمؤمنين‏عليه السلام سؤال مى‏كرد: عبدالكريم به حرم آمده است؟ اگر مى‏گفت: نه او را نديدم، آن روز با من حرف نمى‏زد. وقتى كه سوار ماشين مى‏شدم تا از نجف به كربلا براى زيارت بروم، تا درون ماشين همراهم مى‏آمد و سفارش بسيار مى‏كرد و مى‏گفت: اگر به بغداد بروى (كه آن روز بغداد از همه شهرهاى عراق بدتر بود)تو را عاق مى‏كنم. وقتى از پدرم اجازه زيارت كاظمين كه كنار بغداد بود را تقاضا مى‏كردم اجازه نمى‏داد و مى‏گفت: دو امام در آن جا مدفون هستند، اگر پايت به بغداد بيفتد به ريش سفيد اميرالمؤمنين‏عليه السلام عاقت مى‏كنم. (آ: ص ۱۷) × از حساسيت پدر به من و فشارهاى اين شكلى، روزى به حرم اميرالمؤمنين‏عليه السلام رفتم و از پدرم )به خاطر اين كه كار حرامى انجام نمى‏دادم( شكايت كردم. پدرم حضرت على‏عليه السلام را در خواب ديد، كه امام به او با اشاره دست و كلام شيوا فرمودند: »من از شكم تا سر عبدالكريمم«. بعد از آن پدرم خيلى به من كارى نداشت. (آ: ص ۱۸) × پدرشان مرحوم سيد محمد على كشميرى از كربلا به نجف مهاجرت كردند بعد از اين كه داماد آية الله سيد محمد كاظم يزدى شد، در نجف ماندگار شد، ولى وصيت كرد كه در كربلا در يك مقبره مجاور حرم امام حسين‏عليه السلام دفن شود، با اينكه همه جنازه‏ها را به نجف مى‏بردند، شايد اولين جنازه‏اى بود كه از نجف به كربلا برده شد. (مى: ص ۳۴) 🔹استخاره × يكى از مراجعات به جناب استاد در نجف و بعد در ايران استخاره ايشان بود. انواع استخارات را وارد بودند. با تسبيح، با قرآن و با الهام، و هر كدام از تسبيح و قرآن را هم كه اقسام گوناگون دارد، مى‏دانستند. (ر: ص 64) 🔸 دست روى قرآن × از آنجايى كه جناب استاد صاحب استخاره بودند و به عنايت اين مقام را دارا بودند؛ گاهى دست روى جلد قرآن مى‏گذاشتند و جواب استخاره را مى‏دادند. وقتى علت را پرسيدند كه چطور مى‏شود شما دست روى جلد قرآن مى‏گذاريد و جواب استخاره را مى‏دهيد؟! فرمود: وقتى حالش آمد همه چيز در جواب به ذهن و قلب مى‏آيد. (صح: ص 151) 🔹همانندم!! × فرمودند: روزى به ذهنم آمد كه آيا كسى مثل من هست كه استخاره بگيرد، به يك زن روستائى برخوردم كه حضرت ابوالفضل استخاره را به او عنايت كرده بود. به او گفتم: مى‏توانى حالات مرا هم بگوئى؟ گفت: حرزى در گردنت است آنرا در بياور تا بگويم! من حرز را درآوردم و او بعضى خصوصيات داخلى خانه را گفت: بعد خودم هم بعضى صفات و خصوصيات درونى او را گفتم. (صح: ص 165 و 166) 🔸 خانه ‏هاى قم × يكى از اهل ولايت گفت: روزى رفتيم خدمت حضرت استاد، فرمودند: در قم از اولياء الهى خبرى هست؟ گفتيم: بلى، افرادى را مى‏شناسيم و نام برديم. فرمود: ديشب سير كردم و تمام خانه‏هاى قم را سر زدم، اما شخصى را (به عنوان انسان كامل) نيافتم. (صح: ص 181) 🔹 تماس با روح آقاى قاضى × مرحوم آية الله كشميرى مى‏فرمودند: پس از ارتحال استاد (قاضى) هر چند وقت، با روح ايشان در تماس بوده و گفت و گو دارم. (مى: ص 121) 🔸عنايات امام حسين ‏عليه السلام × يكى از علاقمندان استاد گفت: هنگامى كه حال مزاجى جناب استاد خوب بود و كسالتى نداشتند و تازه به ايران آمده بودند، وقتى توجه مى‏كردند حالات زندگان و مردگان را ادراك مى‏كردند. بنده جلسه اولى كه به حضور آية اللّه كشميرى رسيدم و كسى در آن مجلس از علميت مرحوم پدرم نزد ايشان تعريف كرد، فرمود: ايشان پرهيزگار هم بودند و مورد عنايت امام حسين ‏عليه السلام قرار دارند. بعد بعضى از خصيصه ‏هاى پدرم را گفتند؛ انگار سالها با پدرم معاشرت داشتند. پرسيدند: رابطه ايشان با امام حسين ‏عليه السلام چگونه بود. عرض كردم: از چهارده سالگى زيارت عاشورا مى‏خواندند. فرمود: اهتمام در طول اين مدت به زيارت عاشورا نشانه ارادت به امام حسين ‏عليه السلام و در برزخ از اين رابطه به نحو احسن برخوردارند. (مى: ص 115 و 116) @shia5t
معرفی ایت الله سید عبدالکریم رضوی کشمیری ، شهر اشرف : قسمت سوم : 🔹دیپلم چهره شناسی × حضرت استاد وقتى ساكن قم بود، به تهران سفر مى‏كرد و به منزل فرزندان خود مى‏رفت. در سفرى يكى از خانم‏هاى خويشاوند (صبيه يا عروس ايشان) عرض مى‏كند: «خانمى در تهران هست كه جلساتى دارد و خبرها مى‏دهد و كارهايى هم مى‏كند. دوست دارم ايشان را ببينيد». استاد با اين جمله كه «حال ندارم»، ملاقات را رد مى‏كند. در سفر بعدى اصرار مى‏كنند كه او بيايد و ملاقاتى انجام گيرد و استاد قبول مى‏كند. در آن ملاقات، آن خانم ابتداء به چهره استاد بسيار نگاه مى‏كند و روحيات ايشان را مى‏گويد و در آخر حرفش به علما تعريض مى‏كند با اين منظور كه شماها چيزى نداريد!! استاد حرف اين خانم را ناصواب مى‏بيند و پاسخگو مى‏شود. خود در اين خصوص مى‏فرمايد: «توجهى به اميرالمؤمنين‏عليه السلام كردم و سپس گفتم تو به شوهرت خيانت كردى!! او رنگش عوض شد و خجالت كشيد. دوباره توجه به اميرالمؤمنين‏عليه السلام كردم و گفتم هو يا على. سپس گفتم: شما ظاهراً مسلمان شديد؛ باطن شما مسلمان نبوده. او منفعل شد و دست و پايش را گم كرد. بعد خودش اعتراف كرد و گفت: من در لندن زندگى مى‏كردم و مسيحى بودم. خواستم با يك تاجر ايرانى ازدواج كنم. دختر نبودم ولى با حيله‏اى خودم را دختر جا زدم و به خاطر تاجر ظاهراً مسلمان شدم. به او گفتم: اين مطالب را از كجا مى‏گويى؟ گفت: در لندن مدرسه‏اى است كه چهره‏شناسى تدريس مى‏شود و من ديپلم علم چهره‏شناسى را گرفتم و روحيات افراد را از فرمول هايى كه در چشم و ابرو و لب و گونه و... هست، مى‏گويم.» (مژ: ص 19و20) 🔸 تشييع جنازه علاقه به علماء × در تشييع جنازه آيةاللَّه اراكى بر اثر هجوم و فشار داخل صحن حضرت معصومه قم چند نفر فوت كردند. اين خبر را به استاد رساندند. ايشان فرمودند: اين مسائل فقط در ايران است، مردم ايران در مراسم تشييع جنازه و علاقه به علماء عجيب هستند. (صح: ص 154) 🔹چشم برزخى × جناب استاد فرمودند: در نجف به خاطر حشر و نشر با اولياء و مجاهدت، چشم برزخى‏ام باز مى‏شد و افراد سرشناس صورتهاى ناخوشايندى داشتند، و اين مسئله آزارم مى‏داد. ولى افرادى كه مطرح نبودند و معروفيتى نداشتند، چهره برزخى‏شان بسيار زيبا بود. كم‏كم اين ديدنها سبب شد توجهى به افراد نكنم و سرم به پايين باشد. روزى به خودم گفتم گرچه يقين قلبى بيشتر پيدا مى‏كنم، امّا نسبت به افراد حالت بدگمانى پيدا كردم و شايد طرف بعد توبه و استغفار كند در حالى كه من آنها را قبلاً به صورت ناپسند برزخى ديده‏ام. پس در پى چاره‏جويى بودم تا يكى از عارفان وارسته كه در يكى از شهرهاى هند سكونت داشت به قصد زيارت حضرت اميرعليه السلام به نجف آمده؛ و هر وقت كه مى‏آمد در ايام مخصوص و مدتى مى‏ماند بعد به هند مى‏رفت. روزى او به ديدارم آمد و در همان نگاه اول فرمود: به دست آوردن چشم برزخى خيلى دشوار است و از دست دادن آن بسيار آسان است. گفتم: طاقت ادامه اين وضع را ندارم. فرمود: امروز به قصابى محل مراجعه كن و گوشت گوساله بخر و در حياط خانه و در فضاى باز آن را بروى آتش كباب كن و بعد ميل نما، مشكل تو حل مى‏شود. طبق دستور انجام دادم و با خوردن اولين لقمه چشم برزخى‏ام بسته شد و حالت عادى پيدا كردم. (مى: ص 113 و 114) 🔸 چشم برزخى - گوش برزخى × كسى كه گوش برزخى‏اش باز شد، لازمه‏اش آن است كه چشم بزرخى هم باز شود؟ ج: لازمه‏اش نيست، لكن گوش برزخى، بر اثر باز شدن چشم برزخى مفتوح مى‏شود؛ گاهى ارواح را مى‏بيند امّا سخنى از آنها نمى‏شنود و يا به عكس، گوش، صداى امام و يا روحى را مى‏شنود، امّا به چشم برزخى نمى‏بيند. (آ: ص 59) @shia5t
معرفی ایت الله سید عبدالکریم رضوی کشمیری ، شهر اشرف : قسمت چهارم : 🍂درگذشت آیت الله عبدالکریم کشمیری در چهارشنبه ۱۸ فروردین سال ۱۳۷۸ هجری شمسی (۲۰ ذی‌الحجه سال ۱۴۱۹ هجری قمری) در ۷۴ سالگی درگذشت. آیت الله بهجت بر پیکر او نماز خواند و طبق وصیت او در قسمت بالا سر حرم مطهر حضرت معصومه، جنب مرقد علامه طباطبائی به خاک سپرده شد. 📚معرفی کتاب در مورد ایشان کتب زیادی در مورد ایت الله کشمیری توسط شاگرد ایشان اقای صداقت ، به رشته ی تحریر در امده است که در لینک زیر ، ، تعدادی از این کتب معرفی شده اند : b2n.ir/206079 📌برای اشنایی بیشتر با مرحوم ایت الله کشمیری ، میتوانید به سایت ایشان مراجعه فرمایید : erfanekeshmiri.ir منبع : fa.wikishia.net @shia5t
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج @shia5t
معرفی شیخ قربانعلی ترخان(ره) ، استان شهر : قسمت اول : 🔹عبد صالح خدا ، مرحوم شیخ قربانعلی ترخان (ره) ، از اولیا الهی گمنام در منطقه اذربایجان بودند ، که حتی در شهرشان نیز ، کمتر کسی ایشان را میشناخت... ایشان در شهر اهر و در خانواده ای متدیّن که از طبقۀ متوسّط جامعه بودند، در روز عید سعید قربان دیده به این جهان گشودند. پدر و مادر به میمنت تقارن روز تولّد ایشان با عید قربان اسم «قربان علی» را برایشان انتخاب می کنند؛ امّا استادشان «علی» خطاب می کرده اند و دوستانشان «داداش»؛ چون خود به دوستانشان فرموده بودند که مرا «داداش» خطاب کنید و این توصیه بر اساس تعالیم قرآنی است که می فرماید: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ. «همانا مؤمنان با هم برادرند.» 🔹جوانی تحت تربیت ولیّ الهی ایشان در دورۀ جوانی در محلّۀ مسجد کبود اهر ، مغازه ای ساده داشته اند که روزها در آنجا کاسبی کرده شب ها نیز در همان جا بیتوته می کرده اند. در همان زمان بود که مسئولیّت تعلیم و تربیت معنوی ایشان به یکی از اجلّۀ اولیای الهی به نام آقای میر احمد آقا - رَحمَةُ اللّهِ عَلَیه - محوّل می شود. این لطف و عنایت الهی یا تحت تربیت ولیّ الهی بودن مزد سعی تمام ایشان در زمینۀ جهاد با نفس، تزکیۀ روح، عبادت و اطاعت الهی، حرمت و خدمت به پدر و مادر و همنوع و پیروی از قرآن و عترت بوده است. 🔹مطالبی در مورد حالات مرحوم شیخ ترخان ، به نقل از حاج اقای فروغی از شاگردان ماذون مرحوم ایت الله سعادت پرور : جناب شیخ قربان علی ترخان(ره) ، سال ها در وصال دوست کوشیدند و ریسمان طاعت یار بر گردن آویختند. از دورۀ جوانی همّت گماردند تا خداوند از غیب استادی برایشان فرستاد؛ به همراه استادی چون آقای میر احمد آقا(ره) به تهذیب نفس پرداختند و چه بلاها و سختی هایی در این مسیر دیدند تا اینکه متحقّق به این بیان شدند: اَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ اَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا اَبْدَانُكُمْ. و چه سیر و سفرهایی روحانی با استادشان داشتند و چه حکایت در کشف و کرامات از این مرد الهی شنیدیم که آن حقایق در این بیان نمی گنجد. اهل دلی که حسرت وصال یار را در دل سالکان کوی دوست کاشت و آتش عشق در سینۀ مستعدان برافروخت تا بار سفر بست و به سوی قدسیان شتافت. 🔻باید زمانی سپری شود تا شناخته شود شیخ قربانعلی در این منطقه {که بود.} که ها گوهر از دستشان رفته است ، نشناخته‌اند... خدا شاهد است این مردی که از دنیا رفته دریای کرامات بود؛ دریای کرامات ! اما فاش نکرد؛ کتوم بود... همین طور هم رفت... برادرش هم خبر نداشته است کیست ؛ پسرش هم خبر نداشته است کیست ؛ همسرش هم خبر نداشته است کیست تا برسد به {اینکه }شهرش خبر داشته باشد کیست . 🔻مشخصه ی دومش این بود که در دوران جوانی اش شهوت جنسی را به زیر پایش گذاشته بود. یوسف را ترک شهوت یوسف کرد ، در این باب سخنانی هست که مفصل است ، باید جمع بشویم و بنویسیم تا نسل آینده استفاده کند و بداند که{ انسانی } درخطه خودش ، در همین محیط {زندگی کرده است } ،در همین هوا تنفس کرده اما تا کجا تعالی یافته است. 🔻 40 سال در بستر بیماری خوابیده است ؛چشمانش نابینا شده است ؛ اما یک دفعه اعتراض نکرده است؛ پروردگار عالم را حمد کرده است ، این مقامی ساده است ؟! انسان پنج روز نمی‌تواند تحمل کند ؛ جزع و فزع و اعتراضش عالم را پر می کند. به مقام شاکریت رسیدن مگر به این آسانی است؟! اینانند مصداق قلیل من عبادی الشکور !خداوند میفرمایند : اندک اند بندگان شکورم! اگر بخواهی به این ایه مصداق بیابی ، اینجور انسان‌ها هستند که شکر برای آنان ملکه شده است ، آنانند که به رویشان در گشودهمی شود. او انسانی بی رغبت به دنیا بود. اگر تمام دنیا را به دستش می دادی آماده بود بی درنگ همه اش را در راه خدا انفاق کند. از رفتن به سر قبر او و فاتحه دادن برایش غفلت نکنید؛ یقین دارم بر سر قبرش حاجتت روا میشود؛اینها اهل الله هستند... 📌برای اشنایی بیشتر با ایشان ، میتوانید به وبلاگ و کانال زیر مراجعه فرمایید : abdossaleh.blogfa.com t.me/abd_ossaleh eitaa.com/abdossaleh @azerbaijantabriz12
معرفی شیخ قربانعلی ترخان(ره) ، استان شهر : قسمت دوم : 🔹 نعمت بزرگ الهی مرحوم ترخان می فرمودند : همسر انسان از نعمت های بسیار بزرگ پروردگار عالمیان است. پسر و دختری که تازه باهم ازدواج کرده اند ، آن قدر همدیگر را دوست دارند که اگر برایشان بگویند کل دنیا را به شما می دهیم از هم جدا شوید ، قبول نمی کنند؛ پس ببینید همسر انسان چقدر ارزش قیمت دارد ؛ بنابراین لازم است که شکر این نعمت بزرگ الهی به طور شایسته به جای آورده شود... 🔹یاد امام زمان اقای ترخان می فرمودند : روزی استادم اقای میر احمد اقا ره به من فرمودند : شما امام زمانتان را دوست ندارید؛ با کمال تعجب و ناراحتی عرض کردم : بنده وقتی که نام امام زمان عج را می شنوم ، بی اختیار اشک از چشمانم سرازیر می شود؛ استاد فرمودند : موقعی که غذای لذیذ می‌خورید ، به یاد حضرت می افتید که کاش ایشان هم تشریف داشتند و از این غذای لذیذ میل می فرمودند؟ عرض کردم : حضرت افتخار نمی‌دهند با بنده همسفره شوند. استاد فرمودند : مادری که از فرزندش دور است ، با اینکه میداند فرزندش برای غذا خوردن در کنار او حاضر نخواهد شد ، باز سر سفره می گوید کاش او هم بود و از این غذا می خورد ؛ اگر کسی واقعاً عاشق امام زمانش باشد ، همواره اینگونه به یادشان خواهد بود... 🔹معنای نفس مطمئنه مرحوم شیخ ترخان می فرمودند : اگر درباره نفس مطمئنه که در قرآن آمده است ۱۵ شبانه روز بی وقفه صحبت کنیم ، تازه معنایش معلوم می‌شود. اولین و ابتدایی ترین معنای آن این است که انسان بدون در نظر گرفتن بهشت و جهنم و آخرت ، وجدان خودش را قاضی قرار دهد و با دیگران طوری رفتار کند که دوست دارد دیگران با ان طور رفتار کنند. 🔹بی توجهی به وعده خداوند اقای ترخان می فرمودند : زمانی شهرداری اعلام می‌کند که مثلا تا ده سال آینده در فلان منطقه طرح خیابان کشی اجرا خواهد شد. همین که مردم و بنگاه ها از این موضوع باخبر می‌شوند ، قیمت خانه ها و مغازه هایی که به طرح می افتد به شدت کاهش می‌یابد و قیمت خانه هایی که در آینده بر خیابان واقع می‌شود به شدت افزایش می‌یابد و همه بر اساس آن طرح ، برنامه‌ریزی و حساب و کتاب می‌کنند؛ در حالی که ممکن است شهردار بعدی بیاید و اعلام کند این طرح اقتصادی نبوده و طرح لغو شود . پروردگار عالمیان که هیچگاه خلف وعده نمی‌کند و آنچه وعده داده است قطعا اتفاق خواهد افتاد ، می‌فرماید روزی من ، کوهها ، زمین ، خورشید ، ستارگان و همه ی این تشکیلات را برهم خواهم زد و قیامت خواهد شد پس تا فرصت دارید به حساب و کتابتان برسید ؛ اما بیشتر مردم به آن اهمیت نمی دهند... @azerbaijantabriz12
السلام علیک یا اباصالح المهدی عج @shia5t
معرفی شیخ محمد متقی همدانی ، شهر : قسمت اول : 🔻ایشان در مسائل عرفانی و معنوی با آیت الله شیخ عباس تهرانی که از شاگردان و تربیت یافتگان آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی بود ارتباط و مراوده داشت. 🔹اساتید و اجازات مرحوم آیت الله متقی همدانی ، پدر سه شهید و از شاگردان مرحوم ایت الله بروجردی واراکی وگلپایگانی و امام خمینی بودند. اجازات آیت الله متقی از سوی آیت الله میرزا احمد آشتیانی اجازه اجتهاد و از آیت الله نجفی مرعشی اجازه اجتهاد و نقل روایت و امور حسبیه را به صورت مکتوب دریافت نمود، و از آیات عظام و حضرات اعلام: اراکی، و سید محمدرضا گلپایگانی در امور حسبیه دارای اجازه شفاهی بود. 🔸ازدواج آقای متقی در سال ۱۳۳۰ ش. در ۳۶ سالگی با دختر محمدابراهیم کاظمی قزوینی که یکی از تاجران معروف و متدین تهران بود ازدواج کرد. قصه این ازدواج را از زبان خود آقای متقی و مصاحب و رفیق قدیمی اش جناب حجة الاسلام والمسلمین آقای حاج علی عراقچی می خوانیم. آقای متقی می گوید: «بیش از سی سال داشتم که از سوی برخی از دوستان به من پیشنهاد ازدواج می شد ولی چون پول نداشتم و چیزی هم نداشتم که ازدواج کنم و کاری هم نداشتم چون اصرار دوستان بود تصمیم گرفتم اگر موردی پیش آمد اقدام کنم. از سوی آیت الله سید احمد خوانساری (م: ۱۴۰۵ ق) کسی به من معرفی شد و مرا نیز آیت الله خوانساری به آن خانواده معرفی کرد. قبل از هر کاری پیش خود گفتم حال که چنین است: بهتر است از همسر آینده ام سؤالاتی بکنم تا بهتر او را بشناسم. چند سؤال طرح کردم و با واسطه برای او فرستادم. سئوال اولم این بود که آیا این ازدواج به اختیار خودتان است یا به پیشنهاد و امر پدر و مادرتان است؟ سئوال دوم این که در هفته چه روزهایی را دوست دارید؟ و سوم این که چه غذایی را دوست دارید؟ خانم در پاسخ سؤال اولم گفته بود: اختیار و انتخاب پدر و مادرم نظر من است و نظر من هم انتخاب و اختیار آنان است. در جواب سئوال دوم گفته بود: روزی که در آن روز بندگی خدا را انجام دهم و معصیت او را نکنم آن روز را دوست دارم و در پاسخ سؤال سوم گفت: غذایی را که از حلال به دست آمده باشد و لو ساده و کم باشد دوست دارم...». آقای متقی می گوید: «از این پاسخ ها تعجب کردم و او را خیلی شایسته و بالاتر از آن چه فکر می کردم یافتم لذا حاضر به این وصلت شدم. آیت الله خوانساری مقدمات و مسائل ازدواج را فراهم کرد و ما ازدواج نمودیم و از روزی که ازدواج کردیم تا همسرم زنده بود از گُل خوش تر زندگی کردیم...». آقای عراقچی می گوید: «آقای محمدابراهیم کاظمی قزوینی دخترش را به آقای متقی که انسانی شایسته بود تقدیم کرد و این ازداوج از عجایب بود. زیرا آقای متقی بر اثر فشارها و ناراحتی هایی که در دوران زندگی قبل از ازدواجش دیده بود خیلی به اصطلاح کم دست و پا و اصلاً در فکر ازدواج و تشکیل خانواده و این ها نبود چیزی هم نداشت. در مقابل آقای حاج ابراهیم و خانواده ایشان به دیانت و تقدس مشهور و معروف بودند...». 🔹تدریس و تبلیغ آیت الله متقی هیچگاه تدریس سنتی و رسمی حوزوی و نیز شاگردانی خاص نداشت بلکه به طور متفرقه برخی از طلاب، دروس سطح حوزوی را نزد او می خواندند. بیشتر وقت ها طلاب و فضلایی که با او ارتباط داشتند از فضایل اخلاقی و عرفان او بهره‌مند می شدند. آقای متقی برای تبلیغ به مسافرت نمی رفت و به طور رسمی و سنتی هم اهل منبر و سخنرانی نبود. حدود ۳۴ سال (۱۳۴۷-۱۳۸۱ ش) به طور مداوم در مسجد فرهنگ قم[۳] اقامه نماز جماعت نمود و در بین نمازها پس از اتمام آن در فرصت‌های مناسب به بیان مواعظ کوتاه و پرمحتوای ائمه معصومین علیهم السلام و یا به گفتن مسئله ای از احکام شرعی می پرداخت. طرز ادا و بیان مواعظ مشفقانه او موجب جذب و گرایش فوق العاده اهالی و مسجدی ها به ویژه نوجوانان و جوانان محل و محل های همجوار مسجد شده بود. @shia5t
معرفی شیخ محمد متقی همدانی ، شهر : قسمت دوم : 🔹توسل به حضرت مهدی علیه السلام این حکایت در کتاب داستان های شگفت ، شهید دستغیب نیز امده است : آیت الله متقی داستان یکی از توسل‌های خود به حضرت امام مهدی علیه السلام را چنین می آورد: «الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین حجج الله علی عباده و امناء الله فی بلاده و مظاهر قدرته و لعنة الله علی اعدائهم و ظالمیهم و منکری فضائلهم و مناقبهم الی قیام یوم الدین آمین رب العالمین». مناسب دیدم توسلی را که به حضرت بقیة الله حجةبن الحسن العسکری ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدم الفداء نمودم و توجهی که آن حضرت فرمودند را ذکر نمایم. روز دوشنبه هیجدم ماه صفر ۱۳۹۷ (مطابق با ۱۵/۱۱/۱۳۵۵ ش) امر مهمی پیش آمد که سخت من و ده‌ها نفر دیگر را نگران نمود. یعنی همسر اینجانب محمد متقی همدانی در اثر غم، اندوه، نگرانی، گریه و زاری که از داغ دو جوان معصوم خود که دو سال قبل در یک لحظه در کوههای شمیران مظلومانه جان سپردند در این روز مبتلا به سکته ناقص شدند البته طبق دستور دکتر مشغول معالجه و مداوا شدیم که نتیجه ای به دست نیامد. تا شب جمعه بیست و دوم ماه صفر یعنی چهار روز پس از حادثه سکته (۱۹/۱۱/۱۳۵۵)، شب جمعه ساعت یازده رفتم در غرفه خود استراحت کنم متوجه شدم شب جمعه است، شب دعا و نیایش است، شب توسل و تضرع است. به نظرم آمد که به خاطر استجابت دعا، قدری قرآن بخوانم و بعد از آن مختصری از دعاهای شب جمعه را خواندم. حالم منقلب و دلم شکسته و اشک از دیدگانم جاری شد، خواستم به حضرت بقیة الله متوسل شوم، خود را شایسته این که از آن حضرت استمداد کنم ندانستم. روی دل را به خدا نمودم با زبان دل عرض کردم: ای خدای مهربان تو مقلب القلوبی، قلب مقدس امام زمان علیه السلام را متوجه این گرفتاران بفرما و آن بزرگوار را مأذون فرما به داد ما برسد. البته ناگفته نماند من تنها نبودم که دعا کردم بلکه خود آن مریضه با آن دل شکسته دعا می کرد و عبد صالح برادرش حاجی جواد آقا در همین شب در مشهد مقدس آن شب را در حرم احیا می دارد و برای خواهر دعا می کند. خلاصه گمان نرود که می خواهم با این سطور وجهه ای برای خودم درست کنم، نستجیر بالله. برگردیم به مطلب، پس از آن که گفتگوی خود را با خداوند تبارک و تعالی نمودم با دلی پر از اندوه و چشمی گریان خوابیدم. آن شب ها چون اوائل دی ماه بود شب ها بلند بود؛ در حدود پنج و نیم بعد از نیمه شب اذان صبح و طلوع فجر بود، ساعت چهار بعد از نیمه شب طبق معمول هر شب بیدار شدم، ناگهان شنیدم از اتاقی که مریضه در آن اتاق بود صدای همهمه می آید و صدا قدری بیشتر شد و بعد ساکت شدند. ساعت پنج و نیم بعد از نیمه شب که اول اذان صبح بود به قصد وضو آمدم پایین، ناگهان دیدم صبیه بزرگم که معمولاً در این موقع در خواب بود بسیار مبتهج و مسرور در صحن حیاط قدم می زند تا چشمش به من افتاد گفت: آقا مژده. گفتم: چه خبر است؟ گفت: بشارت، مادرم را شفا دادند. گفتم: که شفا داد؟ گفت: مادرم چهار بعد از نیمه شب با صدای بلند و شتاب و اضطراب ما را بیدار کرد. (چون به خاطر مراقبت از مریضه دخترش و برادرش آقای حاجی مهدی کاظمی و خواهرزاده اش مهندس غفاری که این دو نفر اخیر از تهران بودند تا صبح جمعه مریضه را به تهران ببرند برای معالجه. این سه نفر در اتاق مریضه بودند) که ناگهان داد و فریاد مریضه بلند شد که برخیزید آقا را بدرقه کنید. آقا را بدرقه کنید. مریضه می بیند تا این ها بجنبند آقا رفته، خودش که چهار روز بود نمی توانست حرکت کند از جا پرید و با شتاب به طرف حیاط رفت. دخترش زهرا خانم می گوید: چون مادر را چنین دیدم دنبال مادرم رفتم تا از اتاق خارج شدم. مادرم به نزدیک درب حیاط رسید، خود را رساندم به او گفتم: مادرجان کجا می روید؟ گفت: من هر چه با صدای بلند شما را بیدار کردم که این آقا را بدرقه کنید شما تکان نخوردید خودم دنبال آقا رفتم. بعد مادر به حال خود می آید که فلج و زمین گیر بودم سؤال می کند: دخترم! من خودم تا این جا آمدم؟ زهرا می گوید: مادر جان خودت آمدی. می پرسد: مادرجان آقا که بود که همه ما را با صدای بلند بیدار کردی که آقا را بدرقه کنید؟ می گوید: آقای بزرگواری، سیدی، در زی اهل علم، نه جوان بود نه پیر، آمد به بالین من گفت: برخیز. گفتم: نمی توانم برخیزم. گفت (با لحنی تندتر) برخیز خدا تو را شفا داد. من از مهابت آن بزرگوار برخاستم. گفت: تو شفا یافتی دواها را نخور گریه هم مکن! چون خواست از اتاق بیرون رود من شما را بیدار کردم که او را بدرقه کنید شما دیر جنبیدید من خودم از جا برخاستم و دنبال آقا رفتم. بحمدالله تعالی. ادامه در پست بعدی @shia5t
معرفی شیخ محمد متقی همدانی ، شهر : قسمت سوم : حال مریضه فوراً بهبود یافت و چشم راستش که در اثر گریه غبار آورده بود برطرف شد پس از چهار روز که اصلاً میل به غذا نداشت در همان لحظه گفت گرسنه‌ام برای من غذا بیاورید یک لیوان شیر که در منزل موجود بود به او دادند با کمال میل تناول کرد رنگ و رویش بجا آمد و در اثر فرمان آن حضرت که فرمود: گریه مکن درخت غم که به جانش ریشه کرده بود از ریشه کنده شد. ناگفته نماند که در ایام فاطمیه همان سال در منزل مجلسی به عنوان شکرانه این نعمت عظمی منعقد کردیم. جناب آقای دکتر دانشور که یکی از دکترهای معالج این بانو بود و در این مجلس شرکت داشت اظهار داشت آن مرض سکته که من دیدم از راه عادی قابل معالجه نبود. مگر آن که از راه خرق عادت و اعجاز شفا یابد. و ایضاً ناگفته نماند که بانو در حدود چهار پنج سال مبتلا به درد روماتیسم بود. دکتر رفتیم، آزمایش های متعدد از ما خواستند بالأخره نتیجه نگرفتیم، تا این که مورد توجه قرار گرفت و سکته او را شفا دادند پس تقریباً از یک ماه ناگهان متوجه شدیم آن روماتیسم مزمن هم برطرف شده است. دیگر مطلبی که باید اضافه کنم این است همه می دانند زندگی مشکلات فراوان دارد. در این مشکلات من و هر مسلمان عقیده‌مند اگر توانست مشکلات خود را حل می کند و اگر نتوانست به خداوند تبارک و تعالی ملتجی می شود. به قول حافظ شیرازی (حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم) من هم مثل همه مردم این چنین بودم یعنی گرفتاری ها را با خداوند در میان می گذاشتم و این دفعه دختر کوچک ده ساله ام از یک ماه قبل از حادثه سکته از من خواست تا من قصه کسانی که مشرف به ملاقات حضرت امام مهدی علیه السلام شدند برایش بخوانم من هم از کتاب «النجم الثاقب» حاجی نوری که در دسترس بود چند قصه انتخاب نمودم و برای او خواندم. این قصه‌ها در خاطرم بود تا این گرفتاری سکته پش آمد. با خود اندیشیدم که من هم مثل صدها نفر دیگر به منجی عالم امکان امام زمان علیه السلام متوسل شوم و شدم چنان چه تفصیلاً گذشت. 🔹حسن خلق: آیت الله متقی اخلاق نیکویی داشت و برخورد وی بسیار متین بود. این رفتار خوش در خانه و خانواده با همسر، فرزندان و بستگان در محل با همسایگان در مسجد با نمازگزاران در جلسه‌ها و مصاحبت‌ها با دوستان و همشهریان زبانزد بود. این صفت و سبب مجذوب شدن ناآشنایان و اغیار به وی شده بود. وی در مجالس دوستان و معاشرت ها و ملاقات‌هایی که داشت مطالب پخته، قصه و پندهای حکیمانه و آموزنده می گفت و در نقل مطالب تاریخی، مواعظ اخلاقی، داستان ها و لطایف آن چنان با شیرینی و حلاوت بیان می کرد که بر جان و دل شنونده می نشست. وی در جلسات طلبگی و مهمانی هایی که با علما و فضلای همشهری و آشنایان داشت سکوت جلسه را می شکست و به تناسب مجلس آیه‌ای از قرآن، روایتی از اهل بیت و یا مسئله ای از احکام شرعی را مطرح می کرد. او تأکید داشت که موضوع طرح شده، برای همه قابل استفاده باشد و فرصت پیش آمده بیهوده تلف نشود. حجة الاسلام میرزا علی عراقچی می گوید: «در جلسات طلبگی که معمولاً عصرها در فیضیه و ایوان جلوی حجره امام تشکیل می شد رئیس جلسه ایشان بود و سایر دوستان همدانی حضور داشتند. ایشان با طرح مسائل مختلف یا عنوان کردن بحثی علمی یا فرعی از فقه به نقل قول از علمای بزرگ درگذشته یا معاصر می پرداخت و به ریزه کاری‌ها و دقت هایی که پیرامون مسئله بود توجه می کرد و در ضمن با گفتن لطایفی همه را به وجد و شادی می‌آورد». 🔸 قناعت و مناعت طبع: وی بیش از سی سال در مسجد محله فرهنگ اقامه نماز جماعت نمود و در این مدت از احدی هدیه و یا وجهی دریافت نکرد. او حتی برای پرداخت هزینه‌های جاری مسجد و فقیرانی که به آن جا مراجعه می کردند قبل از دیگران کمک می کرد. 🍂وفات و دفن سرانجام این آیت حق، آیینه اخلاص و اخلاق، عالم شهیدپرور، عاشق عبادت و منادی توحید بر اثر بیماری در ۸۷ سالگی و در تاریخ ۷/۱۰/۱۳۸۱ برابر با ۲۳ شوال ۱۴۲۳ ق. دعوت حق را اجابت کرد و به جوار ملکوتیان پیوست. مراسم تشییع وی باشکوه فراوان برگزار شد. آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی بر پیکر وی نماز گزارد و پس از آن در مقبره خانودادگی اش در قسمت جنوبی باغ بهشت قم واقع در مقابل گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام به خاک سپرده شد. منبع : wiki.ahlolbait.com @shia5t
مرحوم آیت الله محمد تقی همدانی ‏عکس از خیرخواه مومنین @shia5t
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف @shia5t
محمد حسن شاهچراغیان معروف به حاج مومن شیرازی @E_DVA @shia5t
🔻فیلم مستند شرح حال عارفی گمنام به نام حاج عباس شاهچراغیان معروف به حاج مؤمن شیرازی ، که حدود ۷۰ سال پیش در شیراز می‌زیسته و خادمی مسجدی در شیراز را به عهده داشته است : لینک دانلود این مستند در سایت تلوبیون : b2n.ir/841762 لینک دانلود این مستند در سایت اپارات : b2n.ir/206169 @fillmhayeoliya
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنا رُقَیَّةَ بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ @shia5t
معرفی حاج اکبر ناظم ، شهر : 🍁حاج اکبر مرشد سرکی معروف به حاج اکبر ناظم ، از دلداگان حسینی و اولیا الهی تهران بوده اند... 🔻ماجرای زنده شدن مرده شاید شما هم ماجرای زنده شدن دختر حاج اکبر ناظم را از زبان روحانیون و یا مداحان شنیده باشید. محمدرضا سادات سرکی، پسر حاج اکبر ناظم، ماجرای بیماری و شفای خواهرش را اینطور تعریف می‌کند: در محرم سال چهل بود که خواهرم، معصومه خانم، از روز اول محرم مریض شد و چند مرتبه حکیم را بالای سرش آوردیم اما فایده‌ای نداشت. مادرم مستأصل شده بود، چون این شب‌ها حاج آقا (مرحوم پدرم) منزل نمی‌آمد، مادرم هم هر کاری انجام می‌داد، موثر نبود. صبح عاشورا بچه انگار که جان داد. مادرم پیغام فرستاد که «حاج آقا! دخترت فوت کرد. هر کاری از دستت برمی‌آید، انجام بده.» وقت روضه‌خوانی شد. حاج اکبر بالای چهارپایه رفت. همان اول گفت «یا حضرت ابوالفضل علیه‌السلام! کاری که از من برمی‌آید این است که برایت نوحه بخوانم و اقامه عزا کنم، کاری هم که از تو برمی‌آید این است که مرده را زنده کنی و شفا و شفاعت!» بعد شروع کرد به ذکر مصیبت. چیزی نگذشته بود که خبر آوردند مرده، زنده شده و الآن هم در حال غذا خوردن است. 🔻زیارت و ارادت یک سال محرم، روز عاشورا حال و هوایی دیگر داشت. وقتی که هیئت قنات‌آبادی‌ها وارد بازار شد، سوز مصیبت نوحه‌های حاج اکبر ناظم، همه را به غلیان واداشته بود. خود حاج اکبر در بالای منبر از شدت غلبه بیهوش شد و داشت می‌افتاد که او را روی دست گرفتند و به منزل یکی از آشنایان رساندند. زمستان بود، یک منقل پر از ذغال سرخ داخل اتاق آورده بودند که آنجا را گرم کند. هیئتی‌ها دور هم جمع شده بودند و اشعار عصر عاشورا را می‌خواندند، حاج اکبر ناظم هم بی‌هوش خوابیده بود. در این بین، بدنش شروع به لرزیدن کرد، چند پتو رویش انداختند ولی فایده‌ای نداشت. یک مرتبه از جایش بلند شد، با چهره برافروخته در حالی که زیر لب حرف می‌زد، دست برد در زیر آتش و ذغال‌های داغ را بر سر و صورتش می‌ریخت. دو سه مرتبه این کار را تکرار کرد تا اینکه هیئتی‌ها دست‌هایش را گرفتند و ذغال‌های آتش گرفته را جمع کردند و او همین طور که داشت صحبت می‌کرد، دوباره خوابید. هیچ اثری از سوختگی روی فرش و پتو نمانده بود! همه منقلب شده بودند. وقتی حاج اکبر به هوش آمد، تعریف کرد که صحنه عصر عاشورا بود و حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله آمده بودند و امام حسین علیه‌السلام داشتند نزد ایشان گله می‌کردند و من هم با اعتراض گفتم خیمه‌ها را هم با این آتش‌ها آتش زدند، آقا ببینید چه کردند با آل عبا علیهم‌السلام؟! منابع : razavi.news t.me/Varesoon 📌برای اشنایی بیشتر با ایشان ، میتوانید مستند زندگینامه ی ایشان را در لینک زیر تماشا بفرمایید : b2n.ir/924312 @shia5t
حاج اکبر مرشد سرکی معروف به حاج اکبر ناظم @shia5t
haj akbar nazem - salam.mp3
2.29M
مداحی مرحوم حاج اکبر ناظم سلام ما سلام ما ؛ به کربلای اطهرت.... بیاد همه خادمان و پیر غلامان حضرت سیدالشهداء علیه السلام. @shia5t
السلام علیک یا امیر المومنین علیه السلام @shia5t
معرفی عبد صالح خدا ، مهندس سیّد جلال تناوش ، شهر : قسمت اول : 🔹 مرحوم حاج اسماعیل دولابی : ▫️مهندس ما مرحوم سیّد جلال تناوش انسان بزرگی بود. هر چه رفیق خوب بود، در نجف قدم زد و همه را ملاقات کرد. ▫️در صله‌ی رحم هیچ ‎کس را ندیدم از او موفّق‎تر باشد. حقّ هر کس را درست ادا می‎کرد و خیرش به همه می‎رسید. ▫️اوایل انقلاب پنج سال از کارش کنار بود و در خانه نشسته بود و با زنش (دختر مرحوم آیت‎الله انصاری همدانی) خوراکشان نان و پنیر بود و می‎گفت می‎خواهم ببینم خدا با من چه کار دارد که مرا در خانه نشانده است. ▫️مرحوم پدرش (سیّد محمّدرضا تناوش) تعریف می‎کرد وقتی به دنیا آمد، او را به زیر آسمان بردم و اذان و اقامه به گوشش خواندم و به خدا عرض کردم خدایا این را علیی کن. ▫️در دوران جوانی‌اش بیست سال در خارج از کشور بود؛ اوایل هندوستان، بعد هم آمریکا. در این دوران نه نمازی و نه قرآنی. ▫️امّا وقتی بازگشت، به پای منبر آقاسیّد محمّدحسین (حسینی تهرانی) در مسجد قائم کشیده شد و از آنجا با مرحوم حاج‎آقا عبدالحسین معین شیرازی آشنا شد و با ایشان خدمت مرحوم آیت‎الله انصاری همدانی رسید و داماد ایشان شد و به کمال رسید. ▫️دیدم حضرت علی علیه السّلام کار خودش را کرد و دعای پدر در حقّ او مستجاب شد. ▫️با اینکه وقتی به ایران آمد، در رشته‎ی مهندسی نسّاجی جزء یکی دو نفر اوّل کشور بود و او را برای استادی به دانشگاه (پلی‌‌تکنیک) بردند و خیلی از مقامات بالای دستگاه آن روز می‎خواستند او را به طرف خود بکشانند، ولی او راه دیگری را انتخاب کرد و تا پایان ادامه داد. هنگامی‎ هم که از دنیا رفت، از ثروت ظاهری هیچ نداشت.... 🔸به همدان برو مرحوم تناوش در می یابد که تشنه است و عطش اش فقط با وصال ولی از اولیاء فروکش می کند , تصمیم می گیرد به حضرت عبدالعظیم توسل جوید تا استادی را به او معرفی نمایند و نذر می کند چهل شب جمعه به آستان ملک پاسبان سیدالکریم مشرف. جنابش با همتی راستین به نذر خود وفا می کند و معمولا تا پاسی از شب در حرم به توسل مشغول بودند , گویا آخرین شب جمعه حضورش در حرم مطهر بود که زوار یکی بعد از دیگری اطراف قبر مطهر را خلوت می کنند به جز مرحوم مهندس تناوش و یکی از خدام کسی باقی نمی ماند. آخرین شب جمعه بود و چهل هفته سپری شده و در ظاهر هیچ اثری از به ثمر رسیدن توسل نبود , مرحوم مهندس با دلی شکسته در حرم مطهر نشسته بودند و آن خدام نیز با با حالتی انتقاد گونه ایشان را مخاطب می سازد که چه می خواهی؟؟؟؟ همه رفته اند تو هم بلند شو برو که درب حرم را ببندم ! در این لحظه گویا دل مهندس می شکند و با حالت گلایه و ناراحتی از ساحت مقدس سیدالکریم بلند می شود که از حرم خارج بشود و در حالیکه چشمان مبارکش مملو از اشک است و صورتش ملتهب و سرخ شده , خودشان میفرمودند در همین لحظه از داخل ظریح مطهر صدایی بسیار لطف و جان فزا و دلربا مرا خطاب ساخت که : با حاج آقا معین به همدان برو و بلافاصله شیخ معظم بلند قامتی ( مرحوم ایت الله انصاری همدانی ) را به من نشان دادند که او را نمی شناختم و تا آن لحظه او را ندیده بودم... @shia5t
معرفی عبد صالح خدا ، مهندس سیّد جلال تناوش ، شهر : قسمت دوم : 🔹بروز برخی حالات معنوی مرحوم مهندس تناوش در کنار دستورات شرعی که از مرحوم دایی محترم خود( مرحوم لواسانی ) اخذ می کنند به برخی از اقسام عبادات و ریاضات اشتغال داشتند از جمله ترک خوردن گوشت در وعده های غذایی و پرهیز از اجتماعات غیر ضروری ایشان به قدری در سیر و سلوک الی الله با استعداد بودند و فطرتشان پاک و نورانی بود که در اندک زمانی بسیاری از کدورت های باطنی ایشان از بین رفت و باب مکاشفات و مشاهدات برایشان مفتوح گردید حتی پیش گویی های عجیب و غریبی می کردند و با بسیاری از اقوام که در فضای معنوی قرار نداشتند قطع رابطه کردند به نقل از آقای هم راز... 🔸ارتباط با ارواح مؤمنین؛ حکایت وفات مهندس تناوش ارتباط با ارواح مؤمنین؛ حکایت وفات مهندس تناوش ارتباط روح مرده با افراد زنده، از مسائلی است که بسیار در مورد آن بحث شده است. روح افراد مؤمن، می تواند با خانواده اش ارتباط برقرار کند؛ هرچه فرد و خانواده اش با ایمان تر و مؤمن تر باشند، بهتر می توانند این ارتباط را درک کنند. مرحوم مهندس جلال تناوش، داماد و شاگرد آیت الله انصاری همدانی (رحمه الله) شخصیتی بزرگ و اهل سلوک بوده است. همسر ایشان، خانم فاطمه انصاری نقل می کرد که: «پس از مرگ مهندس تناوش، به دلیل مشکلات مادی، برای هزینه مراسم حدود سه میلیون تومان بدهکار شدم. پس از آن به سبب عدم توانایی دادن قرض، بسیار ناراحت و نگران بودم. یکی از روزها که بسیار به قرضم فکر می کردم، ناگهان همسر مرحومم را دیدم؛ او حال مرا پرسید و گفت: «نگران نباش.» پس از این که آرامم کرد، به سمتی از اتاق اشاره کرد و گفت: «ان شاءالله قرضت ادا خواهد شد» به لطف الهی و عنایت و توجه آن ولی خدا به صورت معجزه آسایی آن قرض ما ادا شد. البته باید توجه داشت که طلب پول از اموات، کار درستی نیست و در حقیقت این مسئله در اختیار آنان نیست؛ ارواح تنها می توانند از خدا درخواست کمک کنند و خدا به سبب ایمان و آبرومند بودنشان خواسته آنان را اجابت می کند. همچنین همسر مرحوم تناوش نقل می کند: «مرحوم تناوش در اواخر عمرش، هر چند روز یک باربه من می گفت: استاد و همه دوستانم به رحمت خدا رفته اند، اگر اجازه دهید، من هم به آنان ملحق شوم. اما من چون فرزندی هم نداشتم، در صورت نبود ایشان بسیار تنها می شدم؛ ازاین رو همیشه نگران بودم. یکی از روزها که در مورد همین موضوع صحبت می کردند، به من گفتند: ببین، من چیزی نمی دیدم، اما او تصرفی معنوی کرد و من هم توانستم آن چه را او می دید، ببینم. جلسه ای برقرار بود و مرحوم آقای انصاری و دوستان ایشان حاضر بودند. مهندس تناوش با افسوس به آنان می نگریست و حسرت پیوستن به آنان را می خورد. من وقتی این صحنه و حسرت مهندس تناوش را دیدم، راضی شدم و به او گفتم: اگر شما قصد رفتن دارید، من هم راضی ام. چند روز بعد، مهندس تناوش به رحمت خدا رفت.» منابع : seratehamid.blogfa.com tanavosh.blog.ir @ahlevela_channel @shia5t
mohandes-tanavosh-mesbaholhoda.mp3
12.56M
💠 صحبت های مهندس مهدی طیب ( از شاگردان حاج اسماعیل دولابی ) ، در مورد عبد صالح خدا مرحوم مهندس حاج سیّد جلال تناوش... مبحث برخی اوليای خدا - کتاب مصباح الهدی (مرحوم حاج اسماعیل دولابی) @shia5t
💠 عبد صالح خدا مرحوم مهندس حاج سیّد جلال تناوش @shia5t
💠 مرحوم مهندس سیّد جلال تناوش رحلت: ۲ شهریور ۱۳۷۶ @shia5t