eitaa logo
شعر شیعه
6.8هزار دنبال‌کننده
440 عکس
165 ویدیو
17 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
یاس ها،با نفس یاسمن افطار کنند علی و فاطمه چون روح و تن افطار کنند حسن آمد که در خانه ی او شاه و گدا همه با ذکر غریب وطن افطار کنند خود ماهی و اگر روز به بیرون بروی تا ببینند تورا، مرد و زن افطار کنند تازه از نور فراوان تو، در مکه که هیچ روزه داران عراق و یمن افطار کنند گوش کردم که می آیی خبرت مستم کرد چه کسی گفته فقط با دهن افطار کنند تا شما پشت در بیت یتیمان هستی اهل خانه همه با در زدن افطار کنند علی و فاطمه هم روزه ی خود را دیگر با رطب های لبان حسن افطار کنند @shia_poem
بریز زلف سر شانه شب به بار بیاید بخند از گل رویت طرب به بار بیاید عجیب نیست به چشمان ما که پا بگذاری مدام زیر قدوم تو لب به بار بیاید به شوق لحن حجازیت وقت خواندن قرآن زبان قوم عجم هم عرب به بار بیاید سپرده ام سر تعظیم خویش را به کریمی که از سپردگی سر ادب به بار بیاید اگر کریم تو باشی جناب شاه کریمان برای خیل گدایان، طلب به بار بیاید مدینه طعم "جمل" را چشیده است وگر نه کجا به روی لطیفت، غضب به بار بیاید لبان قاسمت "احلی من العسل" که بگوید ز شهد روی لبانش رطب به بار بیاید به یک کرشمه ی لیلی کش و نگاه ملیحت چقدر شاعر مجنون نسب به بار بیاید مسیحی از کرمت نیز بی جواب نمانده همین سبب شده "ام وهب" به بار بیاید.... @shia_poem
مرا مثل یک اَبرِ حیران کشیدند مرا مثلِ رودی خروشان کشیدند خدا آفرید و خدا عاشقم کرد مرا مثل زُلفی پریشان کشیدند کمی خاکِ تربت کمی آبِ زمزم گِلم ساختند و پس از آن کشیدند مرا جان که دادند قلبم علی گفت مرا در نجف پایِ ایوان کشیدند علی گفتم و لطف زهرا همانجا مرا هم گدایِ حسن جان کشیدند - سلامِ من امشب سلامِ حسین است به زهرا قسم این امامِ حسین است - خدا گفت امشب خدا ، یا حسن جان که غوغا نموده خدا با حسن جان مدینه بیا بشنوی تا خودِ صبح فقط از علی : جانِ بابا حسن جان ندیده است این خانه شیرین تر از این پس از این شد افطارِ زهرا حسن جان پس از این مدینه شلوغ است و بن‌بست به هرجا که می‌آید آقا حسن جان جمل از دَم خیمه تا شور او دید فقط زیر لب گفت مولا حسن جان - سلامِ من امشب سلامِ حسین است به زهرا قسم این امامِ حسین است - تو آورده‌ای در زمین آسمان را تو آورده‌ای درکران بی کران را پیمبر نشان میدهد جلوه‌ات را ببینید آقای مُلک جنان را تو میدان بیایی حضور تو کافی است که دَرهم بدوزی زمین و زمان را تو و طاویه ؛ مرتضی هست و دُلدُل چه‌ها میکنی تا بگیری کمان را پدر اذن داد و پسر تیغ میزد زدی بر زمین فتنه‌ی بی امان را - سلام من امشب سلام حسین است به زهرا قسم این امام حسین است - کسی بارِ اُفتاده را بر ندارد بجز تو که چون تو پیمبر ندارد اگر ما برایت حرم هم بسازیم به جانت قسم این حرم در ندارد زیاد است اینجا هر آنچه بخواهیم که معنی در این خانه کمتر ندارد به یک گام پشتت حسین است و گوید کسی چون حسینت برادر ندارد و چندین قدم هم پس از او اباالفضل که از سینه دستان خود بر ندارد - سلام من امشب سلام حسین است به زهرا قسم این امام حسین است - کَرَم در کَرمَ در کَرَم دارد آقا گدا و گدا هر قدم دارد آقا چه میشد بگویم به سمت مدینه پیاده رَوی تاحرم دارد آقا چه میشد ببینیم زیر رواقش برای خودش محتشم دارد آقا از این صحن تا صحن ام‌البنینش دو صف خادم محترم دارد آقا از آن صحن تاصحنِ زهرا هم آنجا پُر از گریه کن پشت هم دارد آقا - سلام من امشب سلام حسین است به زهرا قسم این امامِ حسین است @shia_poem
یک سرو، ولی سرو هزاران چمن است این یک ماه، ولی ماه هزار انجمن است این یک نور، ولی نور همه پنج‌تن است این یک روح، ولی روح علی در بدن است این زیبارخ و شورافکن و شیرین‌دهن است این ای ماه خدا چشم تو روشن حسن است این -این خلق عظیم است عظیم است عظیم است -فرزند کریم است کریم است کریم است گل‌بوسۀ احمد، گل بستان جمالش قرآن، ورقی از صُحُفِ خُلق و خصالش پیغمبر و زهرا و علی، محو جمالش شیری که به او فاطمه داده است، حلالش بالاتر از اوهام همه، اوج کمالش جاری ز کف او کرمِ احمد و آلش -این محشر کبراست بیایید ببینید -این یوسف زهراست بیایید ببینید خورشید، دمیده به شب تار مدینه گردیده چراغ دل بیدار مدینه روییده گل وحی ز دیوار مدینه خیل ملک آیند به دیدار مدینه ارواح رسولان شده زوار مدینه گردیده فلک غرق در انوار مدینه -تابد به سرِ دست محمّد، قمر امشب -تبریک بگویید!علی شد پدر امشب ای صبح الهی!اثرت باد مبارک ای بحر نبوت!گهرت باد مبارک ای باغ ولایت!ثمرت باد مبارک ای ماه خدایی!اثرت باد مبارک ای شمسۀ عصمت!قمرت باد مبارک میلاد گرامی پسرت باد مبارک -ای حُسن فروشان!حسن آمد حسن آمد -با آمدنش جان محمّد به تن آمد این است که در پاسخ دشنام، دعا کرد این است که از دشمن بی‌شرم، حیا کرد این است که پیوسته جفا دید و وفا کرد این است که از خلق، ستم دید و دعا کرد در صبر، همان کار علی- شیرخدا- کرد در صلح، همان معجزۀ کرب‌وبلا کرد -گر جنگ کند، صلح، حرام است حرام است -ور صلح کند، حکم قیام است قیام است از صلح حسن، دین خدا یافت سلامت این صلح، قیامی‌ست به معنای قیامت با آنکه همانند علی داشت شهامت هر ظلم که دید آن خلف پاک امامت تا حفظ شود دین خدا کرد کرامت چون کوه برافراشت به هر حادثه قامت -با آنکه غریب وطن و غرق مِحن بود -پیروزترین رهبر تاریخ، حسن بود او مَحکمۀ مُحکمۀ صبر و رضا داشت با صبر و رضا پرچم توحید بپا داشت در صلح و قیامش به زبان حکم خدا داشت پیوسته ولایت به همه ارض و سما داشت ده سال، امامت به امام شهدا داشت در حنجرۀ سوخته این طرفه ندا داشت: -من کیستم؟ احیاگر قانون خدایم -بنیادگر واقعۀ کرب‌وبلایم من وارث شمشیر علی، رهبر صبرم من ذات خدا را به خدا مظهر صبرم من روح شکیبایی در پیکر صبرم من وارث صبر پدر و مادر صبرم من صاحب فتح و ظفرِ لشکر صبرم من حیدر شمشیر و پیام‌آور صبرم -این صبر، همان صبر خدای ازلی بود -تفسیر کلام الله و شمشیر علی بود با آنکه بوَد بازوی من بازوی حیدر با آنکه مرا دست خدایی‌ست به پیکر این صبر بوَد سخت‌تر از غزوۀ خیبر این صبر بوَد یک اُحد و خندق دیگر این صبر بوَد نهضتِ ثاراللهِ اکبر سوگند به اسلام و به قرآن و پیمبر -ما بیم ز بیداد معاویّه نداریم -حاشا که ستمگر را راحت بگذاریم ما نخل ولاییم و شهادت ثمر ماست بر جان عدو هر نفس ما شرر ماست چون تیر برآید جگر ما سپر ماست در بحر بلا موج خطر همسفر ماست پیکار جمل نیز گواهِ دگر ماست هرگز نهراسیم، که حیدر پدر ماست -بازوی علی حیدر خیبر شکنم من -«میثم،»حسنم من حسنم من حسنم من @shia_poem
پیچیده در این کوچه‌ها عطر عبایت همراه با نجوای زیبای دعایت با نان و خرما مي‌رسي، من هم يتيمم اما نه خرما، مست دستان کريمم مي‌زد به پايت بوسه لب‌هاي مدينه اي خوش به حال نيمه شب‌هاي مدينه در دستهايت ياکريمان لانه دارند وقت قنوتت قدسيان پيمانه دارند دیدم هوای چشمهایت کوثری بود بر شانه‌ات شال شکوه حیدری بود عطرت، دل از من برده بود و می‌نوشتم: سرمست آقاي جوانان بهشتم ای آسمانها، محو صحن خاکی تو! قلب زمین، غرق دل افلاکی تو ميخانه‌ي خاکي غبارش هم شراب است اِنعام صحن خاکيت هم بي حساب است این مثنوی تا یاد سردار جمل کرد روح القدس گویی هوای یک غزل کرد دیدم که عالم غرق ذکر «یا حسن» شد نامت، دلم را مست نوری در ازل کرد من در زمان آواره‌ی آن لحظه بودم، آن دم که دستان تو «قاسم» را بغل کرد آنگونه او را خوش در آغوشت کشیدی تا بی تو بودن مرگ را پیشش عسل کرد دست کریمت یاکریمان را غذا داد شاه و گدا را لطف تو ضرب المثل کرد روح تو را از نور زهرا آفريدند از اسم تو اسماء حسنا آفريدند نامِ حسن، يعني تمام حُسن دنيا حالا من و دست کريم آل طاها @shia_poem
پیچیده در این کوچه‌ها عطر عبایت همراه با نجوای زیبای دعایت با نان و خرما مي‌رسي، من هم يتيمم اما نه خرما، مست دستان کريمم مي‌زد به پايت بوسه لب‌هاي مدينه اي خوش به حال نيمه شب‌هاي مدينه در دستهايت ياکريمان لانه دارند وقت قنوتت قدسيان پيمانه دارند دیدم هوای چشمهایت کوثری بود بر شانه‌ات شال شکوه حیدری بود عطرت، دل از من برده بود و می‌نوشتم: سرمست آقاي جوانان بهشتم ای آسمانها، محو صحن خاکی تو! قلب زمین، غرق دل افلاکی تو ميخانه‌ي خاکي غبارش هم شراب است اِنعام صحن خاکيت هم بي حساب است این مثنوی تا یاد سردار جمل کرد روح القدس گویی هوای یک غزل کرد دیدم که عالم غرق ذکر «یا حسن» شد نامت، دلم را مست نوری در ازل کرد من در زمان آواره‌ی آن لحظه بودم، آن دم که دستان تو «قاسم» را بغل کرد آنگونه او را خوش در آغوشت کشیدی تا بی تو بودن مرگ را پیشش عسل کرد دست کریمت یاکریمان را غذا داد شاه و گدا را لطف تو ضرب المثل کرد روح تو را از نور زهرا آفريدند از اسم تو اسماء حسنا آفريدند نامِ حسن، يعني تمام حُسن دنيا حالا من و دست کريم آل طاها @shia_poem
مژده بده ساقیا! مژده که نور آمده از دمِ جان پرورش، عرش به شور آمده بود به وقت سحر نور چو قرصِ قمر آینه ی ذاتِ حق شعر و شعور آمده شادی و شور و شعف نغمه کنان می رسد بر دلِ ما عاشقان عشق و سرور آمده نور فشان شد زمین از رخ زیبای او جلوه ی نورِ خدا پا به ظهور آمده ساقیِ کوثر فتد قرعه به نام حسن آنکه به دستش بوَد جامِ طهور آمده باز تو دعوت شدی سفره ی اکرام او دستِ نوازش گرش بهرِ امور آمده بخشش و احسان او بر همگان روشن است جمله عنایت کند هر که حضور آمده سبز شود باغِ دین شوقِ ولای حسن مرهم غمهای ما سنگ صبور آمده بهرِ تولای او با دل و جان چاکریم مژده بده ساقیا مژده که نور آمده! @shia_poem
نشسته ام بنوسم فقط برای حسن سه چار تا غزل تازه در هوای حسن قمر، ستاره و شمس و غزل، قصیده و نور طلوع می کند از گوشه ی عبای حسن به حرمت نظر لطف حضرت زهرا امیر عالم و آدم شود گدای حسن خدا کند که شود حالمان دگرگون با طنین روشن داودی صدای حسن جمال یوسف کنعان کجا و یوسف ما کجاست تیغ و ترنجی که خنده های حسن_ هزار بار دل انگیزتر ز یوسف هاست هزار یوسف کنعان همه فدای حسن نفس گرفت مسیحا ز بردن نامش مسیح صاحب اعجاز شد ز "حای" حسن اگر طبیب همیشه نگاه او باشد مریض می شوم و می رسد دوای حسن خدا خدای محمد، خدا خدای علی ست خدا خدای حسین و خدا خدای حسن حساب می کنم اصلا چه غصه ای دارم به محشرم چو رسد دست من به پای حسن... @shia_poem
ای به آقایی ملقّب، یامُعزّالمؤمنین نام ِ تو ذکرِ مجرّب، یامُعزّالمؤمنین نزد ِ سائل ها کریم و در هیاهویِ نبرد؛ از جنم هستی لبالب، یامُعزّالمؤمنین محض ِ یاری دادنت حق می کند لشکرکِشی می نشینی تا به مَرکب، یامُعزّالمؤمنین با غضب ابرو گره کردی جمل شد تار و مار دشمنت افتاد در تب، یامُعزّالمؤمنین خوش درخشیدی! علی احسنت گفت و در دلش یادِ خیبر بود و مرحب، یامُعزّالمؤمنین صلح تو اوجِ بصیرت بود و سر تا پا قیام صبرِ تو ناجیِ مذهب، یامُعزّالمؤمنین شک ندارم پیش از هر خطبه های خود حسین گفته در آغازِ مطلب، یامُعزّالمؤمنین ضربۂ شمشیرِ قاسم شد کُشنده، چون بر آن حک شده با دست زینب، یامُعزّالمؤمنین! @shia_poem
امشب دوباره قصد استغفـار کـردم یعنی به کوچک بودنم اقـرار کردم می خواهم از حالا فقط مـال تـو باشم شرمنده ام آقا که بـد رفتـار کردم می دیدم اینکه خار چشمت هستم اما بیهوده بر این کـارها اصـرار کردم امشب به جـای گفتـن "العفو العفو" هفتاد دفعـه "یاحسـن" تکرار کردم هرشب کنار سفره در فکـر حسینـم امشب به یاد مجتبی افطـار کردم من نذر کردم که غلامت باشم آقا تا آخـر عمـرم بنـامت باشم آقا ای اولین فرزند زهرا یا حسن جـان ای دلبر و دلبنـد زهرا یا حسن جان تو آمدی زهرا و حیدر شـاد هستند ای معنی لبخنـد زهرا یا حسن جان مادر تو را هر لحظه در آغوش دارد یعنی شدی در بند زهرا یا حسن جان یارب به حق مجتبی همسایه ها را... نامت شده سوگند زهرا یا حسن جان تو آمدی تـا آبروی شهــر باشی دروازه ی رحمت به سوی شهر باشی مهر شمـا در سینـه از روز ازل بود با صلح جنگیـدن نبردی بی بدل بود ای مـرجع تقلیـد عظمـای مدینه رفتارتـان "حی علی خیر العمل" بود ای بهترین شاگرد دست آموز حیدر دشمن اسیر ضرب شصتت در جمل بود با بانگ تکبیرت زمین می لرزد آقا انگـار پـای دشمنت روی گسـل بـود خون تو در رگهای قاسم موج می زد چون مرگ شیرینتر برایش از عسل بود تـو روی نـام مـادرت حساس هستی استاد رزم حضرت حضرت عباس هستی من خوب می دانم که این آقا کریم است جای کبوتر بین صحنش یاکریم است اینجا کسـی با دست خالـی برنگشتـه آقا شبیـه مـادرش زهـرا کریم است هر کس به دریا رفت مروارید برداشت اینها به این معناست که دریا کریم است باران ببـارد خـوب و بـد فرقـی ندارد باران بـرای کـل آدمهـا کریـم است آقا بیا کــه پشت در سائل رسیده طوفان زده انگار بر ساحـل رسیده آقا برایت یک حـرم بایـد بسازیـم یک پنجره فولاد هم بایـد بسازیـم پایین پایت می شود یک باب قاسم بالا سرت باب الکـرم باید بسازیـم یک باب صادق، باب باقر، باب سجاد یعنی سه صحن دیگرم باید بسازیـم بایـد فراخـوان داد بیـن شاعـرانت ترکیب بنـد محتشـم بایـد بسازیـم در بین اشعارم شبی آقا به من گفت صحنی بـرای مـادرم بایـد بسازیـم ای ناخـدای کشتـی اولاد زهرا کی می رود از خاطر تو یـاد زهرا هرگز نشد روزی به فکـر در نیفتی هر شب به یاد چـادر مادر نیفتـی اینجا ملائک بال خود را پهن کردند از روی سجاده شبی با سر نیفتـی هر روز میفتـی زمین در راه خانـه مـا آرزو داریـم تـا دیگـر نیفتـی مـا آرزو داریـم مثـل مـادر خـود آتش نگیری بیـن خاکستـر نیفتی این اشک ها یعنی که ما طاقت نداریم مـا هیچ جایی جز همین هیئت نداریم... @shia_poem
ای از بَهار، باغ نگاهت بَهارتر از فرش، عرش در قدمت خاکسارتر شبنم ز پاکی تو، به گلبرگ‌ها نوشت گل پیش روی توست ز هر خار، خوارتر باران کرَم نمود و ترنّم‌کنان سرود کز هر چه ابر، دست تو گوهر نثارتر... شهر مدینه با فقرا جمله واقف‌اند آن شهر کس نداشت ز تو سفره‌دارتر ایّوب دید صبر تو، بی‌صبر گشت و گفت چشم فلک ندیده ز تو بردبارتر نامت حَسن، و لیک به هر حُسن، اَحسَنی ناورده دست صُنع، ز تو شاهکارتر بودی لبالب از غم و درد نهان، و لیک آیینه‌ای نبود ز تو بی‌غبارتر باشد یکی، قیام حسین و قعود تو گشتی پیاده تا که شود او سوارتر... @shia_poem
ریزی چو جرعه جرعه کرَم از سبوی خویش هر بار می کشی دل ما را به سوی خویش از بس نبی کشیده در آغوشِ خود، تو را هر لحظه مست میکنی ای گل ز بوی خویش کوچه به کوچه رهگذران در پی تو نه! پشت سرِ حسن، همه در جستجوی خویش محراب هم ندیده شبیهت بایستد از شام تا به صبح کسی روبروی خویش حیوان گرسنه مانده، خدا نیز مانده است این مرد می زند همه جا از گلوی خویش شرم از شفاعت تو، عذابِ محبت است محشر برای من مزن از آبروی خویش از برکت کرامت دریایی تو بود قاسم چو موج ریخت به پای عموی خویش @shia_poem
اگرجاری‌ام جاری از چشمه‌های غدیرم صدای غدیرم برای علی‌ام برای غدیرم من از نسل زهرایم از بچه‌های غدیرم من از امتداد بلندِ ندای غدیرم اگر می‌پَرَم در هوای غدیرم اگر واژه‌ام در رسای غدیرم ثنای غدیرم که از مرتضایم و بعد از علی زنده از مجتبایم که مدیون صلح قیام آفرینم که مدیون تدبیر دیّان دینم که مدیون مردی حق الیقینم رسیدم مگر دامنش رابگیرم اگر با غدیری اگر با غدیرم بگو شُکرِ حق شکر الطاف سبحان بگو از کریمِ کریمان بگو فاطمه شاد گردد از این روح و ریحان بگو یا حسن جان  چه غم داری امشب اگر گیرِ گیری اگر سر به زیری اگر تشنه‌ای یا ترک خورده‌ای یا کویری اگر خانه خانه پِیِ در گشایی اگر کوچه کوچه پِیِ دست گیری اگر در گره‌های این زندگانی اسیری  اگر بی نصیبی میان جوانی اگر میکشی دردها را به پیری اگر نامُرادی اگر بی نوایی فقیری چه غم داری امشب چه کم داری امشب بگو از همینجا از این خاک ایران  بگو از خزر از خلیج وخراسان بگو زیرِ ایوان‌طلا  زیرِ باران بگو یا حسن جان دل من اسیر از قدیم و ندیم است دلم یاکریم است دلم باکریم است نه دست دلم نیست تقصیر چشمی رحیم است که تفسیر رمز الف لام و میم است به هرجا دویدم فقط این شنیدم فقط این شنیدم که آقا کریم است که می‌آید و روی لبهای من تا قیامت فقط یاکریم است شنیدم حدیثی حدیث نفیسی که دیدند روزی گدایی که حیران لطفِ حسین است گدایی که می‌دید در زیر دِین است گدایی می آمد از دل دعایش که پرکردارباب ما دستهایش گدایی که می‌گفت یکسر بیایَد پس از این فقط پشت این در بیایَد مکرر بیایَد به او گفت آقا اگرچه دراینجا کرم دیدی اما کریم غریبِ خطا پوش ما را ندیدی مرادیدی اماحسن را ندیدی که وقتی به سائل دهد بارِ دیگر نیایَد مکرر نیایَد چنان بی‌نیازش کند که به این در پِیِ کیسه‌ی زر نیاد  زِ دست کسی جز حسن این چنین بَر نیاید وشایدحسین آید اما برایم شبیه حسن جان برادر نیاید چه‌ها می‌کند او به خیلِ  گدایان  بگو یاحسن جان جهان جان گرفت و معطر شد امشب که تقدیر عالم مقدر شد امشب زمین زَر شد امشب که از کهکشانها نه از آسمانها فراتر شد امشب لبِ بامِ اینجا برای تماشا برای تمنا که جبریل آمد کبوتر شد امشب خدا مست الله اکبرشد امشب  ظهورِطهورِکمال و جمال و جلال و خصالش   به مظهر  پیمبر اسیر پیمبر  و قنبر که مبهوت حیدر شد امشب علی الغرض جان من شد پدر فاطمه وای مادر شد امشب علی نام او گفت و گفت ای مرا جان بگو ای حسن جان  سپاه علی را سپهداری آقا تو سرداری آقا جگرداری آقا تو در پیش مولا علم داری آری به میدان قدم داری آری که تیغ دودَم داری آری جلوداری آری تو مثل شهابی تو گرم شتابی تو مانند تیری  جمل را امیری شتربان آن ناقه‌ی سرخ مو دیدت اری که مانند شیری جمل نه زمین بینِ مُشتت حسین است پشتت امیری حسن گفت و نعم الامیری بگو با دلیران بگو با حسین و بگو با ابالفضل با جمع شیران بگو یا حسن جان اگرسایبانی نداری اگر زایری میهمانی نداری اگر حوض و فواره شمع وچراغی و طاق و رواقی پراز آینه یااگرخادمانی نداری اگر زائران تورا می زنندو به جز غم نشانی نداری بجانت قسم خواهم آمد برای حرم خواهم آمد که روزی به پشت امامم قدم درقدم خواهم آمد حرم سازیت کارایرانیان است وآن دم ضریح تو آماده دراصفهان است ببین کارگرهای خودرا ببین رفتگرهای خودرا که جارو به مژگان کشیم وغبار توراروی چشمان گریان کشیم و وبا روضه هایت حسن جان کشیم و دو دم می کشیم از دل وجان پریشان فراوان بگو یا حسن جان ۹۷/۰۳/۰۹ @shia_poem
غم میخورم با کفترانی که نداری در حسرت آن آستانی که نداری این شعر جای روضه هایی که نخواندیم دفتر به جــای سایبانی که نداری در خواب دیدم گریه میکردند با هم رو به ضریحت خادمانی که نداری رؤیای من , روضه میان "مرقدت" بود دیگر چه رؤیایی زمانی که نداری مشهد که رفتم در خیابان هاش حتی پُر بود از "زائر" , همانی که نداری میترسم آخر بگذری از قاتلانت در سینه ات جز مهربانی که نداری ... @shia_poem
خانه ی فاطمه از عشق منور شده است عرش در گوشه ی این خانه مصور شده است امد از سمت خدا انچه مقدر شده است به علی گفت ملک فاطمه مادر شده است جبرئيل امده از شوق خبردار شده حضرت حیدر کرار پسردار شده رمضان ماه رخت دید و پریشان گردید علی افطار به لبخند تو مهمان گردید حُسن تو رونق بازار کریمان گردید شمه ای از کرمت سوره ی انسان گردید حاصل جمع دو دریای کرم امده است نسخه ی اصلی اقای کرم امده است دشمن و دوست پریشان شده را می بخشید همه زندگی اش را به گدا می بخشید بهترین نعمت خود را به خدا می بخشید مهربانی دلش را به جذامی بخشید حالتش وقت کرم چون جبل الرحمت بود سفره اش ناب ترین بخشش بی منت بود لحظه ای از تو دل فاطمه دل کند نبود نقطه ضعفی به سراپای تو سوگند نبود کرم هیچ کسی با تو همانند نبود بر لبت حرف برو نیست نوشتند نبود نیمه ی ماه، خدا میل تغزل دارد چشم هر ذره به دست تو توسل دارد ذولفقار است و یا تیغ دو ابروی حسن شب قدر است و یا سلسله موی حسن قبله مایل شده در ماه خدا سوی حسن هر چه حسن است فراهم شده در روی حسن سائلت وقط کرم حال تماشایی داشت نوکر خانه تو منصب اقایی داشت تا ابد دست به دامان حسن دارم و بس نوکرم چشم به احسان حسن دارم و بس پیشکش جان به قربان حسن دارم و بس زنده ام تا به کفم نان حسن دارم و بس من و دل کندن از شغل گدایی سخت است هر که از عشق تو دیوانه نشد بدبخت است جوهر مدحیه ام در شُرُف زر شدن است با تو هر لحظه مرا روی به بهتر شدن است بنویسید مرا قابل نوکر شدن است بنویسید که اماده ي قنبر شدن است سکه ی مهر حسن نقش دل و خاطر ماست یا الهی به حسن حرف دم اخر ماست نمک سفره تو طعنه به دنیا میزد خنده هایت به گدا زود بفرما میزد دل جبرییل به نام تو به دریا میزد بر سر خوان تو خود جای گدا جا میزد دل سائل به سر خوان تو جا می اید چقدر لفظ کریمی به شما می اید پسر شیر خدا مثل علی کرار است مجتبی امده و دشمن او فرار است کربلا دید که عبدلله او سردار است قاسمش روح اشداءُ علی الکفار است طرز جنگ اوری ات به که به حیدر رفته بنویسید که سقا به برادر رفته زیر پاهای تو میدان جمل میلرزید جنگ در قبضه شمشیر شما می چرخید افرین های علی جان به تنت می بخشید یاد زهرا شتر فتنه گران پی گردید شتر سرخ که سر بر قدم خاک نهاد همه ی ارزوی اهل جمل رفت به باد وقت معراج حسن دوش نبی را دارد مادری طاهره چون حضرت زهرا دارد یوسف هاشمیان بس که تماشا دارد کوچه از حُسن حسن بند شود جا دارد نور پیشانی او روشنی افاق است غم به پابوسی چشمان حسن مشتاق است صبر حیرت زده ی صبر تماشایی تو زخم خورده است غرور دل دریایی تو اسمان مرد ندیده است به تنهایی تو دشمن و دوست گذشتند ز اقایی تو غم اگر هست در عالم غم تنهایی توست کوچه و اشک فقط محرم تنهایی توست لحظه لحظه همه ی زندگی ات ماتم بود محرم خانه ات افسوس که نا محرم بود غالبأ قوت دلت سفره به سفره غم بود چشم های تو پذیرای غم عالم بود اخر این خاطره ها کشت تو را اقا جان کوچه و مادر و طوفان خدا نشناسان @shia_poem
♦️لحظه اصابت گلوله به شهید مدافع حرم و فریادهای " نحن شیعه علی بن ابی طالب" دقایقی قبل از شهادت @shia_poem
دست های کریم تو فهماند که سخاوت به مال و ثروت نیست در تواریخ مثل تو هرگز هیچ کس صاحب کرامت نیست از پس پرده دست های شما علت قلب های شاد شده حاتم طایی از کرامت تو صاحب شهرت زیاد شده دست اعجاز پیش تو عجز است چه کسی از تو سر در آورده ؟؟ جبرئیل از سلام سمت بقیع در هوای تو، پَر در آورده «حُسن» را نام تو «حَسن» کرده بر گناهان ثواب را بچشان بر شب خشک این کویر بیا بارش آفتاب را بچشان دست هایت،به خوب و بد بخشید لطف دست تو مثل خورشید است در روایات خوانده ام ، آقا هستی اش را سه بار بخشید است بر فقیران شهر، سفره ی تان درد را التیام می داده از تواضع امام عرض و سما به جزامی سلام می داده رُکنی از رُکن های آل کسأ با وجود تو استوار شده مادرت فاطمه چه خوشحال است پسرش مرد کارزار شده صلح تو از نبودن یار است جرأتت را جمل همه دیدند دست بردی به قبضه ی شمشیر علم را با عمل همه دیدند ای که دادی جواب ،بی پرسش تشنه گان را به آب هم برسان ما دعاییم ای عزیز خدا بر دعا استجاب هم برسان @shia_poem
مادر شده ای اهل جهان مادر دنیا از شوق ببین سبز شده ساغر دنیا این شاه کرم کیست که از عرش گذشت و آمد به زمین تا که شود سرور دنیا گفتند به ماه رمضان ، ماه مبارک بگذاشت قدم تا که حسن بر سر دنیا ای اهل جهان دوره یوسف به سر آمد ماه علی و فاطمه شد دلبر دنیا هم شادتر از شاد شده ، هم متحیر انگار ظهورش نشده باور دنیا تبریک به عشاق که بدجور فرو رفت در لاک حسادت زن فتنه گر دنیا یک بار ِ دگر رفت ز رو دشمن ابتر امشب که خدا داد ولیعهد به حیدر من از کرم حضرت زهرا حسنی ام هر روز کنم شکر خدا را حسنی ام انگار که پاداش حسینی شدن این است مانند علی اکبر و سقا حسنی ام او با کرمش داد به من جان دوباره تا هست نفس مردم دنیا حسنی ام دیدم همه ی ناشدنی ها شدنی شد غم نیست میان دل من تا حسنی ام اصلا به دلم نیست غم و غصه فردا حتما شده خوشبختی ام امضا حسنی ام یک عمر گناهم حسنه گشت همین که گفتم به مناجات : خدایا  حسنی ام ! آقا نبری آبرویم را به قیامت گفتم به همه مردم دنیا حسنی ام یک عمر عطا و کرمت داد نجاتم ای شاه قدم رنجه نما وقت حیاتم از هرچه که آید به خیالم سری آقا از هر چه که آرم به زبان بهتری آقا هر کس به تو دل داد در این دوره زمانه هرگز نشود بسته به رویش دری آقا سادات همه مادری هستند ولیکن اندازه تو نیست کسی مادری آقا بر دوش حسینت بدرخشد عَلَم تو داری چه علمدار و عجب لشکری آقا در پاسخ دشنام فقط لطف نمودی والله ِ که آئینه پیغمبری آقا کوچک تر از آنم که تو را مدح نمایم تو معجزه ای ، بی بدلی ، محشری آقا باید که تو را مدح کند حضرت حیدر خوب است دهد قیمت زر را خود زرگر لرزید ز پا تا به سر ِ لشکر کفار هر وقت بنا شد که بگردی تو علمدار در جنگ جمل بود که ماندند خلایق هستی تو حسن یا که علی حیدر کرار همراه ابالفضل و حسینت که بیایی کار سپه کفر شود زار تر از زار از بی کسیت غم نخور ای مرد حماسه کس نیست حریف تو چه بی یار ، چه با یار عالم به علی نازد و مولا با ابالفضل چون یاد گرفته ز حسن شیوه پیکار افسوس که گفتیم کم از قدرت بازوت از ما بگذر جان حسین ، حضرت سردار وقتی چنین گشته پر آوازه سکوتت دیگر چه کند خشم و جلال و جبروتت قربان تو و قصه جانسوز غم تو حتی به غم و غصه رسیده کرم تو حالا که دل سنگ شده آب ز داغت من آمده ام تا که شوم محتشم تو ای حیدر بی چاه ، چه آمد به سرت که گشته است چهل سال سکوت هم و غم تو مربوط به آن نعره سیلی است به کوچه این آه ، به لب داشتن ِ دم به دم تو گردد ز همه سینه زنان پیر تر از چه هر کس که شود سینه زن پا علم تو ما سوختگانیم مُردّد که بمیریم از غصه بی یاری تو یا حرم تو هر چند شدی کشته تو در خانه ات آقا لبریز به کوچه شده پیمانه ات آقا @shia_poem
نفسى هست اگر بال و پرى هست مرا حال خوش وقت سحر چشم ترى هست مرا بعد يك عمر گدايى ثمرى هست مرا پاى اين طايفه سوز جگرى هست مرا همه زير سر دست پسر فاطمه است كه حسن بانىِ اشك سحر فاطمه است جلوه ى ديگرى از جلوه ى مولاست حسن چارمين راز خدا سيرت زهراست حسن قبله ى اهل نظر جمله مسيحاست حسن رهبر كشور اعجاز و كرم هاست حسن بسكه اين مرد شبيه پدرانش آقاست پرچمش دست خدا روز قيامت بالاست اى تمناى دلم بسته به دستان شما جان ما بسته شده جان تو بر جان شما سحرى يا دم افطار در ايوان شما نظرى كن بروم يك تنه قربان شما وصف العيش دل ما نيز بهايى دارد وه كه ايوان تو آقا چه صفايى دارد تب عشق تو مرا سخت جوابم كرده صوت مَكّى تو يك جرعه شرابم كرده و غلامى درت عاليجنابم كرده مضجع سنگى تو خانه خرابم كرده كسى اندازه ى تو مثل خدا تنها نيست جز تو كس محرم سِرّ حضرت زهرا نيست اولين عاشق تو حضرت ثارالله است مدح لب هاى توهم مدحت ثارالله است نگرانى دلت غربت ثارالله است بعداز آن ذبح سر و غارت ثارالله است *هركه دارد غم آن زلف رها بسم الله هركه دارد هوس كرب و بلا بسم الله* *تضمينى از شعراستاد حسن لطفى @shia_poem
قوّت بال و پرم، یا حسن بن علی(ع) با تو شدم محترم، یا حسن بن علی(ع) باز هم از جانِبت آمده یک یاکریم- پَر زده دور و برم، یا حسن بن علی(ع) خورده به کارم گره، ذکر لبانم شده مثل پدر-مادرم، یا حسن بن علی(ع) رزقِ سجودِ مرا بیشتر از پیش کن از همه سائل ترم، یا حسن بن علی(ع) کاش به روی سرم دست تو را حس کنم در نفس ِ آخرم، یا حسن بن علی(ع) زمزمۂ برزَخم یا علي موسی الرضا(ع) زمزمۂ محشرم، یا حسن بن علی(ع) تا بپذیرد مرا محض ِ غلامی؛ حسین(ع)... نام تو را میبرم، یا حسن بن علی(ع) این بدِ بی آبرو کنج خیالات خود ساخت برایت حرم، یا حسن بن علی(ع) حک شده روی نگین شرف الشّمس ِ من حضرتِ صاحب کرم، یا حسن بن علی(ع)! @shia_poem
امشب شب سقایی یعسوب دین است پیمانه ها دست امیرالمؤمنین است بر تشنه کامان حرم سقاست حیدر بر حضرت زهرا قسم آقاست حیدر او صورت انسانی الله باشد او کاشف الکرب رسول الله باشد او جلوه ربانی شب های قدر است او مشک بر دوش آمده، سقای بدر است او را تمام عرشیان تکریم کردند خیل ملائک بر علی تعظیم کردند امشب جنون آبها هم بی مثال است می نوشی از دست علی تنها حلال است پیداست قد و قامتش در دشت، صد شکر سقای حق با دست پُر برگشت، صد شکر روی سخن با آن امیر عالمین است تنها خجالت بهر سقای حسین است در علقمه عباس عمود آهنین خورد در خیمه زینب ناله کرد و بر زمین خورد @shia_poem
دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بود سنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بود شب تودیع تو از جوش ملک غوغا شد وحی نازل شده و روح فرود آمده بود به تمنّای حضور تو ز بام ملکوت پیک قدسی به سلام و به درود آمده بود آن شب از سرخی خون تو شفق رنگین شد فجر حیرت زده با روی کبود آمده بود جان ما بودی و بدرود جهان می گفتی آن شب قدر که مسجد به سجود آمده بود به امید کرمی پیک اجل این همه راه به گدائی به در خانۀ جود آمده بود ای گره خورده حیات دو جهان با نفَسَت مرگ آن شب به سراغ تو چه زود آمده بود غمت این بود که در خانۀ بی فاطمه باز محشر تازه ای آن شب به وجود آمده بود می شنید از گل لب های تو الله الله شاهد غیب که از بزم شهود آمده بود ای نماد حرم عشق و محبّت، نجفت از تو شعر شفق آن جا به نمود آمده بود @shia_poem
وقت پرواز آسمان شده بود گوئیا آخر جهان شده بود کعبه می رفت در دل محراب لحظه ی گریه ی اذان شده بود کوفه لبریز از مصیبت بود باد در کوچه نوحه خوان شده بود شور افتاد در دل زینب پی بابا دلش روان شده بود در و دیوار التماسش کرد در و دیوار مهربان شده بود شوق دیدار حضرت زهرا در نگاه علی عیان شده بود خار در چشم و تیغ بین گلو زخم، مهمان استخوان شده بود سایه ای شوم پشت هر دیوار در کمین علی نهان شده بود ناگهان آسمان ترک برداشت فرق خورشید خون فشان شده بود در نجف سینه بیقرار از عشق گفت "لا یمکن الفرار" از عشق @shia_poem
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو تا که از ضَرب علی باسرش اُفتاد زمین به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربه ی در همسرش اُفتاد زمین کَس نفهمید که عباس چگونه آمد بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین خواست تا خانه یِ زینب رویِ پا راه رَوَد دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین ذوالجناح آه ببین نیزه ای او را هول داد از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین دید پایین قدمهاش سَنان می خندید دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین @shia_poem
ﺷﯿﺮﺵ ﺣﻼﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﺧﺎﮎ ﭘﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﻧﺎﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﻣﺒﺘﻼﺵ ﮐﺮﺩ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﺮﻣﺶ ﮐﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺮﻡ ﺭﺍ ﮔﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﭘﺎﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﻬﻨﻢ ﻧﻤﯽ ﺭﻭﺩ ﺩﺳﺘﻢ ﺗﻮﺳﻠﯽ ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﻋﺒﺎﺵ ﮐﺮد ﻣﻮﺳﯽ ﻭ ﺧﻀﺮ ﻭ ﯾﻮﺳﻒ ﻭ ﻋﯿﺴﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺸﮑﻼﺕ، ﻧﺒﯽ ﻫﻢ ﺻﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺍﻭﺳﺖ ﻋﮑﺲ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﯿﻤﺒﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﺵ ﺁﯾﻨۀ ﺍﻧﺒﯿﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﮐﻌﺒﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻣﺪﻧﺶ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ ﻃﻮﺍﻑ ﭘﺲ ﮐﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺪﻭﻣﺶ ﺑﻨﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻩ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﺮﺩ ﭘﻨﺠۀ ﻣﺸﮑﻞ ﮔﺸﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺵ ﻧﯿﺰ ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺩ ﺟﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﭘﺲ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﻻﻓﺘﯽ ﺵ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻥ ﯾﮏ ﻧﺦ ﻋﻤﺎﻣۀ ﺳﺮﺵ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻠﻖ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﻠﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺩُﻟﺪُﻝ ﻋﻠﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺳﻨﮓ ﺯﯾﺮ ﺳﻢ ﺍﻭ، ﻃﻼﺵ ﮐﺮﺩ *** ﺑﺎ ﮔﺮﻳﻪ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻧﮕﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﻋﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻤﮏ ﮔﻴﺮ ﺯﻳﻨﺐ ﺍﺳﺖ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﺠﺎﻯ ﺷﻴﺮ ﻧﻤﮏ ﺭﺍ ﻏﺬﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻳﺎﺩ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﭘﺎﻯ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺍﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﭘﺪﺭﺵ ﮔﻴﻮﻩ ﭘﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺑﻪ ﻭﺻﻞ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺵ ﺍﺷﺘﻴﺎﻕ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩ ﻗﺎﺗﻠﺶ ﺍﻣﺎ ﺻﺪﺍﺵ ﮐﺮد ﺑﻴﻦ ﺩﻭ ﺳﺠﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺳﺮ ﻋﻠﻰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ ﺩﻭﺩﻡ ﺷﺪ ... ﺩﻭﺗﺎﺵ ﮐﺮد ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺗﺎ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﻭ ﺍﺑﺮﻭﻯ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﻃﻮﺭﻯ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﻲ ﺷﺪ ﺟﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺯﺩﻧﺶ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﻮﺩ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺭﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﺳﺮﺵ ﺟﺎﺑﺠﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺍﻯ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ! ﺁﺧﺮ ﻋﻠﻰ ﺭﺍ ﺯﻣﻴﻦ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯﻳﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺟﮕﺮ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺖ ﻭﺻﺎﻝ ﺑﻮﺩ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻀﺎﺏ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺖ ﺧﻀﺎﺏ ﺧﻮﻥ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺣﻨﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺑﻴﻦ ﺣﺼﻴﺮ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﭘﺴﺮﺵ ﺑﻮﺭﻳﺎﺵ ﮐﺮﺩ @shia_poem