eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
568 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
من از این دنیای نیرنگ و فریب آمدم سوی غریب بن غریب نوکر سرخورده ات برگشته است باز کن آغوش خود را ای حبیب درد دارم که سر صبح آمدم ناامیدم از مداوای طبیب سایه ات را از سر ما برندار می رسد بی تو بلای عنقریب من کجا و اینهمه آقایی ات تو کجا و این گدای نانجیب حیف! عمرم با گناهانم گذشت حیف! از روی تو ماندم بی نصیب آخرش ما را نبردی کربلا لااقل اینجا بیاور بوی سیب فاطمیه میشوم با مادرت ندبه خوانِ هر فراز و هر نشیب بی هوا حوریه را سیلی زدند گوش او دارد صداهای مهیب آن دری که سوخت بر رویش فتاد زیر لب میخواند علی امن یجیب از همان وقتی که افتاده زمین فاطمه حساسیّت دارد به شیب می دود زهرا به دنبال حسین می رود بالای گودال حسین... https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
روز ازل ، که عالمِ خلقت درست شد دلها گرفته بود ، زیارت درست شد صحن و حرم ، شفا و شفاعت درست شد حاجت زیاد گشت وَ تربت درست شد اذکارِ نابِ اهلِ سما را خلاصه کرد، آدم ، فقط بحق حسین...استغاثه کرد صحن و سرا و بقعه ی آل عبا ؛ طهور شهر مدینه ، مکه ، نجف ، سامرا ؛ طهور گرد و غبار دور و بَرِ کربلا ؛ طهور آلودگی ز ماست ، ضریحِ شما ؛ طهور... مرغ دلم در آرزوی کربلا پرید ، آمد به شآن آل عبا: اِنَّما یُرید آنچه که منتسب به شما شد ، مقدس است آهن، اگر ضریحِ طلا شد ، مقدس است خشتی که جزء صحن و بنا شد ، مقدس است هرچه مقیمِ کرب و بلا شد ، مقدس است دنیا به حالِ کرب و بلا غبطه میخورد جبریل هم به شالآ عزا غبطه میخورد قفلِ ضریح ، دسته گلِ سر درِ حرم پرچم ، کُتَل ، کتیبه و هر قطعه از عَلَم دفترچه های ذاکر و مداح ، شعر و دم حتی حروفِ بینِ غزل های محتشم، یا عطرها ، که بینِ حرم ، پخش میشوند، از اهل بیتِ نور ، شفابخش میشوند اسپند و عود و هیئت و پرچم ، تبرّک است عطر و گلاب و بوی محرم ،تبرّک است باز این چه شورش است که عالم ، تبرک است گردِ قدومِ زائرتان هم ، تبرک است "آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند" سجده به سمت بارِگَهِ کربلا کنند @shia_poem
به رغم هجر تو شد عمر من تمام آقا گدای اول صبح آمده... سلام آقا صِدام کردی و خود را زدم به نشنیدن! نگشته ام سحری با تو همکلام آقا غریبه ها همه با سنگ، می زنند مرا رهام کن! که بد افتاده ام به دام آقا نبوده حرفی از ارباب رعیتی اما نداشت نوکر تو ذره ای مرام آقا اگرچه من نمکم را هم از شما دارم ولی تو خیر ندیدی از این غلام آقا سزای بچهء بد می رسد به بابایش شدی بخاطر من، تو بی احترام آقا همیشه نان حلال، اشک، روزیم کرده مرا بگیر ز هر لقمهء حرام آقا به سمت کرببلا که تو زائرش هستی سلام می کنم از روی پشت بام آقا فدای مادر پهلو شکستهء تو شوم که درد می کشد این روزها مدام آقا چهل نفر که علی را نشانه می رفتند... لگد زدند به صدیقه هر کدام آقا خدا کند که کسی پشت میخ در نرود اگر که رفت، نمی آورد دوام آقا @shia_poem
یارب نرسد آفتی از باد خزانش   آن یاس که شد دیدۀ نرگس نگرانش  هربار که می‌خواستم از او بنویسم  دیدم که حیا کرده به صد پرده نهانش  در پردۀ ابهام، زبان شعرا سوخت  از بس‌که ندیدند کران تا به کرانش ناموس خدا بود که می‌خواست نبیند  اندازۀ یک بیت به شعر دگرانش می‌خواست که قدرش نشود بر همه معلوم مانند شب قدر به ماه رمضانش آن قدر عزیز است که از سوی خدا نیست غیر از ملَک وحی کسی نامه‌رسانش وقتی که به در می‌زند از شوق بلند است  از سینۀ جبریل صدای ضربانش سرچشمه‌اش از مائدۀ «بَضعَةُ مِنّی»ست  خونی که دویده‌ست میان شریانش…  کوثر غزلی نیست که آسان بتوان گفت  جایی که خدا سوره فرستاده به شانش  یعنی که پس از «اَنَّ علیّاً وَلیُ الله»  یک فاطمه کم داشت مؤذن به اذانش این سورۀ مکّی مدنی، نبض رسول است نَفسی‌ست که مانند نَفَس بسته به جانش زهرا مَلَکی بود که نازل شد و برگشت  بیهوده در این خاک نگیرید نشانش… والعصر… که فرزند همین فاطمه، مهدی‌ست ما منتظرانیم، خدایا برسانش @shia_poem
گیرم آتش به جفا، در که نباید می سوخت آشیان سوخت ، کبوتر که نباید می سوخت آتش اینبار گلستان نشد انگار ولی باغ و بستان پبمبر که نباید می سوخت کینه دارند اگر مردم شهر از پدرم وسط حادثه مادر که نباید می سوخت آتش افتاد در این مزرعه، گندمها سوخت همه ی حاصل حیدر که نباید می سوخت زیر خاکستر در شعله گرفت آتش باز خیمه ها سوخته ،معجر که نباید می سوخت ظهر اگر سوخت برادر وسط معرکه ، عصر چادر خاکی خواهر که نباید می سوخت . از تنور آمده بابا وسط تشت ، ولی اینقدر هم دل دختر که نباید می سوخت نه فقط شمع نه پروانه که در این آتش سوخت از غصه دل هرکه نباید می سوخت @shia_poem
کی می شود بیند بشر ، خیرالبشر را آه ای سفر کرده بده پایان ، سفر را عیسی مسیح من ! که باید جز تو بخشد جان دوباره این جهان محتضر را ایمان شده یک تکه آتش در کف دست دنیا به قصد دین ما بسته کمر را حق بی تو باطل گشته و باطل شده حق دنیای بی صاحب نداند خیر و شر را ما آمدیم هر وقت ، تو در باز کردی تو آمدی هر وقت ما بستیم در را العفو می گویی به جای تک تک ما جای همه بیدار هستی هر سحر را آقا به ما مثل گذشته باز گردان آن حال خوش ، آن عاشقی ، آن چشم تر را دست تمام اهل روضه می شود پر امشب اگر گیری تو دست یک نفر را بیچاره من ، بیچاره من ، من که ندیدم یک بار هم در روضه ی مادر ، پسر را بیچاره من ، بیچاره من ، من که نمردم هر چه شنیدم روضه ی دیوار و در را @shia_poem
چگونه شرح دهم ماجرای سیلی را شنیده گوش مدینه صدای سیلی را سه ماه زیر نقاب است چشمِ صِدّیقه که صورتش ندهد شرح جای سیلی را نشاند کینه ی شیطان به دست سنگینش میان قلب علی ردّ پای سیلی را خدا عذاب جهنم‌ْ زیادتر دهدش گذاشت آنکه در آنجا بنای سیلی را چگونه در شب غربت علی ز چهره ی ماه بشوید آنهمه خونْ زخمهای سیلی را سفید موی غم مادرش، حسن، دلخون تمام عمر گرفته عزای سیلی را @shia_poem
گریه کنید گریه ، که میراث فاطمه است هرکس که اشک داشت ز وُرّاث فاطمه است گریه برای فاطمه مهر تولی است مهر تولی است و نشان تبری است گریه کنید فاطمیه فصل ماتم است این فاطمیه است که باب محرم است گریه کنید فاطمه بسیار گریه کرد تا زنده بود بهر علی زار گریه کرد گریه کنید بر غم و اندوه فاطمه گریه کنید بر تن مجروح فاطمه گریه کنید آه جوان بود مادرم سنی نداشت گرچه کمان بود مادرم گریه کنید دست به دیوار میگرفت در خانه رو زحیدر ‌کرار میگرفت گریه کنید بر ورم روی بازویش بعد از سه ماه خوب نشد زخم پهلویش گریه کنید مادر ما بی قرار بود گریه کنید مادر ما باردار بود گریه کنید حوریه و دیو و دد کجا ریحانه الرسول کجا و لگد کجا گریه کنید پشت در جای علی نبود زهرا نیاز داشت به مادر ولی نبود گریه کنید شعله در اطراف باغ بود پهلوش که گرفت به در میخ داغ بود گریه کنید در غم او های های های پا میشد و دوباره می افتاد وای وای گریه کنید فاطمه را بی هوا زدند او را مقابل در و همسایه ها زدند گریه کنید بازوی زهرا شکسته شد آنقدر زد مغیره به دستش که خسته شد گریه کنید دور و بر او شلوغ بود ای کاش روضه هاش تمامش دروغ بود اینجای روضه داد بزن مثل دخترش هی داد میزدند سرش پیش شوهرش گریه کنید کشتن زهرا حلال بود طوری زدند زنده بماند محال بود گریه کنید روز در خانه کشتنش غربت ببین که نیمه شب دفن شد تنش گریه کنید که نتوانست دخترش آن شب بلند گریه کند بهر مادرش گریه کنید ، اشک بگیرید از همه نظر ظهور منتقم آل فاطمه @shia_poem
آن گل کزو فردوس رنگ و بو بگیرد سخت است با رنگ پریده خو بگیرد دریای رحمت رفت و باید بعد از این ، آه کشتی میان شعله ها پهلو بگیرد با خنده دشمن گفت کاری کرده ام که زهرا میان خانه اش هم رو بگیرد آمد عیادت ؟ نه فقط می خواست نامرد این نیمه جان را هم ازین بانو بگیرد از من تقاص خیبر و بدر و احد را می خواست با قتل تو مو به مو بگیرد کوری چشم دشمن از چشمان کم سوت چشم حقیقت تا قیامت سو بگیرد ای مستجاب الدعوه ی من قبل رفتن جان علی را بر خدایت گو بگیرد می بینمت در کربلا وقتی حسینم از داغ اکبر دست بر زانو بگیرد @shia_poem
یاکه دنیا بود ناپیدا اگر زهرا نداشت یا جهنم بود این دنیا اگر زهرا نداشت جای دیگر را برای زندگی می‌خواستیم آسمانِ ما زمینِ ما اگر زهرا نداشت خُرد می‌گشتیم زیر آسیای دشمنان زیر دستاس‌اش دو دنیا را اگر زهرا نداشت در وصیتهای مفقودالاثرها خوانده‌ام تلخ می‌شد سرنوشتِ ما اگر زهرا نداشت گفت لَوْلا فاطمه .... یعنی که در کارِ خدا آفرینش بود بی معنا  اگر زهرا نداشت فاطمه گفت و کنار او ضمیری چند گفت : وای از اهل کِسا آنجا اگر زهرا نداشت* پنچ نوبت فاطمه رو بر خودش می‌ایستاد بود بی جلوه خدا  زهرا اگر زهرا نداشت از علی  خواهش نکرد و از علی چیزی نخواست عشق بود و عشق و بس  اما ، اگر ، زهرا نداشت فاطمه یک نیمه بود و با علی تکمیل شد مرتضی یک نیمه بود اینجا  اگر زهرا نداشت هیچ فتحی را نمی‌دید آذرخشِ ذوالفقار در رجزهایش علی تنها اگر زهرا نداشت در میان رزم‌ها پشتش به زهرا گرم بود داشت بر پشتش زره مولا اگر زهرا نداشت کار دنیا را ببین  کارش بدستِ فاطمه است وای بر دنیا و مافیها اگر زهرا نداشت کار دنیا را ببین زانو بغل کرده علی بی پیمبر می‌شکست آقا  اگر زهرا نداشت دستِ مولا بسته و بر گردنش شمشیر بود یک علی و آنهمه حاشا اگر زهرا نداشت حرص‌ها خالی شد و پهلوی مادر را شکست بچه‌ها می‌سوختند آنجا اگر زهرا نداشت دختران را زیر بالِ خویش زینب جمع کرد وامصیب شامِ عاشورا اگر زینب نداشت... *هُمْ فَاطِمَةُ وَ اَبُوهَا.... @shia_poem
خبر رسید که افتاد آن درِ سنگین و رد شد از روی در چند پیکرِ سنگین سر مبارک او سخت خورد بر دیوار.. نشست پشت در خانه با سرِ سنگین چهل نفر همه با هم زدند زهرا را.. یگانه رفت به پیکار لشکرِ سنگین شکوه حوریه ی مرتضی علی افتاد! چگونه پا شود از جاش با پرِ سنگین؟! غروب یازدهم هر چه کرد آن خواهر تکان نخورد تن این برادر سنگین رگ بریده بریده به ما خبر داده.. که هست قتل حسین کار خنجرِ سنگین! @shia_poem