#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#مربع_ترکیب
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯﺗﻮﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
جان بی تو به لب آمده ﺍﯼ ﭘﺎﺭﻩ ﺟﺎﻧﻢ
دلگیرم ازین شهر و روا ، نیست بمانم
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ(ﻉ) ﺍﮔﺮﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ(ﻉ) ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ...
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﭘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺳﻔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗﻢ ﻫﻢ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ
ﯾﮏ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ ﺑﺨﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ!
ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩّﻩ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ...
حاشا ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻡ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﺎﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿﺮﻡ
ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮﻩ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺎﯾﺎﺩ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ (ﺱ) ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
ﺑﺮ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﯼ ﺑﺮﮒ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ...
ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻗﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﯼ (ﺱ) ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمه ها (س) حرف کمی نیست
ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﺍﺛﺮ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ (س) ﺑﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ (ﺱ) ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
از مردم نامرد دراینجا اثری نیست
در شهر قم از ضربه سیلی خبری نیست
#مجید_تال
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#ترکیب_بند
نه که تنها محضرت سائل فراوان آمده
تاجری دلخسته هم از سبزه میدان آمده
دسته ای از سینه زن های اصیل اردبیل
چارپایه خوانی از بازار تهران آمده
مادر دلداده ای از پای دار قالی اش
دختری از بین شالی های گیلان آمده
با نگاه مهربان حضرت شاه چراغ
هرکسی که رد شد از دروازه قرآن آمده
زائر آواره ای از ارگ بم آوار تر
با هزاران آرزو از سوی کرمان آمده
تا بشوید سنگ فرش صحن ها را عاشقی
با گلاب قمصر سوغات کاشان آمده
شهر مشکی پوش داغت شد از این رو باز هم
منبری برپا شده ست و مرثیه خوان آمده
کربلا هم عطر صحنت را ندارد عمه جان
کربلا هم رفته ای از مرز مهران آمده
عطر و بوی آستان قدس دارد با خودش
هرکه از سمت شمال شرق ایران آمده
فرق دارد با همه نزد تو ای بانوی مهر
هرکه با امضای آقای خراسان آمده
ضامن آهو خودش من را سفارش کرده ست
سرپناهم باش آهوی بیابان آمده
پیرمردی هم که دکترها جوابش کرده اند
با امیدی در پی دارو و درمان آمده
دختر باب الحوائج عمه ی باب المراد
مستمندی پابرهنه دل پریشان آمده
زشت و زیبا خوب و بد از مستمند و از فقیر
ای کریمه باز کن در را که مهمان آمده
بر مشامش خورده عطر و بوی ایوان نجف
هرکه از پایین پا تا زیر ایوان آمده
در زمین شایسته ی دربانی ات پیدا نشد
جبرئیل از عرش با شوق دوچندان آمده
مریم موسی بن جعفر که مسیحاپروری
ذره ای از وصف تو در "آل عمران" آمده
مطمئن هستم همیشه دست پر برگشته است
دست خالی هرکسی نزد کریمان آمده
خانه ای جز خانه ی تو خانه ی رحمت نشد
بی نگاه لطف تو اینجا کسی دعوت نشد
جز تو ای سرچشمه ی مهر و محبت هیچکس
بامن بیچاره ی درمانده هم صحبت نشد
دختران باحیا موسی بن جعفر کم نداشت
هیچکس مثل تو اما صاحب عصمت نشد
یا ملک گرم طوافت دیده ام یا آدمی
لحظه ای دور ضریح اطهرت خلوت نشد
بهترین آوازه ها در خادمی کوی توست
شهرت خالی ز شوق نوکری شهرت نشد
مرعشی ها صحن زیبای تو را جارو زدند
هرکسی در بارگاهت لایق خدمت نشد
خادمانت را رضا شخصا گزینش میکند
هرکه هرکه در حریمت صاحب کسوت نشد
ریشه ی توحید هم در سجده بر خاک تو بود
بی نگاه تو کسی کشمیری و بهجت نشد
هرکسی پا پس کشید از خانه ات بیچاره شد
عده ای دیدند اما مایه ی عبرت نشد
خارج از نوبت طبابت کرده ای در این مطب
ای طبیب دردمندان صحبت از نوبت نشد
میتوان از اشتیاق عاشقان فهمید که
آن قدر که شهر قم جذاب شد جنت نشد
بزم اشک و روضه ی داغ تو چیز دیگری ست
تجربه کردم برایم هیچ جا هیئت نشد
بدرقه کردی برادر را به چشم اشکبار
هیچ موقع آخرین دیدار را یادت نشد
چشم بر در داشتی یک عمر از درد فراق
آخرش هم دیدن روی رضا قسمت نشد
از دل پر درد تو بانو چه میداند مگر
آن که یک شب هم گرفتار غم غربت نشد
در غم هجر برادر سوختی و ساختی
روزی چشمان خیس ات یک شب راحت نشد
#علیرضا_خاکساری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#ترکیب_بند
میزبانت گشت قم اینگونه تا روز جزا
رشد کرد اینگونه دین در تار و پود این فضا
بعد مشهد با احادیثی که از قم آمده
شد برای کل ایران فرصت تو مُقتضیٰ
بارگاهت عُشِّ آلُ الله شد، بر گِرد تو؛
گاه گفتم یا نبی و گاه هم یا مرتضی
گَبر اگر شیعه شود جای تعجب نیست که؛
داده از این دست حاجت هکذا و هکذا
گوییا که زائرم از قسمت باب الجواد
در حرم با گفتن یک یا علی موسیَ الرِّضا
در ازای اینکه تو معصومه ای حس می کنم
چارده معصوم را امروز در حال عزا
در حرم نه، زائرت دارد اقامت در بهشت
قیمتی تر می شود با تو عبادت در بهشت
روز محشر نه، به تأیید زیارت نامه ات
می کنی از زائران خود شفاعت در بهشت
از زیارت نامه ات فهمیده ام این راز را
هرکسی خوانْد از تو،خواهد رفت راحت در بهشت
هرچه می خواهم عنایت می کنی یکباره،چون؛
زود خواهد شد دعاها استجابت در بهشت
خوش به حال خادمانت که چنان خیل مَلَک
پیش تو هستند هی مشغول خدمت در بهشت
صبح می آیم نمیگویم که کِی دل می کَنم
چون که معنایی نخواهد داشت مدّت در بهشت
ظاهراً کُنج حرم دفن است اما باطناً
زود تر از موعدش رفته ست «بهجت» در بهشت
خوش به حالش مسجد اعظم گواهی می دهد
اینچنین دارد «بروجردی» عمارت در بهشت
خوش به حال کفتر صحنت که دائم پیش توست
فرق دارد داستان های حسادت در بهشت
ساعتی در زیر درب ساعتت محو توام
گرچه بی معنی ست با این فرض ساعت در بهشت
توی حوض صحن افتاده ست عکس گنبدت
گوییا افتاده اینجا عکس جنت در بهشت
معتقد هستم فقط با «اِشْفَعی لی فاطمه»
می کنی بعد از قیامت هم قیامت در بهشت
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#مربع_ترکیب
با وضو از دیده تر مینویسم فاطمه
مثل فضه مثل قنبر مینویسم فاطمه
باطن الله اکبر مینویسم فاطمه
هستی موسی بن جعفر مینویسم فاطمه
تا قیامت آفتاب روشنِ دین، فاطمه ست
نور زهرا! صبر زینب ! جمع در این فاطمه ست
حضرت معصومه ی طاهاست! عصمت را ببین
محملش نور است نور الله عزت را ببین
سجده اش را بنگر و اوج عبادت را ببین
جان سلطان است این بانو! کرامت را ببین
بین راه مشهد و قم ما کرم لازم شدیم
سائل خورشید و ماه حضرت کاظم شدیم!
خم شده در محضر بانو قد پیغمبران
ای فدای خواهری او تمام خواهران
مادری کرده رضا را خوبتر از مادران
اوست تا روزی رسان پس خوش بحال نوکران
هرزمان دلتنگ زهرا میشوم قم میروم
میل مشهد میکنم پا میشوم قم میروم
چندروزی هست تب دارد نگاهش بر در است
آنقدر غم خورده و غم خورده خیلی لاغر است
درد دوری از تمام درد و غم ها بدتر است
باز هم یک فاطمه از درد بین بستر است
اینچه غوغاییست یا رب که میان قم بپاست
این دم آخر به لبهایش رضا جانم رضاست
رفته بین هربیابان در هوای دلبرش
روی ناقه بینمحمل سایبان دارد سرش
شکر! نامحرم ندیده هیچکس دوروبرش
یا نخندیده کسی بر خاک روی معجرش
درد پا دارد ولی دردش فراوان نیست نیست
پای بی بی زخمی از خار مغیلان نیست نیست
در مسیرش غیر تکریم و ادب دیگر ندید
با لب تشنه رضای خویش را بی سر ندید
دور تا دور خودش چشم بد لشگر ندید
غارت چادر ندید و غارت معجر ندید
عمه اش زینب ولی زیر لگدها مانده بود
بین آن نامردهای پست تنها مانده بود
#سیدپوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#ترکیب_بند
اگر به دست خزان باغ بی بری بانو
ولی به روی فلک سایه گستری بانو
به سوی قم که قدم می نهی علم بردوش
به شانه عرش خدا را می آوری بانو
زشور عشق برادر به برکت قدمت
نمک به سفره این شهر می بری بانو
دیار قم شده صحرای حشر منتظر است
به پا شود به قیام تو محشری بانو
اگر رضاست حسینت تو زینبی و اگر
رضاست ساقی کوثر تو کوثری بانو
کسی که کفو تو باشد جهان ندیده و نیست
مگر که زاده شود باز حیدری بانو
اگرکه نایب زهرا شدی یقین داری
به روی گردن ما حق مادری بانو
چنین که برده قرار از تو شعله های فراق
چنان سپند پریشان به مجمری بانو
اگر چه سینه ات از غصه گشته مالا مال
ولی دمیده به قم با تو کوکب اقبال
در انتظار برادر زجاده های امید
به دست هر مژه ات لاله های استقبال
چه قدر پیر و شکسته شدی از این دوری
که لحظه های فراق است هریکی صد سال
گرفته زلف رضا را زمانه از دستت
گره به زلف غمش خورده رشته آمال
شبیه زینب کبری تویی تو سرتا پا
حسین وجه علی وار و فاطمه تمثال
ولی تفاوت شهر تا به شهر بسیار است
که قم کجا و بیابان و زینب و گودال
اگر تو در پی روی مه رضا هستی
هلال زینب کبری به نی شد استهلال
تمام شهر اگر که به پات افتادند
فتاد پای حرم لشگری پی خلخال
تن برادرتو غرق بین گل ها شد
تن برادر او زیر نعل ها پا مال
#موسی_علیمرادی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مناجات
#وفات
#غزل
کنارِ صحن تو ،دیدم تمام باور خود را
نشانی از مزار بی نشان مادر خود را
همیشه قبل هر کاری برای رزق اشعارم
گشودم گوشه ی ایوان طلایت دفتر خود را
مَنِ من را شکست ایوان آیینه زمانی که
هزاران تکه دیدم در کنارش پیکرخود را
دل از بار تعلق ها رها شد با تو ،از این رو
فقیری در ضریح انداخت تنها زیور خود را
غبار این حرم را می کشم بر روی دستانم
تبرک می کنم اینگونه من انگشتر خود را
خیابان ارم را دوست دارم چون که می بینم
درون آن شکوه بار گاه یاور خود را
کسی که عمر خود را خادم این آستان بوده
ندارد هر چه را ،دارد برات محشر خود را
من از اول به تو دل بسته ام اذنی بده بانو
که باشم در حریمت لحظه های آخر خود را
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#ترکیب_بند
اخت الرضا حبیبه موسی ابن جعفری
ای بانویی که ثانی زهرای اطهری
دُرّ گرانبهای ولایت به شهر قم
از جمله ی خلایق عالم تو برتری
پوشیده نیست جود تو از بس کریمه ای
هر کس رسید بر حرمت خوب میخری
بانوی آسمانی خاکی نشین من
با لطف خود همیشه کنی ذره پروری
دنیا چقدر پست و حقیر است پیشتان
وقتی به سجده ذاکر اذکار داوری
بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن
کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن
جانم فدای آن همه دل بیقراریت
در هجر یار آن همه لحظه شماریت
جانم فدای درد فراقی که دیده ای
دنبال یار آن همه ناقه سواریت
جانم فدای سینه پر التهاب تو
جانم فدای آن همه اندوه و زاریت
هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟
داغ فراق بود که شد زخم کاریت
گفتم فراق روضه ای آمد به یاد من
آن روضه ای که هست به چشم بهاریت
رخصت دهید روضه بخوانم برایتان
روضه بخوانم از سفر عمه جانتان
بانو اگر چه رنج سفر را کشیده ای
اما سربریده به نیزه ندیده ای
گرد و غبار راه به رویت نشسته است
اما کجا «اُخیَّ الیَّ» شنیده ای؟
راهی دراز آمده ای تا به قم ولی
از تل کجا به جانب مقتل دویده ای؟
بر سینه دستخط برادر گرفتی و ...
سوزی به یاد جامه ی از کین دریده ای
سختی راه نیرو و تابت گرفته بود
وانگه رسید خاطرت از قد خمیده ای
گرچه به یاد یار دو چشمت پر آب بود
کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#ترکیب_بند
خواهر شدن یعنی،بلا بر جان خریدن
از کودکی نازِ برادر را کشیدن
خواهر شدن یعنی جدائی از تو هرگز
مرگ است یک شب روی دلبر را ندیدن
خواهر شدن یعنی مدینه تا کنارت
با پای دل صحرا به صحرا را دویدن
خواهرشدن یعنی چو شمعی آب گشتن
قطره به قطره پایِ دیدارت چکیدن
خواهر شدن یعنی زهجران پیر گشتن
درکمتر از یک سال دور از تو خمیدن
مشتاق دیدارم رضا جانم کجایی
ای کاش وقت احتضار من بیایی
قم شد مسیر ِ آخرم الحمدلله
زخمی نشد بال و پرم الحمدلله
قم احترامم حفظ کرده تا که دیده
من دخترِ پیغمبرم،الحمدلله
در کوچه ها راهِ عبورم را نبستند
مانند زهرا مادرم الحمدلله
باضربۀ سیلی میانِ کوچه ای تنگ
خونی نشد چشم ترم الحمدلله
بین در ودیوار با داغیِ مسمار
زخمی نگشته پیکرم الحمدلله
دعوا نشد،..برچادر من جایِ پا نیست
خاکی نگشته معجرم الحمدلله
ماخاطراتی تلخ از بازار داریم
باز است هرسو معبرم الحمدلله
تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست
ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله
در کوچۀ تنگ یهودی ها نرفتم
آتش نیفتاده سرم الحمدلله
بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم
محمل نگشته منبرم الحمدلله
حرفِ سنان و شمر وخولی نیست اینجا
دارم تمام ِ زیورم الحمدلله
کنج خرابه آبرویم را نبُردند
دشمن نگفته کافرم الحمدلله
دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد
قبرم همان دم شد حرم الحمدلله
مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند
باشد تنِ من محترم الحمدلله
غسل تنم کاری ندارد چو به پنجه
مویم نپیچیده به هم الحمدلله
تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد
همراهِ سر از داغِ دختر گریه میکرد
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#چارپاره
آمد نشست پای همان درب ساعتی
زائر میان همهمه دنبال حاجتی ...
حالا که دست داده به او خوش سعادتی
پس می توان گذاشت زمین سر به راحتی
قدری رواق آینه ها را مرور کرد
دل را پر از حرارت آیات نور کرد
با چشم های خیس از آنجا عبورکرد
گم شد در ازدحام غم بی نهایتی
سر داد با زبان دلش یا شفیع را
پرواز کرد گنبد سبز رفیع را
در امتداد آینه ها تا بقیع را
طی کرد تا دلش به هوای شفاعتی ...
انگار خوان حضرت زهرا گشود و
عمری در آرزوی همین لحظه بود و
هی اشک از شمایل گریان زدود و
شوقی عجیب می بردش تا ضیافتی
نامت کلید حل تمام سوال ها
آرامش درونی آشفته حال ها
یا فاطمه تجلی نام تو سال ها
این گوشه کرده است به دل ها قیامتی
برداشته به حرمت تو از سرش کلاه
خورشید هم که می رسد اینجا ز گرد راه
بوی بقیع می دهد این صحن و بارگاه
حتماً که بوده از تو در اینجا علامتی
جز در حریمتان بخدا ره نبرده ام
جز از سبوی مهر شما می نخورده ام
من سال ها به این هیجان دل سپرده ام
جز این دل شکسته ندارم بضاعتی
راهی که از حوالی این خانه می رود
جز بر صراط عشق خدایا نمی رود
زائر که دست خالی از اینجا نمی رور
وقتی شما کریمه اهل سخاوتی
نام تو واژه ایست به اندازه بهشت
از نام تو بلند شده آوازه بهشت
این که ضریح پاک تو دروازه بهشت
نقل است از امام غریبان روایتی
کم کم غروب خسته بامداد می رسد
بوی تو را بغل زده و باد می رسد
افتاده در کمینم و صیاد می رسد
آهوی رو سیاه مرا کن ضمانتی
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#غزل
سلام ای ماه، ماهِ بیشتر از ماه، نورانی
سلام ای خواهرِ خورشید، ای «خورشیدپیشانی»
سلام ای دخترِ نوری که در تاریکیاش بردند
که یادت روشنایی بود، در شبهای زندانی
سلام ای چشمه؛ ای سرچشمهات دریای پاکیها
درود ای امتدادِ وحی، روحِ کوثر ثانی
تو را میخوانم ای شعرِ پر از تشبیهِ زهرایی
کنار مرقدت سرگرم هستم با غزلخوانی
کنارت حوزهی علمیّه میسازند، زیرا که
غبارت نیز، عالِم پرور است از نوع ربّانی
گدایی هستم از خاکی که خورشیدش خراسان است
سلام ای هموطن با سائلِ بی چیزِ ایرانی
کریمه بودنت مثل گدایی کردنم ذاتیست
من از نسل گداهایم؛ تو از نسل کریمانی
«گدایی» زیر سقفِ آینهکاریت را عشق است
کَمَت هم میشود تکثیر، اینجا از فراوانی
اگر میخواهی از نابودیِ من پرده برداری
رهایم کن؛ فقط یک ثانیه یا کمتر از آنی
مریض از خشکسالیهای چشمم هستم ای باران
دلم را پاک کن از معصیت؛ با «اشکدرمانی»
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#مثنوی
یک ستاره بیقرار ماه بود
از مدینه تا خراسان راه بود
تا که بعد هجر و داغی جان فزا
فاطمه بیند گل روی رضا
بعد عمری دوری و خون جگر
عاقبت آماده شد بهر سفر
نامه در دستش میان کاروان
فاطمه با هیبت زهرا روان
نامهاش بوی برادر میدهد
راحتی بر جان خواهر میدهد
سوی او با سینهی غمدیدهاش
عکس و تصویر رضا در دیدهاش
دست تقدیر خدا در کار شد
تا رسید او شهر قم، بیمار شد
تا که خاک چادرش شد در فضا
رشک جنت شد غبار کوچهها
کوچههای قم پر از احساس بود
غرق بوی عود و عطر یاس بود
آمد آن بانو سراپا احترام
پیش او کردند مرد و زن قیام
مرد و زن گفتند کوثر آمده
دختر موسی بن جعفر آمده
گل بیامد بر سرش از بامها
در پیاش بودند خاص و عامها
گرد شمع او همه پروانهاش
خانهی موسی شد آنجا خانهاش
عاقبت روی برادر را ندید
وقت مرگش در همانجا سر رسید
روح پاکش شد جدا از پیکرش
در جنان شد همنشین مادرش
تا که جسمش شد نهان در شهر قم
قبر زهرا شد عیان در شهر قم
آمد آن بانو ندید آزارها
او کجا رفته سر بازارها
خاک قم در رتبهی افلاک بود
چشم مردم پاک پاک پاک بود
او کجا بازار شهر شامیان
او کجا زینب کجا نامحرمان
او کجا سیلی کجا معجر کجا
آتش دامان یک دختر کجا
او کجا راس برادر روی نی
او کجا چشمان خواهر سوی نی
سینهی او گرچه پر درد و بلاست
او خودش هم داغدار کربلاست
#ناصر_شهریاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#مثنوی
اي نور چشمان ترِ موسي بن جعفر
هرگز نديدي غارت خلخال و معجر
تو خواهر سلطاني و بس با كرامت
هرجا گذر كردي ادا شد احترامت
زينب مگر كه خواهر سلطان نبوده
پس از چه رو حقش ادا اينسان نبوده
اينجا كه مثل كوفه و شام بلا نيست
در شهر قم ويرانه و طشت طلا نيست
اينجا كسي بحث كنيزي را ندارد
اينجا نگاهي قصد هيزي را ندارد
اينجا شما را عالمانش هم غلامند
از هر طرف بر تو درود و هم سلامند
اينجا كسي دستش ندارد تازيانه
غارت نگردد زيور آلات زنانه
اينجا نداي غيرت ديني بلند است
كِي پاسخِ ريش خضابي ، ريش خند است
تو نهرِ حلق و ذبحِ حنجر را نديدي
دستِ عدو ، موي برادر را نديدي
تو پيكر با خاك يكسان ديدي آيا؟
جاي سُم مركب فراوان ديدي آيا؟
آيا دهاني پر سنان و تير ديدي
يا كه امامي در غل و زنجير ديدي
آري نديدي هر دم از بالاي محمل
هجده سرِ بر نيزه را منزل به منزل
تنها نصيب عمه شد درد اسيري
اما پيامي داد با صبر و دليري
تا پاي جان بايد ولايت را صَلا داد
در هر زمان بايد نداي كربلا داد
#محمود_ژولیده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem