eitaa logo
💘 شین مثل شهید 💘
5 دنبال‌کننده
260 عکس
232 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
31.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | مهمان حضرت عباس (ع) ❤️ درخواست فاطمه، دختر شهید صدرزاده از آقا ➕ لحظاتی از حضور خانواده شهیدصدرزاده در مراسم شب تاسوعا 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_khamenei
💠ساعت یک و نیم شب با شهید همت 🌷 از خط مقدم به دوڪوهه آمدیم. آن جا ما با حضور چند نفر از دوستان، جلسه‌ای داشتیم. 🔹قبل از شروع جلسه به یکی از بچه‌ها گفتم: ما شام نخورده‌ایم. او چند دقیقه‌ای از حاج‌ همت اجازه خواست و به مقر رفت و بعد از مدتی با دو ظرف باقالی پلو و قوطی کنسرو ماهی بازگشت. 🔹حاج‌ همت وقتی خواست شام را بخورد به آن دوستمان گفت: «بچه‌ها شام چی داشتند؟» او گفت: همین غذا را، آنها هم باقالی پلو خوردند. 🔹حاجی گفت: «تن ماهی هم؟». گفت: کنسرو تن ماهی را فردا ناهار به آنها می‌دهیم. 🔹حاجی هم قوطی کنسرو را کنار گذاشت و فقط باقالی پلو خورد و گفت: دوست ندارم غذای من با بسیجی‌ها فرق داشته باشد. ســــردار دلهــــا شهیـد محمـد ابراهیـــم همــت❤️ @shinmesleshahid
🌸 خداروشکر که دزد بُرد! 🔹 روایت همسر شهید صدرزاده 🔸 آن شب قرار بود مصطفی بیاید. مادر‌شوهرم آمد خانۀ ما تا ساعت دو و نیم شب نشست. دید که مصطفی نیامده، او هم رفت خانۀ خودشان. من از پشت آیفون نگاه می‌کردم. همچین که آمد، قبل از اینکه بخواهد زنگ بزند، آیفون را زدم. آمد بالا و دیدم کولۀ جدیدی همراهش است. کوله را گذاشت زمین. گفتم: «بالاخره یه مرتبه شد که تو بیای خونه و برای من سوغاتی بیاری.» گفت: «دست به اون کوله نزن، مال شهیدصادقیه. من خیلی گرسنه هستم، بیا صبحانه بخوریم.» گفتم: «کی ساعت چهار صبحانه می‌خوره؟!» داشتم سفره پهن می‌کردم که گفتم: «وای من اصلاً خاطرۀ خوشی از این صبحانه‌های زود ندارم. یادته اون دو باری که ساعت پنج صبح برات صبحانه آماده کردم، خوردی رفتی بیرون و از همون جا رفتی سوریه؟ امروز از این جهت خوشحالم که چون تازه اومدی، الان نمی‌برن سوریه.» گفت: «تو هم که همه‌چیز یادت می‌مونه. من اصلاً نمی‌تونم چیزی رو این‌طوری تو ذهنم نگه دارم.» صبحانه را خوردیم، فاطمه را راهی مدرسه کردم و گرفتم خوابیدم. 🔹 صبح که از خواب بلند شدم، مادرم زنگ زد و گفت دارم می‌روم نمایشگاه بهاره. روز آخرش بود. پرسید: «میای بریم؟» گفتم: «اتفاقاً امسال برای مصطفی هیچی نخریدم.» همان طور که کنار بخاری خوابیده بود گفتم: «مصطفی مادرم زنگ زده و می‌گه میای نمایشگاه بهاره؟» گفت: «باشه.» رفتیم نمایشگاه. هر‌چه اصرار کردم که یک چیزی بخر، نخرید و گفت این‌ سری چیزی نمی‌خواهم بخرم. پاپی‌اش شدم که چیزی بخرد. گفت: «فقط یه صندل می‌خوام بخرم.» یکی از پاهایش شکسته بود و ورم داشت، سایزش یک شماره بالاتر رفته بود. بعد که آمدیم خانۀ مادرشوهرم، مصطفی گفت: «من یادم رفته بود، تو خرید عید نمی‌خواستی؟» گفتم: «نه، خیلی زود یادت افتاد!» 🔹 وقتی رسیدیم جلوی خانه، دیدیم دوست ‌مصطفی داخل ماشین منتظرش است. گفت تا من با دوستم صحبت کنم، شما بروید بالا. من و فاطمه از پله‌ها رفتیم بالا. کلید انداختم در را باز کنم، دیدم خانه نامرتب است. رفتم توی اتاق دیدم آنجا هم رختخواب‌ها به‌هم‌ریخته است. تمام کشوهای میز بازشده و وسایلش پخش زمین بود. همۀ لباس‌ها کف اتاق ولو بود. نگاه کردم هر‌چه طلا و پول بود، همه را برده بودند. سریع دست فاطمه را گرفتم و از خانه آمدم بیرون. جلوی در مصطفی را صدا زدم. وقتی آمد، نشستم روی زمین و گفتم: «برو بالا دزد اومده!» 🔸 دست فاطمه را گرفتم و برگشتم خانۀ پدرشوهرم. گفتم: «خونۀ ما دزد اومده برید اونجا.» اول خیلی به‌خاطر پول و طلاها ناراحت بودم. وقتی از خانۀ مادر‌شوهرم آمدم، مصطفی هم زنگ زده بود که از ادارۀ آگاهی بیایند. همسایه‌مان آمد گفت: «من سر‌و‌صدا رو شنیدم، ولی فکر کردم سروصدای فاطمه‌ست.» خانم صاحب‌خانه دید که خدا را شکر می‌کنم، گفت: «چی شد؟» گفتم: «خدا رو شکر همۀ طلاها رو دزد برد،‌ پولا رو دزد برد، ولی مصطفی هست.» بعد به مصطفی گفت: «تو چرا خدا رو شکر می‌کنی؟» گفت: «خدا رو شکر که خونۀ ما رو دزد زد؛ اگر خونۀ کس دیگه‌ای رو می‌زد، چقدر به نظام بدبین می‌شد.» گفتم: «ببین من به چی فکر می‌کنم و تو به چی فکر می‌کنی!» تا وارد خانه شد و دید که کیف شهید‌صادقی روی زمین افتاده است، گفت: «خدا رو شکر که دست به کیف نزدن، چون مادر این شهید چشم امیدش به همین کیفه. فقط منتظر وسایل پسرشه.» روز بعد قرار گذاشتیم با هم رفتیم قم و کیف شهید را تحویل دادیم. 👈 برشی از کتاب «سرباز روز نهم» 🔖 @shinmesleshahid
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوای غمت شور به پا کرد نوحه جالب حاج صادق آهنگران و حاج مهدی تدینی این قافله عزم ... کرببلا دارد @shinmesleshahid
ذکاوت از دید حاج قاسم..... @shinmesleshahid
❤️۲ شهریور ۱۴۰۲، چهل‌و‌پنجمین سال‌روز شهادت چریک ۱۰۰۰چهره، شهید حجة‌الاسلام‌والمسلمین سيدعلی اندرزگو گرامی و جاوید باد. ایشان به مدت ۱۵ سال، سازمان مخوف ساواک شاهنشاهی را در حسرت دستگیری خودش گذاشته بود و با تغییر چهره‌های مداوم به مرد هزار چهره مشهور شده بود و نهایتاً در ماه رمضان سال ۱۳۵۷، و کمتر از ۶ ماه مانده به پیروزی انقلاب اسلامی، در سن ۳۹ سالگی، مظلومانه به شهادت رسید. همسرش نقل می‌کند که ایشان، عنوان کرده بود که در دوران حضرت سیدعلی، امام زمان ظهور خواهد کرد، ان‌شاءالله. حضرت امام خمینی رحمة الله علیه: 🌷🌷🌷ما نیمی از انقلاب را از این شهید داریم، اگر ۱۰ تن مثل او داشتیم، دنیا تحت سلطه‌ی اسلام بود.🌷🌷🌷 🕊شادی روح پاکش، حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم. # اللهم - عجل - لولیک - الفرج🤲 🌷🌷@shinmesleshahid🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💓صدای مانگار شهید ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی «شهید اندرزگو» در جبهه گیلانغرب بود که در عملیات والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه های «گردان کمیل» و «حنظله» در کانال های فکه مقاومت کرد اما تسلیم نشد نهایتا در ۲۲بهمن ۶۱ بعد از فرستادن نیروهای باقیمانده به عقب دیگر کسی او را ندید در این کلیپ صدای اذان شهید هادی را با خاطره ای درباره آن اذان از زبان می شنوید. 💠🌸🍃🌺🍃🌸💠‏ ‏‏💠 جهاد تبیین یک فریضه قطعی و فوری است. ۱۴۰۰/۱۱/۱۹ ☀️(مدظله‌العالی)
هدایت شده از 💞 نائب المهدی💞
🌱ای مردم شهید پرور ایران پیرو ولایت فقیه باشید که اگر از ولایت فقیه اطاعت کنید ،اطاعت از امام زمان و رسول و اطاعت از الله میباشد و اگر خدای نکرده سستی کنید همگیتان ضربه میخورید و هم فردا روز قیامت تمام شهدا جلوی راهتان می گیرند . و به تمامی شما عزیزان توصیه میکنم که کتاب ولایت فقیه امام خمینی را بخوانید و مطالعه کنید تا بیشتر با ولایت فقیه آشنایی پیدا کنید. 🌺شهید محمد محمدی(نام پدر عباس)🌷🌷❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️✍یک خط از شهید تهرانی‌مقدم؛ مجاهدی که با امکانات محدود اما ، ما را به قله‌های دانشی رساند... 🌺رحمت‌الله‌علیه
28.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اسمش میترا بود... 🔰 ماجرای شهیده‌ای که با چادرش خفه‌اش کردند 🔹شهیده میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد. مادرم نام میترا را برای او انتخاب کرد. اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. بارها به مادرم گفت «مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته‌اید، چه جوابی می‌دهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد. (امروز به شهیده زینب کمایی متوسل میشیم)برای شادی روحش صلوات بفرستیم (اگر احساساتی هستین صحنه های اخر رو نبینید،چیزی نداره ها ولی خب ممکنه دل نازکتون احساسی بشه) 💠 کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر استان اصفهان 🌐 @isfsetad
نادر مهدوی می تواند یک چهره مبارز بین المللی شود. راهپیمائی اربعین یادگار بینظیر خانم زینب کبری سلام الله علیهاست ، یادگاری که بعنوان یک رسانه جهانی قیام فرهنگ تشیع میرود تا کربلا را به ظهور پیوند دهد. همراه زائر ، خدمات رسان گوشی همراه زوار کربلا در راهپیمایی اربعین است @shinmesleshahid
وصیت‌ نامه سردار شهید نادر مهدوی … برادرانم اسلام عزیز احتیاج به جانبازی دارد، بیایید تا خودمان را آماده جان فشانی کنیم. پدر و مادر عزیزم، امروز حسین زمان روح خداست… اینها می‌ خواهند ما را به وسیله کشتن بترسانند اما اماممان چه خوب گفت که ما مرد جنگیم و از کشته شدن نمی‌هراسیم و مرگ را با جان و دل می‌خریم برای ما یکسان است که مرگ به جانب ما بیاید و یا ما به جانب مرگ برویم. پدرم اگر من شهید شدم بالای تابوتم بایست و دست به سوی پروردگار خویش بلند کن و بگو از 2 فرزندم یکی به تو اهدا کردم فرزند مرا جزء شهیدان قرار بده… مادرجان خیلی دلم می‌ خواهد بار دیگر برگردم و در آغوش باز و گرم تو قرار گیرم و مهر مادریت را احساس کنم، ولی خدا و اسلام را از تو عزیزتر می‌ دانم. برادرجان موقعی که خبر مرگ من را شنیدی خدا را به یاد آور و با دو دست خود مرا دفن کن مبادا لباس سپاه را از تنم دربیاورید مرا همانطوری که هستم دفن نمایید خون های روی بدنم را هم پاک نکنید تا با بدن خونین خدای خود را ملاقات کنم. به امید پیروزی اسلام و مسلمین و سلامتی امام خمینی بت‌شکن وصیت‌ نامه را پایان می دهم. خداحافظ  … نادر مهدوی 🌷@shinmesleshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 📝 برنامه‌های خودسازی شهید صدرزاده در رابطه با خانواده
به این قشنگـــی که تــ💗ـــو شهید شده ای.....ما حتّـــی نمی تونیم بخوابیم..... رقصــی چنین میانه میدانم آرزوست💔 🦋
😢نخبه ۱۷ ساله ای که سرش رابریدند😢 🌹«شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند» عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود… پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن.. حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده! پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید… عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه… اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه… مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…😭💔😭 (یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر) شادی روح پاک شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹 فقط بدونیم کیا رفتن وجان دادن غریبانه تا با آرامش ما نفس بکشیم وامنیت داشته باشیم بین ما و شهداء فاصله بسیار نبود... 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 🌷🇮🇷🌷 @shinmesleshahid
حاضر بودم هزاران بار بمیرم...😭💔 @shinmesleshahid
دخترها هم شهید میشوند🦋 من دوســـت دارم که مَــن بر زمانه اثر بگذارم نــَه زمانه بَر مــَن... 🕊 @shinmesleshahid
💥 روایت امضای سرخ؛ روحانیِ شهیدی که برای دخترش رجعت کرد 💥 🇮🇷 سیدمجتبی صالحی‌خوانساری 🇮🇷 عاشقانه برای مردم دل می‌سوزاند و برای رفع مشکلات‌شان تلاش می‌کرد و همه‌ این‌ها ثمره یک عمر تلاش با اخلاص بود. 🌷🍃🌷🍃🌷🍃 از او در عالم خواب سوال شد که چه شد تا به این مقام رسیدی؟ در جواب گفت: «اخلاص، اخلاص، اخلاص». 🌷🍃🌷🍃🌷 @shinmesleshahid
⭕️سمت چپی رتبه‌ی ۴پزشکی به دعوت دانشگاه سوربن فرانسه جواب رد داد سمت راستی دانشجوی ممتازه دانشگاه تورنتو بود برگشت ایران استدلال همشون این بود در حال حاضر در جنگ هستیم و کشور به ما نیاز داره! نسل امروز رو باید با این اعجوبه‌ها آشنا کرد کم‌کاری کنیم جاشونو امثال علی‌کریمی می گیرند😏 @shinmesleshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 مادر، پسر جانباز قطع نخاع شده اش را مهیای نماز می کند ... به گیرنده های خود دست نزنید، این تصاویر حقیقی است ... ایران به این صورت در،طول تاریخ ماندگار شده است. https://eitaa.com/joinchat/354222212Cbdd7333945
سید ابراهیم-فصل1.mp3
8.24M
🎧 کتاب صوتی "سید ابراهیم" فصل ۱
سید ابراهیم-فصل5.mp3
9.37M
🎧 کتاب صوتی "سید ابراهیم" فصل ۵ پایان
سید ابراهیم-فصل2.mp3
7.82M
🎧 کتاب صوتی "سید ابراهیم" فصل ۲
سید ابراهیم-فصل3.mp3
6.2M
🎧 کتاب صوتی "سید ابراهیم" فصل ۳
سید ابراهیم-فصل4.mp3
7.66M
🎧 کتاب صوتی "سید ابراهیم" فصل ۴
🏴السَّلامُ عَلَیْکَ یٰا اَباعَبْدِاللَّهِ الحسین 🌹. 🌹. 🌹. 🌹. 🌹 🌷 سردار شهید مهدی زین‌الدین ✔️《اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌جنگیم، و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم، و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم، و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود، و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عجل‌ الله‌ فرجه) فراهم گردد، به واسطه عشق و علاقه و محبت به امام حسین(علیه‌السلام) است.》 ✔️《رسالت ما، رسالت حسین(علیه‌السلام) است، ببینید امام حسین(علیه‌السلام) برای چه می‌جنگید؟》 ✔️《ای کاش جان‌ها داشتیم و در راه امام حسین (علیه‌السلام) فدا می‌کردیم.》 ✔️《درود و افتخار بر مردم ایران و رزمندگان اسلام باد که خداوند از میان این همه جمعیت دنیا آن‌ها را انتخاب کرد که راه امام حسین (علیه‌السلام) را ادامه دهند.》 🌹شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🌹 ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️
....! یکی از کارمندان شهرداری ارومیه میگفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار میگشتم. از پله های شهرداری میرفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم. یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان. رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی میخوای؟ گفتم: کار. گفت: فردا بیا سرکار! باورم نمیشد! فردا رفتم مشغول شدم. بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود. چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشسته شده بود من جای اون مشغول شدم. شش ماه بعد جناب شهردار استعفاء کرد و رفت جبهه. بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق جناب شهردار کسر و پرداخت میشد. یعنی از حقوق شهید باکری، این درخواست خود شهید بود. 🖤چقدر جای شهید باکری ها خالیه در این روزها ... 🔖شادی روح بلند و ملکوتی شهید مهدی باکری صلوات @shinmesleshahid