eitaa logo
شعر شیعه
7.2هزار دنبال‌کننده
517 عکس
198 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
📲 (سری 2) 🏴 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
بی نیاز از تمام دنیاییم مستمند نگاه زهراییم عزت جاودانه می خواهیم رحمت مادرانه می خواهیم فاطمه ای یگانه خلقت سوره ی مهربانی و رحمت مثل باران نور می باری تاج لولاک روی سر داری نغمه ی آسمانی توحید مشرق نور یازده خورشید بر بلندای نور و ایمانی حجت الله بر امامانی آسمانها ز نور چشمانت ملک الموت هم به فرمانت پشت پرچین خانه ات جبریل آمده مستمند احسانت و پدر پشت بوسه ها می دید آسمان را میان دستانت نور شبهای چادرت بانو کرده محراب را غزل خوانت می شود دیدنی جمال علی وقت اعجاز صوت قرآنت برده هوش از سر تمامی شهر عطر خرمای سهم سلمانت بی تو خورشید سنگ تاریک است با تو تا عرش راه نزدیک است پاسخ رنج های دنیایت در قیامت "لَسوفَ یُعطیکَ" است در عبادت عظیم و نستوهی به تو زیبد "نَفَخْتُ مِن روحی" تو صراط کمال دنیایی زهره ی بی زوال دنیایی صفتی نیست قابلت باشد چه کلامی معادلت باشد؟ "یُطعِمونَ الطَعامِ" سوره ی دهر آیه ای از فضائلت باشد انسیه حوریه و یا انسان تا کجا حد فاصلت باشد قبل خلقت که امتحان دادی به خدا خویش را نشان دادی نور اگر پاک دامنی دارد از جمال تو روشنی دارد پدرت جمله ی "فِداها"یش یک جهان حرف گفتنی دارد بر پدر مایه ی مباهاتی نور یک اربعین مناجاتی کوری چشم ابتران حسود مادر نسل پاک ساداتی روز محشر در آن پریشانی صاحب برترین مقاماتی صورتت رو گرفت از دنیا بلکه از آن دو چشم نابینا آفتاب از حجابتان روشن واژه ها در مقابلت الکن با ولای تو زندگی کردیم در کلاس تو بندگی کردیم در پناه دعای روشن نور تبِ دنیا شد از جهانم دور بی پناهم پناه می خواهم خسته ام تکیه گاه می خواهم ای همه عرش و فرش پابستت ای فدای جریحه ی دستت قبر مخفی ت میزند فریاد تا ابد بر سقیفه نفرین باد ای که سرچشمه ی بهاری تو به چه جرمی بنفشه زاری تو یاس هجده بهار دیده چرا ذکر عجل وفات داری تو نود و پنج روز بارانی لحظه ها را به انتظاری تو ای که بر ماه چهره ات مادر طاقت برگ گل نداری تو آه از دست شوم آن نامرد آه از خنده های آن ولگرد وسط کوچه اتفاق افتاد ناگهان ماه در محاق افتاد از خجالت زمین ترک برداشت صورتت داغی از فدک برداشت رد شوم از فضای آن کوچه از غم ماجرای آن کوچه بگذرد این جهان جهانی که... می رسد آن زمان زمانی که... ذولفقار از نیام می جوشد از زمین انتقام می جوشد وارث روزگار می آید یوسفت با بهار می آید https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
ز بس که هست به جسمم جراحتی تازه.. ز لاله ساخته ام باغ جنتی تازه.  به دست لاغر من لقمه نیز سنگین است کشیدم از علی امشب خجالتی تازه زنی به نیت خنده عیادتم آمد خدا کند که نباشد عیادتی تازه مگر که گریه ی یک زن چه اذیتی دارد؟! رسیده باز به حیدر شکایتی تازه علی به حجره ی من هرزمان که سر بزند به غیر گریه نداریم صحبتی تازه  نفس کشیدن پهلو شکسته آسان نیست مصیبتی است وَ پشتش مصیبتی تازه دوماه پیش چنان سیلی بدی خوردم که هست بررخم انگار ضربتی تازه لباس های قدیمی بزرگ‌ شد به تنم بیار جامه ی نو بهر قامتی تازه سه چهار مرتبه مردم ولی به عشق علی.. خدا به فاطمه اش داد فرصتی تازه! https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
◾️منفعت محبت فاطمه عليهاسلام عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: يَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ مَعِي وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِي النَّارِ يَا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ عَليهاسَلام يَنْفَعُ فِي مِائَةِ مَوْطِنٍ أَيْسَرُ تِلْكَ الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ وَ الْقَبْرُ وَ الْمِيزَانُ وَ الْمَحْشَرُ وَ الصِّرَاطُ وَ الْمُحَاسَبَةُ فَمَنْ رَضِيَتْ عَنْهُ ابْنَتِي فَاطِمَةُ عَليهاسَلام رَضِيتُ عَنْهُ وَ مَنْ رَضِيتُ عَنْهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ مَنْ غَضِبَتْ عَلَيْهِ فَاطِمَةُ عَليهاسَلام غَضِبْتُ عَلَيْهِ وَ مَنْ غَضِبْتُ عَلَيْهِ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَا سَلْمَانُ وَيْلٌ لِمَنْ يَظْلِمُهَا وَ يَظْلِمُ‏ ذُرِّيَّتَهَا وَ شِيعَتَهَا. سلمان مي‌گويد: رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله فرمود: اي سلمان هر که دخترم فاطمه را دوست بدارد در بهشت در کنار من خواهد بود و هر که او را دشمن بدارد در آتش جهنم خواهد بود. اي سلمان دوستی فاطمه عليهاسلام در صد جايگاه به حال انسان سودمند است که راحت‌ترين آن‌ها عبارت‌اند از: مرگ، قبر، ميزان، سنجش، محشر و پل صراط و هنگام محاسبه اعمال؛ پس دخترم فاطمه عليهاسلام از هرکس راضي باشد، من از او خشنود مي‌شوم و هر کس من از او راضي شوم خدا از او خرسند خواهد بود و هرکس فاطمه عليهاسلام از او خشمگين باشد، من بر او خشم مي‌کنم و هر کس من بر او خشم کنم، خداوند بر او غضب مي‌کند. اي سلمان وای بر کسی که به فاطمه عليهاسلام و به فرزندان و شيعيانش ظلم و ستم کند! 📚منابع: بحارالانوار، ج ۲۷، ص۱۱۶ 👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۳۱ @maddahialemane www.maghtal.com
اینقدر خود را به زحمت، سمت و سوی در نکش عشق سوزان من آتش بر دل حیدر نکش این چه اصراری است که از بستر خود پا شوی دست بر پهلو، اسیر شانه ی اسما شوی شب میان چادری خاکی، سرِسجاده ای صبح ها تب می کنی و بر زمین افتاده ای پیش چشم تار من -دق می کنم- زوری نخند پای چشمت سوخته از زخم ناجوری، نخند خانمم از دست لرزانت چه کاری می کشی؟ رختخوابت را چرا خود آب، داری می کشی؟ آن دری که سوخته، از پاشنه، کج شد بلند میخ را کندم ولی از دنده ی لج شد بلند باهمین بازو چرا دستاس را چرخانده ای! نان چگونه در تنور آتشین خوابانده ای! رو گرفتی از علی و بر همه رو می زنی باچه حالی، صبح تا شب، خانه جارو می زنی این صدای خسته، من را می کُشد بی معطلی خسته ام...اما بگو کمتر خدا قوت علی! پشت در افتاده بودی و دلم آتش گرفت سینه ات آتش گرفت و سینه ام آتش گرفت با قلاف از من جدا شد دست تو، زهرا ببخش لشکر تنهای حیدر! ذوالفقارم را ببخش نیمه شب ها بچه ها را می نشاند زینبت چادرت را مخفیانه می تکاند زینبت مجتبی می گفت بین گوش زینب، خواهرم: روز مادر که بیاید گوشواره می خرم @shia_poem
هر نفس شعله ای از سوختنت می آید آه چون آتش سرخ از دهنت می آید وای اگر زخمِ زبان‌بسته دهن باز کند... بوی خون است که از پیرهنت می آید این صدا خش خشِ یک آینه‌ی خُرد شده است... زینبت گفته صدا از بدنت می آید حرف همسایه دروغ است..،نه..،لاغر نشدی این لباسی که خریدم به تنت می آید گوشواری که گرفتیم بیانداز به گوش دارد از کوچه ی خلوت..،حسنَت می آید دُوُّمی خواسته از من..،به عیادت برسد پاشو کدبانویِ من، راهزنت می آید دست من بسته که شد بین شلوغی..،قُنفذ طعنه زد: فاطمه ، خیبرشکنت می آید با من از میخ کج و محسن شش ماهه نگو فضه اینجاست..،بگو، هم‌سخنت می آید شب شد و تشنه‌لبت خیره به در..،داد کشید ناله ی کُشته ی دور از وطنت می آید ▪️ ▪️ وقت غسل تو علی دست ز دنیایش شُست... این چه خونی است که روی کفنت می آید https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
در حدیث سوختن دل را بگو پر را نگو شعله ی در را بگو احوال مادر را نگو بی ادب ها پشت در فریاد مستی میزنند.. حرفهای تندشان در پیش کوثر را نگو گرمی آتش اذیت میکند حوریه را این وسط آن شعله ی خورده به معجر را نگو پای نامحرم‌ اگر بر چادر ناموس خورد گریه کن بر حالش اما حال شوهر را نگو میخ نامرد آنقدر کج رفت پهلو پاره شد لال باش ای طبع شرح سقط گوهر را نگو آبرو داری اگر افتاد زیر دست و پا شرح لبخند اراذل بین معبر را نگو راز دست بسته مولا قلاف قنفذ است دست شوهر را بگو و دست همسر را نگو کوچه زهرا در آخر کربلای زینب است پیش مادر روضه ی جانسوز دختر را نگو روضه گودال و خنجر را بگو سر را بگو روضه اوضاع زینب بین لشگر را نگو https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
اما غمی دارم که آن را نیست پایانی داغی که می سوزاندم شاید نمی دانی زیر غلاف و تازیانه خورد شد بازو زهرا به مسجد رفت اما دست بر پهلو زهرا به مسجد رفت ، اما گرم فریاد است سلمان ! بگو مسجد چرا در لرزه افتاد است فریادهای فاطمه دیوار را لرزاند سلمان بگو دیدی که مسجد را صدا لرزاند زهرا اگر نفرین کند دنیا نمی ماند مسجد فرو می ریزد و بر پا نمی ماند تنها نمی ماند علی وقتی که زهرا هست - پهلوی او‌ هم‌ بشکند - زخمی است ، اما هست سرباز مولا می شود وقتی علی تنهاست زهراست حیدر ، ای جماعت ! مرتضی زهراست وقتی که مسجد در دل لات و هبل شد گم بتخانه با مسجد چه فرقی می کند مردم! منبر بدون مرتضی چوب است و جز این نیست بی مرتضی هرجا که باشی حرفی از دین نیست مردم ! فدک ارثیه ی قانونی زهراست آیا غلاف و تازیانه اجر ذی القرباست؟! زهرای مجروح علی آن روز غوغا کرد دست علی را فاطمه با خطبه اش وا کرد حیدر به زهرا گفت ؛ ما بی هم چه می کردیم؟! زهرا بیا با هم به سمت خانه برگردیم می دانم از بس درد داری ناتوانی تو اما عزیزم با علی باید بمانی تو با من بیا این روزها غوغاست در خانه زهرا به زینب فکر کن تنهاست در خانه همپای حیدر ! دست در دست علی بگذار حالا که اذیت می شوی کم کم قدم بردار هم صحبت تنهائیم ! تا خانه راهی نیست باید بمانی ، بی تو حیدر را پناهی نیست من بی تو بغضم ، گریه ام ، فریاد خاموشم باید بمانی بار غم برداری از دوشم زهرا چرا هی دست را بر گونه می گیری زهرا بگو از مرتضایت رو نمی گیری الجار ثم الدار می‌خواندی تو قبل از این حالا چرا عجّل وفاتی می کنی تلقین هر شب دعایت می کنم ، با من بمانی کاش زهرا بمان ، شبها تو سقای حسینم باش https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
راز آئینه رو برملا نکن خودتو این همه جابجا نکن الهی درد و بلات به جون من... در خونه رو تو دیگه وا نکن یعنی میشه دوباره صدام کنی از دل این همه غم رهام کنی این‌قَدَر به دنده‌هات فشار نیار... نفست در نمیاد سلام کنی زندگیمون داره زیر و رو میشه بودنت داره یه آرزو میشه زینبت رو تا میرم آروم کنم... گریه‌ی حسین تو شُرو میشه گرد غم نشسته روی دامنت چه بساطی شده جارو کردنت دیگه جون مرتضی زمین نخور بخدا داره میبینه حسنت بغض چشمای ترت کشته منو زخمای بال و پرت کشته منو اشکِ بندِ رختِ خونه دراومد شُستشوی بسترت کشته منو داغ حیدرِ تو غربتش شده همه جا نَقلِ مصیبتش شده دلِ رفتنِ به مسجد ندارم... قاتلت امام‌جماعتش شده زخم بازوت دلمو تکون میده عطر پیرهنِ تو بوی خون میده منو هرجا میبینه قنفذِ پست غلاف شمشیرشو نشون میده مگه حرمتت حریم حج نبود؟! کاشکی دشمن تو اهل لج نبود لااقل گیر نمی کردی پشت در... کاشکی میخِ گُر گرفته،کج نبود لب من باید خدا خدا بگه دردِ دل‌هاشو توو ربّنا بگه حسرتش علی رو داره میکُشه محسنم نشد یه بار بابا بگه دلمو عذابِ بی اموون نده به من اسباب‌بازیشو نشوون نده لالایی خوندنتو عرش‌و سوزوند... این‌قَدَر گهواره‌اشو تکوون نده https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
رزق معراج علی، معراج رفتی بی علی دیدی آخر من شدم محتاج! رفتی بی علی کوچه ها از ازدحام دشمنان خلوت شده یک مدینه از شکایت های تو راحت شده خوش به حالت من که دیگر نیمه جانم فاطمه فی امان الله... بی تو بی امانم فاطمه فی امان الله... دیدار تو فی یوم الورود فی امان الله... رفتی فاطمه رسمش نبود من غرورم خرد شد در پیش چشمان همه عاقبت بر گردنم افتاد غسلت فاطمه تازه فهمیدم چرا خندید آن نامرد پست تازه فهمیدم چطور آئینه ات را زد شکست اینقدر اسما نگو؛ لرزیده ای حیدر چرا؟! اینهمه خونابه می آید از این پیکر چرا؟! فکر میکردم کسی بر صورتت سیلی نزد آخرش دیدم که جسمت خورده بدجوری لگد دلخوشی روزگار ما دو تا دائم نبود بیقرارم، ضلعی از اضلاع تو سالم نبود اشک پنهان از علی، صد جا در آوردی ببین نیمهء شب آه... دادم را در آوردی ببین نیستی حال بد من را ببینی فاطمه سر پناه هر دوعالم، کلّمینی فاطمه بچه ها خود را به روی پیکرت انداختند دست خود را دور جسم لاغرت انداختند پاره شد با رفتن تو رشتهء صبر علی شهر، با این وسعتش شد خانهء قبر علی قبر تو مخفی، ولی سوی نجف باشی بس است تو دعاگوی علی از آنطرف باشی بس است جانمازت پهن مانده بر زمین، بستر که نیست چندتکه گوشواره، پیش من بهتر که نیست چادر خاکی تو چادر نماز زینب است ذکر یازهرا فقط راز و نیاز زینب است آتش داغ تو را روی جگر دارد حسین از وصیت های تو دیدم خبردارد حسین آن زمانیکه سرش افتاده در دست همه حتماً از گودال خونینش گذر کن فاطمه شمر و خولی بر حسین تو اشاره میکنند نیزه داران حنجرش را پاره پاره میکنند کعب نی دارند و باهم خواهرش را می زنند لشکری با مُشت و سیلی دخترش را می زنند روضه را از خاطرات عمه اش آموخته موی زهرای سه ساله بین آتش سوخته https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc