eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
427 عکس
163 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
باید فقط نشست فقط با کریم‌ها تاکه شوی شبی تو هم از یا کریم‌ها بی وقت هم اگر بروی راه می‌دهند دارند لحظه لحظه کرم‌ها کریم‌ها بد می‌کنیم گرچه ، ولی رد نمی‌کنند یک طورِ دیگرند خدایا کریم‌ها دیدیم صبح و شام که هرگز نداشتند در بیتِ خویش سفره‌ی بی ما کریم‌ها وقتی درِ تمامیِ این شهر بسته است بستند خانه را همه الا کریم‌ها حیران سفره‌دارِ کریمم که تا ابد حیران او شدند سرا پا کریم‌ها   حیدر شده‌است جلوه‌ی زهراییِ حسن باید فقط نوشت از آقاییِ حسن دادند روزِ قبل عطایای بیشتر دارند روزِ بعد گداهای بیشتر مهلت نمی‌دهند که حرفی اَدا شود دادند قبلِ عرضِ تمنای بیشتر   هرچه گدا رسید در این خانه جا گرفت این خانه دارد از دو جهان جای بیشتر از خویش می‌زنند برای گدایِ خوایش دارند این قبلیه تقاضای بیشتر این خانواده هرچه شنیدند ناسزا کردند جای طعنه دعاهای بیشتر هرقدر در کمالِ حسن فکر می‌کنیم هی می‌شویم غرقِ معمای بیشتر شد قبله‌ام قبیله‌ی دریایی حسن باید فقط نوشت از آقایی حسن وقتی که چشمهات کمانگیر می‌شوند اهل نفاق با تو زمین گیر می‌شوند دیدند گرد ناقه‌ی فتنه که با حسن کابوس‌هایشان همه تعبیر می‌شوند فریاد می‌زنند سپاه جمل : امان تا که اسیر حذبه ی  تکبیر می‌شوند رَم می‌کنند هر طرفی این وحوش‌ها وقتی شکارِ هیبت این شیر می‌شوند یک ضربه میزنی و دوصد زَهره می‌دری انگار ضربه‌های تو تکثیر می‌شوند در کربلا شبیه حسن جلوه می‌کنند نسل حسن که صاحب شمشیر می‌شوند جانم فدایِ ضربه‌ی مولاییِ حسن باید فقط نوشت از آقایی حسن وقت شکست پشت ستم‌ها یکی یکی خَم می‌شوند قامت غم‌ها یکی یکی یک روز می‌رسد که مدینه برای ماست تا که بنا شوند حرم‌ها یکی یکی باید کبوترانِ رضا را بیاوریم تا پر زنند گرد عَلَم‌ها یکی یکی باید برای صبح ظهورش امید داشت چون جمع می‌شوند قدم‌ها یکی یکی آنروز بر ضریح طلاکوب نقره کوب جانم‌حسن زنند قلم‌ها یکی یکی قربان رجعتی که بیایند پیشِ ما از هفت قبله اهل کرم‌ها یکی یکی جانم فدای روز پذیرایی حسن باید فقط نوشت از آقایی حسن ابری رسید و ماه تو را ناپدید کرد داغی رسید و سروِ تو را مثل بید کرد الماس ریزه‌ها جگرت را بهم زدند اما تو را مصیبت کوچه شهید کرد حرفی بزن به موی سفیدت قسم بگو با روزِ تو چه سایه‌ی دستی پلید کرد « یارب نصیب هیچ غریبی دگر مکن دستی که گیسوانِ حسن را سفید کرد با صد امید حامی مادر شدم ولی آن نانجیب امید مرا ناامید کرد آه ای حسین‌جان بفدای لبت که زهر با من نکرد آنچه که باتو یزید کرد باید گریست از غمِ تنهایی حسن باید فقط  نوشت از آقایی حسن @shia_poem
به نام خدای کرم‌ها؛حسن نوشته به روی دل ما حسن چنان عشق را کرده معنا حسن که مائیم مجنون و لیلا حسن نداریم معشوقی اِلّا حسن به وقت سحر،سوختن دیده شد در آن شعله ها بال من دیده شد چه ذکر خوشی در دهن دیده شد در این "یاخدا"، "یاحسن" دیده شد رسیدیم با ربّنا تا حسن شعف با دل شیعه راه آمده چه نوری ز عرش اِلٰه آمده سحرگاهِ شامِ سیاه آمده شب نیمه‌ی ماه،ماه آمده به خورشید گویند حالا:حسن چنین ذاتِ حق‌گُستری دیده ای جمالی به این محشری دیده ای؟! همانند او دلبری دیده ای؟! پسر این‌قَدَر مادری دیده ای! خلاصه کنم..،جانِ زهرا؛حسن سخا اصل رفتار این طایفه است گداپس‌زدن عارِ این طایفه است فقیر محل یار این طایفه است نمک‌پروری کار این طایفه است همه سفره‌دارند امّا حسن...! همان دم که جود از خیالش گذشت کرامت ز حد کمالش گذشت تهی‌دست‌بودن مجالش گذشت سه بار از تمامیِّ مالش گذشت به بازی گرفته کرم را،حسن قدم‌های آغازی اش را نگاه پر و بال پروازی اش را نگاه دلِ از خدا راضی اش را نگاه بیا دست و دلبازی اش را نگاه گدا را نشانده است بالا حسن چنان چهره اش هیمنه جمع کرد که تکبیر از مأذنه جمع کرد دمِ تیغِ او طنطنه جمع کرد جمل را خودش یکتنه جمع کرد عجب ضربه‌شصتی زد آنجا حسن دو خط مدح در وصف دریا بگو کمی از مرامش به دنیا بگو رفیق جذامی شدن را بگو غذا دادنش را به سگ ها بگو به وللهِ آقاست،آقا..،حسن شبی جنگِ عاشق‌کُشی در گرفت دل ما تمایل به دلبر گرفت گدا دید این خانه را..،پر گرفت چُنان خصلتش را برادر گرفت؛ علی اکبرش شد سراپا حسن منم سائل مجتبای علی فدای همه بچه های علی نجف؛آرزوی گدای علی رسیدی به ایوان‌طلای علی بگو یا حسین و بگو یا حسن ▪️ به تو دِین خود را ادا می کنیم میان بقیع‌ات چه‌ها می کنیم شب‌ات را شبِ کربلا می کنیم ضریحی برایت بنا می کنیم به زیبایی مشهد ما؛حسن @shia_poem
مرا آفریده خدای حسن برای خودش نه، برای حسن میفتم از امشب به پای حسن گدایم گدایم گدای حسن حسن اسم رحمان و اسم رحیم بخوان یاحسن، یاعلی یاعظیم هوالله روی دهن ریخته چه شوری در این جان و تن ریخته شراب مرا بوالحسن ریخته روی لب، حسن جان من ریخته خمارم خرابم در این میکده شب مستی ام با حسن آمده همه برکت فصل کشتم حسن از اول فقط می سرشتم حسن بهشتم حسن، سرنوشتم حسن نوشتم کریم و نوشتم حسن حسن پیش حق بود، تنزیل داشت هوای مرا مثل فامیل داشت به سوز و به تب های ماه خدا به خشکی لب های ماه خدا به قند رطب های ماه خدا به العفو شب های ماه خدا من عمریست که هرچه را خواستم فقط با حسن از خدا خواستم ابد بود از اول، ازل را شکست شب خلوت این محل را شکست به والله، لات و هبل را شکست حسن، پشت جنگ جمل را شکست علی گر درِ خیبر آورده است حسن چشم فتنه در آورده است اگر جلوه ای از خدا شد حسین اگر آبرو دار ما شد حسین اگر هم دوا هم شفا شد حسین اگر شاه کرببلا شد حسین... درست است کار ربش بوده است ولی یاحسن بر لبش بوده است نشستم زمین، دلبرم خاکی است چه گنجی است او، گوهرم خاکی است اگرچه پریدم، پرم خاکی است نپرسیدم از چه حرم خاکی است فدای غم هر دو چشم ترش که خاکی شده چادر مادرش برای دفاع فدک دیر شد و آن بزدل بی حیا شیر شد ته کوچه مادر زمینگیر شد بمیرم همانجا حسن پیر شد امان از مسیری که بسته شده دوتا گوشواره شکسته شده #@shia_poem
      اگر ربنا ربنا کرده ام.. سحرها خدا را صدا کرده ام.. خودم را بر این سفره جا کرده ام.. دراین پانزده شب دعا کرده ام.. خدایا به چشمان مست حسن... بده دست من‌ را بدست حسن من امشب برآنم که مثل قدیم دلم را ببندم به راه نسیم دراین ماه با یاعلی، یا عظیم بیوفتم بدست و به پای کریم کریم کریمان عالم حسن! دمت گرم! دردت به جانم حسن! تو سبحان ربّی الاعلای من تو والتین و یاسین‌ و طاهای من تو دیروز‌ و امروز و فردای من تو یاربّ و یاربّ شبهای من به کوری آن دو زن فتنه گر بگو یا حسن یا حسن تا سحر درآن شب که عالم قمردار شد درخت نبوت ثمردار شد علی نذر کرد و پسردار شد زمین پیش پایش خبردار شد چه بهتر ازینکه به هر انجمن.. به زهرا بگویند ام الحسن! حسن‌ اسم اعظم حسن کل دین حسن حق مطلق حسن بی قرین حسن کیست ایاکِ هر نستعین حسن کیست گردن زن ناکثین به حلم حسن دشمن اقرار کرد معاویه را صلح او خوار کرد منی که شدم مبتلای حسین زمین خورده ام پیش پای حسین شدم وقف دولت سرای حسین چه بهتر که محض رضای حسین... بپا خیزم و باز طوفان‌ کنم دوباره‌ حسن‌ جان حسن جان کنم حسین است مست وقار حسن حسین است هرجا کنار حسن حسین است است دنبال کار‌ حسن حسین است در اختیار حسن حسینی ‌که سرها کف پای  اوست امیری حسن روی لبهای اوست! برو طوس صحن رضا را ببین نجف باش و ایوان طلا را ببین شلوغی کرببلا را ببین خودت غربت مجتبی را ببین... دم‌ گنبد شاه عبدلعظیم... بگو یا حسن ای غریب کریم بزودی همه چشمه ها جاری است... بقیع حسن پر ز معماری است و هر‌نوکری گرم یک کاری است تمام ضریحش طلاکاری است براین غصه با عشق حاکم شویم همه وارد صحن قاسم شویم.. به این فکر کردی چرا شد سپید؟!.. مویی که بر آن شانه زهرا کشید غمی که حسن دید را کس ندید حسن درهمان کوچه هاشد شهید اگر صبر او حرف هر منبریست! بدانید مردم! حسن مادریست.. @shia_poem
چه خبر شد که راه بندان است کوچه کوچه پر از غزلخوان است همه انگشت‌ها به دندان است ماه روی حسن نمایان است سبز مثل بهار می‌آید با فقیران نشسته روی حصیر برکت می‌دهد به نان و پنیر به نگاهش دل یتیم، اسیر سفره پهن و چه فرق اینکه فقیر از کدامین دیار می‌آید باز تا بخششی دوباره کند اهل آن نیست استخاره کند سنگ را مهر او ستاره کند به همین ابر اگر اشاره کند ابر پروانه‌وار می‌آید مثل آیینه است آیینش رمضان الکریم مسکینش شمس از سکه‌های زرینش سائل خنده‌های شیرینش  به امید انار می‌آید دل‌شکسته‌ست از زمانۀ خود تکیه داده به نخل خانۀ خود غرق در شور بی‌کرانۀ خود دارد از خلوت شبانۀ خود ماه شب‌زنده‌دار می‌آید هرچه دِرهم تَصَدُّق سر او فتنه برخاست پای منبر او زرهش هست یکه سنگر او تک و تنهاست گرچه، لشکر او به نظر بی‌شمار می‌آید صلح یا جنگ، حکم حکم خداست دور تا دور او نفاق و ریاست در خروش نبرد، مرد کجاست؟ لشکرش هاله سیاهی‌هاست از میان غبار می‌آید خون‌جگر از کلام بعضی‌ها ناامید از مرام بعضی‌ها زهر خورد از طعام بعضی‌ها زخم خورد از سلام بعضی‌ها همچنان بردبار می‌آید زخم اگر بشکفد به جامه صلح یا که خونین شود عمامه صلح مصلحت هست در ادامه صلح دارد از پای عهدنامه صلح با شکوه و وقار می‌آید سینه‌اش رازدار سر مگوست دین دنیاپرست بند به موست دوست لفظی شبیه لفظ عدوست از قعودی که صبر ریشه اوست چه قیامی به بار می‌آید حرف حق مرده، حرف نان مانده در گلو باز استخوان مانده ولی آن روی داستان مانده مردی از نسل آسمان مانده که سرانجام کار می‌آید #@shia_poem
این کیست که آقای جوانان بهشت است؟ نامی‌ست که بر کنگرۀ عرش نوشته‌ست از نور محمّد تن این پاک سرشت است عطر نفسش رایحۀ بال فرشته‌ست امشب شب رویش، شب میلاد بهار است از جذبۀ این جلوه، فلک آینه‌زار است امشب نظر ساقی این میکده عام است آیینه بیارید که این جلوه مدام است نور است و نوید است و درود است و سلام است ماه است و تمام است و امیر است و امام است ای گمشدگان! جلوۀ خورشید هدایت! ای سوختگان! چشمۀ جوشان ولایت! بهر تن این طفل، ملک پیرهن آورد چون فاطمه را خندۀ او در سخن آورد پرسید چه نام از تو خدا نزد من آورد؟ جبریل ز عرش آمد و نام حسن آورد تو حُسن خداوندی و نام تو حَسن شد پس گفت پیمبر، حَسن آیینۀ من شد نور از فلک و گل به زمین جوش گرفته تا عرش، گل نام تو در گوش گرفته زهرات به صد بوسه در آغوش گرفته احمد به برت خوانده و بر دوش گرفته کای نور دل و دیده‌ام ای جان و تن من! جانم حسن من، حسن من، حسن من! مردم! چو برآنید مرا دوست بدارید در راه وفای حسنم کم مگذارید نور دل من آمده، آیینه بیارید گر اهل ولایید، به او دل بسپارید عهد حسنم، نقش دل و جان شما باد در روز شفاعت ز شفیعان شما باد ای چشم بهشت از گل لبخند تو روشن ای دیدۀ خورشید به پیوند تو روشن خورشید فلک نیست به مانند تو روشن عالم شده از صورت دلبند تو روشن لبخند بزن غنچۀ تو تازه‌ترین است چون حُسن تو در عرش پر آوازه‌ترین است مولا که سر سفرۀ بانوی فدک بود از ذکر حسین و حسنش نان و نمک بود روشن ز حسین، آینۀ چشم فلک بود دیدار حسن، روشنی چشم ملک بود شادی پیمبر، همه جان و دل مولا روشن ز دو آیینه شده خانۀ زهرا این کیست که در عرش خدا، چشم و چراغ است آری حسن است این که نخستین گل باغ است ای آن که تو را مادرِ خورشید سراغ است بازار دل‌‌افروزی عالم ز تو داغ است تا باد جهان مست میِ جام حسن باد تا باد، بهارِ دل ما نامِ حسن باد @shia_poem
دلم درگیر ذکری شد سرورآور شراب‌بی‌غش‌شیرین‌شورآور همان‌خورشید‌ظلمت‌سوز نورآور گل‌دشت‌و‌دمن‌عشق‌است کریم‌ذوالمنن‌عشق‌است علی‌و‌فاطمه شادند مولانا‌حسن‌عشق‌است عسل‌تر از عسل ذکر حسن‌جان است قبولی‌عمل ذکر حسن‌جان است دَم جنگ جمل ذکر حسن‌جان است حسن هوهوی مستانه حسن ساقی میخانه حسن شمع‌و‌پیمبرها به دورش همچو پروانه علی خورشید‌حق‌است‌و‌قمرپرور صدف‌زهرا، علی دُر‌و‌گهرپرور امیر بی‌نظیر شیر‌نرپرور حسن‌حیدر، حسن‌زهرا حسن‌پیغمبر طاها همه از خاک پایین‌تر حسن‌بالا، حسن والا شجاعت با حسن اینبار معنا داشت حسن؛ بازوی مرحب‌کش چو‌مولا داشت فقط او از خدای خویش پروا داشت حسن‌مکنت، حسن دولت حسن‌عزت، حسن‌شوکت حسن در فتنه‌ها بوده علی‌هیبت، قَدَر‌قدرت حسن حق کریمی را ادا کرده‌ست ای‌مردم برای دشمنش هم سفره وا کرده‌ست ای‌مردم سه دفعه، نصف‌مالش را عطا کرده‌ست ای‌مردم بهشت‌است‌او، نعیم‌است‌او عطوف‌است‌و‌رحیم است‌او امام سفره‌دار حق کریم‌است‌او، کریم‌است‌او حسن سجاده‌اش عرش خدا باشد ز هرچه جز خداوندش جدا باشد برای شیعه صبرش مقتدا باشد حسن‌روح‌است‌و‌پرواز‌است حسن‌مفتاح‌هر راز‌است حسن‌صلحش به واللهِ امام کربلاساز است چه شد در وعده‌ی زر معرفت گم شد حسادت با خیانت در تفاهم شد حسن درگیر بدعهدی مردم شد نه‌یار‌و‌یاوری‌مانده نه یک‌غمپروری مانده نه در خانه برای او وفای همسری مانده که می‌داند چه اندازه حسن خون‌جگر خورده دلش را ضربه‌ی دستی درون‌کوچه‌ آزرده همان دستی که هوش از مادر مظلومه‌اش برده خودم دیدم‌که در لرزید لگد خورد و پدر لرزید صدا زد فضه را مادر دل‌من بیشتر لرزید @shia_poem
نازل شده به دفتر ما «حاوسین‌و‌نون» بارانِ وحی، آمده با حاوسین‌و‌نون درگیرِ لکنت است، زبانِ فرشتگان شد «عین‌ و را و شینِ» خدا حاوسین‌و‌نون گفتیم، اسم اعظمِ پروردگار چیست ؟! درجا ندا رسید، که «یا حاوسین‌و‌نون» ما هر چه خواستیم، نوشتند، «مستجاب» چون خوانده‌ایم، قبلِ دعا حاوسین‌و‌نون حالا که گفته‌اند، به عشقش نفس بزن باید «حسین» دم شود و بازدم «حسن» ما سائلانِ دست، به دامان گرفته‌ایم کشکول، زیر نم‌نمِ باران گرفته‌ایم از قطره‌های آبِ وضویت؛ همیشه آب ... از نان‌خورانِ خانه‌ی تو نان گرفته‌ایم ما از جُذامیان سرِ راهت از قدیم ... دارو برای نسخه‌ی درمان گرفته‌ایم وقتِ سلوک، از لبِ دکّانِ اهلِ ذکر ذکرِ «حسین جان» و «حسن جان» گرفته‌ایم از لحظه‌ای که در به درِ در زدن شدیم موقوفه‌ای برای حسین و حسن شدیم وقتی بساط مستی‌مان جور می‌شود نامت شراب می‌شود انگور می‌شود «حا»ی حسن حلاوتِ حلوایی از بهشت «سین»اش میان سفره‌ی ما سور می‌شود ما بی‌نوا و نان و نوا «نون» نام توست با گفتن از تو روزی‌مان نور می‌شود رحمی کن و نقاب بزن؛ دارد آفتاب از شدت درخشش تو کور می‌شود نام تو را ادامه‌ی کوثر نوشته‌اند از روی «حا»ی حضرت حیدر نوشته‌اند موسی همین که گفت «حسن جان» کلیم شد با لقمه‌های علمِ تو لقمان حکیم شد عیسی شفا گرفت و مسیحا شد و سپس در چارمین حریمِ شفایت مقیم شد جبریل، با بهانه‌ی وحی آمد و نشست از عشقِ آب و دانه‌ی تو یاکریم شد حتی گدای خانه‌ات از سفره‌دارهاست از همنشینی‌ات رمضان هم کریم شد روزی هزار شکر، در این خانه نوکریم انت‌الکریم، ابن‌کریم و اخ‌الکریم ای واژه‌ی سکوتِ پر از حرف؛ امام صبر ! ای آنکه ریختند، به کام تو جام صبر ای پِی کننده‌ی شترِ فتنه‌های شوم ای ذوالفقارِ خسته میان نیام صبر وقتی نمازِ راهِ علی در قعود، بود برپا نگاه داشتی‌اش با قیام صبر یک داستان نوشته‌ام از زندگانی‌ات با نام گریه‌دارِ «امامی به نام صبر» ای صبرِ تو تجلّی پیکارِ کربلا باید تو را نوشت، جلودارِ کربلا @shia_poem
مژده امشب ثمر حیدر و زهرا آمد نيمهء مه، قمر حیدر و زهرا آمد البشاره، پسر حیدر و زهرا آمد نور چشم و جگر حیدر و زهرا آمد بخت، در نيمه مهمانی حق يارم شد رطب نام حسن سفره ی افطارم شد دست ازهرچه بجزعشق حسن می‌شويم اسم اعظم همه در نام حسن می‌جويم از پی سير الی‌الله رهش می‌پويم دل شب تاکه «الهی به حسن» می‌گویم گويد ازشوق، مرافاطمه هر دم «جانم» وز دل عرش، به لبيك، خدا هم «جانم» جود در محضر او يكسره زانو بزند نيست نوميد هرآنكس که به او روبزند سائلش حاتم و همواره دم از او بزند در حريم كرمش بانگ هوالهو بزند برتنش رخت كَرم دوخته خالق زقديم اوجواداست وسخی هست وکریم بن کریم ماه زهرا به خدا ماهتر از ماه بود يوسف از شوق رخش در بدر چاه بود نقش، بر خاتم او «عزةلله» بود صلح او كرببلا را سند راه بود دمِ حق است حسن بازدمش هست حسين جای پا ازحسن است وقدمش هست حسين يكه‌تاز جمل اين شرزه‌ترين شير علی رزم او اصل‌ترين نسخهء تصوير علی رجزش نابترين جلوهء شمشير علی شيرزهراست بكامش كه شده شیر علی نيزه و تيغ به دستان حسن تا افتاد جمل فتنه به يك حمله‌اش ازپا افتاد ياعزيز اوف لناالكيل كه هنگام عطاست گرزغيرازتو و غيرازتو بخواهيم خطاست غربت تربت تو، بغض نهان دل ماست گنبدو صحن تو رويای گدايان شماست كاش اين جمع شبی زائر قبرت می‌بود كاش نابود شود از قدمت، آل‌سعود @shia_poem
  اگرجاری‌ام جاری از چشمه‌های غدیرم صدای غدیرم برای علی‌ام برای غدیرم من از نسل زهرایم از بچه‌های غدیرم من از امتداد بلندِ ندای غدیرم اگر می‌پَرَم در هوای غدیرم اگر واژه‌ام در رسای غدیرم ثنای غدیرم که از مرتضایم و بعد از علی زنده از مجتبایم که مدیون صلح قیام آفرینم که مدیون تدبیر دیّان دینم که مدیون مردی حق الیقینم رسیدم مگر دامنش رابگیرم اگر با غدیری اگر با غدیرم بگو شُکرِ حق شکر الطاف سبحان بگو از کریمِ کریمان بگو فاطمه شاد گردد از این روح و ریحان بگو یا حسن جان  چه غم داری امشب اگر گیرِ گیری اگر سر به زیری اگر تشنه‌ای یا ترک خورده‌ای یا کویری اگر خانه خانه پِیِ در گشایی اگر کوچه کوچه پِیِ دست گیری اگر در گره‌های این زندگانی اسیری  اگر بی نصیبی میان جوانی اگر میکشی دردها را به پیری اگر نامُرادی اگر بی نوایی فقیری چه غم داری امشب چه کم داری امشب بگو از همینجا از این خاک ایران  بگو از خزر از خلیج وخراسان بگو زیرِ ایوان‌طلا  زیرِ باران بگو یا حسن جان دل من اسیر از قدیم و ندیم است دلم یاکریم است دلم باکریم است نه دست دلم نیست تقصیر چشمی رحیم است که تفسیر رمز الف لام و میم است به هرجا دویدم فقط این شنیدم فقط این شنیدم که آقا کریم است که می‌آید و روی لبهای من تا قیامت فقط یاکریم است شنیدم حدیثی حدیث نفیسی که دیدند روزی گدایی که حیران لطفِ حسین است گدایی که می‌دید در زیر دِین است گدایی می آمد از دل دعایش که پرکردارباب ما  دستهایش گدایی که می‌گفت یکسر بیایَد پس از این فقط پشت این در بیایَد مکرر بیایَد به او گفت آقا اگرچه دراینجا کرم دیدی اما کریم غریبِ خطا پوش ما را ندیدی مرادیدی اماحسن را ندیدی که وقتی به سائل دهد بارِ دیگر نیایَد مکرر نیایَد چنان بی‌نیازش کند که به این در پِیِ کیسه‌ی زر نیاد  زِ دست کسی جز حسن این چنین بَر نیاید وشایدحسین آید اما برایم شبیه حسن جان برادر نیاید چه‌ها می‌کند او به خیلِ  گدایان  بگو یاحسن جان جهان جان گرفت و معطر شد امشب که تقدیر عالم مقدر شد امشب زمین زَر شد امشب که از کهکشانها نه از آسمانها فراتر شد امشب لبِ بامِ اینجا برای تماشا برای تمنا که جبریل آمد کبوتر شد امشب خدا مست الله اکبرشد امشب  ظهورِطهورِکمال و جمال و جلال و خصالش   به مظهر  پیمبر اسیر پیمبر  و قنبر که مبهوت حیدر شد امشب علی الغرض جان من شد پدر فاطمه وای مادر شد امشب علی نام او گفت و گفت ای مرا جان بگو ای حسن جان  سپاه علی را سپهداری آقا تو سرداری آقا جگرداری آقا تو در پیش مولا علم داری آری به میدان قدم داری آری که تیغ دودَم داری آری جلوداری آری تو مثل شهابی تو گرم شتابی تو مانند تیری  جمل را امیری شتربان آن ناقه‌ی سرخ مو دیدت اری که مانند شیری جمل نه زمین بینِ مُشتت حسین است پشتت امیری حسن گفت و نعم الامیری بگو با دلیران بگو با حسین و بگو با ابالفضل با جمع شیران بگو یا حسن جان اگرسایبانی نداری اگر زایری میهمانی نداری اگر حوض و فواره شمع وچراغی و طاق و رواقی پراز آینه یااگرخادمانی نداری اگر زائران تورا می زنندو به جز غم نشانی نداری بجانت قسم خواهم آمد برای حرم خواهم آمد که روزی به پشت امامم قدم درقدم خواهم آمد حرم سازیت کارایرانیان است وآن دم ضریح تو آماده دراصفهان است ببین کارگرهای خودرا ببین رفتگرهای خودرا که جارو به مژگان کشیم وغبار توراروی چشمان گریان کشیم و وبا روضه هایت حسن جان کشیم و دو دم می کشیم از دل وجان پریشان فراوان بگو یا حسن جان @shia_poem
امشب دوباره قصد استغفـار کـردم یعنی  به کوچک بودنم اقـرار کردم می خواهم از حالا فقط مـال تـو باشم شرمنده ام آقا که بـد رفتـار کردم می دیدم اینکه خار چشمت هستم اما بیهوده بر این کـارها اصـرار کردم امشب به جـای گفتـن "العفو العفو" هفتاد دفعـه "یاحسـن" تکرار کردم هرشب کنار سفره در فکـر حسینـم امشب به یاد مجتبی افطـار کردم من نذر کردم که غلامت باشم آقا تا آخـر عمـرم بنـامت باشم آقا ای اولین فرزند زهرا یا حسن جـان ای دلبر و دلبنـد زهرا یا حسن جان تو آمدی زهرا و حیدر شـاد هستند ای معنی لبخنـد زهرا یا حسن جان مادر تو را هر لحظه در آغوش دارد یعنی شدی در بند زهرا یا حسن جان یارب به حق مجتبی همسایه ها را... نامت شده سوگند زهرا یا حسن جان تو آمدی تـا آبروی شهــر باشی دروازه ی رحمت به سوی شهر باشی مهر شمـا در سینـه از روز ازل بود با صلح جنگیـدن نبردی بی بدل بود ای مـرجع تقلیـد عظمـای مدینه رفتارتـان "حی علی خیر العمل" بود ای بهترین  شاگرد دست آموز حیدر دشمن اسیر ضرب شصتت در جمل بود با بانگ تکبیرت زمین می لرزد آقا انگـار پـای دشمنت روی گسـل بـود خون تو در رگهای قاسم موج می زد چون مرگ شیرینتر برایش از عسل بود تـو روی نـام مـادرت حساس هستی استاد رزم حضرت حضرت عباس هستی من خوب می دانم که این آقا کریم است جای کبوتر بین صحنش یاکریم است اینجا کسـی با دست خالـی برنگشتـه آقا شبیـه مـادرش زهـرا کریم است هر کس به دریا رفت مروارید برداشت اینها به این معناست که دریا کریم است باران ببـارد خـوب و بـد فرقـی ندارد باران بـرای کـل آدمهـا کریـم است آقا بیا کــه پشت در سائل رسیده طوفان زده انگار بر ساحـل رسیده آقا برایت یک حـرم بایـد بسازیـم یک پنجره فولاد هم بایـد بسازیـم پایین پایت می شود یک باب قاسم بالا سرت باب الکـرم باید بسازیـم یک باب صادق، باب باقر، باب سجاد یعنی سه صحن دیگرم باید بسازیـم بایـد فراخـوان داد بیـن شاعـرانت ترکیب بنـد محتشـم بایـد بسازیـم در بین اشعارم شبی آقا به من گفت صحنی بـرای مـادرم بایـد بسازیـم ای ناخـدای کشتـی اولاد زهرا کی می رود از خاطر تو یـاد زهرا هرگز نشد روزی به فکـر در نیفتی هر شب به یاد چـادر مادر نیفتـی اینجا ملائک بال خود را پهن کردند از روی سجاده شبی با سر نیفتـی هر روز میفتـی زمین در راه خانـه مـا آرزو داریـم تـا دیگـر نیفتـی مـا آرزو داریـم مثـل مـادر خـود آتش نگیری بیـن خاکستـر نیفتی این اشک ها یعنی که ما طاقت نداریم مـا هیچ جایی جز همین هیئت نداریم... @shia_poem