eitaa logo
شعر شیعه
8هزار دنبال‌کننده
733 عکس
257 ویدیو
27 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ما هرچه خورده ايم به پای تو خورده ايم پس از قضا به دست تو دادم حساب را @shia_poem
فراق گر نَكُشد،ميكشد تحيرم آخر ز شش جهت نفست ميرسد،حسين كجایی... @shia_poem
بازی طفلان حکم دارد، تویی داوری کردن قسم دارد، تویی نبض دریا زیر انگشت تو زد آسمان هم تکیه بر پشت تو زد جز تو بعد از چهارده یکتا که شد؟ زیر این هفت آسمان دریا که شد؟ در جبل‌ها کوه رحمت کیست؟ تو توده انبوه رحمت کیست؟ تو چیستی ای داغ عرفان بر جبین در تحرک اولین کوه زمین @shia_poem
شکست اینجا ظفر گل می کند هنگام احسانش ز پا افتاده اینجا نشئه ی جهد است سامانش امید اینجا به شکل یاس آید یاس چون امید بریدن از خود و پیوند با تمکین امکانش کدامین غافل از این آستان حاجت نمی خواهد که با تیغ عدالت لب نهم بر خون شریانش به کویی بار خود انداختم کز شدت احسان ملائک آب می ریزند بر دستان مهمانش به بحری آشنا گشتم که موجش موج تمجید است به ناوی پا نهادم کز کرامت هست سکانش به درباری رساندم ناله ی واغربتایم را که می بخشند با یک ناله، شهری بر غریبانش قطار فیض او را خواجه ی لولاک در پیش است زهی آن زن که ختمی مرتبت باشد شتربانش زهی بانوی عقل کل، زهی بانوی آب و گل که باریده است یاسی هم چو زهرا در گلستانش اجاق کور را یاری صحبت نیست با خورشید حمیرا را بگو آتش بگیرد در دل و جانش زقربانگاه ذی الحجه بسی مستغنی ام حاجی که من ماه مبارک می روم هر ساله قربانش به روز واقعه با وصله ی ناجور کارش نیست نمی آید به محشر هر کسی کرده است عصیانش زهی آن زن که مریم دستبوس خادمش بوده است زهی آن زن که عیسی کرده خدمت بر غلامانش تحیر خانه ی تحقیق هم خط است هم نقطه که هم تطویل دارد هم ندارد بدو و پایانش نمی دانم کدامین عصمت قدرت مزاج است او که چندین ماه زهرا بوده از تشریف مهمانش سخن از هیچ ممکن نیست جای ضرب و زور او که امکان نیز امکان می شود از نور امکانش ز کفو عقل کل جز عقل کل چیزی نمی جوشد کدامین جهل سنجیده است با تشویش نسوانش به  جنت نیز از اقبال هم دوش محمد اوست چه می فهمند مردان و زنان از پله ی شانش... @shia_poem
تو را کدام مدیح آورم که شخص رسول توراست همسر و دختر توراست شخص بتول زبان به اشهد اگر وا کنی کرامت توست فروع حسن تو کافی است بر قبول اصول کدام پله علم است تا که ذیل تو نیست؟ غلام کوی تو معقول و خادمت منقول به ضرب سکه کجا شان ضرب شمشیر است؟ جز این درم که علی از کرم نموده قبول زبان بگو به دهان سنگ شو حمیرا را که این فضیلت عظمی نمی رسد به فضول کسی به معرفت دختر تو راه نیافت بلی همیشه ز مجهول می دمد مجهول به هر مقام که دیدم مقام مسئول است بجز گدای درت کاو نمی شود مسئول ببخش دنیی و عقبی به معنی مسکین بدار کوکب ما را مصون ز ننگ افول · @shia_poem
این روزها تمام تنم درد می کند مانند فاطمه بدنم درد می کند گفتم حسین بر کفنم جوشنی نوشت در دست بی کفن کفنم درد می کند زین خجلتی که می کشم از شیر خوردنم در پیش زینبم دهنم درد می کند من اهل یثربم دلم آنجاست زیر خاک بیچاره دل که در وطنم درد می کند زهرای سوخته به تن من حلول کرد باور کنید پیروهنم درد می کند یا زینبی که می کشم از دست کوفیان چون سنگ خورده ها دهنم درد می کند @shia_poem
ای شهاب زین سوار تند رو زین ره پر نخل لطفی کن مرو پشت هر نخلی عمود کینه ای است هر عمودی قاتل آئینه ای است ای عمود نور، مایل تر برو ای یم توحید، ساحل تر برو پیش مردم عشوه کاری، خوب نیست این قَدر لیلا شدن مطلوب نیست ترسم اینک تیرها کاری کنند صورت مه را قلمکاری کنند کاش در گردن دعایی داشتی یا که تیغ ره گشایی داشتی ای کلام الله پر تذهیب من سوره ی والنّجم خوش ترتیب من آن مبادا بین این دلواپسی آیه هایت را به هم ریزد کسی ترسم اینک تیراندازی کنند نیزه ها با پیکرت بازی کنند چشم زخم کوفیان خیره سر چیره می سازد سنان را بر سپر وای بر من منقبت باران شدی صنعت دست قلمکاران شدی تیرها بوسه به مینویت زدند دست بر دامان ابرویت زدند رس به فریاد ای کماندار نجف بر هزاران تیر، تنها یک هدف؟! طفلکت را در بغل جایی بده مشک خود را لااقل جایی بده کولیان چشم سیاهت دیده اند بدصفت ها بی پناهت دیده اند بد چو آمد بر سرت شد بد دلش مادرت در خانه می ریزد دلش دستهایت را به قدری فاصله خوب خواباندند بین غائله مشک بر دندان گرفتی روز سخت مثل میوه بر سر شاخ درخت حیف از آن چشمی که راه تیر بست گونه ای که عهد با ششیر بست حیف از آن قامت که خون آلود شد حیف از آن نخلی که پر از دود شد استخوانت خورده با آهن گره گشته درهم پیکر تو با زره آه یا عباس مشکت را زدند کیسه ی مجموع اشکت را زدند پس الف کن دال را مرکب مران این فرس را جانب زینب مران کوه رحمت بر زمین افتاده است یا امیرالمؤمنین افتاده است کینه های خیبری گل می کند مرحبا! مرحب تأمّل می کند ای نمازت فارغ از رکن و قیام متّصل شد نیت تو بر سلام نیّتت بود آب و بر خاکت زدند تیغ بر «ایّاک ایّاک»ت زدند متّفق گشتند موران هوس تا بیندازند شیری از نفس پس تو استمداد را آغاز کن «یا اخا ادرک اخاک»ت ساز کن مژده یا عباس می آید نگار ذوالجناحش اسب و تیغش ذوالفقار با شتاب از دور می آید حسین زیر خون مستور می آید حسین از سر هر کشته ای رنگی بر اوست از سر هر زخمه آهنگی بر اوست گرد کرده چشم و در ابرو گره از غضب افکنده در بازو گره می فشارد پای در پای رکاب چرخ می ترسم بماند از شتاب لک زده چشمش برای دیدنت کرده لب را غنچه ی بوسیدنت این توقّف چیست مولا می کند؟ چیست آن کز خاک پیدا می کند؟ خم شد و بوسید و شد بیچاره ای گوییا دیده است قرآن پاره ای صبر کن اما! لبش گلرنگ شد مثل وقت رفتنت دلتنگ شد دستهای توست می مالد به لب بوسه می گیرد ز قتّال العرب *** ای سرت در خیل سرها سربلند زآن بلندی بر من سائل بخند من شریک گریه های زینبم من فراتی خسته و جان بر لبم شرمسارم از خروش و جوش خود می کشم بار گنه بر دوش خود بعد تو ماندن گناه اکبر است زین گنه خواندن گناهی دیگر است بعد تو باید که افتاد و شکست چون عمود خیمه ات از پا نشست جان به لب آمد لب شطّ فرات «معنی» از دستش نمی ریزد دوات در حقیقت جزء با کل واصل است شیربچه نیز شیر کامل است شیر شیر است و نمی گنجد به وهم لیک هر کس می برد از شیر سهم تا علی کار پیمبر می کند پور حیدر کار حیدر می کند @shia_poem
سبزه شد روی تو تا لاله ی بُستان نرود چشم من خون شد و از روی تو آسان نرود زعفران پس ز کجا جانب بغداد آید شکوه ی سرخَت اگر سوی خراسان نرود وحشت داغ تو رَم داد دلم را ورنه گفته بودند که آهو به بیابان نرود فاطمه بهر سرت روغن بادام آورد گریه کرده است که زلف تو پریشان نرود عرق آلود به دیدار تو آمد پدرت زآن که بی غسل ، کسی دیدن خوبان نرود تشت رسوایی این زن ز سر بام افتاد بر سر بام گرفتم تنت ای جان نرود رقص تشت است که کم نیست ز رقص شمشیر یا رب اینگونه دگر مرد به میدان نرود آفتاب لب بامی ، تو مگر عمر منی ؟! یا رب این عمر من خسته شتابان نرود غم خود را بده و شافع این امّت باش تا کسی سوی بهشت از درت ای جان نرود بال در بال به بالای بلای تو ملول چند مرغند که با پیکر تو آن نرود که ز خورشید فروزان به تن شاه شهید از تنش رنگ برفت و غمش از جان نرود پس چرا شد قُرُق روضه ی تو روضه ی طوس گر ز بغداد فغانت به خراسان نرود ؟ لب گزیدن به چه " معنی " است ، جگر را بگزید که ز تن جان شد و جان از پی جانان نرود @shia_poem
ای آنکه ز شوقت جگر خلق کباب است گر نیم نظر لطف کنی عین ثواب است در سجده بفرما که به پایت بدهم جان خم کن سر این شیشه که هنگام شراب است ای دل نظر شیر خدا حد وسط نیست   یا موج مزن یا که بجوش این چه سراب است ذکر تو سوار است به سنگ یمن اینجا یعنی علی از شوق علی پا به رکاب است تاثیر اگر کرد فغان لطف تو باقی است یک تار سر زلف تو تکمیل رباب است اسباب تکامل همه نفی است در اینجا انگور که چسبد به ضریح تو شراب است آن نامه که سر بسته فرستند به کویت گر پاره کند خادم تو عین جواب است تیغی که تو بستی چو به گلزار ببندند یک غنچه دمیدن همه جا عالم آب است شمشیر همان شمه ی شیر است به میدان      جز تو به میان تیغ اگر بست خطاب است معنی جگر صحبت باشیر ندارد جز اینکه بگوید به ره دوست تراب است @shia_poem
با لای لای خویش بخوابان غبار را * امشب بر آن سرم که جنون را ادب کنم بر چهره ی تو صبح و به روی تو شب کنم لب لب کنان به یاد لبت باز تب کنم شیرانه سر تصرف ری تا حلب کنم وز آه خود کشم به بخارا بخار را * افتد اگر انااللَهَت ای دوست بر درخت ذوق لبت کلیم تراشد ز هر درخت چون میشود ز نار تو زیر و زبر درخت هر چیز هست ، نیست ز من خوبتر درخت در من بدم دوباره برقصان شرار را * خونین دلان به سلطنتش بی شمار شد این سلطه در مکاشفه تاج انار شد*  *(ضربت خوردن مولا) راضی نشد به عرش و به دل ها سوار شد این گونه شد که حضرت پروردگار شد سجده کنید حضرت پروردگار را * تا ظلم شعله گشت نهان بین ضعف خس افتاد ذَنبِ جذبه ی تو گردن قفس با اینهمه ز مدح تو کو راهه پیش و پس مداح ِ مست ، یک تنه یک لشگر است و بس بی خود نیافت بلبل نام هزار را * آن که به خرج خویش مرا دار می زند تکیه به نخل میثم تمّار می زند تنها نه این که جار تو عمّار می زند از بس که مستجار تو را جار می زند خواندیم مَستِ جار همین مُستجار را * از من دلیل عشق نپرسید کز سرم شمشیر می تراود و نشتر ز پیکرم پیر این چنین خوش است که من هست در برم فرمود: من دو سال ز ایزد جوان ترم از صید او مپرس زمان شکار را * با خود شدی میان نمازت چو روبه رو بر خویش سجده کردی و با خویش گفت و گو تاج تو انّماست ، نگین تو تنفقوا چل حلقه نیز اگر به رکوعش دهد عدو نازل نمیشود ملکی این نثار را * دل تاب ندارد که بر هم زنی قرار با من چنان مباش که با خلق روزگار اصلا که گفته بود در آری ز من دمار صدپاره شد دلم ز حسادت چنان انار دادی چو بر گدای مدینه انار را * وقتی که خضر میچکد از آن دهان تر هر کس که بیش از تو برد بوسه سبز تر زلفت سماع داد به چشم و دل و جگر مطرب اگر دچار تو گردد سر گذر قرآن به کف به زلف تو بندد سه تار را * از عشق چاره نیست وصال تو نوبتی ست مُردن برای عشق ِتو حکم حکومتی ست آتش در آب می نگرم این چه حکمتی ست رخسار آتشین تو از بس که غیرتی ست آیینه آب می کند آیینه دار را * یا رب کجاست حیدر کرار من کجاست ویران شدم به عشق ِتو معمار من کجاست با من ندار باش بگو دار من کجاست آن نخل آرزوی ثمر دار من کجاست در کربلا بکار برایم تو دار را * احمد تو را ز خلق الی ربنا شمرد وقتی نبی شمرد یقیناً خدا شمرد خود را علی شمرد و گهی مرتضی شمرد جبریل یک شبه به چهل جا تورا شمرد ای نازم این فرشته ی حیدر شمار را * زلفت سیاه گشت و شد ختم روزگار خرما ز لب بگیر و غبار از جبین یار تا صبح، سینه چاک زند مست و بی قرار خورشید را بگو که شود زرد و داغ دار پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را * یک دست آفتاب و دو جین ماه می خرم یک خرقه از حراجی الله می خرم صدها قدم غبار از این راه می خرم از روی عمد خرقه ی کوتاه می خرم با پلک جای خرقه بروبم غبار را * یک دست آفتاب و هزاران دو جین بهار یک دست ماه و بهاران هزار بار یک دست خرقه انجم پولک بر آن مزار یک دست جام باده و یک دست زلف یار وقت است تر کنم به سبو زلف یار را * بی پرده گوشه ای بدنم را به خون بکش کم کم مرا به شعله ی عشقی فزون بکش تیغی به رویم از غم بی چند و چون بکش بنشین و دفعتاً جگرم را برون بکش چون ذوالفقار خویش مرقصان شکار را * ذکر علی علی به دو عالم شراب بست راه نگاه بر همه بیدار و خواب بست در کربلا علی دگر ره به باب بست بیچاره مادرش چه امیدی به آب بست یا رب مریز تو دل امّیدوار را * اصغر ، به آب رفت و به تیری شکار شد پس تارهای صوتی او تار تار شد زلفش بنفشه زار بُد و لاله زار شد تن پیش شاه ماند و سرش نی سوار شد پر کرد نیزه حجم سر شیرخوار را @shia_poem
بین صدها نذر رایج تر تویی از همه باب الحوائج تر تویی @shia_poem
3.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زِ کاروان تو ماندم چنان که هیچ رحیلی مرا نبرد به همره، بغیر قافله‌ی اشک ... @shia_poem